دو دست خاتمی

نوشابه امیری
نوشابه امیری

آقای عبدالله رمضان زاده، از چهره های جدی اصلاح طلبی در ایران در مورد حضور آقای خاتمی در انتخابات گفته ‏است: “باید برای آمدن اوتلاش کرد؛ هر چند خاتمی تردیدهایی دارد که ما باید سعی کنیم آن تردیدها رفع شوند.” من اما ‏به عنوان یک شهروند، این جمله را چنین اصلاح می کنم: باید برای برگزاری یک انتخابات سالم و آزاد تلاش کرد؛ هر ‏چند مردم ایران، تردید هایی دارند که آقای خاتمی و طرفداران حضور ایشان در انتخابات، باید سعی کنند آن تردید ها ‏رفع شوند.‏

من نیز همانند میلیون ها نفر، چه در دوم خرداد 76 و چه چهار سال پس از آن ـ اگر چه بار دوم با تردید بسیار ـ به آقای ‏خاتمی رای دادم. هنوز هم برغم بحث های مختلفی که در ارتباط با شخص محمد خاتمی مطرح می شود بر این باورم که ‏وی با نیت “اصلاح” آمد اما به دلایل متعدد، چشم را هم کورکرد و رفت. اما بار سوم، بار دیگریست؛ چرا؟

روزگاری یکی از نزدیکان آقای خاتمی، ضمن مصاحبه ای از من خواست دکمه ضبط را بزنم تا جواب سئوال مکرری ‏در مورد علت برخوردهای آقای خاتمی را بدهد. دکمه را زدم. وی به صراحت گفت: محمد خاتمی، یک دست در دست ‏نظام و یک دست در دست مردمان دارد. او را از دو سو می کشند. عاقبت در نقطه حساسی، او دستش را از یکی از این ‏دودست بیرون خواهد کشید. از او پرسیدم: با شناختی که از وی دارید، فکر می کنید باکدام دست خواهد رفت؟ اندوهی ‏در چشمانش پدیدار شد و آهسته گفت: دست نظام.‏

او راست می گفت. محمد خاتمی همان گونه که بعدها خود به صراحت گفت نظام را انتخاب کرد و بدون قید و شرط.‏

حال درست به همین دلیل است که امروز هم که کسانی می خواهند به اصرار “سید خندان مظلوم” را که اهل فرهنگ و ‏کلام است و ضد البته سخت باورمند، به ورود به عرصه انتخابات تشویق کنند، پیش از هر چیز باید جواب این سئوال را ‏بدهند که معادله دودست خاتمی، به نفع کدام دست حل شده است؛ ملت یا نظام؟

آیا آقای خاتمی این بارآمادگی رودرویی قانونی با حزب امنیتی ـ نظامی حاکم بر کشور را که از حمایت کامل رهبر ‏جمهوری اسلامی نیز برخوردار است ـ سخنان دیروز آقای خامنه ای در حمایت از احمدی نژاد را بخوانید ـ دارد یا ‏خیر؟ آیا در فرهنگ لغت وی کلمه “تقلب” جای “بداخلاقی انتخاباتی” را گرفته است یا خیر؟ آیا به عنوان رئیس ‏جمهور، توان ایستادگی قانونی در برابر نیروهای موازی اطلاعاتی ـ امنیتی را دارد؟ اگر فردا، حکم حکومتی آمد که ‏فلان روزنامه را ببندید و بهمان کس را به کابینه راه دهید، پاسخ همان خواهد بود که پیش از این، یا اتفاق دیگری قرار ‏است روی دهد؟ اگر نیت بر آن بود که کانون مدافعان حقوق بشر همچنان مجوز نداشته باشد، کانون نویسندگان ایران، ‏در آهستگی بودنش را پچپچه کند، نهضت آزادی ایران، غیرقانونی بماند، سعید مرتضوی، همچنان قاضی مقبول باشد، ‏سردارزارعی ها، از مجازات دور بمانند ومردمان، همچنان ساکنان کشتی غیرخودی ها….آن وقت چه؟ ‏

