در خدمت دربار و اشراف

نویسنده

» هنر نقاشی قاجار از نگاه شاهرخ مسکوب

آینه در آینه/ بهرام دریایی: این نوشتار، سومین بخش ازجستارها، گفتارها و نوشتارهای زنده یاد شاهرخ مسکوب می باشد، که اخیرا در تهران توسط نشر نی و به همت و کوشش دوست و یار دبستانی او، آقای حسن کامشاد، در کتابی تحت عنوان “شکاریم یک سر همه پیش مرگ” منتشر شده است. در این نوشتار، نگاه شاهرخ مسکوب، صرفا نگاهی به نقاشی دوران قاجار نیست، چرا که او با نگاه تیزبین و ژرف اندیشانه خود، هنر نقاشی این دوران از تاریخ ایران را در رابطه با دوره های پیش تر یعنی اواخر صفویه و مخصوصا دوران زندیه می بیند و هم روابط فرهنگی و هنری ایران دوران قاجار و تاثیرپذیری نقاشان و هنرمندان ایرانی از اروپائیان و اروپایی که شروع به خروج از خود کرده و توجه به شرق دارد و هدفش دست اندازی و ایجاد ارتباط با کشورهای آسیایی است.

کماکان سعی شده است بدون هیچگونه دستبرد به اصل مطلب و جابجایی آن، از اصل نوشتار شاهرخ مسکوب، استفاده شود.

“سابقه نقاشی قاجار به دوره های پیش تر یعنی به آخرهای صفویه و مخصوصا دورده زندیه می رسد. در دوره سلسله صفوی و در زمان شاه عباس اول (فرن ۱۷-۱۶ میلادی) رابطه ایران با اروپا توسعه زیادی می یابد. در داخل، ایران از یک دوره ثبات طولانی، حکومت مرکزی با قدرت و رونق اقتصادی برخوردار است. شاه عباس درشمال شرقی دشمنی ازبکها را از بین برده و آنها را سرکوب کرده بود و در مغرب ایران با ترکان عثمانی به نوعی صلح مسلح رسیده بود که خیال او را از مرزهای غربی کشور آسوده می داشت.

مجموعه این عوامل به دستگاه دولت وقت، اجازه می داد که تمام کوشش خود را صرف آبادانی، ساختن کشور و رونق اقتصادی کند. امپراطوری عثمانی در مشرق با ایران و در مغرب با جمهوری ونیز و کشورهای اروپایی برخورد و کشمکش های طولانی داشت. در نتیجه هم به علت های اقتصادی و هم به علت های نظامی (در مقابله با امپراطوری عثمانی) ایران و کشورهای اروپایی علاقمند به توسعه روابط با یکدیگر بودند. مخصوصا باید یادآوری کرد که در آن موقع کشورهایی مثل هلند، پرتغال، انگلستان و… به دلایل اقتصادی و فرهنگی شروع به خروج از اروپا، توجه به مشرق و دست اندازی به کشورهای آسیایی کرده بودند. در قرن هفدهم، روابط ایران با اروپا به حدی رسید که تا آنزمان بکلی برای دو طرف بی سابقه بود. این روابطه متنوع، همه جانبه و ازجمله هنری و فرهنگی هم بود. در کنار نقاشی سنتی ایران، یعنی مینیاتور که در حال شکفتگی و کمال بود، نقاشی دیواری(دیوارنگاره) هم به دربار راه یافت. زندگی پرشکوه و با تجمل درباری خواستار تزئین قصرهای گوناگونی بود که در اصفهان و قزوین و شهرهای دیگر ساخته می شد. مینیاتور بیشتر در خدمت تزئین کتاب بود و با خصوصیاتی که داشت به کار آراستن کاخها نمی آمد. برای این منظور نقاشی اروپایی سرمشق و نمونه خوبی بود. کاخ چهل ستون تحت تاثیر نقاشی اروپا (رنسانس متاخر) و اکثرا بدست نقاشان همان سرزمین نقاشی شد. صحنه ها، محالس پذیرایی و بزم شاهانه، ورود سفیران، جنگ، رقص و باده گساری و جز این ها بود.

