وای بر مضعوف!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg


برخلاف آنچه در مورد من فکر می کنید، اصلا این طور نیست که چون من یک طنزنویس ‏منتقد سیاست های دولتی هستم، بنابراین با دولتی ها رابطه ندارم و گاهی تلفنی یا حضوری با ‏آنها تماس نمی گیرم، راستش را بخواهید حتی خودم هم در آن جلسه افتتاحیه همایش ‏باشگاههای تهران حضور داشتم، ولی برای اینکه کسی من را متهم نکند که این حرف را از ‏خودم درآوردم، این قسمت سخنان محمد علی آبادی رییس سازمان تربیت بدنی را که در حاشیه ‏مراسم گفته شد به نقل از وب سایت “ فردا نیوز” می آورم که خدای ناکرده به من نگوئید که ‏گوشم سنگین بوده و اشتباه شنیدم یا دارم به علی آبادی و علی آبادی ها تهمت می زنم، ‏موضوع این است که به جان خودتان خودم از سایت فردا نیوز خواندم که علی آبادی گفت: “ ‏واقعیت این است که در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با میزان نیاز ‏ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه رشته‌ مدال آور در المپیک حاشیه امنیت ‏ندارد.“‏

وقتی سخنان ایشان تمام شد، فکر کردم اشتباه شنیدم، به ایشان گفتم: ببخشید شما در مورد ‏ضعف و مضعوف چیزی گفتید؟ ‏

ایشان گفت: “ بله، عرض کردم که در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند.” ‏

پرسیدم: یعنی منظورتان چی بود؟ ‏

گفت: منظورم این بود که این ضعف رشته های ورزشی مدال آور ما که سه چهار رشته بیشتر ‏نیست با آن مضعوف که میلیونها جمعیت جوان و ورزشکار است، برابر هم نیستند. البته فقط ‏در اینجا اینطور نیست….‏

پرسیدم: منظورتان این است که این “ ضعف” و “ مضعوف” در جاهای دیگر هم هست؟

آقای علی آبادی گفت: “ بله، مثلا موقعی که یک سال قبل که من در شهرداری مسوول خدمات ‏موتوری بودم، در آنجا هم ضعف و مضعوف ما برابر نبود، یعنی در یک منطقه به هفتاد پیک ‏موتوری نیاز بود، در حالی که سی پیک موتوری بیشتر نبود. ‏

پرسیدم: این کجایش ضعف و مضعوف دارد؟

آقای علی آبادی گفت: ببینید ضعف و مضعوف یک اصطلاح مدیریتی است، مثل هماهنگی، یا ‏پشت جبهه، یا عملیاتی کردن. ما در مدیریت باید همیشه سعی کنیم ضعف و مضعوف مان با ‏هم برابر باشد. ‏

فکر کردم شاید آقای علی آبادی که قبلا رئیس خدمات موتوری بوده و حالا رئیس تربیت بدنی ‏و مسوول کل ورزش کشور است، خدای ناکرده زبانم لال زبانش می گیرد و “ ظرف و ‏مظروف” را “ ضعف و مضعوف” تلفظ می کند. به همین دلیل به ظرف میوه ای که پر از ‏میوه بود اشاره کردم و گفتم: ببخشید، آیا در این ظرف میوه، متوجهید، در این ظرف میوه هم ‏ضعف و مضعوف برابر نیست؟

گفت: اتفاقا برابر است، چون این ظرف میوه که ضعف ماست با تعداد میوه ها که مضعوف ما ‏هستند، برابرند و اگر در ورزش هم همینطور بود مدال گرفته بودیم.‏

به نظرم آمد خیلی بد است که ایشان متوجه اشتباهش نشود، گفتم: ببینید، توی این ظرف ‏چیست؟

علی آبادی گفت: خیار، انگور، هلو، موز، کیوی….‏

گفتم: نه، منظورم این است که اگر فرض کنیم این ظرف میوه ظرف است، پس چیزی که ‏داخل آن است می شود مظروف…‏

فکری کرد و گفت: منظورتان این است که اگر این ظرف میوه ضعف ما باشد میوه مضعوف ‏است، بله، درست است….‏

به خودم جرات دادم و گفتم: منظورم رابطه ظرف و مظروف است…. ‏

گفت: مظروف یعنی چی؟ همچین لغتی نداریم، البته شاید چیز دیگری باشد که من در جریان ‏نیستم، ولی از نظر مدیریتی ما ضعف و مضعوف داریم.‏

دیدم تلاش من بیهوده است، گفتگو را قطع کردم و خداحافظی کردم که بروم که از من پرسید: ‏‏” می دانید ضعف شما چیست؟”‏

