برخلاف آنچه در مورد من فکر می کنید، اصلا این طور نیست که چون من یک طنزنویس منتقد سیاست های دولتی هستم، بنابراین با دولتی ها رابطه ندارم و گاهی تلفنی یا حضوری با آنها تماس نمی گیرم، راستش را بخواهید حتی خودم هم در آن جلسه افتتاحیه همایش باشگاههای تهران حضور داشتم، ولی برای اینکه کسی من را متهم نکند که این حرف را از خودم درآوردم، این قسمت سخنان محمد علی آبادی رییس سازمان تربیت بدنی را که در حاشیه مراسم گفته شد به نقل از وب سایت “ فردا نیوز” می آورم که خدای ناکرده به من نگوئید که گوشم سنگین بوده و اشتباه شنیدم یا دارم به علی آبادی و علی آبادی ها تهمت می زنم، موضوع این است که به جان خودتان خودم از سایت فردا نیوز خواندم که علی آبادی گفت: “ واقعیت این است که در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با میزان نیاز ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه رشته مدال آور در المپیک حاشیه امنیت ندارد.“
وقتی سخنان ایشان تمام شد، فکر کردم اشتباه شنیدم، به ایشان گفتم: ببخشید شما در مورد ضعف و مضعوف چیزی گفتید؟
ایشان گفت: “ بله، عرض کردم که در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند.”
پرسیدم: یعنی منظورتان چی بود؟
گفت: منظورم این بود که این ضعف رشته های ورزشی مدال آور ما که سه چهار رشته بیشتر نیست با آن مضعوف که میلیونها جمعیت جوان و ورزشکار است، برابر هم نیستند. البته فقط در اینجا اینطور نیست….
پرسیدم: منظورتان این است که این “ ضعف” و “ مضعوف” در جاهای دیگر هم هست؟
آقای علی آبادی گفت: “ بله، مثلا موقعی که یک سال قبل که من در شهرداری مسوول خدمات موتوری بودم، در آنجا هم ضعف و مضعوف ما برابر نبود، یعنی در یک منطقه به هفتاد پیک موتوری نیاز بود، در حالی که سی پیک موتوری بیشتر نبود.
پرسیدم: این کجایش ضعف و مضعوف دارد؟
آقای علی آبادی گفت: ببینید ضعف و مضعوف یک اصطلاح مدیریتی است، مثل هماهنگی، یا پشت جبهه، یا عملیاتی کردن. ما در مدیریت باید همیشه سعی کنیم ضعف و مضعوف مان با هم برابر باشد.
فکر کردم شاید آقای علی آبادی که قبلا رئیس خدمات موتوری بوده و حالا رئیس تربیت بدنی و مسوول کل ورزش کشور است، خدای ناکرده زبانم لال زبانش می گیرد و “ ظرف و مظروف” را “ ضعف و مضعوف” تلفظ می کند. به همین دلیل به ظرف میوه ای که پر از میوه بود اشاره کردم و گفتم: ببخشید، آیا در این ظرف میوه، متوجهید، در این ظرف میوه هم ضعف و مضعوف برابر نیست؟
گفت: اتفاقا برابر است، چون این ظرف میوه که ضعف ماست با تعداد میوه ها که مضعوف ما هستند، برابرند و اگر در ورزش هم همینطور بود مدال گرفته بودیم.
به نظرم آمد خیلی بد است که ایشان متوجه اشتباهش نشود، گفتم: ببینید، توی این ظرف چیست؟
علی آبادی گفت: خیار، انگور، هلو، موز، کیوی….
گفتم: نه، منظورم این است که اگر فرض کنیم این ظرف میوه ظرف است، پس چیزی که داخل آن است می شود مظروف…
فکری کرد و گفت: منظورتان این است که اگر این ظرف میوه ضعف ما باشد میوه مضعوف است، بله، درست است….
به خودم جرات دادم و گفتم: منظورم رابطه ظرف و مظروف است….
گفت: مظروف یعنی چی؟ همچین لغتی نداریم، البته شاید چیز دیگری باشد که من در جریان نیستم، ولی از نظر مدیریتی ما ضعف و مضعوف داریم.
دیدم تلاش من بیهوده است، گفتگو را قطع کردم و خداحافظی کردم که بروم که از من پرسید: ” می دانید ضعف شما چیست؟”
گفتم: من ضعف زیاد دارم…. مثلا بی عرضه ام، بد قول هستم، اینها همه ضعف است.