در ایندوره نقاشان هلندی در اصفهان مدرسه نقاشی دائر کرده بودند و هنر خود و شگردهای آن را به شاگردان ایرانی می آموختند. از طرف دیگر می دانیم که محمد زمان نامی در دوران پادشاهی شاه عباس دوم با تقلید از نقاشان ایتالیایی آثار بدیع و ارزشمندی بوجود آورد. نقاشی این دوره به نوعی تعادل در پیوند میان نقاشی سنتی ایران و نقاشی اروپایی می رسد.

پس از یکدوره نسبتا طولانی پریشانی سیاسی، نظامی و اجتماعی (اواخر صفویه، دوره افغانها و افشاریه) در نیمه دوم قرن هیجدهم (حول و حوش ۱۷۵۰ میلادی) دست کم برای سی سال در قسمت های بزرگی از ایران ثبات، امنیت و آسایشی پدید می آید: منظور حکومت کریم خان زند و تشویق او از هنرمندان و صنعتکاران و اربابان حرفه هاست.

درزمان او ادبیات، معماری و نقاشی تحول و رونق زیادی پیدا کرد، مخصوصا در شهر شیراز پایتخت زندیه. در این زمان هنر تصویری به غیر از کشیدن تابلو، عبارت بود از نقاشی روی شیشه، قاب آئینه، گل و بته روی قلمدان، کاشی و میناکاری و تذهیب. از میان بزرکترین نقاشان این عصر، می توان میرزا بابا و محمد صادق را نام برد که آثار آنها بیشتر مربوط به اواخر زندیه و اوایل قاجاریه است.

در پایان قرن ۱۸ و آغاز قرن ۱۹، بار دیگر ایران دوره ای پر آشوب را می گذراند. سلسله زند سقوط می کند و سلسله قاجار جای آنرا می گیرد. سالهای اول سلسله جدید و پادشاهی موسس آن، آغا محمد خان تمام به جنگ و لشکر کشی، سرکوبی مخالفان و ایجاد وحدت کشور می گذرد. از این گذشته ظاهرا موسس سلسله برای امور هنری اشتباقی و ذوقی در خور نمی داشت.

نقاشی و زندگی هنری دربار قاجار در حقیقت از دومین پادشاه این خاندان شروع می شود: فتحعلی شاه بیش از سی و پنج سال سلطنت کرد(۱۲۱۳-۱۲۴۹ ) به جز زمان جنگ های ایران و روس، کشور نسبتا آرام و بی تلاطم بود. فتحعلی شاه شخصا بسیار دوستار تجمل و شکوه بود، خود را به تقلید از پادشاهان ایران باستان، شاهنشاه می نامید و به عظمت و طمطراق آنها تظاهر می کرد. او به ساختن مسجد، کاشی کاری، حجاری و امور ساختمانی دیگر علاقمند بودو مسجدهای بزرگ و ازنظر معماری با ارزشی درزمان او ساخته شد که مسجد شاه تهران یکی از آنهاست.

در زمان فتحعلی شاه، مثل دوران صفوی، نقاشی دیواری در قصرها و خانه های اعیان شهرهای بزرگ مجددا رواجی گرفت، قصر گلستان، تخت مرمر، باغ نگارستان در تهران یا مقر ولیعهد در تبریز از این نمونه هاست.

نقاشی دوره قاجار را که از اول قرن نوزدهم شروع می شود و تا اوایل قرن بیستم ادامه می یابد. نقاشی کلاسیک دوره قاجار درباری است. “بازار” هنر به معنای اخیر وجود ندارد. برخلاف دوره فئودالی اروپا، روحانیت و سازمانهای روحانی در ایران مشوق و پرورنده هنر نبودند چون دین اسلام به هنر نقاشی نظر خوشی ندارد. به این ترتیب تنها “خریدار” هنر نقاشی دربار و اشراف دولتی بودند.

