واژه نامه روزآنلاین

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

واژه نامه روزآنلاین یک هدیه است از سوی طنزنویس این نشریه به نویسندگان و خوانندگان و کارکنان آن. این را از جانب من بپذیرید.

واژه نامه( Dictionary): دیکسیونر. لغت نامه. کتابی که در آن تمام غلط هایی که می نویسیم به شکل درست نوشته شده، و به همین دلیل از آن خوشمان نمی آید. کتابی قطور در چند مجلد که حمل و نقل آن باعث گردن درد می شود. بیت: “با گردن خود حمل نکن دیکشنری/ این شیوه نباشد روش باربری”( ناصرخسرو). در این کتاب همه چیزهایی که به دردمان نمی خورد نوشته شده و هر آنچه به دردمان می خورد از داروخانه ابتیاع کردن باید. درد: فشار یا سوزشی که در جایی از بدن حاصل آید و بمالند. انواع لغت نامه: دهخدا، معین، ویکیپدیا، عمید.

واژه نامه روزآنلاین( Roozonline Dictionary): لغت نامه ای که در آن هر آنچه درباره روزآنلاین لازم باشد نوشته شود. بیت: “ واژه ها را یک به یک گفتیم و چیزی نیز روش/ چیز دیگر را نهان کردیم و نگذاریم توش. “( المنجد فی اللغت الیوم). عطاملک قزوینی گفت: “روزی لغت نامه روزآنلاین به دست همی شد و روزی خوش بود.” اسامی اشخاص و موضوعات و هر چه مربوط به روزآنلاین بود در آن آمد. انواع: نسخه پاریس، نسخه چاپ دهلی، نسخه لندن از مسعودخان ملک المتاخرین. هر کتاب که در آن شرح احوال کاتبان و مواضیع و مسائل و کاریکاتور و مصاحبات روز داخل شود.

شماره ۲۰۰۰ (the Number 2000): شماره دوهزارم نشریه روزآنلاین که منتشر شود در روز یکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲. بیت: “تا رسید آن به دو هزار عدد/ روزگاران خوش آمد و یا بد”( هوشنگ خان امیری). امیر علیشیرنوایی گفت: “از قضا هیچ جریده به دو هزار نرسید در مملکت فارس جز آنکه در مملکت فارس نبود و معجزتی بر آن وارد شد که چنین گشت و هر جریده را اجل سر رسد و اجل یستاخرون، جز روز که شب نشد، مگر آن که روزی دیگر بیامد و اگر روزی بیامد که در آن رجال و نسوان خشم نکرده و دعوا نشد، کس ندید.”( رسائل پاریسیه)

هوشنگ اسدی(Houshang Asadi ): از رجال ترک تبار خراسانی نسب، داستان نویس، دیلماج و مقالت نگار که به ایام شاه با رهبری به بند بود و چون انقلاب گشت، به دو سال در زندان انفرادی به مصیبتی چند. شاخسار هنرش بر نگاه و نظرش پیشی گرفته و پیشی او را سگی سانی نام دنبال نمود. رئیس صفحه هنر روز بود و هنر را هر وکانس در فرانس می نمود در صفحات متوالی و به انواع عالی. کتابی چند نبشت و به چندین السنه دیلماجی بگشت و شرح غمش چندین و چند سال هر که مکتوبش بخواند مروارید از چشمخانه خلق جاری کرد. عیالش نوشابه خانم همدم او بود و موی پریشان کرده و روی نهان داشته و حسنین کیهانی سایه اش به تیر زدند و نخورد. مصرع: “دیدی قلمش به کار آمد/ هوشنگ به کارزار آمد. “( هلالی جغتایی)

هنر روز(Honar Rooz ): جریده هفتگی که در جوف روزآنلاین منتشر شود و در آن احوال و اخبار سینماتوغراف و نقاشی و رومانس و فیلم و جراید و تیارت و کتب منتشره و اعاظم کاتبان نوشته و مصاحبه کند با رضا کیانیان و هر کس مثل او. رئیس آن هوشنگ خان اسدی و معاونین بسیار دارد. هر پنجشنبه راس ساعت دوازده شب که ساعت بیگ بن صدا کند صادر و مطالعه آن لازم بلکه واجب است. بیت: “در هنر روز تو را یافتم/ رشتم و از رشته خود بافتم”( پروین اعتصامی). اقرب الموارد: “حرف اول، حرف روز، نگاه، نگاهی دیگر، این جوری نگام نکن، چهارفصل، خانه، نمایش، کتاب، چهل کلید برای یک قفل، پرونده، چاپ دوم”

فرزانه روستایی(Farzaneh Roostaei ): از بانوان کاتب و نویسنده مقالات مربوط به اجانب و جوایز بسیار را صاحب و اصلاح را همواره طالب، در جراید بسیار درباره امور بین الملل نوشته از جامعه و طوس تا خرداد و فتح، از همشهری تا الحیات و المستقبل و اعتماد و اسونسگا داگلبلادت. متولد سال چهل و از ملی مذهبیون اهل دل. بیت: “هر جا که تو رفتی همه تعطیل بگشت/ ای کاش نهادی تک پایی تو به بیت”( حکاک مروزی) در روزآنلاین هر هفته چند مقاله نویسد و هر چیز داند در وصف مغرب و مشرق و جنوب و شمال عالم و زنی چنین مادر گیتی نزاد. به گفته ابن مسرور از مادر گیتی، جز خود گیتی هیچ فرزند حاصل نشد.

