آقای عبدالله رمضان زاده، از چهره های جدی اصلاح طلبی در ایران در مورد حضور آقای خاتمی در انتخابات گفته است: “باید برای آمدن اوتلاش کرد؛ هر چند خاتمی تردیدهایی دارد که ما باید سعی کنیم آن تردیدها رفع شوند.” من اما به عنوان یک شهروند، این جمله را چنین اصلاح می کنم: باید برای برگزاری یک انتخابات سالم و آزاد تلاش کرد؛ هر چند مردم ایران، تردید هایی دارند که آقای خاتمی و طرفداران حضور ایشان در انتخابات، باید سعی کنند آن تردید ها رفع شوند.
من نیز همانند میلیون ها نفر، چه در دوم خرداد 76 و چه چهار سال پس از آن ـ اگر چه بار دوم با تردید بسیار ـ به آقای خاتمی رای دادم. هنوز هم برغم بحث های مختلفی که در ارتباط با شخص محمد خاتمی مطرح می شود بر این باورم که وی با نیت “اصلاح” آمد اما به دلایل متعدد، چشم را هم کورکرد و رفت. اما بار سوم، بار دیگریست؛ چرا؟
روزگاری یکی از نزدیکان آقای خاتمی، ضمن مصاحبه ای از من خواست دکمه ضبط را بزنم تا جواب سئوال مکرری در مورد علت برخوردهای آقای خاتمی را بدهد. دکمه را زدم. وی به صراحت گفت: محمد خاتمی، یک دست در دست نظام و یک دست در دست مردمان دارد. او را از دو سو می کشند. عاقبت در نقطه حساسی، او دستش را از یکی از این دودست بیرون خواهد کشید. از او پرسیدم: با شناختی که از وی دارید، فکر می کنید باکدام دست خواهد رفت؟ اندوهی در چشمانش پدیدار شد و آهسته گفت: دست نظام.
او راست می گفت. محمد خاتمی همان گونه که بعدها خود به صراحت گفت نظام را انتخاب کرد و بدون قید و شرط.
حال درست به همین دلیل است که امروز هم که کسانی می خواهند به اصرار “سید خندان مظلوم” را که اهل فرهنگ و کلام است و ضد البته سخت باورمند، به ورود به عرصه انتخابات تشویق کنند، پیش از هر چیز باید جواب این سئوال را بدهند که معادله دودست خاتمی، به نفع کدام دست حل شده است؛ ملت یا نظام؟
آیا آقای خاتمی این بارآمادگی رودرویی قانونی با حزب امنیتی ـ نظامی حاکم بر کشور را که از حمایت کامل رهبر جمهوری اسلامی نیز برخوردار است ـ سخنان دیروز آقای خامنه ای در حمایت از احمدی نژاد را بخوانید ـ دارد یا خیر؟ آیا در فرهنگ لغت وی کلمه “تقلب” جای “بداخلاقی انتخاباتی” را گرفته است یا خیر؟ آیا به عنوان رئیس جمهور، توان ایستادگی قانونی در برابر نیروهای موازی اطلاعاتی ـ امنیتی را دارد؟ اگر فردا، حکم حکومتی آمد که فلان روزنامه را ببندید و بهمان کس را به کابینه راه دهید، پاسخ همان خواهد بود که پیش از این، یا اتفاق دیگری قرار است روی دهد؟ اگر نیت بر آن بود که کانون مدافعان حقوق بشر همچنان مجوز نداشته باشد، کانون نویسندگان ایران، در آهستگی بودنش را پچپچه کند، نهضت آزادی ایران، غیرقانونی بماند، سعید مرتضوی، همچنان قاضی مقبول باشد، سردارزارعی ها، از مجازات دور بمانند ومردمان، همچنان ساکنان کشتی غیرخودی ها….آن وقت چه؟
پاسخ به سئوالاتی از این دست ـ که هر شهروندی می تواند ده ها نمونه اش را ردیف کند ـ است که می تواند گره گشای مسئله باشد و عامل رفع تردید هایی که ملت دارند و رفع آن بر عهده کسانی است که از آمدن خاتمی می گویند. به زبان روشن تر،این مردمان نیستند که باید “تردید” های رئیس جمهور را برطرف کنند؛ این سیاستمدارانند که باید در حرف و در عمل مردم را متقاعد سازند که بار سوم، دیگر گونه خواهد بود. نه اینکه حتی مدافعین حضور آقای خاتمی در انتخابات نیز، سخنی در باب تحلیل شان در مورد تغییر شرایط و اینکه چرا این بار، بازی، صورتی دیگر خواهد داشت، نگویند.