گفت: اتفاقا بر عکس، ضعف شما خیلی بیشتر از این چیزهاست، شما می توانید مدیریت کلان شهری کنید، به شرط اینکه مضعوف تان را بالا ببرید، یعنی در این ضعف شما باید مضعوفی از تقوا، پیگیری، هماهنگی، عملیاتی کردن و اخلاص باشد…
دیدم قضیه خیلی جدی تر از این چیزهاست، خداحافظی کردم و رفتم.
با خودم فکر می کردم حتما علی آبادی بارها در جلسات تربیت بدنی همین عبارت عوضی ضعف و مضعوف را بکار برده، و مطمئن بودم که حتما افراد حاضر در جلسه خیلی هم که بی سواد باشند، حداقل می دانند که ضعف و مضعوف غلط است، حداقل یکی دو نفری باید او را کنار می کشیدند و به او می گفتند که “ حاجی! این مزخرفات چیه می گی؟ چرا آبروریزی می کنی، باید بگی ظرف و مظروف، نه ضعف و مضعوف.” به همین دلیل بسراغ معاون فرهنگی تربیت بدنی آقای شنگول آبادی رفتم و به او گفتم: حاجی! شنیدی رئیس تون چه دسته گلی به آب داده؟
سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: مگه یکی دو تاست، همین جوری گاف می ده. من تعجب می کنم چطوری قاپ حاجی رو دزدیده که این همه ازش حمایت می کنه، وگرنه خیلی بیقه…
گفتم: آخه این چه حرفیه که گفته!
شنگول آبادی گفت: کدومش رو می گی؟
گفتم: ایشون در یک گفتگوی رسمی که منتشر هم شده گفته که “ در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با میزان نیاز ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه رشته مدال آور در المپیک حاشیه امنیت ندارد.“
گفت: غلط کرده، اصلا این حرف از اساس اشکال داره، مشکل ما اصلا ضعف و مضعوف نیست، اتفاقا ضعف و مضعوف ورزش ایران برابر هستند، مشکل اینه که ایشون فقط آشناهای خودش رو آورده، می دونی در اینجا “ ورابط” به جای “ وضابط” حاکمه، این مشکله، نه مشکل ضعف و مضعوف…. اتفاقا ضعف ما خیلی بیشتر از این چیزهاست در ورزش….
گفتم: منظورت اینه که در ورزش روابط بر ضوابط حاکمه؟
نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: منظورم اینه که کسی وضابط رو در نظر نمی گیره و اگر ورابط خوبی داشته باشه، به همه جا می رسه…..
گفتم: باشه، خیلی ممنون.
و در حالی که سرم درد گرفته بود، از اتاق بیرون رفتم….
باید این مشکل را حل می کردم، این یک آبروریزی بود، با خودم فکر کردم حتما بروم به سراغ دکتر منگول آبادی در فدراسیون که دکترا دارد و اگر دکترایش را هم مثل کردان از کمبریج گرفته باشد، حداقل فوق لیسانس دارد و ظرف و مظروف را می فهمد. رفتم سراغ او و گفتم: دکتر! این رفیق تون باز هم که گاف داده؟
خندید و گفت: کفاشیان رو می گی؟ مردک بی سواد، بابا این دیگه کیه، تازه شما که در جلسات نیستی بدونی چه مزخرفاتی می گه….
گفتم: نه، اون رو نمی گم…..
گفت: آهان، شنگول آبادی رو می گی، اون شر رو از ور تشخیص نمی ده….
گفتم: نه بابا، علی آبادی رو می گم….
شکمش را گرفت و این قدر خندید که از صندلی افتاد زمین. گفت: اون که دیگه شاهکاره، ما رو گذاشت زیر بخیه که به زور هر چی آشنا داشت ببریم پکن. هفته ای هشت تا گاف می ده. واقعا به قول فردوسی آنکس که نداند که نداند که نداند.