عبدالرضا تاجیک( Ablulreza Jajik): عبدالرضا نامی تاجیک تبار، در اصل روزنامه نگار، دائم به مصیبت زندان گرفتار، با فتح و بنیان و بهار و شرق همکار، مدافع حقوق بشر در این وضع نزار، ممنوع الخروج از ایران، افتاده به زندان، کتک خورده و مضروب شد در سال ۱۳۸۹ شمسی. بیت: “تا نویسد همیشه او خوش و نیک/ می کشد حبس حضرت تاجیک”( والی خراسانی) جایزه آزادی مطبوعات در سال ۲۰۱۰ گرفت. عبدالرضا تاجیک در روز مقالات بسیار نویسد در امر سیاست و سیاست شود به همین مناسبت که هر کس از عقلا و علما زیاده گوید محبس او را آماده شود و چون کم گوید نشود.  

پاریس( Paris): شهری است در کشور فرانس، که تعطیلاتش را گویند وکانس. نویسندگان و روسا و بعض اشخاص روزآنلاین در این شهر ساکن اند و جمعی مستاجر و اندک صاحب مساکن. در آن ولایت هر کس از دیاری نشسته، و دل به آن دیار بسته، شب اش از تاریکی عاری و صبح اش شبنم نشسته بر هر شاخساری، رود سن از آن گذرد و قایق و بلم مردمان بر آب برد. ایرانیان را دیدن آن جزو واجبات است. مرکز صادرات و واردات روسای سابق و لاحق جمهوری ایران بود. رسائل پاریسیه را علامه قزوینی در شرح اقامتش در این بلاد معظم نبشت و کاری عظیم بکرد.

حسین درخشان( Hussein Derakhshan): از یاران سابق روز و مانده به زندان هنوز. در عنفوان جوانی وبلاگی عظیم بساخت و هر سازی خواست در آن نواخت، یک چند در جراید داخل به ارتکاب مقالات مبادرت و چند سالی به فرنگ مهاجرت نمود. در کانادا بلاگ فادر گشته و به پیچ و خم اینترنت قادر. بیدل ونکووری در نعت او سرود: “چای می نوشد اندرون ماگ ها/ لینک دادستی حسین، وبلاگ ها”. چون دولت احمدی برآمد هاله نورش چشم آن جوان کور نمود و به بازگشت خویشتن را مجبور. پس به زندان افتاد و غمش در دل یاران ماند.

تقی رحمانی( Taghi Rahmani): در مومنین رحمانیت او اعلا و در مرتبه اخلاق اتقا، نیم عمر خویش به زندان و نیم دیگر به کتابت مشغول بود. در روزآنلاین مقالات سیاسی نویسد و مراتب دانش او بسیار و دائم مشغول کار و صفات نیک در او بسیار. جمله یارانش ملی مذهبی و هر کدام در زجر و هجران به سببی. چندی به مهاجرت شد و به پاریس مسکن گرفت. بیت: “آن یار تقی مسلک و رحمانی بود/ همراه رضاخان علیجانی بود”. هرگز رژیم نگرفت تا از چاقی رها گردد چون رژیم دائم او را بگرفته و لاغر بود و هیچ تورم بر وی مستولی نشد.

فرشته قاضی( Fereshteh Ghazi): نامش فرشته بود و دائم مشغول در نوشته و مصاحبه با دیگران او را معمول بود. ترک تبار بود و دائم به کار. در هم میهن و خرداد گرفتار بود تا بنیانش در جریده بنیان نهاده شد و معتمد اعتماد گشت. در پرونده وبلاگ نویسان زندان رفته و دماغش را مشتی بزدند. بیت: “قاضی که نوشته بود وبلاگی چند/ قاضی بگرفت و کرد او را در بند”. هر یک چندی در بلاد فرنگ وصف احوال طفلش نویسد و جز آن به تذکره نویسی کاتبان پردازد و از کاتبان روز باشد و دائم التوئیت است، از زمان قدیم.

امید معماریان( Omid Memarian): نام نامی اش امید است و فعل بد از او بعید، چون در وطن بود به هر روز از شاخسار هر ان جی او سوسن و سمنی می چید. هر هفته از وی مقالتی صادر و به افعال ژورنالی قادر. تا به زندان قاضی سعید افتاد و دست ستم را قاضی براو گشاد. زین سبب جلای وطن کرد و در واشنگتن مامن. در سایت روز نویسد مقال و دهد شرح حال که چه افتاده بر مردم از این نامردمان. به السنه فرنگان سخن نیک گوید و هر کس خواهد نامش در تایم و نیوزویک جوید.

طنز سیاسی( Political Chertopert): مقالتی کوتاه یا طویل که خواننده را به خنده آرد و مصیبت او را چنان گوید که قاه قاه او راه گلو و حلق و دهان جوید. شرح گرانی و تفسیر بلاهت و نادانی چنان که افتد و دانی و در علت آن وامانی. در روز ابراهیم نبوی آن را نویسد و زمین را به آسمان ریسد، چون دوران حکومت احمدی به سرآمد نوشتن آن خون جگرآمد. بیت: “می کند خنده از نوشته او/ گریه دارد چنین حکایت ها”( سوزنی قزوینی). موضوع: تورم و گرانی، جنگ و بی خانمانی، تصمیمات آنی، همان که افتد و دانی

نوشابه امیری( Nooshabeh Amiri): بانویی است اهل قلم و دانای زیاد از کم. چهل سال است گزارش کند و شرح مصائب نگارش. در مصاحبه و مناظره بی بدیل و چنان کلام از دهان سیاس و کشد که گوئی از سرمه دانی میل. چون انقلاب شد از اهالی کیهان بود و چون شویش به زندان رفت چندی گشت از چشم نهان. تا به شورای سردبیری جریده شریفه گزارش فیلم شده به همراه شویش بهار ایرانی و با بازیگر و کارگردان به گفت و شنود بود. ناگاه کارش به محضر قاضی تباه شد و دست شوی گرفته و به دیار غریب آمد. و هشت سال است که به دبیری روزآنلاین مشغول است. او را سگی است نامش سانی و معروف به جهانی. 