و تا روزی که این جواب ها را بگیریم، پیشنهاد من به آقای خاتمی این است که وارد این میدان نشوند؛ بخصوص آنکه امروز ـ به گفته خودشان ـ فروع جای اصول را گرفته و سلیقهها عین حقیقت و اصل به حساب می آید و “چه بسا، اصول و ارزشهاکه در پای سلیقهها و کجتابیها قربانی” می شود.در چنین شرایطی اتفاقا “رهبران اصلاحگر و روشنبین و راستین کسانی هستند که با درک شرایط زمان و مکان و نیازهای مبرم و خواست و مصلحت جامعه، مطلبی را بیان و تبیین میکنند و جامعه به آن میگراید یا احساس میکند که حرف دل او زده میشود.”
و من می افزایم: این رهبران روشن بین، کاری را که می توانند در عرصه روشنگری در کناره ساحل آلوده سیاست امروز جمهوری اسلامی انجام دهند، با کارهایی که نمی توانند ـ تاکید می کنم ـ نمی توانند در جایگاه “تدارکاتچی” و گوش به فرمان رهبر انجام دهند، تاخت نزنند.
آقای خاتمی که امروز می توانند به فصاحت تمام، دردهای ملتی رنجدیده را بازگوکنند، فردا در جایگاه رئیس جمهور چه خواهند کرد اگر همچنان درهای دولت شان بر این پاشنه بچرخد که تعهد ایشان به رهبر، پیش تر از تعهد ایشان نسبت به قانون و رای مردمان باشد؟ چه خواهد شد اگر باز قصه همان باشد که بود: “یا تفاهم حاصل بود یا اگر اختلاف نظری باقی میماند، بر اساس تعهدی که وجود داشت، ملاک عمل نظر رهبری بود.” مگر نه اینکه از دید ایشان “رهبری نسبت به خیلی مسائل نقد و نظر داشتهاند؛ حق ایشان هم هست و در نظام جمهوری اسلامی رهبری جایگاه والا دارد و انتظام امور بستگی به رعایت این جایگاه دارد”؟
آن “بدفهمی یا کجرفتاری” که “آینده جامعه و نظام ما را تهدید میکند” تغییر کرده است؟ اگر کرده است باید بگویید تا تردید ها رفع شود؛ اگر هم کاسه همان کاسه است و آش همان، آن وقت “آیا در اینجا لوازم حق حاکمیت مردم بر سرنوشت که آزادی به معنی درست کلمه از مهمترین آنهاست، تأمین میشود؟” آیا “جامعه بناست با شعار اداره شود یا واقعا راهکارهای عینی و علمی برای پیشرفت و توسعه، اعتلای جایگاه ایران و بالا بردن موقعیت ملت در داخل و خارج و افزودن حرمت آنان در عرصه جهانی و افزایش ضریب امنیت ملی و تأمین آینده مردم وجود دارد”؟
آقای خاتمی! شما در اینجا نیز باز بهترین نتیجه گیری ها را کرده اید: “طبیعی است که اعتقاد یا عدم اعتقاد به این امر، هر کدام موجب ساختارهای متناسب با آن و نیز رفتارهای مناسب با آن خواهد شد.“
و درست بر همین اساس است که من شهروند به شما و همه آنان که باز می خواهند “تنور انتخابات را گرم نکنند” الا در روز نهایی، می گویم: تا تردید های ما باقیست، تا شما پاسخ عینی و علمی برای تردید ما پیش رو ننهاده اید، حق نیز همین است که نگران “عدم همراهی مردم” با خود باشید.
اندوهناک است، اما چنین است.