گفت و گو با بهمن مقصودلو
سینمای ایران و مخاطبین غربی…
در دومین مطلب پرونده ی این هفته، به سراغ بهمن مقصودلو، چهره ی قدیمی مطبوعات سینمایی کشور و مدیر و موسس فستیوال فیلم های کوتاه نیویورک رفته ایم. وی که برای نمایش فیلم های برگزیده ی این جشنواره به انگلستان سفر کرده بود، در لندن پاسخگوی سوالهای همکارمان شده بود. شرح این گفت و گو را در ادامه ی این مطلب از پی بگیرید…
آقای مقصودلو، برای سوال اول، لطفاً از نحوی کار فستیوال فیلم کوتاه نیویورک بگویید… اساساً این فستیوال چطور آغاز به کار کرد؟
این فستیوال با همکاری “ زیبا فاندیشن ” و شرکت خود من شکل گرفته است. زیبا فاندیشن هم حدود شاید ده سال پیش توسط دکتر قوامی، ضیا قوامی و نینا قوامی بنیان گذاری شده است. اینها کمک می کنند به فرهنگ و هنر ایران. بیشتر سرمایه گذاری هم از جانب آنها بوده، کارهای اجرایی هم با شرکت من.
دور پیشین این فستیوال در سال 2007 برگزار شده، درست است؟
بله. این فستیوال در اکتبر 2007، در “ ایشیا سوسایتی ” برگزار شد. در آخرین هفته ی اکتبر. ما برای آن دوره، بیش از سیصد و اندی فیلم کوتاه دریافت کرده بودیم. که یک کمیته ی انتخاب این فیلم ها را دید. کمیته ی انتخاب ما هم سه نفر بودند. یکی خودم، یکی آقای “ قاسم امامیان “، فیلمساز، که ایشان اولین فیلم خارج از کشور را ساخته است. فیلم سینمایی ” خواستگاران “ که در فستیوال کن و در سال 1988 نمایش داده شد. در هفته ی کارگردان ها. که من هم در آن فیلم بازیگر بودم. ایشون جایزه ی اسکار جوانان سینمای آمریکا را هم گرفته بود. نفر سوم هم ” فرهاد زمانیان “هست که مستر فیلمسازی از دانشگاه کلمبیا دارد و فیلم بلند ” گوگوش دختر ایران “ را هم ساخته است. الان هم در یک کمپانی معروف آمریکایی مشغول به کار است. ما سه نفر کمیته ی انتخاب بودیم که فیلم ها را می دیدیم و نظر می دادیم. و در نهایت هم بیست فیلم را برای مصاحبه انتخاب کردیم.
در این فستیوال، تنها فیلم های روز را می پذرفتید یا تاریخ زمانی خاصی برایتان مطرح نبود؟
بله فیلم های مسابقه باید در سالهای 2006 یا 2007 ساخته شده بودند. یعنی تنها فیلم های روز را برای بخش مسابقه انتخاب می کردیم.
سوال بعدی من این است که فیلم های برنامه ی لندن، به انتخاب خود شما برای نمایش آماده شدند؟
نه، پنج فیلمی که در لندن آمدند، فیلم هایی بودند که ژوری بین المللی ما انتخاب کردند از میان بیست فیلم بخش مسابقه. این ژوری بین المللی هم آدم های مهم و تاثیرگذاری بودند. حالا همین را بگویم که ریچارد پنیای معروف رئیس ژوری بین المللی ما بود.