گفتم: آخه ایشون گفته که “ در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با میزان نیاز ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه رشته مدال آور در المپیک حاشیه امنیت ندارد.“
با شنیدن جمله منفجر شد، همین طور لایه های شکم چاقالویش از فرط خنده می لرزید، گفت: حالا بیا درستش کن. خیلی گیجه. این یارو نفهمیده قضیه چیه، مشکل ما اصلا ضعف و مضعوف نیست، اتفاقا ضعف و مضعوف ورزش ما خیلی مشکل نداره، مشکل ما ورزش قهرمانی یه. می فهمی؟
گفتم: شما هم می گید ضعف و مضعوف؟
با تعجب به من نگاهی کرد و گفت: خب، آره، مگه اشکالی داره؟ اگه اشکالی داره بگو من ضعفیت ام خیلی بالاست، یک سوزن اگر به جوالدوز بزنم یکی هم به خودم می زنم.
در حالی که نمی دانستم چه باید بکنم، گفتم: نه، مشکلی نیست، فقط می خواستم ببینم شما دکترا از کمبریج دارین؟
چشمکی زد و گفت: ای شیطون! نه، دکترای من از دانشگاه بنگلوره، ما جایی نمی خوابیم که آب زیر پوستمون بیفته.
از او خداحافظی کردم، در حالی که یاد جمالزاده افتاده بودم و احساس می کردم فارسی چقدر شیرینی اش زیاد شده.
بالاخره تصمیم خودم را گرفتم و سراغ وزیر علوم رفتم تا لااقل درد را به او بگویم. وقتی وارد دفترش شدم از شنیدن خبرهای ورزشی المپیک ابراز ناراحتی کرد. گفتم: وقتی رئیس تربیت بدنی چنین آدم بی سوادی باشه، همین می شه.
کمی ناراحت شد و گفت: “ مرد حسابی! حتما باید دکترا از کمبریج داشته باشه که شما راضی بشین؟ من خودم تا آخر علم غرب رو رفتم و بقول آقای مطهری ” در غرب خبری نیست”. این رو بفهمید.
گفتم: آخه ایشون گفته که “ در ایران ضعف و مضعوف برابر هم نیستند، انبوه جمعیت با میزان نیاز ورزشی که داریم سازگار نیست و حضور در سه رشته مدال آور در المپیک حاشیه امنیت ندارد.” به نظر شما این جمله ایشون اهانت به ادبیات و فرهنگ نیست؟
جمله را چند بار خواند و در حالی که محکم توی سرش می زد، گفت: من همین الآن به دکتر زنگ می زنم و می گم این آدم رو برکنار کنه، چه افتضاحی!
دوباره جمله را خواند و گفت: باید خودش این جمله رو تکذیب کنه، یا دولت این کار رو بکنه. من اگر این کار رو نکنه تهدید به استعفا می کنم.
خوشحال شدم که کسی به فکر افتاده است، گفتم: آخه واقعا شرم آور نیست؟
گفت: شرم آوره، ضد فرهنگی یه، ضد ایرانی یه، این حرف از دهان یک سرایدار هم دربیاد باید بیرونش کرد، چه برسه به رئیس کمیته المپیک…. اصلا ضعف و مضعوف غلطه، باید بگه ضعف و قوت، یا بگه ضعف و شدت، یعنی چی ضعف و مضعوف. اصلا برای چی ما باید خودمون رو در مقابل ورزش غربی ضعیف نشون بدیم؟
همین طور که با گوش های عرق کرده و دهان باز نگاهش می کردم، گفت: به نظر شما من موضوع رو عوضی گرفتم؟
گفتم: بله، موضوع اینه که ایشون ظرف و مظروف رو اشتباها گفته ضعف و مضعوف و این جمله اشتباه در همه جا چاپ شده.
گفت: ظرف و مظروف به چه معنی؟
گفتم: به همان معنای معمول.
گفت: به نظر من شما اشتباه می کنید، چون ایشون داره از ضعف ورزش حرف می زنه، باید ضعف و قوت باشه، یا حداکثر دیگه ضعف و شدت.
حالم خوب نبود، خنده ابلهانه ای کردم و گفتم: راستی خانواده خوب هستند؟
گفت: الحمدالله، والله ما که همه اش در خدمت نظام هستیم و نمی رسیم تنور خانواده را گرم کنیم. ولی اونها هم بالاخره با بضاعت مزاج ما می سازن…..
گفتم: پس من زحمت رو کم می کنم. شرمنده.
و از آنجا رفتم بیرون. در حالی که سرم درد گرفته بود. از جلوی یک کتاب فروشی رد شدم، دلم می خواست با سنگ شیشه های کتابفروشی را بشکنم. بالاخره تصمیم گرفتم بروم پیش حداد عادل که می دانستم اهل ادبیات است. وارد دفترش شدم و بدون مقدمه گفتم: آقای حداد عادل! این آقای علی آبادی هفته قبل…..