عیسی سحرخیز( Isa Saharkhiz): نامش عیسی و فعلش چون حضرتش زنده کردن هر جریده بود. معجزتش آنک هر جریده بمردی به کف با کفایت زنده کردی و همین بکرد تا روزی به قاضی دچار گشته و با او سخت مجادله کردی و قاضی اژیه سینه او به عنف به گاز گرفت و قندانی چندان به او پرتاب کرد و خویش را بی آب. بیت: “قاضی که گرفت این چنین گاز/ رو قاضی دیگری بناساز” و چون کارش چنین گشت از محبسی به محبس دیگر برفته و به چندین سال گرفتار بود و چون رها بکردند دائم به کار. و هیچ زندان در مملکت نبود که به وجودش مزین نگشت. در روز مقالات نویسد و سخنانی عظیم گوید.

کاریکاتور( Carikature): کاریکاتور فعلی باشد گران که هر کس بدان دست یازد، یمکن که در آن راه جان ببازد. معایبی که زیر محاسن نهان شود عیان کند و این چنین را آنچنان کند. هرکس صفحه اول جریده روز بیند، اول از باغ آن گل کاریکاتور چیند و دشمنان آن چند کس باشد: امیر و وزیر و وکیل و رئیس و پلیس. مردمان را خنداند و فاعلانش را به زندان کشاند. بیت: “گویند کسان بهشت با حور خوش است/ من می گویم که کاریکاتور خوش است”( باباطاهر سخاورز). نیک آهنگ کوثر و مانا نیستانی و توکا نیستانی بر این فعل اقتدا کرده، تا چه شود.

مسعود بهنود( Masoud Behnoud): نام نامی اش بهنود و معروف به کل وجود، اصحاب جراید، کتبش پر متقاضی و دائم گرفتار قاضی. “این سه زن” او را هر کس خوانده و “از سید ضیاء تا بختیار” را سرکشانده، “خانوم” او بسیار مقبول و “کشتگان بر سریر قدرت” اش معزول. یک چندی در گذشته به آیندگان پیوسته و جریده نیابی که به دبیری اش ننشسته. چون نوشت ما می مانیم، قاضی از خودراضی او را به بند کشیده اما سبز بود، چون خواستند دوباره به بندش کشند، چاره نماند جز دل کندن و رخت و بخت برکشید تا لندن و به روز مشغول گشت. شاعر در نعتش بگفت: “هر کس مقالاتی بخواند به دامش اسیر شد/ ای کاش بود آدمی هماره در این طرز دامها”

فرناز قاضی زاده( Farnaz Ghazizadeh): نامش فرناز و سررشته کارش در جراید بسی دراز، یک چندی در جراید ایرانیان و زن و نشاط و عصرآزادگان و دانستنیها و هم میهن و حیات نو سرکشیده و مصائب بسیار دیده. چون به نشاط رفت به راپورت اجتماعیه پرداخت و مقالات بسیار از آن دست ساخت. در همان ایام تیر عشق سینا مطلبی در دلش چنان نشست که با وی عقد مزاوجت ببست. تا قاضی شویش بگرفته به زندان افکند و از آن نمط راهش رسید به هلند. پس با دیگر اعاظم روز قسم خوردند تا طرحی درافکنند و کاری گران کنند. پس مدتی مشغول بود تا ندای هل من بی بی سی بشنیده و خویش و شوی و طفل به لندن رفته و مجری آن شبکه عظیم گشت.  

مهرانگیز کار( Mehrangiz Kar): نامش مهرانگیز و در امر حقوق اهل تمیز، کتابت مقالات را چنان نمود که در واقع بود. در ایام سابق در جراید مقاله نبشتی و نامش شهره خاص و عام شد و چون انقلاب برسرش نازل شد، گرفتار جهالت عوام. یک چندی به دفاع از مظلومان و بالاخص زنان پرداخت و قاضی زین سبب برایش پرونده ساخت. تا دعوتی به او رسیده به برلین رفته در جلسه ای سخن بگفت. و همین بر مصیبتش بیافزاد و چون به وطن بازگشت به محبس افتاد. شوی او را سیامک نام بود که بگرفتند و بندی شد. پس این همه او را به مریضی دچار نمود و قصد هجرت اختیار. اکنون در روز مقاله نویسد.

روزآنلاین( RoozOnline): روزآنلاین نام نامی جریده ای بود مجازی که هر گوشه اش صدایی دهد و آوازی. این یک از چپ نویسد و آن از راست و هر صدایی که خواهی از آن خواهد خاست. یکی از مغرب لندن و آن از مشرق وطن، وان دگر از دی سی و یکی از محله سوئیسی. هشت سال است یوم به یوم منتشر شود و در آن سیاست و کیاست و ریاست به مقال و شرح احوال آید. چون به چند یوم تعطیل گردد و کارگزاران آن به میهمانی و سفر روند، داد برآید از جماعت که، بیت: “این چه روزی است صفر تا آوریل/ بهمن و عید همیشه تعطیل/ ژانویه نیست به وقت پاریس/ رمضان نیست به وقت مانیل”

حسین باستانی( Hussein Bastani): نامش باستانی و از قدیم مرغزار روز را به محافظت و نگهبانی. چون در مملکت ایران بود به ریاست اصحاب جراید بنشست و حکم وی به عدالت جاری و کارش روزنامه نگاری. کم نویسد و گزیده و چندین کرت به محبس خزیده. چون به پاریس رسید با تنی چند سایت روز بنیاد نهاد، شیخی پرسید این چیست که کنی؟ بیتی گفت: “دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم و دیگران بخورند. ” شش هفت سال جریده روز را سکاندار بودی تا شبی آواز ساعت بیگ بن از لندن شنید و به بی بی سی رفته، اکنون به همان کار است.