درچنین شرایطی نقاش با زندگی روزمره مردم عادی تماس چندانی ندارد، هرچند خود از میان آنها برخاسته باشد. همین شرایط کمابیش “موضوع” نقاشی را معین می کند. وقتی مشتری نقاشی دربار باشد و نقاشی برای دربار کار کند، باید چیزهایی را بکشد که خوشایند یا مورد علاقه درباراست. به همین سبب موضوع تابلوها، تک چهره شاه و شاهزادگان و بزرگان دولتی است. رقص و نوازنده که مایه سرگرمی درباریان بودند و در یک کلمه مجالس بزم از موضوع های دیکر تابلوهاست. ساختمانهای اعیانی، باغ ها، قصرهای سلطنتی توجه نقاش را بر می انگیزد، یا مثلا صحنه های شکار، بازی چوگان و غیره….. و از میان حیوانات بیش ترآنهایی نقاشی شده اند که بازندگی درباریان و بزرگان مناسبتی دارند. مثل اسب، آهو، تازی وشیر در صحنه هی شکار و یا پرندگان تجملی مثل طوطی، گل، جام، شراب و میوه که در زندگی این خریداران هنر وجود داشت در نقاشی هم جایی دارد. تا رو دایره، ظروف مرصع و منقوش، کاسه و تنگ و گلدان نیز از این قبیل اند. گاه و بیگاه هم صحنه هایی از تاریخ یا قصه های مذهبی هم نقاشی شده است.

شخصیت های تابلوها همه ایستادن، نشستن، سواری (بر اسب و در شکار) و در یک کلام حرکت و سکونی “به قاعده” دارند و معمولا با وقار و رسمی! شخصیت های پرده ها درچارچوب قواعد محدود هنرنقاشی، با آن صورت های یکسان، با وقار ساختگی و نگاههای محو، اکثرا تنها و خسته به نظر می آیند. شاید این احساسی باشد که بیشتر این تابلوها در بیننده القا می کنند.

در زندگی یکنواخت، بیهوده و بی رمق اشرافیت قرن نوزدهم ایران شاید اصیل ترین حالتی که نقاش و درباریان و دولتیان آن زمان حس می کردند همین ملال مدام و تنهایی بوده است.

در باره فن (تکنیک) نقاشی ایندوره می توان گفت که تابلوهای این عصر معمولا رنگ و روغن است. در نقاشی سنتی و کلاسیک ایران (مینیاتور) با رنگ و روغن کار نمی شد. این نوع رنگ را ما از نقاشی اروپایی گرفته ایم چون مداد رنگی که سابقا در مینیاتور بکار می رفت برای ابعاد کوچک و روی کاغذ مناسب بود نه نقاشی دیواری با ابعاد بزرگ. رنگها طبیعی بود نه فرآورده شیمیایی یعنی آنرا از مواد طبیعی می ساختند. آشنایی با کیفیبات رنگ و مهم تر از همه درقالی بافی از قدیم در میان هنرمندان و صنعتگران ایران وجود داشت و در هنر ایران از قدیم قرینه سازی وجود داشت. در معماری، در نقوش ظرفها و مخصوصا در قالی بافی آنرا به خوبی می بینیم. در کمپوزیسیون تابلوهای دوره قاجار هم قرینه سازی بشدت مراعات می شود و از اصول آنست و تقریبا در همه تابلوهای استادان دوره قاجار دیده می شود.

از جمله نوآوری های نقاشی این دوره پیدایش دورنماسازی (پرسپکتیو) است که پیش از آن در نقاشی کلاسیک ایران (مینیاتور) وجود نداشت و منتجه نقاشی اروپایی است در هنر تجسمی این دوره. منظرها تقلید از مناظرقرن ۱۶و ۱۷ نقاشی اروپاست. طبیعتی که نقاش تصویر می کند، از دید نقاشان اروپایی است، نه از دید خود او و نه طبیعتی که خود در آن به سر می برد و آنرا می شناسد.

می دانیم که در دوره های پیش تر نقاشی ما وابسته به ادبیات بود و زندگی مستقلی نداشت مثل موسیقی کلاسیک که طفیل شعر بود. به علت ممنوعیت های مذهبی، هنر تجسمی، در دوره اسلامی به طرف تذهیب، جلد سازی، خطاطی، مصورکردن کتاب سوق داده شد. نقش اصلی مینیاتورها، مصور کردن داستانها و افسانه های ادبیات: شاهنامه، خمسه نظامی، کلیله و دمنه و غیره بود. در این دوره نقاشی و پرده سازی از طفیل ادبیات خارج و برای خود هنری مستقل شد.

همانطور که گفته شد نقاشی و هنر تصویری در ایندوره درباری است و در نتیجه در مواردی با هنرهای درباری دیگر آمیخته می شود یا هنرمند نقاش در عین حال شاعر و یا نویسنده دربار هم هست.

