مسیح را دار باید زد!

آسیه امینی
آسیه امینی

مسیح را باید دار زد. این اولین جمله ای است که بعد از خواندن مطلبی در نشریه صبح صادق، به ذهنم می رسد. همینطور ‏وقتی که مدیر مسوول روزنامه اعتماد ملی برای همنوا شدن با غافله حاکمیانی که کمترین نقد و انتقاد را بر نمی تابند، به ‏جای حمایت از نویسنده روزنامه اش، طوق رسوایی بر گردن او می نهد، باز به همین فکر می کردم که چه خوب خودش را ‏مسیح خوانده، مسیح، وقتی که بر دارش باید زد و بر دارش می زنند! ‏

اما جدا از اینها به نظر من جدا مسیح را بر دار باید زد! چرا نه؟! ما به هراس نیازمندیم. هراس ما را ساکت می کند و مگر ‏سکوت علامت رضا نیست؟ ما همگان ساکتیم و راضی. غرولندهای داخل اتوبوس و تاکسی را به حساب نارضایتی از ‏وضع اقتصادی و اجتماعی نگذارید! دانشجویان هم که کجای دنیا معترض نیستند؟ جنبش های صنفی و سندیکایی هم ‏بهمچنین؛ زنان هم که وضعشان معلوم است و فریب خورده استکبار جهانی اند. جامعه مدنی هم… کو؟ شما صدای نقدی از ‏آن می شنوید؟! اصلا صدایی از آن می شنوید – اعتراض و رضایتش به کنار!- بنابراین در این رضایت پنهان در پس ‏سکوت، چه می گوید این مسیح بازمصلوبی که از در خانه ملت بیرونش کرده اند، از دیوار خانه دولت بالا رفته است؟! ‏زبانش را باید برید! بردار بایدش زد! ‏

و چه بهتر از این؟ جامعه روزنامه نگاری معاصر ما بردار شده نداشت، که خواهد داشت. هم ماندگان غلاف می کنند، هم ‏زن است و پیاز داغ رسانه ها مهیاست و هم هزار دلیل موجه دیگر. ‏

مانده ام در بین جماعت معترضان و عذرخواهان، یک نفر پیدا نشد که بگوید ایراد شما به کجای این مطلب است؟ از نقد به ‏شرایط اقتصادی برآشفته اید؟ که بهتر آن را وزیر اقتصاد دولت، در سفره توانش تکان داد و رفت.‏

از توهین به ملت ناراحت و غیرتمندید؟ که اولا بنده به عنوان یک فرد از همین ملت، هرگز با خواندن این مطلب احساس ‏توهین شدگی نکردم که هیچ، زبان حالی بود در وصف روزگاری که علامت سوال، بی جواب بر گرد ما می گردد وقتی که ‏بی مایه ای از امید نشسته ایم به نظاره مراسم شکوهمندی که نمی دانیم این همه شور و شکوهش از کدام سرچشمه می ‏جوشد که ما از ان بی خبریم؟

از همکاسه کردن وزیر و وکیل مستعفی و اصلاح طلب بیرون رفته و بیرون شده از حاکمیت با روشنفکر و اندیشمند دگر ‏اندیش دلخورید، که در این صورت باید به شما “آفرین” گفت. چرا که وقت هزینه کردن برای رای و انتخابات که می شود، ‏روشنفکر و اندیشمند و فعال جنبش زنان و جنبش دانشجویی و فعالان جامعه مدنی و هر جنبنده دیگری، وظیفه ملی می یابند ‏که برای پاسداشت مام وطن از گزند استکباری که چون گراز وحشی دست از همه جهان شسته تا تنها به باغچه ما بزند، باید ‏شما را نماینده ملت و وکیل و وصی ارث و میراث جغرافیای ملی کنند و اگر نکنند آماج تهمتها و توهین هاست که ستون ‏پنجم دشمن بودن کمترین آنهاست! اما وقتی خر وکیل و وصی از پل گذشت، بقیه رسما می شوند ابزار دست بیگانه و شما ‏می شوید منتقد درون حاکمیت (البته این قبایی نیست که هیچ فعال مدنی واقعی حاضر به پوشیدن آن باشد) اما برای آینده ‏نگری هم که شده، فراموش نکنید که اعتبار روزنامه ها و رسانه هایتان از همین روزنامه نگارانی است که چنین به محاق ‏بی انصافی می فرستیدش.‏

ایراد از مسیح هم هست و هم نیست. ایراد از مسیح نیست. اول برای برگزیدن این اسم؛ که آمادگی اش را برای بردارشدن ‏پیش از اینها اعلام کرده است.‏

