نگاه♦ سینمای ایران

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

دنیای فیلم بر مبنای دورویی و سیاست یکی به نعل و یکی به میخ بنا شده. از این منظر می توان آن را متاثر ‏از روانشناسی جامعه امروزی ایران دانست. ظاهرا، فیلم بنای آن دارد که از نبود آزادی و محدودیتی حرف ‏بزند که دامنه اش حتی موضوع نصب آنتن ماهواره هم در بر می گیرد. ‏

dayrezangi1.jpg

نگاهی به فیلم دایره زنگی

‎ ‎یکی به نعل، یکی به میخ‎ ‎

در روزهای اکران نخست دایره زنگی، برخی این فیلم را با “اجاره نشین ها” شاهکار داریوش مهرجویی ‏مقایسه می کردند. همان روز ها، از مقایسه ای اینچنین بی پایه و نامربوط برآشفتم و در پی نوشتن نقدی بر آن ‏شدم تا ضرورت پرهیز از این قیاس مع الفارق را- که ناخواسته برای اولین فیلم خانم پریسا بخت آور احترام ‏به همراه می آورد بازگویم و شرح دهم. اما در گذر روز ها و با تماشای دوباره آن متقاعد شدم که مشکل فیلم ‏فرا تر از این حرف هاست. در نظر من، دایره زنگی فیلمی کاسبکارانه و موذیانه است که به هیچ کس و هیچ ‏چیز جز خودش تعهد و اعتقاد ندارد.‏

دنیای فیلم بر مبنای دورویی و سیاست یکی به نعل و یکی به میخ بنا شده. از این منظر می توان آن را متاثر ‏از روانشناسی جامعه امروزی ایران دانست. ظاهرا، فیلم بنای آن دارد که از نبود آزادی و محدودیتی حرف ‏بزند که دامنه اش حتی موضوع نصب آنتن ماهواره هم در بر می گیرد. علاوه بر این، فیلم این ادعا را دارد ‏که می خواهد از طریق طرح مشکلات آپارتمان نشینان یک مجموعه مسکونی، نقبی هم به معضلات اجتماعی ‏در کلان شهر تهران بزند. اما در سوی دیگر، در پس ظاهری چنین آراسته تلاشی “زیر جلی” و حساب شده ‏به چشم می آید برای تایید نظرات و دیدگاه های حکومتی؛ از نصب آنتن ماهواره و اپوزیسیون خارج از ‏کشور گرفته تا مدافعان حقوق بشر، پناهندگان ایرانی،شبکه های تلویزیونی مخالف و مخاطبان این شبکه ها.‏

بار روانی که فیلم از طریق دیالوگهای تلخ در موقعیت های طنز به وجود می آورد، موضوع نصب آنتن را با ‏نوعی بیهودگی و دلزدگی همراه می کند. برای افزودن به معنای بیهودگی، فیلم لازم می بیند که همه ی شبکه ‏های ماهواره ای فارسی زبان را به یک چوب براند و با به سخره گرفتن یکی از میان جمع، همه ی آن ها را ‏بی ارزش جلوه دهد. طبیعی است که وقتی کار به این جا برسد، باید مخاطبین این شبکه ها را- که خانم ‏خواننده ی فیلم هم یکی از آنهاست – به جمع مسخره شدگان افزود. تا این جای کار، من یکی که هیچ تفاوتی ‏میان این رویکرد با سیاست های ضد فرهنگی صدا و سیما نمی بینم. اما فیلم به همین جا بسنده نمی کند و با ‏تصویری مضحک از پناهندگان ایرانی، پناهجویی را بهانه جویی می نامد و کاری بی دلیل و بهانه. به همین ‏ترتیب، فعالیت مدافع حقوق بشری که پشت تلفن صدایش را می شنویم هم در حد یک واسطه معاملات ملکی ‏کوچک و ناچیز قلمداد می شود…‏

خب، همه این ها در شرایطی اتفاق می افتد که فیلم سعی دارد به هر ترتیب به آراستگی ظاهر و بزک فیلم ‏بپردازد و ژست معترض و انتقادی به خود بگیرد. این تلاش، حتی از متن به فرا متن هم تسری پیدا می کند و ‏فیلمساز و فیلمنامه نویس در اعتراض به سانسور و اصلاحیه های وزارت ارشاد نامه های تند و جسورانه می ‏نویسند. اما در هر حال، این سیاست یکی به نعل یکی به میخ تا به انتهای فیلم نمی تواند ادامه پیداکند و بالاخره ‏میخ از نعل بیشتر ضربه می خورد. از سویی دم زدن از آزادی و معضلات اجتماعی در سطح شعار باقی می ‏ماند، اما از سوی دیگر این حجم وسیع از تبلیغات روانشناسانه و غیر مستقیم دولتی که به آن اشاره شد به ‏شکلی هوشمندانه و هدفمند به بار می نشیند. خب، دقیقا به همین دلیل است که می توان گفت این ریاکاری در ‏نهایت به نفع حکومت تمام شده است.‏

این موضوع که همه ی آدمهای فیلم “بازی می کنند” و ریا کاری تا عمق وجودشان رخنه کرده یکی از تم های ‏محوری فیلم است: خانم خواننده ریا را به مرز خودبزرگ بینی رسانده. شوهر خانم رییس هیات مدیره که به ‏ظاهر سنتی-مذهبی است دور از چشم زنش قصد اغوای دخترک جوان را دارد. دخترکان همسایه که هنوز به ‏سن بلوغ نرسیده اند وقتی سراغ خانم معلم مذهبی شان می روند جلوی در روسری سر می کنند و پس از ‏خداحافظی دوباره روسری از سر بر می دارند. پسر آقای عبدالله زاده فیلم مستندش را با پنهان کاری و ‏ریاکاری ساخته، هر دو فرزند آقای عبدالله زاده دور از چشم پدر مذهبی شان فیلم های غیر مجاز کرایه می ‏کنند و از همه مهمتر،پیدا شدن زیر شلواری خود آقای عبدالله زاده در اتومبیل خانم خواننده و تردید این مذهبی ‏ترین مرد قصه از این بابت که چطور و کجا بند را به آب داده، کار را با حیرت به آخر می رساند. رو شدن ‏دست دختر جوان که به واقع یک دزد سابقه دار است هم فاتحه عشق و انسان دوستی در دنیای فیلم را یکسره ‏می خواند.‏

اما این تم محوری که می توانست به خوبی در قصه پرورانده شود تنها به تقویت وجه ریاکارانه ی خود فیلم ‏منجر شده. در عوض، پرداختن به چهره مخدوش آدمهای فیلم به عنوان برشی از جامعه ایران، این باور را ‏القا می کند که در رویارویی قانون حکومتی و مردم، مردم مقصرترند.‏

بازی همکار نویسنده و منتقد دوست داشتنی مان امید روحانی در نقش آقای عبدالله زاده چشمگیر ترین نمونه ‏بازیگری در این فیلم است؛ به گونه ای که می توان گفت در اکثر صحنه های چند نفره، بازی بازیگران قدری ‏چون محمدرضا شریفی نیا، امین حیایی و مهران غفوری تحت الشعاع حضور او قرار می گیرد. نقد بازی ‏ستایش برانگیز او می ماند برای پرداختن درمطلبی جداگانه!‏