ابوالحسن غفاری یکی از هنرمندان و متعلق به دوران زندیه و طلیعه قاجاریه است. او در تابلوهایش ابوالحسن الغفاری المستوفی امضا می کرد. و از خانواده هنر پرورغفاری است که در قرنهای ۱۸ و۱۹ چندین تن از بزرگترین نقاشان ایرانی و ازجمله صنیح المللک و کمال الملک از آن برخاستند.

هنرمند دیگر میرزا بابا الحسینی الاصفهانی از استادان دوره فتحعلی شاه قاجار بود و در زمان محمدشاه، نوه فتحعلی شاه نقاش باشی دربارشد. او بیشتر آبرنگ و رنگ وروغن کار می کرد و گل و بوته ساز و شبیه ساز بود.

دوره دوم نقاشی دوران قاجار مقارن با سلطنت ناصرالدین شاه و بعد از آنست. در نیمه دوم قرن نوزدهم (۱۸۵۰)، تماس ایران با اروپا روز به روز بیش تر و گسترده تر می شود. از طرف دیگر به علت سیاست استعماری دولت های مغرب زمین و مخصوصا روس و انگلیس، ایران در گردونه تاریخ جهان می افتد و سرنوشت آن با سیاست کشورهای دیگر آمیخته می شود. مجموعه این عوامل به اضافه تحولات داخلی، دگرگونی های اجتماعی بزرگ و عمیقی ایجاد می کند که در انقلاب مشروطیت آثار آن بشکل انفجار آمیزی آشکار می گردد. توسعه صنعت چاپ، تاسیس دارالفنون ( آموزش به شیوه تازه)، ایجاد ارتش مدرن، پیدایش روزنامه، گسترش افکار دمکراتیک، تماس با فرهنگ غرب و ترجمه ادبیات و علوم اروپایی، تحول در نثر و نظم فارسی، پیدایش عکاسی که خود بیش از نقاشی نشانگر زندگی روزانه مردم آنزمان بود و به ویژه اثر این صنعت در هنر نقاشی، همه کمابیش مربوط بهمین دوره و مقارن است با پادشاهی طولانی (۵۰ سال) ناصرالدین شاه. از طرف دیگر، اجتماع ایران هنوز چنان تحولی پیدا نکرده بود که هنر مستقیما مخاطبان و خریداران خود را پیداکند. هنوز ساخت اجتماع ایران دست نخورده باقی مانده و بطور عمده همچنان دربار و محافل اشراف خواستار هنر و پشتیبان هنر هستند. اینست که در ضمن تحول، هنر تصویری روی هم رفته مثل گذشته وابسته به دربار باقی می ماند منتها کمابیش هم توجهی به زندگی اجتماعی در آن راه می یابد و هم جست و جوی شیوه بیان رساتری آغاز می شود.

دوران پنجاه ساله سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۵-۱۳۱۴ هجری) نستبا دوران امن و آرامی بود و امکان پرداختن به امور هنری و تجمل ذوقی برای درباریان، شاهزادگان و اشراف و ثروتمندان تاحدی وجود داشت. خود شاه هم از ذوق بی بهره نبود یا لااقل بداشتن آن و علاقه به هنر تظاهرمی کرد. چند طرح و سفرنامه از او باقی مانده است. تحول اجتماع ایران در رابطه با غرب، آرامش نسبی اما طولانی و هنر دوست شاه و به تقلید از او تظاهردرباریان و اشراف به هنر دوستی، مجموعه این عوامل باعث شد که هنر و صنایع ظریف رونق پیدا کند. معماری ؛ حجاری، نقاشی، تذهیب، خوشنویسی، کاشیکاری، گچ بری، خاتم سازی، زرگری و میناکاری جانی تازه گرفت. دراین زان صنعت چاپ که پیش تر وارد ایران شده بود، رواج می یافت و همراه با ان Lithograph و تکثیر تصویرها و طرح ها به تعداد زیاد امکان پذیرمی شد. راه اروپا بازشده بود و دربار و اعیان و اشراف ایران به پیروی از سرمشقهای اروپایی خود به سائقه خودنمایی و چشم و همچشمی به نقاشی علاقه نشان می دادند.