توکا نیستانی( Touka Neyestani): نامش توکا و برادرش مانا نیستانی و پدرش از شاعران عظیم عهد قدیم. به چند سال تحصیل معماری نمود و چون علمش کامل بود به کاریکاتور پرداخت و در کتاب جمعه کار بسیار بساخت. چنانکه صاحب ویکیپدیا گوید “در پنجاه جریده مشغول بود” و اخذ جوایز ورا فعل معمول. چون به ۵۳ سال رسید ترک دیار کرد و در شرح آن چنین گفت: “هر چه کردیم جمله غیرمجاز/ ما که رفتیم از این نشیب و فراز/ هر چه خواهیم جمله ممنوع است/ همه کاری بجز گرفتن گاز”. پس به کانادا رفته و در روز به کاریکاتور پرداخت.

مانا نیستانی( Mana Neyestani): نامش نیستانی، چنانکه افتد و دانی بود و جرمش اهانت زبانی. از صنف معماران و چون دیگر افراد این صنف به کشیدن کاریکاتور این و آن پرداخت و چند کتاب از آن بساخت، در یکی گفتی “خندیدن قدغن نیست” و چون قدغن بود به زندان دچار شد، سه کتاب دیگر نوشتی و نقش ها بر آن زد. پس کانون خانواده ای درگیر گرم کرد و از زبان آنان سخن به میان آورد. چون داخل ماجرای روزنامه ایران شد، مخالفان بر وی تاختند و کارش چنان بساختند که جلای وطن اختیار کرد و در ترک دیار. لاجرم به پاریس ساکن شد و جوایز بسیار نصیب او گشت و در روز کاریکاتور بساخت. مصرع: “مانا سخن از زبان ما می گوئی؟”

مهمان روز( Daily Guest): مهمان روز آن بود که در جریده دیگر نوشته آید و تجدید آن در روز بشاید. پس صاحبخانه قدر مهمان داند و او را بر سر نشاند که گفته اند: “میهمان را بنشان بر سر خویش/ خوب اگر بود بکن سرور خویش” و خواجه مسعود منشی در آداب الجراید شرط میهمان چند چیز داند: “اول آنکه خوش گوید، دویم آنکه خوش نشیند، سیم آنکه هر روز ناید، چهارم آنکه بر چشم دیگران نیک نماید، پنجم آنکه حمید جلایی پور بود که هر روز اگر آید هیچ مشکل نزاید.”

نیک آهنگ کوثر( Nikahang Kowsar): روز را از جمله موسسان بود و در جراید وطن از کسان. در عنفوان جوانی به کار زمین رفت و شناخت آن بر وی واجب، تا شبی لبی خندان دید و جانی جانان. درپی او دوید تا به منزلی رسید. پرسید این سرای کیست؟ گفتند گل آقا. پس به همان سرا برفت و چند سالی بماند و استاد شد. پس از آن خانه برون گشته به مناطقی آباد رسید، تمساحی بر وی نازل شده و زهره او ببرد. پس به چند روزی در محبس بود و مشاکل زان پس. تا حدت چنان شدت گرفت که ترک دیار کرد و چون به فرنگ درنگ کرد به روز درآمد و کاریکاتور در آن بساخت.  

مصاحبه( Interview): مصاحبه فعلی کبیر بود و جراید را نمودن آن تدبیر. قمرالملوک مصاحب در اخلاق الصحبت و المناظره شروطی چندان در مصاحبه گفت: “اول آن که کلام را چنان به کار گیرد گوئی که سوراخی را مار، دویم آنکه تمام بشنود و نویسد، سیم آنکه عظیم کسان را مصاحبه کنند، چهارم آنکه در وقایع اتفاقیه باشد نه آنکه خاک مرده پاشد، پنجم آنکه هرچه گوید نویسد و کلام منقطع نشود، ششم آنکه نام خود بگوید و خویش بشناساند. و هفتم را چیزی نگفت.” نوشابه خانم امیری و فرشته خانم قاضی در این هنر بسیار عمل نموده اند. 

شرکت گاز ایران( Persian Gaz Company): شرکت گاز ایران که آن را قوه قضائیه نیز گفته اند، جمعی از قاضیان باشند که به قندان و دندان مخالفان را تمشیت نموده، کفش و شیئی سخت نیز بر آن بیافزایند تا عدالت با نیش و دندان پیش اجرا گردد. رئیس آن غلامحسین خان قاضی( معروف به گازی) و زمان تاسیس آن در سال ۱۳۸۳ بود. اکتشافات این شرکت چنین بوده است: گازدادن ماشین برای حل مشکل انتخابات، گاز گرفتن برای رساندن منظور به اصحاب مطبوعات. بیت: “سینه خواهم شرحه شرحه از دو گاز/ تا سحرخیزی نگیرد امتیاز”

فرخ نگهدار( Farrokh Negahdar): قاتل، جنایتکار، مزدور، جاسوس، عامل حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی و کا گ ب و سیا و ایتلیجنت سرویس که همه اسناد خیانت اش آشکار است، اما هر روز در یک جا سخنرانی می کند. رهبر ضد انقلابیونی که نمی تواند میان آنان برود و جاسوس رژیمی که به آن ممنوع الورود است. عامل همه بدبختی های دویست سال اخیر خاورمیانه. رهبر سابق چریکهای فدائی، جمهوریخواه فعلی، اصلاح طلب. وی بعد از چند بار که زندان رفت به افغانستان، روسیه، انگلیس و سایر کشورهایی که سرویس اطلاعاتی داشتند رفت و بعد در لندن به نوشتن مقاله برای روزآنلاین پرداخت.