اما ایراد از او نیست، زیرا اگر روزنامه های ما از پشت خبرهای روتین هر روز، تصویر واقعی تری از دست و گردن ‏ملت نمایش می دادند، نوشته او در وصف این سرو گردن، چنین تک و تنها و بی کس نمی افتاد و موهن و لجن مال، تعبیر ‏نمی شد. ‏

و باز ایراد از مسیح است چرا که باور دارم این فر و شکوه ملتی که دست افراشته اند در استقبال رئیس دولت را نمی شود ‏تنها به یک فرد که رونمای یک دولت است، نسبت داد. دریک سیستم، متهم کردن فرد و انگشت اشاره گرفتن به سمت او، ‏حتا اگر بالاترین مقام اجرایی باشد، بی انصافی است. ‏

با وصف همه این سخنان مسیح را باید بر دار کرد. ‏

وقتی خبرنگاری را از مجلس برکنار کردند و جز زمزمه معترضانه ای با احتیاط، صدایی از کسی شنیده نشد، و آن ‏خبرنگار باز توانست از در دیگری وارد شود و بنویسد، پس معلوم است که مجازات محروم شدن از حوزه خبری کافی ‏نیست. ‏

وقتی خبرنگاری انگشت نما می شود و هر سخن توهین آمیزی درباره او بر زبان می رود و نه اخلاق و نه غیرت و نه ‏اعتباری یافت نمی شود که حرمت صنفی او را پاس بدارد، اما او همچنان ایستاده و می گوید خواهم نوشت، خب با او چه ‏باید کرد؟ جز این است که باید بردارش کرد؟

وقتی به محروم شدن و بی کار شدن و بی اعتبار شدن ( البته که روزنامه نگار اعتبارش را از مردم می گیرد نه شما) و حتا ‏عذرخواهی او رضا نمی دهید؟ چه باید کرد؟ نباید بردارش کرد؟ ‏

خشونتی که در پس کلام شماست را چه باید کرد؟ کجا آرام می گیرد این همه عصبیت و این همه خشونت و این همه یقه ‏دری؟ مسیح علی نژاد را دار بزنید، او گفته است مردم گرسنه اند. او به مردمی که باید با سیلی صورتشان را سرخ نگه ‏دارند توهین کرده است. او مردم را اشتباه گرفته است. مردم آن درصد اندکی هستند که ارقام درآمدشان را باید از تعداد ‏کارتهای اعتباری طلایی، محاسبه کرد نه از فیش حقوق آخر ماه اداره ها و کارخانه ها و وامها و بدهی ها و…. روزنامه ‏نگاری که مردم را نمی شناسد باید دار زد. ‏

مهمتر از همه، حالا که دار زدن مد است و می شود برای دار زدن، خیلی چیزها را دور زد؛ قانون را دور زد، بخشنامه را ‏دور زد، دستور توقف اجرای حکم را دور زد و… خب چرا مسیح یک بار مصلوب را دار نزنید؟ صلیب قبلی برپشتش، که ‏هنوز او را خمیده می برد کافی نیست. مگر نمی شنوید که می گویند کافی نیست، کافی نیست، چاره ای دیگر باید…. آنها جز ‏این می خواهند؟! ‏

سه سال پیش وقتی برحسب اتفاق برای کاری به بندر عباس رفته بودم. جماعتی را دیدم که همه یکصدا فریاد می زدند اعدام ‏باید گردد، اعدام باید… بر پرده ای بلند نام دختری را دیدم که بعدتر دانستم روزنامه نگاری است و مطلبی منتشر کرده که ‏در ان به افرادی توهین شده بود. از همانجا با چند روزنامه نگار در تهران تماس گرفتم و کمک خواستم و… یک ماه بعد ‏دانستیم که الهام مطلبی را نخوانده به چاپ سپرده است. فرق مسیح این است که می داند چه می نویسد. او گفته است مردم ‏گرسنه اند و گرسنگی که به خانه بیاید، خیلی چیزها را فراری می دهد… پس اعدام باید گردد!‏

حاشا بر ما! چند دهه دیر تر از امروز اگر زاده شده بودیم، خواندن تاریخ این روزها، بی شباهت به داستانهای عجیب خلقت ‏نبود که روزنامه نگاری را به خاطر نوشتن از گرانی – گیرم که با تمثیل و توصیف – ( که البته رمز توانایی اوست) بر ‏دار سخن چنان مصلوب کنند که بغض قلمش در گلو، نای ترکیدن نباید! ‏

حاشا بر ما که روزنامه نگاریم و بیشتر خوشه چین باغ خبر که ای وای بر آفت سکوت.‏