ارزش این فیلم ها از نظر خود شما در چه حد است؟
ببینید هر فستیوالی به اندازه ی خوراکی که دارد کار می کند. فیلم، یک اثر مطلق نیست. هنر را در چیزی که داری ارزشیابی می کنی. یعنی تو وقتی به عنوان عضوی از اعضای ژوری نشسته ای در برابر سیصد تا فیلم رسیده، نسبت به همان چیزهایی که داری نظر می دهی. به همان هایی که هست نمره می دهی. بعضی وقت ها، در تمام فستیوال های جهانی، همچنان که کار یک فیلمساز هم همیشه شاهکار نیست و تغییر پیدا می کند، شاهد بالا و پایین شدن کیفیت فستیوال ها هستیم. مثلاً یک سال می بینیم فستیوال کن، تمام فیلم های بخش مسابقه اش شاهکار است. خودشان هم می مانند چه کار کنند یک سال می مانند که خوراک کافی برای فستیوال ندارند. یا مثلاً فستیوال ونیز یا برلین… این قصه ی همه جایی است. پس هر فستیوالی نسبت به خوراک آن سالش جایزه می دهد.
حالا نظر شخص خود شما درباره ی ارزش هنری این فیلم ها چیست، سوای از فستیوال و اینها…
به نظر خود من، نه این سیصد تا فیلمی که ما داشتیم زیاد خوراک خوبی نبودند… البته این را هم بگم که ما از نظر دولت ایران تحریم بودیم. یعنی فیلم ها از مجاری خصوصی و به زحمت به دست ما می رسید.
حالا بگذارید، سوالم را کمی واضح تر بیان کنم… ببینید، ما معمولاً شاهد هستیم که در فستیوال های سینمایی، برخی مسائل غیر هنری در انتخاب فیلم های برتر دخیل اند. مثل سیاست، اقتصاد، روابط پشت پرده و اینها… این حرف رو قبول دارید؟
صد در صد محمد عزیز من. در تمام فستیوال های دنیا این طور است. از کن بگیر تا فستیوال های سطح پایین. همیشه روابط و مسائل سیاسی و شرایط آن زمان و خط مشی فستیوال تایین کننده اند و در برابر هیات ژوری قرار دارند. ولی من تا آونجایی که تونستم، سعی کردم که فستیوال رو قربانی روابط نکنم. مثلاً آقای جاهد یک فیلم داشت به نام میناسیان…
مردی با دوربین فیلمبرداری؟
بله، دیدید که فیلم رو، خب این فیلم سی و چند دقیقه بود من بهش گفتم اگر این فیلم را به سی دقیقه برسانی من این فیلم را در بخش مسابقه می گذارم. ولی ایشون نکرد. گفت نمی توانم کوتاه کنم. من هم فیلم را گذاشتم بیرون بخش مسابقه. یعنی مثال زدم که بگم من سعی کردم که روابط شخصی قاطی فستیوال نشه.
بله، کمی هم درمورد مخاطبین بگیم، اساساً هدف شما معرفی سینمای ایران به مردم آمریکا بود یا ترجیح می دادید، ایرانی های مقیم آمریکا رو با سینمای روز ایران آشتی بدید؟
اولاً که این فستیوال در نیویورک برگزار شد. وقتی هم که فستیوالی در آمریکا برگزار می شود، خطابش بیشتر به آمریکایی هاست. این بسیار غلط خواهد بود که مدیر یک فستیوال برای ایرانی های یک منطقه فستیوال بگذارد. این عقب ماندگی فکری آن شخص را نشان می دهد. شما هیچ وقت نمی تونید این مخاطبین رو البته جدا کنید. خب من فستیوال را برای آمریکاییها گذاشتم. اما ایرانی ها هم آمدند و دیدند. ولی فیلم برای آمریکایی هاست عزیز من. هر فستیوالی باید به مخاطب عمومی فکر کند. البته این نظر شخصی من است.
دوماً اینکه این فستیوال در “ ایشیا سوسایتی ” در ساختمانی مجلل و با شکوه در پارک اونیو ی نیویورک که گرانترین خیابان شهر است برگزار شد. این مرکز فعالیت های بسیار گسترده ای در باره ی فرهنگ و هنر آسیا دارد. آدم های درجه ی یک هنری این کشورها را می آورد آمریکا که راجع به هنر و فرهنگ و فلسفه و سیاست صحبت کنند. بنابر این خود به خود حضور در همچین مرکزی، مخاطبین زیادی را به همراه می آورد.