ناتوی فرهنگی( Farhangi NATO): محل اداره مخالفان فرهنگی جمهوری اسلامی. اداره ای عظیم که هر که بخواهید بیضه اسلام را آسیب بزند یکچندی رحل اقامت بدانجای افکنده و در آن دوره دیده و به سوی ضلالت هدایت گشته. اعمال ناتوی فرهنگی: “انتشار جراید از گذشته و حال در ممالک محروسه خاورمیانه، دادن کمک های نقدی و جنسی ماهیانه، شبیخون فرهنگی از تبریز تا میانه، تربیت معاند و نخبه و افکار داهیانه، نفوذ دد منشینمتلنمینانه”( جنت نامه ابدی) بیت: “تحریک کند به دشمنی که تاتو/ گردی تو اسیر و یار ناتو” بانکی باشد که هر شب روز را پول دهد.

سعید رضوی فقیه( Saeed Razavi Faghih): نامش رضوی و دائم اسیر قاضی مرتضوی، یک چند به کار دانشگاه بود و از معمرین آگاه. در صبح امروز و بهار و دوران امروز و بنیان و نوروز و یاس نو و وقایع اتفاقیه به کتابت اشتغال داشت و نقد حال. تا به عضویت شورای سردبیری روزنامه یاس نو رسید و به حکم قاضی بلخ به محبس رفت. و دو ماه در انفرادی بود. پس به پاریس آمده به تاسیس روز پرداخته، با دیگر یاران به کار بود و به دور از دیار. تا دید آنچه دید و شنید آنچه شنید و گوشه عزلت گزید. به کار گل در دیار غریب پرداخته و اسباب مراجعت به وطن ساخته. چون فتنه برخاست، به وطن دوید تا شیخ کروبی را که از شیخان عظیم بود یاری کناد و در آن کار بماند تا امروز.

شیرین عبادی(Shirin Ebadi): از بانوان صاحبدل و حقوق شناس که هر طفل و بیوه زن و ابن السبیل و درمانده را خوانده و از نوارسازان تا برلین در پرونده خود جای خالی نمانده. پس وکالت هر مظلوم بپذیرفت و در دفاع آنان سخنی گفت. تا اکابر ممالک گیتی در مملکت نمسه به کار آمده و جایزه نوبل و مشتی دلار بدو دادندی. پس از این نعمت نقمت وی افزون گشت و جای آنکه از برکات آن سودی برد به ولایت غربت بنشست. از آن جایزه جمله حسودان که الحسود هرگز نیاسود مصیبت ها بر وی ساخته که یک ده آن حضرت ژاندارک که بانویی بود از جماعت ترسا نکشیده و چنین زهر که به کام وی گشت نچشیده. از بانیان روز بود و هنوز بود.

آرش بهمنی(Arash Bahmani ): از جمله روزنامه نگاران و راپورت نویسان بوده و یک چند در رشت که موطن وی بوده در عهد شباب غنوده. پس در آن دیار به کار اخبار پرداخته و روز تازه به کار بود که با وی یار گشت. فتنه بر وی نازل گشته و تا به خویش آمد خود موسیو و عیال وی مادمازل نام گرفت در ولایت پاریس، در نقد قلمی تیز دارد و از ملاحظه گریز. هر یوم و لیل راپورت نویسد. در امر تیتر بغایت مدخلیت دارد و هر مقال بدان سبب موضوع توجه سخته و راپورت وی لاجرم به چشم نشیند. چون هر عضو شورای هماهنگی کلامی گوید بدان تعیضی آورد و از این باب معروف به اهل پاریس است. بیت: “شنیدم حضرت بالابلندی/ بگفتا با مقام ارجمندی/ که هر روزی درآرد از دمارش/ جناب بهمنی آقای آرش”

ابراهیم نبوی( Ebrahim Nabavi): نامش ابراهیم و کارش طنزنویسی روزگار وخیم، ستون ها در جراید نوشته و از زمین و آسمان حق و ناحق سرشته، چندی به وطن مالوف در جریده سروش به کار سینما مشغول تا در جامعه و نشاط کارش به سیاسون و سایر الواط فتاد. پس یک دو کرت به حبس داخل و از بابت کتابت صاحب مداخل. چون از زندان درآمد کارش با بنیان و حیات نو و سایر جراید به سرآمد. پس به حکم “هر که گریزد ز خراجات شهر/ جورکش غول بیابان شود” در بروکسل مقیم شد و از موسسان روز سهیم. به شانزده سال است هر روز طنز نویسد و آرد جمله اهل سیاست با الک نقد ببیزد.

عبدالکریم لاهیجی(Abdulkarim Lahiji): نامش عبدالکریم و از وکلای اهل قدیم بود. چون انقلاب برسرش نازل شد، رخت و بخت اش به پاریس و کلن و بازل شد. انجمنی دایر و یار مصیبت زده و اهل جراید و سایر شد. چون روز خواست مقام یابد به وکالت آن همت نمود و از السابقون السابقون اولئک المقربون بود. هرکس از مظلومان را به دیار غربت یابد دری به رویش گشاید. بیت: “بنده همان به که زتقصیر خویش/ روی به سوی وکلا آورد/ ورنه خداوند کجا قادر است/ حق ستمدیده به جا آورد.” لاهیجی در حال به پاریس مقیم و ساکن آن دیار نعیم است.  