حداد عادل گفت: ببین اخوی! اگر فکر می کنی من به علی آبادی یا رئیس اش زنگ می زنم و می گم مردک حمار! مضعوف غلطه و مظروف درسته، کور خوندی…. دیگه چه فرمایشی دارید؟
گفتم: پس اگر شما این کار رو نکنید کی بکنه؟
حداد عادل گفت: فعلا تا انتخابات بعدی ما روابط مون رو با ورزشی ها خراب نمی کنیم. شما هم خودت یک کاری بکن…..
بالاخره یاد حاج حبیب سرایدار سازمان تربیت بدنی افتادم که سالها قبل در آنجا بود، فکر کردم شاید او کسی را بشناسد که بتوان مشکل مرا حل کند. رفتم سراغش. یک چای جلوی من گذاشت و گفت: چطور شده از این طرف ها اومدی؟ نکنه می خوای بری پکن؟ دیر اومدی رفیق.
گفتم: نه بابا، یک کاری دارم که از عهده تو برمی آد.
گفت: مثلا چی؟
گفتم: مثلا اینکه بگی توی این رئیس و روسای اینجا کی با علی آبادی رفیقه و ضمنا سواد درست و حسابی داره؟
خندید و گفت: جمع نقیضین که محاله، نمی شه که یکی هم باسواد باشه، هم رفیق ایشون. بالاخره ضعف و مضعوف باید برابر باشن…. ( و خندید)
گفتم: حاجی! ضعف و مضعوف غلطه، ظرف و مظروف درسته…..
گفت: کجا؟
گفتم: چی کجا؟
گفت: ضعف و مضعوف کجا غلطه؟
گفتم: همه جا….
خندید و گفت: ده اشتباه می کنی اخوی! الآن شیش ماهه در سازمان تربیت بدنی ضعف و مضعوف غلط نیست.
فکری کردم و گفتم: یعنی شماها می دونید ظرف و مظروف درسته؟ و با این وجود همه تون غلط حرف می زنید؟ یعنی می دونی ظرف و مظروف درسته؟
نگاه پر از سوالی به من کرد و گفت: خوب معلومه که می دونیم درسته….
گفتم: همه تون می دونید که ایشون غلط حرف می زنه؟
گفت: همه که نه، بذار دقیقا بهت بگم، غیر از چهار نفری که از تربیت بدنی باید همراه گروه می رفتن که لازم بود و رفتن، سیزده نفر بیخودی رفتن، درسته؟
گفتم: درسته….
گفت: دقیقا پاسخ همینه، سیزده نفر یا نمی دونن ضعف و مضعوف غلطه یا همه شون همین رو می گن…..
گفتم: پس چرا بهش نمی گید که درست حرف بزنه؟
گفت: من که می خوام کارم رو بکنم، اما بقیه می خوان برن پکن…. ببینم، از نظر تو بهتره آدم حرف زدن مردم رو درست کنه یا بره مسافرت مجانی به پکن؟
جوابی نداشتم بدهم، دیگر چیزی نگفتم و از آنجا بیرون آمدم…. در حالی که اخبار داشت اعلام می کرد که هادی ساعی تنها مدال طلای ایران را تا به حال گرفته است. یادم افتاد به دو سال قبل که دفتر رئیس جمهور اعلام کرده بود، هادی ساعی با احمدی نژاد دیدار کرد و فردای آن روز هادی ساعی گفته بود، من هیچ دیداری با رئیس جمهور نداشتم. فکر می کنید اگر آن روز رئیس جمهور با هادی ساعی ملاقات کرده بود، همین یک طلا را هم گرفته بودیم؟
این داستان را نوشتم و آن را دادم به یکی از دوستانم و بالای سرش ایستادم تا آن را تمام کند. داستان را خواند و کلی خندید، آن قدر که اشک از چشمانش آمد. به او گفتم چطور بود؟ گفت: عالی بود و بی نظیر، فقط یک چیز را نفهمیدم. گفتم: چی؟ گفت: اینکه ضعف و مضعوف داستان ات واقعا گاهی اوقات به نظرم برابر نبود. بقیه داستانت حرف نداشت.