مایکل توماسکی
در هفته جاری در واشنگتن، صحبت های زیادی در باره ایران، اسرائیل و نیروگاه هسته ای در شرف آغاز بوشهر شده است. بر اساس نظر جان بولتون، اسرائیل تنها سه روز برای حمله به تأسیسات هسته ای ایران زمان دارد و پس از سپری شدن این مهلت، دیگر برای حمله دیر خواهد بود. بدون شک بولتون اکنون سخت مشغول نوشتن متن سخنرانی خود برای مراسم راهپیمایی “اسلامی شدن آمریکا را متوقف کنید” در 11 سپتامبر است. گیرت وایلدرز یکی از طرفداران صلح نیز در این مراسم حضور خواهد داشت.
به هر حال واضح است که اسرائیل در آخر هفته جاری به ایران حمله نخواهد کرد. بنابراین ایران صاحب یک نیروگاه هسته ای خواهد شد که تحت نظارت روس هاست و درهای آن به روی بازرسان بین المللی باز خواهد بود. این تمهیدات تا حدی مایه آرامش خیال است.
باید بگویم از تصور ایران هسته ای به اندازه جان بولتون ناخرسند هستم (البته منظورم نیروگاه هسته ای نیست، بلکه منظور کلاهک هسته ای است.) اما در این باره چه کار می توان کرد؟ مارک امبیندور در مجله آتلانتیک مشکل را به خوبی توصیف کرده است:
“چه چیزی یا چه کسانی می توانند هدف حمله آمریکا درنظر گرفته شوند؟ چرا فکر می کنیم ایران که اکنون غیرمنطقی و ایدئولوژیک به شمار می آید، ناگهان پس از وقوع حمله، به کشوری منطقی و حسابگر تبدیل خواهد شد؟ تنها چیزی که ممکن است برای متوقف کردن این رژیم غیرمنطقی کارآیی داشته باشد، یک عملیات ویرانگر گسترده با شرکت نیروهای ویژه، هزاران موشک، صدها هواپیمای جنگنده آمریکایی مجهز به دانش فنی نسل جدید است؛ عملیات بزرگی برای تصاحب قلمروی فضایی، قطع دسترسی ایران به دریا (زیرا آنها فوراً درصدد بستن تنگه هرمز برمی آیند)، انتقال هزاران نیرو از کره جنوبی و افغانستان و اقدامات دیگر. معدودی هواپیمای اف- 22 و بی- 2 نمی توانند کاری از پیش ببرند.”
این به نظر یک جنگ تمام عیار می آید. سؤال این است که با خروج هزاران نیرو از افغانستان و کره جنوبی، چه بلایی بر سر آن دو کشور خواهد آمد؟
نویسنده این مقاله، از جمله کسانی است که به ما می گفتند معضل عراق بسیار پیش پا افتاده است و حالا بعد از هفت سال ما به وضع فعلی رسیده ایم. خروج نیروها از عراق در حال تکمیل شدن است اما شرایط در آن کشور بسیار متزلزل است. شرایط آن کشور به توانمندی رهبران سیاسی عراق و نیروهای امنیتی برای حفظ ثبات بستگی دارد؛ سطحی از ثبات که مشابه شرایط فعلی آن هم با حضور نیروهای اندک آمریکا باشد. اکنون آنها یا برخی از آنها می خواهند جنگ دیگری به راه بیاندازند، آن هم با کشوری که به مراتب قدرتمندتر از عراق است.
بنابراین ما باید چه کار کنیم؟ امبایندر می گوید:
“معمولاً فراموش می کنیم که گزینه ای وجود دارد که دولت بدون شک در حال سبک و سنگین کردن آن است. این گزینه چیزی بین حمله نظامی و تحریم است: انجام اقدامات سری از سوی نهادهای اطلاعاتی ایالات متحده و غرب. چه کار بزرگی می توانیم انجام دهیم؟ می توانیم تمام مواد هسته ای بدون حساب و کتاب در بازار را بخریم. می توانیم ایران را به سوی خرید دستگاه های سانتریفوژ معیوب سوق دهیم. می توانیم حملات مستقیم هدفدار و گزینشی علیه نظامیان و نهادهای اطلاعاتی ایران ترتیب دهیم. واقعاً باعث تعجب من خواهد بود اگر اسرائیل تا کنون این کارها را نکرده باشد.“
یک میراث گرانبها از تجربه عراق به همگان یادآوری می کند که جنگ، دشوار و زشت است. این خاطره ای است که باید در اذهان نقش ببندد، حداقل پنج سال یا بیشتر. اگر خوش شانس باشیم، این خاطره به اندازه یک نسل زنده خواهند ماند. البته افراطیون از این قاعده مستثنی هستند. از نظر آنها، میراث واقعی همواره این خواهد بود که هر چه بیشتر شلیک کنید، بهتر است.
منبع: گاردین- 20 اوت