پاسخ به سئوالاتی از این دست ـ که هر شهروندی می تواند ده ها نمونه اش را ردیف کند ـ است که می تواند گره گشای ‏مسئله باشد و عامل رفع تردید هایی که ملت دارند و رفع آن بر عهده کسانی است که از آمدن خاتمی می گویند. به زبان ‏روشن تر،این مردمان نیستند که باید “تردید” های رئیس جمهور را برطرف کنند؛ این سیاستمدارانند که باید در حرف و ‏در عمل مردم را متقاعد سازند که بار سوم، دیگر گونه خواهد بود. نه اینکه حتی مدافعین حضور آقای خاتمی در ‏انتخابات نیز، سخنی در باب تحلیل شان در مورد تغییر شرایط و اینکه چرا این بار، بازی، صورتی دیگر خواهد داشت، ‏نگویند. ‏

و تا روزی که این جواب ها را بگیریم، پیشنهاد من به آقای خاتمی این است که وارد این میدان نشوند؛ بخصوص آنکه ‏امروز ـ به گفته خودشان ـ فروع جای اصول را گرفته و سلیقه‌ها عین حقیقت و اصل به حساب می آید و “چه بسا، ‏اصول و ارزش‌هاکه در پای سلیقه‌ها و کج‌تابی‌‌ها قربانی” می شود.در چنین شرایطی اتفاقا “رهبران اصلاحگر و ‏روشن‌بین و راستین کسانی هستند که با درک شرایط زمان و مکان و نیازهای مبرم و خواست و مصلحت جامعه، مطلبی ‏را بیان و تبیین می‌کنند و جامعه به آن می‌گراید یا احساس می‌کند که حرف دل او زده می‌شود.”


و من می افزایم: این رهبران روشن بین، کاری را که می توانند در عرصه روشنگری در کناره ساحل آلوده سیاست ‏امروز جمهوری اسلامی انجام دهند، با کارهایی که نمی توانند ـ تاکید می کنم ـ نمی توانند در جایگاه “تدارکاتچی” و ‏گوش به فرمان رهبر انجام دهند، تاخت نزنند.‏

آقای خاتمی که امروز می توانند به فصاحت تمام، دردهای ملتی رنجدیده را بازگوکنند، فردا در جایگاه رئیس جمهور چه ‏خواهند کرد اگر همچنان درهای دولت شان بر این پاشنه بچرخد که تعهد ایشان به رهبر، پیش تر از تعهد ایشان نسبت به ‏قانون و رای مردمان باشد؟ چه خواهد شد اگر باز قصه همان باشد که بود: “یا تفاهم حاصل بود یا اگر اختلاف نظری ‏باقی می‌ماند، بر اساس تعهدی که وجود داشت، ملاک عمل نظر رهبری بود.” مگر نه اینکه از دید ایشان “رهبری نسبت ‏به خیلی مسائل نقد و نظر داشته‌اند؛ حق ایشان هم هست و در نظام جمهوری اسلامی رهبری جایگاه والا دارد و انتظام ‏امور بستگی به رعایت این جایگاه دارد”؟


آن “بدفهمی یا کج‌رفتاری” که “آینده جامعه و نظام ما را تهدید می‌کند” تغییر کرده است؟ اگر کرده است باید بگویید تا ‏تردید ها رفع شود؛ اگر هم کاسه همان کاسه است و آش همان، آن وقت “آیا در اینجا لوازم حق حاکمیت مردم بر ‏سرنوشت که آزادی به معنی درست کلمه از مهمترین آنهاست، تأمین می‌شود؟” آیا “جامعه بناست با شعار اداره شود یا ‏واقعا راهکارهای عینی و علمی برای پیشرفت و توسعه، اعتلای جایگاه ایران و بالا بردن موقعیت ملت در داخل و ‏خارج و افزودن حرمت آنان در عرصه جهانی و افزایش ضریب امنیت ملی و تأمین آینده مردم وجود دارد”؟

آقای خاتمی! شما در اینجا نیز باز بهترین نتیجه گیری ها را کرده اید: “طبیعی است که اعتقاد یا عدم اعتقاد به این امر، ‏هر کدام موجب ساختارهای متناسب با آن و نیز رفتارهای مناسب با آن خواهد شد.“‏

و درست بر همین اساس است که من شهروند به شما و همه آنان که باز می خواهند “تنور انتخابات را گرم نکنند” الا در ‏روز نهایی، می گویم: تا تردید های ما باقیست، تا شما پاسخ عینی و علمی برای تردید ما پیش رو ننهاده اید، حق نیز ‏همین است که نگران “عدم همراهی مردم” با خود باشید. ‏

اندوهناک است، اما چنین است. ‏