اما انگار در لندن، بیشتر مخاطبین ایرانی بودند، نه؟
ببینید، محلی که در لندن انتخاب شده بود برای نمایش این فیلم ها، محل گردهمآیی ایرانیان بود. اسمش هم مشخص است. کانون ایرانیان با اعضای خاص خودش. خب اگر همین دعوت را مثلاً بی اف آی، کرده بود، مخاطبین انگلیسی می آمدند. موضوع محل و شیوه ی خبررسانی ست به نظرم.
در ادامه، بد نیست کمی از فیلم بهمن قبادی بگییم، در صحبت های پیش از برنامه اشاره کردید، که این فیلم به عنوان فیلم مستند در جشنواره شرکت کرده بود، درست است؟
ببینید، این فیلم بهمن قبادی، زندگی در مه، توسط ما تهییه شده است. من و برادرم بهروز که حالا در میان ما نیست. یعنی فیلم طبق قرارداد انگلیسی متعلق به شرکت ماست. این فیلم را خود قبادی وقتی برای ما ساخت و فرستاد، گفت این فیلم مستند است و از ما خواست که آن را به عنوان مستند به جشنواره ها بدهیم. ما هم این فیلم را بر مبنای خواست خود آقای قبادی به عنوان مستند به جشنواره ها ارائه دادیم و فیلم هم البته موفق شد جوایز بسیاری را برای آقای قبادی به همراه آورد.
حالا اساساً اینکه خواست یا باور یک کارگردان بتواند فیلمی را داستانی یا مستند کند، از نظر شما قابل قبول است؟ چون به نظر می آمد که این فیلم خط داستانی داشته باشد، نه؟
اول هاش خط داستانی نداشت. یعنی اون خانواده که بود. بچه ای بود که پدر و مادرش مرده بودند و این می رفت کار می کرد تا زندگی را بگرداند. آنچه که یک مقدار نظر همگان را نسبت به واقعیت داستان عوض می کرد، شکستن پای اسب بود که خب نقطه ی اوج دراما هم بود که بچه را به حمال تبدیل می کرد. ولی بهمن تجربه ی درست نداشت. اگر از اول می گفت که این را به بخش داستانی بده، امکان موفقیت جهانی فیلمش هم بیشتر می شد. یعنی این یک خطای عمدی از جانب او یا ما نبود. بهمن فکر می کرد که آن خانواده هست و حالا این فیلم مستند است به گونه ای…
بله بخواهی آن طور حساب کنی که همه ی قصه های عالم جوری مستند اند…
بله دیگه. این هم حرفیه. بدشانسی بهمن این بود که فیلم سینماییش هم همون سال در اومد… اینه که هیات داورها مونده بودن بین مستند بودن و داستانی بودن فیلم..
ولی این فیلم خیلی خوب بود…
بله. بسیار فیلم خوبیه. تمام دنیا دیدنش. بیش از پنجاه هزار دلار جایزه گرفت که من طبق قرارمون همه را دادم بهمن، که باهاش فیلم بلندش رو ساخت.
ممنون. سرآخر می خوام از علی رضا درویش هم بگم، شما کارهای او را چطور می پسندید، سبک و نگاه و آشنا بودن به انیمیشن اش را؟ نگاه جشنواره های جهانی به کار او چطور بوده؟
من کارهای او را خیلی می پسندم. سبک و نگاهش خیلی عالیه. بسیار هنرمند برجسته ایه. فستیوال های جهانی، فیلم هایش رو روی سر می برند. یه فیلم قبل از این فیلمش هم جایزه های فراوانی برده. که توی کارنامه اش هم هست. بسیار بچه ی نابغه ایست. ما منتظر کارهای بزرگتری از او هستیم. این رو هم بگم که پوستر فستیوال سال آینده رو همین علی رضا کار کرده.