ستون( Sotoon): شیئی بود دراز که عمارت بدان کنند و در جراید بطور مجاز معمول باشد. ستون جراید آن بود که در آن بطور یومیه و به هفته یا بطور متناوب در آن نویسند تا خواننده بدان داننده باشد و چون به جریده رود حیران نشود. در روزآنلاین ستون های مختلفه چنین بود: هنر روز، نگاه هفته، طرح یک، مقالات، طنز، کاریکاتور، میهمان روز،ویژه، مصاحبه، گزارش و قس علیهذا. بیت: “هر کس به ستونی دل ما می شکند، بیگانه جدا دوست جدا می شکند”( قاضی لنگه کفش). هر ستون را یک نفر، یا هر روز یک نفر، یا هر چند روز یک نفر، یا چند نفر با هم، یا اصلا نمی نویسند. ( چرند و پرند)

صنم غیائی( Sanam Ghiaei): بانویی از خواتین روز بود که جراید فرنگیان مقالات برگزیده و آن را به لسان اهل ایران دیلماجی کرده به رویت مردمان برساند. چندین کتاب در وطن منتشر و به السنه مختلفه سخن بگوید. ترجمه در روز به چند قاعده صورت پذیرد: “اول مربوط به ایران باشد، در جای دیگر منتشر نشده باشد، معتبر باشد، مفید باشد، و چند چیز دیگر. ” بیت: “کس ندیده است این چنین باجی/ که کند کار خویش دیلماجی” صنم خانم از اهالی ملایر بوده و به اقصی نقاط جهان مسافرت نموده و نظیر او در قدیم ناصرخسرو قبادیانی و دکتر علی اکبر ولایتی و ماژلان پرتغالی مضبوط است.

ملیحه محمدی(Maliheh Mohammadi): از بانوان اهل قلم و از مبارزین زیاد و کم بوده، یک چندی از جماعت فدائیان بوده جمهوریخواه گشت و فی الحال هر که کلامی اصلاح طلبان را قدح و فذف گوید به یک هفته به غشوه دچار و مروارید از چشمانش رگبار شود. در عنفوان جوانی در مملکت مبارزات عدیده نموده تا به مملکت جرمان رحل سفر افکند. و در دوری وطن اشک ها افشانده و هجرانی ها خوانده. بیت: “اول بنا نبود بسوزند عاشقان/ آتش به جان شمع فتد سی و چند سال” در روز مقالات نوشته و در مرغزار سیاست دانه های بسیار کشته.

احمد زیدآبادی( Ahmad Zeidabadi): نامش احمد و ستوده خرد و کلان و نیک و بد. از جریده نگاران قدیم و بافته مقالاتش از زرو سیم. اغلب در باب ممالک راقیه و بلاد باقیه نویسد، اعم از لندن و بیروت و پاریس و اورشلیم و تل آویو و امان و دیگر مکان. از مسلک ملی مذهبی بوده و در جراید مختلفه قلم بسوده. چون که عصر سید خندان رسید حضرت زیدآبادی را کار گران آمد و دائم به محکمه و مستنطق و زندان. هیچ محبس در ممالک راقیه نباشد که بر دیوارش چوب خطی ننگاشته و سابقه اقامت نداشته. از ابتدای روز از داخل مملکت مقالات مختلف نوشته و در روز منتشر کند و مقالاتش در انگریز نیز چون برگ زر بر سر ببرنند. اکنون چند سالی است به محبس اندر است.

علیرضا رضایی( Alireza Rezaei): نام نامی اش علیرضا و بلای جان هر وزیر و صاحب دیوان قضا، هیکلی عظیم دارد و از مال جهان هر چه جز زروسیم. سبیلی پهناور بر سیمایش عارض و گشته بر هر سیاس متعارض. صوتی جلی دارد و والده ای مسمی به ننه علی. از طنزنویسان بوده و به چندین سال در این سنگلاخ کفش فرسوده. در ایام شباب در وطن به تعلیم اشتغال داشت و جاه و مال. تا روزی پنجره ها دید مکدر و نامعلوم، پس به دستمالی آن تمیز کرد و چون شیشه شفاف بگشت، دیدی هر آنچه به دیدن ناید. پس عمر به شفاف سازی مصروف و از این سبب مجبور به ترک وطن مالوف شد. راه به پاریس کشیده و پس از چندی به لیل رسید و در آن بلاد از ابن سبیل گشت. در روز مقالات مکتوب کند و هر چندی فیلمی آپلود به یوتیوب.

سانی( Sunny): سگی باشد از اصحاب کهف که چون در ایام شیخ محمد خندان همراه با چندی از جریده نویسان و اهل هنر به غاری بگریختند، بدان رفته و چون از خواب بیدار گشت و با صاحبان خویش به بازار، دید هر چه ریال دهند هیچ کس نستاند و در آن کار در ماند. پس بپرسید این جا به چه نام باشد و لسان این دیار به کدام کلام؟ گفتند این پاریس است و آن عمارت طویل برج ایفل و این گیاه قرنفل، پس با صاحبان یعنی هوشنگ و نوشابه که از غار به بازار رفته، به منزل مراجعت نمودند. یک چندی به عشق محبوبی دچار گشته نامش دادا و لنگش دائم به هوا و شرح عشق این دو در آن دیار بسیار برفت. بیت: “سانی که دلش چه از خدا می خواهد/ بی پرده بگویم که دادا می خواهد.”

جورج سوروس( George Soros): نامش سوروس و در اصل مجار و گریزان از روس بود. چون ایلغار اشتراکیون به مجار رسید، به لندن گریخت، و در مدرسه ای طرح تحصیل بریخت. در آن دیار مولانا پوپر بدید و به تلمذ همت گزید. تا ثروتی گران حاصل افتاد و مسیر سفر به ینگه دنیا گشاد. بنیادی عظیم بنا نمودی و دست سخاوت به سوی هر دموکرات در جهان گشودی. تا در سنه ۲۰۰۶ بگفت که وی را با شیخ محمد خندان مصاحبتی رخ نموده و جز همین هیچ کس ندادند در این چه بوده. هر کس در روز یا از محافل دموکرات سیراکیوز یا کاتبان ولایت قندوز یا عالمان شهر تولوز هر چه نمایند کیهان نویسد که سرمایه آن را سوروس بداده و این شنقصه بر هر کاتب در این دیار برود.