گفتم: من ضعف زیاد دارم…. مثلا بی عرضه ام، بد قول هستم، اینها همه ضعف است.‏

گفت: اتفاقا بر عکس، ضعف شما خیلی بیشتر از این چیزهاست، شما می توانید مدیریت کلان ‏شهری کنید، به شرط اینکه مضعوف تان را بالا ببرید، یعنی در این ضعف شما باید مضعوفی ‏از تقوا، پیگیری، هماهنگی، عملیاتی کردن و اخلاص باشد… ‏

دیدم قضیه خیلی جدی تر از این چیزهاست، خداحافظی کردم و رفتم.‏

با خودم فکر می کردم حتما علی آبادی بارها در جلسات تربیت بدنی همین عبارت عوضی ‏ضعف و مضعوف را بکار برده، و مطمئن بودم که حتما افراد حاضر در جلسه خیلی هم که ‏بی سواد باشند، حداقل می دانند که ضعف و مضعوف غلط است، حداقل یکی دو نفری باید او ‏را کنار می کشیدند و به او می گفتند که “ حاجی! این مزخرفات چیه می گی؟ چرا آبروریزی ‏می کنی، باید بگی ظرف و مظروف، نه ضعف و مضعوف.” به همین دلیل بسراغ معاون ‏فرهنگی تربیت بدنی آقای شنگول آبادی رفتم و به او گفتم: حاجی! شنیدی رئیس تون چه دسته ‏گلی به آب داده؟

سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: مگه یکی دو تاست، همین جوری گاف می ده. من ‏تعجب می کنم چطوری قاپ حاجی رو دزدیده که این همه ازش حمایت می کنه، وگرنه خیلی ‏بیقه…‏

گفتم: آخه این چه حرفیه که گفته!‏

شنگول آبادی گفت: کدومش رو می گی؟

گفتم: ایشون در یک گفتگوی رسمی که منتشر هم شده گفته که “ در ایران ضعف و مضعوف ‏برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با میزان نیاز ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه ‏رشته‌ مدال آور در المپیک حاشیه امنیت ندارد.“‏

گفت: غلط کرده، اصلا این حرف از اساس اشکال داره، مشکل ما اصلا ضعف و مضعوف ‏نیست، اتفاقا ضعف و مضعوف ورزش ایران برابر هستند، مشکل اینه که ایشون فقط آشناهای ‏خودش رو آورده، می دونی در اینجا “ ورابط” به جای “ وضابط” حاکمه، این مشکله، نه ‏مشکل ضعف و مضعوف…. اتفاقا ضعف ما خیلی بیشتر از این چیزهاست در ورزش….‏

گفتم: منظورت اینه که در ورزش روابط بر ضوابط حاکمه؟

نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: منظورم اینه که کسی وضابط رو در نظر نمی گیره ‏و اگر ورابط خوبی داشته باشه، به همه جا می رسه…..‏

گفتم: باشه، خیلی ممنون.‏

و در حالی که سرم درد گرفته بود، از اتاق بیرون رفتم….‏

باید این مشکل را حل می کردم، این یک آبروریزی بود، با خودم فکر کردم حتما بروم به ‏سراغ دکتر منگول آبادی در فدراسیون که دکترا دارد و اگر دکترایش را هم مثل کردان از ‏کمبریج گرفته باشد، حداقل فوق لیسانس دارد و ظرف و مظروف را می فهمد. رفتم سراغ او و ‏گفتم: دکتر! این رفیق تون باز هم که گاف داده؟

خندید و گفت: کفاشیان رو می گی؟ مردک بی سواد، بابا این دیگه کیه، تازه شما که در جلسات ‏نیستی بدونی چه مزخرفاتی می گه….‏

گفتم: نه، اون رو نمی گم…..‏

گفت: آهان، شنگول آبادی رو می گی، اون شر رو از ور تشخیص نمی ده….‏

گفتم: نه بابا، علی آبادی رو می گم….‏

شکمش را گرفت و این قدر خندید که از صندلی افتاد زمین. گفت: اون که دیگه شاهکاره، ما ‏رو گذاشت زیر بخیه که به زور هر چی آشنا داشت ببریم پکن. هفته ای هشت تا گاف می ده. ‏واقعا به قول فردوسی آنکس که نداند که نداند که نداند.‏

گفتم: آخه ایشون گفته که “ در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با ‏میزان نیاز ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه رشته‌ مدال آور در المپیک حاشیه ‏امنیت ندارد.“‏

