دنیای فیلم بر مبنای دورویی و سیاست یکی به نعل و یکی به میخ بنا شده. از این منظر می توان آن را متاثر از روانشناسی جامعه امروزی ایران دانست. ظاهرا، فیلم بنای آن دارد که از نبود آزادی و محدودیتی حرف بزند که دامنه اش حتی موضوع نصب آنتن ماهواره هم در بر می گیرد.
نگاهی به فیلم دایره زنگی
یکی به نعل، یکی به میخ
در روزهای اکران نخست دایره زنگی، برخی این فیلم را با “اجاره نشین ها” شاهکار داریوش مهرجویی مقایسه می کردند. همان روز ها، از مقایسه ای اینچنین بی پایه و نامربوط برآشفتم و در پی نوشتن نقدی بر آن شدم تا ضرورت پرهیز از این قیاس مع الفارق را- که ناخواسته برای اولین فیلم خانم پریسا بخت آور احترام به همراه می آورد بازگویم و شرح دهم. اما در گذر روز ها و با تماشای دوباره آن متقاعد شدم که مشکل فیلم فرا تر از این حرف هاست. در نظر من، دایره زنگی فیلمی کاسبکارانه و موذیانه است که به هیچ کس و هیچ چیز جز خودش تعهد و اعتقاد ندارد.
دنیای فیلم بر مبنای دورویی و سیاست یکی به نعل و یکی به میخ بنا شده. از این منظر می توان آن را متاثر از روانشناسی جامعه امروزی ایران دانست. ظاهرا، فیلم بنای آن دارد که از نبود آزادی و محدودیتی حرف بزند که دامنه اش حتی موضوع نصب آنتن ماهواره هم در بر می گیرد. علاوه بر این، فیلم این ادعا را دارد که می خواهد از طریق طرح مشکلات آپارتمان نشینان یک مجموعه مسکونی، نقبی هم به معضلات اجتماعی در کلان شهر تهران بزند. اما در سوی دیگر، در پس ظاهری چنین آراسته تلاشی “زیر جلی” و حساب شده به چشم می آید برای تایید نظرات و دیدگاه های حکومتی؛ از نصب آنتن ماهواره و اپوزیسیون خارج از کشور گرفته تا مدافعان حقوق بشر، پناهندگان ایرانی،شبکه های تلویزیونی مخالف و مخاطبان این شبکه ها.
بار روانی که فیلم از طریق دیالوگهای تلخ در موقعیت های طنز به وجود می آورد، موضوع نصب آنتن را با نوعی بیهودگی و دلزدگی همراه می کند. برای افزودن به معنای بیهودگی، فیلم لازم می بیند که همه ی شبکه های ماهواره ای فارسی زبان را به یک چوب براند و با به سخره گرفتن یکی از میان جمع، همه ی آن ها را بی ارزش جلوه دهد. طبیعی است که وقتی کار به این جا برسد، باید مخاطبین این شبکه ها را- که خانم خواننده ی فیلم هم یکی از آنهاست – به جمع مسخره شدگان افزود. تا این جای کار، من یکی که هیچ تفاوتی میان این رویکرد با سیاست های ضد فرهنگی صدا و سیما نمی بینم. اما فیلم به همین جا بسنده نمی کند و با تصویری مضحک از پناهندگان ایرانی، پناهجویی را بهانه جویی می نامد و کاری بی دلیل و بهانه. به همین ترتیب، فعالیت مدافع حقوق بشری که پشت تلفن صدایش را می شنویم هم در حد یک واسطه معاملات ملکی کوچک و ناچیز قلمداد می شود…
خب، همه این ها در شرایطی اتفاق می افتد که فیلم سعی دارد به هر ترتیب به آراستگی ظاهر و بزک فیلم بپردازد و ژست معترض و انتقادی به خود بگیرد. این تلاش، حتی از متن به فرا متن هم تسری پیدا می کند و فیلمساز و فیلمنامه نویس در اعتراض به سانسور و اصلاحیه های وزارت ارشاد نامه های تند و جسورانه می نویسند. اما در هر حال، این سیاست یکی به نعل یکی به میخ تا به انتهای فیلم نمی تواند ادامه پیداکند و بالاخره میخ از نعل بیشتر ضربه می خورد. از سویی دم زدن از آزادی و معضلات اجتماعی در سطح شعار باقی می ماند، اما از سوی دیگر این حجم وسیع از تبلیغات روانشناسانه و غیر مستقیم دولتی که به آن اشاره شد به شکلی هوشمندانه و هدفمند به بار می نشیند. خب، دقیقا به همین دلیل است که می توان گفت این ریاکاری در نهایت به نفع حکومت تمام شده است.
این موضوع که همه ی آدمهای فیلم “بازی می کنند” و ریا کاری تا عمق وجودشان رخنه کرده یکی از تم های محوری فیلم است: خانم خواننده ریا را به مرز خودبزرگ بینی رسانده. شوهر خانم رییس هیات مدیره که به ظاهر سنتی-مذهبی است دور از چشم زنش قصد اغوای دخترک جوان را دارد. دخترکان همسایه که هنوز به سن بلوغ نرسیده اند وقتی سراغ خانم معلم مذهبی شان می روند جلوی در روسری سر می کنند و پس از خداحافظی دوباره روسری از سر بر می دارند. پسر آقای عبدالله زاده فیلم مستندش را با پنهان کاری و ریاکاری ساخته، هر دو فرزند آقای عبدالله زاده دور از چشم پدر مذهبی شان فیلم های غیر مجاز کرایه می کنند و از همه مهمتر،پیدا شدن زیر شلواری خود آقای عبدالله زاده در اتومبیل خانم خواننده و تردید این مذهبی ترین مرد قصه از این بابت که چطور و کجا بند را به آب داده، کار را با حیرت به آخر می رساند. رو شدن دست دختر جوان که به واقع یک دزد سابقه دار است هم فاتحه عشق و انسان دوستی در دنیای فیلم را یکسره می خواند.
اما این تم محوری که می توانست به خوبی در قصه پرورانده شود تنها به تقویت وجه ریاکارانه ی خود فیلم منجر شده. در عوض، پرداختن به چهره مخدوش آدمهای فیلم به عنوان برشی از جامعه ایران، این باور را القا می کند که در رویارویی قانون حکومتی و مردم، مردم مقصرترند.
بازی همکار نویسنده و منتقد دوست داشتنی مان امید روحانی در نقش آقای عبدالله زاده چشمگیر ترین نمونه بازیگری در این فیلم است؛ به گونه ای که می توان گفت در اکثر صحنه های چند نفره، بازی بازیگران قدری چون محمدرضا شریفی نیا، امین حیایی و مهران غفوری تحت الشعاع حضور او قرار می گیرد. نقد بازی ستایش برانگیز او می ماند برای پرداختن درمطلبی جداگانه!