در چنین محیط فرهنگی و اجتماعی و با رقابت شاهزادگان و طبقات ممتازشهرهایی چون تهران، اصفهان، تبریز یا شیراز در جلب هنرمندان، طبعا گل و بوته سازی، نقش پرندگان روی قلمدان، قاب آیینه و جلد قرآن و کتابهای خطی رونقی بیش از گذشته گرفت.

در اینجا یاد آوری این نکته لازم است که علاوه بر آنچه گفته شد دو شیوه نقاشی دیگر نیر در تمام دوران قاجار و مدتی پس از آن وجود داشت. یکی شیوه نقاشی سنتی و کلاسیک ایران یعنی مینیاتور با ویژگی های مخصوص به خود و دیگری نقاشی عامیانه یا “خیالی سازی” معروف به “قهوه خانه ای” در باره “خیالی سازی” فقط اشاره می کنیم که هنرمندان این مکتب از میان مردم عادی بر می خاستند. آموزش آکادمیک در دسترسشان نبود، تصویرها و شبیه سازیها، ابتدایی و موضوع آنها عموما سرگذشت امامان، صحنه های مذهبی و یا داستانها و شخصیت های پهلوانی شاهنامه یا منظومه های عاشقانه ای چون لیلی و مجنون و خسرو و شیرین بود. مخاطب و مشتری این نقاشی همانطور که از اسمش پیداست مردم کوچه و بازار، در قهوه خانه ها، اماکن عمومی، معرکه ها و غیره بودند. هنرمند و هنردوست هر دو از مردم عادی بودند. درست بر خلاف هنر درباری.

نقاش بزرگ دوره افول قاجاریه، محمدغفاری کمال الملک معروف است. او در ۱۲۶۴ در کاشان بدنیا آمد. پس از طی مقدمات، تحصیلات خود را در دارالفنون تهران در رشته های فارسی و فرانسه، تاریخ و نقاشی ادامه داد. تابلوهای آندوره کمال الملک، محمد نقاش باشی امضا می شد ولی در سال ۱۳۱۰ هجری ناصرالدین شاه وی را به لقب کمال الملک ملقب کرد.او پس از مدتی کار برای دربار درسال ۱۳۱۴ برای تکمیل فن نقاشی و مطالعه آثار استادان بزرگ غرب سفری به اروپا کرد، در وین، پاریس و رم اقامت داشت بعد از سه سال اقامت در اروپا به ایران بازگشت، ولی از محیط آشوب زده و منحط دربار به بغداد گریخت و پس از چند سال به تهران باز آمد. بعد از مشروطیت به تصویب مجلس شورای ملی، مدرسه “صنایح مستظرفه” را مخصوص او ساختند. پانزده سال مدرسه زیر نظر او به تربیت شاگردان می پرداخت و عده ای از نقاشان و مجسمه سازان دوره رضا شاه از جمله میزرا اسماعیل آشتیانی، ابوالحسن صدیقی مجسمه ساز، حسنعلی وزیری و محسن مقدم از این مدرسه بیرون آمدند.

شاید بتوان کار کمال الملک را به دو دوره پیش از مسافرت به فرنگ و پش از مسافرت تقسیم کرد. پیش از سفر، آثار او بیش تر تحت تاثیر سنت نقاشی کلاسیک، عصر قاجار و پیش از آنست.

آثار بعد از سفر بیش تر دارای تکنیک اروپایی است. او تکنیک نقاشی کلاسیک غرب را تا سرحد استادی فراگرفت و درکپیه برداری از آثاربزرگان چون رامبران به حد اعلا رسید و پس از بازگشت از اروپا، نقاشی کلاسیک اروپایی را به ایران آورد. از آثاردوره اول او همچنین باید از آبشار دوقلو، کاخ گلستان، منظره دهکده امامه، منظره باغشاه و دره زانوسی نام برد. که بین سالهای ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۶ ه.ق. کشیده شده اند. موضوع تابلوهای او، دربار و درباریان و بزرگان، طبیعت و مردم است.

با مرگ کمال الملک درسال ۱۳۱۹ در حقیقت باید عمر این مکتب نقاشی را هم تمام شده دانست.

نست و تقریبا” در همهء ت