محمدجواد اکبرین( Mohammad Javad Akbarein): از علمای سابق و طلاب لاحق بود. یک چند به کتابت در جریده نشاط و عصرآزادگان مشغول و راهش از این نمط به زندان قابل وصول گشت. یک سالی به حبس اندر شد و به این مقام مفتخر. از نویسندگان روز بود و چون عزم تحصیل به وطن نمود بدین جرم دستگیر شد و مدتی اسیر. تا در لبنان چون به جان رسید عزم پاریس نمود و نزد دیگر روزنگاران آسود. بیت: “چون لباسش ز تن به درآرند/ معرفت از سرش به در نرود/ کار دیگر بکن نه خلع لباس/ این چنین فکر بد ز سر نرود”( باباطاهر عریان)

علی افشاری(Ali Afshari ): نامش علی افشاری و در کار دانشگاه سیاستش جاری. در صنایع تحصیل نمود و هندسه آموخت. پس به انجمن اسلامی دانشگاه رفته تا چند صباح در آن ریاست و سیاست کرد. اول کارش رفتن به زندان و سپس ریاست ستاد دانشجویان سیدخندان بود. سخنوری گران شد و محبوس در ماجرای قتل روشنفکران. در اکثرالتواریخ آمده که پس از خرداد هیچ ماجرا به بار نیامد، مگر آنکه علی افشاری در آن به کار. در برلین شرکت نموده و چون به وطن بازگشت به محبس رفته و از آن پس تا چهار سال یا به زندان رفت یا در حال رفتن به آن بود. در سال ۸۴ از کشور خارج و به واشنگتن رفته و از آن تاریخ بطور دائم در روز نویسد.

فریبا داوودی مهاجر( Fariba Davoudi Mohajer): نامش فریبا داوودی و از فعالان امور زنان بودی. مدتی سیاست آموخت و در انجمن روزنامه نگاران جوان تقویم ایام خویش بسوخت، مدتی به نوشتن در اعتماد نشست و در یاس نو مقالات بسیار به کار بست. چون در وطن با جمعی به اعتراض پرداخت و قاضی کارش بساخت و به چهار سال زندان او را نواخت. پس به فرنگ همی شد بی درنگ و به ینگه دنیا رفت. از جمله افعال غریب او همان که در پارازیت حجاب از سر برکشید و دیده ها بر موی و روی وی بیافتاد که چنین عملی کس تا پیش از او نکرد. وی در روز همی نویسد.

فرح کریمی(Farah Karimi): نام نامی اش کریمی و به دور از هراسی و بیمی بود. حضرتش در عنفوان جوانی یکچند به جماعت مجاهدین مشغول بودی و چون ماجرا بسیار شد از موطن خویش بگریخت و در عراق و پاریس طرح اقامت ریخت. پس به هلند رفته و در قامت سبزجامگان آن دیار به پارلمنت همی شد و چندی چپ آواز کرد. از بانیان و موسسان روز بود و طرحی عظیم درافکند. پس کسان و ناکسان جمع کشتند و خرابی به کار اوفتاد. جمعی که به کار روز بودند، به راهی دیگر برفتند و آن قصه را دیگر مردمان ساز کردند که گفته اند: “چون رشته گره خورد و برفتی از دستت/ رو سوی دیگر تا در دیگر باز است.”

روزبه امیرابراهیمی(Roozbeh Amirebrahimi): نامش روزبه و امروزش از دیروز به. در ابتدای کارش به دادگاه وبلاگ نویسان درافتاد و در محبس به مکافات و هدرافتاد. فعلی بر او جاری نمودند که به ناکرده اعتراف بکرد. پس شیخ ابطحی که در آن زمان مقام داشت میانداری نمود و قاضی القضات را امر به وقوف آمد. تا روزگاری به وطن بود و زان پس رخت و تخت برکشیده به ینگه دنیا سرکشید و در نیویورک ساکن گشت. زان پس در آن محل ساکن و از جمله کاتبان روز بود و مقالتی نوشتی تا چند سال قبل. 

اکبر گنجی(Akbar Ganji): نام نامی اش گنجی و روزگارش از مصیبتی به رنجی بود. اول کار او آن بود که انقلاب نمود و چون دیگر مردمان به مصیبت جنگ گرفتار بود. یک چندی در عصر خاتمی به وزارتخانه او برفت و به فرنگ رحل اقامت افکند. تا به وطن آمده و گرد حلقه کیان بگشت تا خاتمی به دولت بازگشت. آنگاه به پیروی از دیوژن فیلسوف چراغ به دست گرفته قاتلین و اشباح همی جست و چون به حمام رفت دید شخصی به کار واجبی گرفتار است، پس فریاد بزد یافتم یافتم. زین سبب و از هزار سبب دیگر به محبس اش افکندند و به پنجاه شبانروز گرسنه و تشنه ماند. پس جمله عالمیان جمع گشته و او را از هلاکت بدر بردند و به ینگه دنیا راهش سپردند و زان پس در روز مقالات طویل نویسد و هر مقال او را صد شماره ماخذ است. 