با شنیدن جمله منفجر شد، همین طور لایه های شکم چاقالویش از فرط خنده می لرزید، گفت: ‏حالا بیا درستش کن. خیلی گیجه. این یارو نفهمیده قضیه چیه، مشکل ما اصلا ضعف و ‏مضعوف نیست، اتفاقا ضعف و مضعوف ورزش ما خیلی مشکل نداره، مشکل ما ورزش ‏قهرمانی یه. می فهمی؟

گفتم: شما هم می گید ضعف و مضعوف؟ ‏

با تعجب به من نگاهی کرد و گفت: خب، آره، مگه اشکالی داره؟ اگه اشکالی داره بگو من ‏ضعفیت ام خیلی بالاست، یک سوزن اگر به جوالدوز بزنم یکی هم به خودم می زنم.‏

در حالی که نمی دانستم چه باید بکنم، گفتم: نه، مشکلی نیست، فقط می خواستم ببینم شما دکترا ‏از کمبریج دارین؟ ‏

چشمکی زد و گفت: ای شیطون! نه، دکترای من از دانشگاه بنگلوره، ما جایی نمی خوابیم که ‏آب زیر پوستمون بیفته.‏

از او خداحافظی کردم، در حالی که یاد جمالزاده افتاده بودم و احساس می کردم فارسی چقدر ‏شیرینی اش زیاد شده.‏

بالاخره تصمیم خودم را گرفتم و سراغ وزیر علوم رفتم تا لااقل درد را به او بگویم. وقتی ‏وارد دفترش شدم از شنیدن خبرهای ورزشی المپیک ابراز ناراحتی کرد. گفتم: وقتی رئیس ‏تربیت بدنی چنین آدم بی سوادی باشه، همین می شه. ‏

کمی ناراحت شد و گفت: “ مرد حسابی! حتما باید دکترا از کمبریج داشته باشه که شما راضی ‏بشین؟ من خودم تا آخر علم غرب رو رفتم و بقول آقای مطهری ” در غرب خبری نیست”. این ‏رو بفهمید.‏

گفتم: آخه ایشون گفته که “ در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با ‏میزان نیاز ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه رشته‌ مدال آور در المپیک حاشیه ‏امنیت ندارد.” به نظر شما این جمله ایشون اهانت به ادبیات و فرهنگ نیست؟‏

جمله را چند بار خواند و در حالی که محکم توی سرش می زد، گفت: من همین الآن به دکتر ‏زنگ می زنم و می گم این آدم رو برکنار کنه، چه افتضاحی! ‏

دوباره جمله را خواند و گفت: باید خودش این جمله رو تکذیب کنه، یا دولت این کار رو بکنه. ‏من اگر این کار رو نکنه تهدید به استعفا می کنم.‏

خوشحال شدم که کسی به فکر افتاده است، گفتم: آخه واقعا شرم آور نیست؟

گفت: شرم آوره، ضد فرهنگی یه، ضد ایرانی یه، این حرف از دهان یک سرایدار هم دربیاد ‏باید بیرونش کرد، چه برسه به رئیس کمیته المپیک…. اصلا ضعف و مضعوف غلطه، باید ‏بگه ضعف و قوت، یا بگه ضعف و شدت، یعنی چی ضعف و مضعوف. اصلا برای چی ما ‏باید خودمون رو در مقابل ورزش غربی ضعیف نشون بدیم؟

همین طور که با گوش های عرق کرده و دهان باز نگاهش می کردم، گفت: به نظر شما من ‏موضوع رو عوضی گرفتم؟ ‏

گفتم: بله، موضوع اینه که ایشون ظرف و مظروف رو اشتباها گفته ضعف و مضعوف و این ‏جمله اشتباه در همه جا چاپ شده.‏

گفت: ظرف و مظروف به چه معنی؟ ‏

گفتم: به همان معنای معمول.‏

گفت: به نظر من شما اشتباه می کنید، چون ایشون داره از ضعف ورزش حرف می زنه، باید ‏ضعف و قوت باشه، یا حداکثر دیگه ضعف و شدت. ‏

حالم خوب نبود، خنده ابلهانه ای کردم و گفتم: راستی خانواده خوب هستند؟ ‏

گفت: الحمدالله، والله ما که همه اش در خدمت نظام هستیم و نمی رسیم تنور خانواده را گرم ‏کنیم. ولی اونها هم بالاخره با بضاعت مزاج ما می سازن…..‏

گفتم: پس من زحمت رو کم می کنم. شرمنده.‏

و از آنجا رفتم بیرون. در حالی که سرم درد گرفته بود. از جلوی یک کتاب فروشی رد شدم، ‏دلم می خواست با سنگ شیشه های کتابفروشی را بشکنم. بالاخره تصمیم گرفتم بروم پیش ‏حداد عادل که می دانستم اهل ادبیات است. وارد دفترش شدم و بدون مقدمه گفتم: آقای حداد ‏عادل! این آقای علی آبادی هفته قبل…..‏