محمد رهبر(Mohammad Rahbar): نامش رهبر و از اهل مقاله و خبر، تذکره نویس کسان و ناکسان و دشمن لاشخوران و کرکسان. در جریده نشاط کارش به سیاست و در نهضت آزادی به اهل کیاست افتاد. در جراید مختلف به نگارش مقالات پرداخت و از این نمط پاپوش برای خویش ساخت و تنور قاضی برایش گداخت. تا ایام جنبش موسوی رسید و در صدای رسا می دمید. در تذکره نویسی یدی طولا دارد و در روز بدین کار مفتخر و هر مقال نویسد از این سبب معتبر. بیت: “بیچاره کسی که رهبر او را بنگارد/ با آن قلمی که آتشین است مزاجش”( تذکره دولتشاهی)

عباس عبدی(Abbas Abdi): نامش عباس و حکایتش سروته یک کرباس. در جوانی به دانشگاه رفته و مهندس شد، آنگاه با چندین تن از یاران سفارت آمریکا بگرفت و طومار آن را چنان پیچید که تا امروز هنوز در پیچ پیچ آن هزار تن گرفتارند. پس جریده سلام بنیاد کرد و طرحی نو درافکند و از همان سبب به بند گرفتار آمد. تا دولت خاتمی رسیده و خواست تا شرکتی بنیاد کند تا نظر مردمان پرسد. پس قاضی او را بگرفته و پرسید: از چه پرسی؟ گفت: خواهم نظر مردمان دانم. گفت: نظر مردمان را خویش دانیم. پس او را به زندان افکند.

مرتضی کاظمیان(Morteza Kazemian): نامش کاظمیان و اهل کتابت و بیان و از جماعت ملی مذهبیان، چندی با جراید اصلاح طلب دمساز بود و در جامعه و توس و حیات نو و وقایع اتفاقیه و شرق و نامه همآواز. مدتی در انجمن دفاع از آزادی مطبوعات سرکشیده و در فتنه موسویان پایش به محبس رسیده. تا ترک یار و دیار کرد و به فرنگ رفته با کاتبان روز همداستان شد و مقالاتی منظم در آن همی نوشت. فی الحال در پاریس رحل اقامت افکنده و در جراید مختلف به کتابت و سیاست مشغول است.

علیرضا نامور حقیقی(Alireza Namvar Haghighi): نامش نامور، و داننده انواع خبر، از چپ و راست و خیر و شر بود. از اهالی شیراز و داننده رمز و راز و از هر خطری در احتراز، مدتی به کار در وزارت ارشاد داخل و از آن سبب صاحب مداخل گشت. چون نائره آتش عباس عبدی به دائره او کشید، طیاره او پرید و به تورنتو رسید. پس به دانشگاه برفته استاد تاریخ بگشت. چون در وطن بود مقالات بسیار نوشته و چون به فرنگ آمد به بی بی سی و دویچه وله و صدای آمریکا و رادیو زمانه بی درنگ آمد، در جریده روز مقاله بنگارد و خواننده بسیار دارد.

آسیه امینی( Asieh Amini): نامش آسیه امینی و عملش از شاخسار خرد و سخن خوشه چینی بود و از جمله شاعران و در روزنامه ایران بود. چندی در علامه طباطبایی روزنامه نگاری خواند و کار به روزنامه زن رساند، مدتی در مناطق آزاد گرفتار بود و در اعتماد به کار بود و در ماهنامه زنان دچار، و جز آنکه شعر می سرود روزنامه نگار بود. تا با تنی چند از زنان در خیابان معترض گشته و با ۳۲ تن دیگر از زنان به حبس افتاد. و این در دولت احمدی به سال ۸۵ بود. و به چهار سنه دیگر بماند تا جنبش سبز بنا گشته و رو به دیار غریب گذاشت و به ولایت نروژ رسید. پس در آن مکان مقیم و چندین مکتوب تقویم کرده و به چاپ رساند و با روز به کار پرداخت.

نرگس توسلیان(Narges Tavassolian): نامش نرگس توسلیان، کارش عیان و کردارش بیان. مصرع: “آن را که عیان است چه حاجت به بیان است. ” پدرش جواد مهندس نیک نهادی و مادرش شیرین خانم عبادی. یک چند به تحصیل حقوق در دانشگاه ملی پرداخت و در مک گیل تحصیل کامل ساخت و اکنون به لندن دکترای حقوق خواند. چون مادرش جایزه نوبل اخذ نمود جمعی از عساگر گمنام را شنود به کار بود. تا هر چه کردند در این شنودن بسیار از آنان چیزی نیافته و لاجرم حکایتی بافته و نرگس با نامه ای بر آنان بتافت. نرگس در روز به مقالات پردازد و کار مقامات بدان سازد.”

بهرام رفیعی( Bahram Rafiei ): بهرام نامش و شهرام برادرش و فامیل اش رفیع زاده و از مردمان آزاده بود. در ازمنه ماضی در ایران و ایران جوان بکار بود و در اعتماد کارش برقرار. چون کار قاضیان بر کاتبان گران آمد، او را حالی نگران آمد، رخت به کانادا کشید و به آن دیار رخت اقامت پوشید. اکنون در روز به کار گزارش اقتصادی است و متخصص سپاه و فیروز آبادی. سردار سلیمانی نیک داند و قلم در اعمالش بدواند. هر روز در روزآنلاین نویسد و این مقال در شرح حال آن کاتب وضع حال، بدان ماند که “بهرام که روز می نوشتی همه عمر/ دیدی که چگونه روز بهرام نوشت”.

بهروز صمد بیگی(Samadbeigi Behrouz): نامش بهروز و کارش خریف و تموز و جریده دائرمدارش روز بود و هنوز بود. یک چند مخبری اقتصادی آموخت و جان شیرین به امور اجتماعی سوخت، تا قبای فرهنگ و هنر بر قامت خویش بدوخت. چون به وطن بود، در جریده صنعت و توسعه، نظارت موسعه داشت و در رویش به پویش مشغول، در دنیای اقتصاد از یاران و عضو روزنامه کارگزاران بود. اهل لاهیجان بوده و مدتی در گیلان امروز عمر گران فرسوده. چون کار کاتبان به جان و زندان رسید، ترک وطن نموده خویش در شهر وان دید. تا زلزله ای بر وی نازل گشت، دعایی کرد که “خدایا! این چه بلایی است به سر می رسد/ هر چه به پیش است بتر می رسد” در حال در روزآنلاین گزارش های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی می نویسد.