حداد عادل گفت: ببین اخوی! اگر فکر می کنی من به علی آبادی یا رئیس اش زنگ می زنم و ‏می گم مردک حمار! مضعوف غلطه و مظروف درسته، کور خوندی…. دیگه چه فرمایشی ‏دارید؟

گفتم: پس اگر شما این کار رو نکنید کی بکنه؟

حداد عادل گفت: فعلا تا انتخابات بعدی ما روابط مون رو با ورزشی ها خراب نمی کنیم. شما ‏هم خودت یک کاری بکن…..‏

بالاخره یاد حاج حبیب سرایدار سازمان تربیت بدنی افتادم که سالها قبل در آنجا بود، فکر کردم ‏شاید او کسی را بشناسد که بتوان مشکل مرا حل کند. رفتم سراغش. یک چای جلوی من ‏گذاشت و گفت: چطور شده از این طرف ها اومدی؟ نکنه می خوای بری پکن؟ دیر اومدی ‏رفیق.‏

گفتم: نه بابا، یک کاری دارم که از عهده تو برمی آد.‏

گفت: مثلا چی؟

گفتم: مثلا اینکه بگی توی این رئیس و روسای اینجا کی با علی آبادی رفیقه و ضمنا سواد ‏درست و حسابی داره؟ ‏

خندید و گفت: جمع نقیضین که محاله، نمی شه که یکی هم باسواد باشه، هم رفیق ایشون. ‏بالاخره ضعف و مضعوف باید برابر باشن…. ( و خندید)‏

گفتم: حاجی! ضعف و مضعوف غلطه، ظرف و مظروف درسته…..‏

گفت: کجا؟

گفتم: چی کجا؟

گفت: ضعف و مضعوف کجا غلطه؟

گفتم: همه جا….‏

خندید و گفت: ده اشتباه می کنی اخوی! الآن شیش ماهه در سازمان تربیت بدنی ضعف و ‏مضعوف غلط نیست. ‏

فکری کردم و گفتم: یعنی شماها می دونید ظرف و مظروف درسته؟ و با این وجود همه تون ‏غلط حرف می زنید؟ یعنی می دونی ظرف و مظروف درسته؟

نگاه پر از سوالی به من کرد و گفت: خوب معلومه که می دونیم درسته….‏

گفتم: همه تون می دونید که ایشون غلط حرف می زنه؟

گفت: همه که نه، بذار دقیقا بهت بگم، غیر از چهار نفری که از تربیت بدنی باید همراه گروه ‏می رفتن که لازم بود و رفتن، سیزده نفر بیخودی رفتن، درسته؟

گفتم: درسته….‏

گفت: دقیقا پاسخ همینه، سیزده نفر یا نمی دونن ضعف و مضعوف غلطه یا همه شون همین رو ‏می گن…..‏

گفتم: پس چرا بهش نمی گید که درست حرف بزنه؟

گفت: من که می خوام کارم رو بکنم، اما بقیه می خوان برن پکن…. ببینم، از نظر تو بهتره آدم ‏حرف زدن مردم رو درست کنه یا بره مسافرت مجانی به پکن؟

جوابی نداشتم بدهم، دیگر چیزی نگفتم و از آنجا بیرون آمدم…. در حالی که اخبار داشت اعلام ‏می کرد که هادی ساعی تنها مدال طلای ایران را تا به حال گرفته است. یادم افتاد به دو سال ‏قبل که دفتر رئیس جمهور اعلام کرده بود، هادی ساعی با احمدی نژاد دیدار کرد و فردای آن ‏روز هادی ساعی گفته بود، من هیچ دیداری با رئیس جمهور نداشتم. فکر می کنید اگر آن روز ‏رئیس جمهور با هادی ساعی ملاقات کرده بود، همین یک طلا را هم گرفته بودیم؟

این داستان را نوشتم و آن را دادم به یکی از دوستانم و بالای سرش ایستادم تا آن را تمام کند. ‏داستان را خواند و کلی خندید، آن قدر که اشک از چشمانش آمد. به او گفتم چطور بود؟ گفت: ‏عالی بود و بی نظیر، فقط یک چیز را نفهمیدم. گفتم: چی؟ گفت: اینکه ضعف و مضعوف ‏داستان ات واقعا گاهی اوقات به نظرم برابر نبود. بقیه داستانت حرف نداشت. ‏