حرف اول

نویسنده
رهیار شریف

که …

هنر در دادگاه طالبانی….

حرف اول نه به طبیعت این ویژه نامه، بل به واقعیت هنر و اصالت انسانیت، از حکم مضحک دادگاه طالبانی دو فیلمساز برجسته ی این مرز و بوم حکایت می کند و دادخانه ای که در آن مفهوم عدالت به هزل نشسته است. بیدادگاهی که پیشتر در یک دوره ی سی و دو ساله، نازنین ترین جوانان این خاک را به دامان حبس و خاک کشید، این بار انگشت اتهام به سوی فرزاندانی دراز کرده که نگین افتخارات هنرند و گل  های سرسبد باغ فرهنگ این روزهای ایران…

جعفر پناهی، با آثار متعددش و محمد رسولف با همان یک اثری تا کنون از خود به یادگار گذاشته، هر دو دروازه های مرز و زبان و قومیت را گشوده اند و حالا به سرمایه هایی انسانی بدل شده اند. هر چند که هیچیک در وطن خود اجر ندیند و آثارشان هرگز به اکران عمومی (به غیر از بادکنک سفید پناهی که تنها فیلم کارگردان است که در ایران به نمایش عمومی در آمد) نرسیدند. اما اهل فرهنگ دنیا این دو را بزرگ داشتند و هنر و استعدادشان دریافتند و، ای عجب …

که چنین فرزندانی در خاک  وطن به زندان محکوم می شوند، اهل هنر دنیا صدای اعتراضشان بلند می شود و برای آزادی شان تلاش می کنند و باز این سیستم حاکم در نمی یابد که اینهایی را که چنین خودسرانه و ابلهانه به حبس و انزوایشان می کشاند، فرزندان هنر دنیا هستند و افرادی بس گرانمایه تر از قاضیانی که به قضاوتشان نشسته اند…

حکم آنچنان است که از فرط بلاهت شوک زده ات می کند. اما کمی که از حادثه بیرون می آیی و نگاهت را کلی تر می کنی، می بینی هر سوی ماجرا خود قصه ای دراز دارد… از ندانم کاری آنها که امروز قدرت سیاسی به دست گرفته اند و صره از ناصره نمی شناسند و اینگونه  آبرو و اعتبار یک تاریخ را به سخره گرفته اند، از ترس هم اینها و آستانه ی به شدت کوته تحمل و شکیبایی شان، از حاصل ایستادگی در برابر حرف زور، از بیقراری دگر اعضای این پیکر و برای من خارج نشین حتی از فرق های میان ماندن و جنگیدن و رفتن و راحت اندیشه به سلامت بردن…

و باز به این زوایای متفاوت که خیره می شوی، معناهای بسیار در نظرت می آیند و مفاهیمی که باید راهی تازه برای درک بهترشان سراغ کنی… حالا از همین “ترس” بگیر تا “جهل” و “جور” و “مبارزه” و … تمامی این واژگان بار مفهومی و تاریخی شان را از دست می دهند در بابر خرق عادت این ماجرا…

چه ذهن انسان در حالت عادی و روال واقعی زندگی و با سابقه ی امروزینش از شعور و تمدن، نیک می داند که هنر برتر از گوهر پدید آمده و سیستم های فرهنگی هر کشوری نه تنها امروزه روز که از دیروزهای دور، در به در به دنبال استعدادهایی هستند که شعور و توانایی خلق آثار ماندگار داشته باشند. همه می دانند که این آثار چه قیمت و آبرویی برای آن فرهنگ به ارمغان می آورد و باز همه آگاهند که حتی با نگاه زیرکانه به قصه، هم این آثار که در دنیای سیاست زده ی امروز در جشنواره های معتبر سینمایی ستوده می شوند چه برد بزرگی در زمینه ی تبلیغات سیاسی به حساب کشورهای صاحب اثر می ریزند.

همین است که هم این ذهن نمی تواند باور کند که سیستمی که شاید حالا عقل و درکش به گرانمایگی هنر نرود، بیاید و منفعت و سود راستین خودش را هم انکار کند و از ساخته شدن آثاری جلوگیری کند که در این سالها بی مزد و منت برایش آبرو و اعتبار خریده  و چهره ی زشتش را اندکی تعادل بخشیده اند.

همینهاست که سررشته ی تفکر را بدینسو می آورد که اکنون ترس آقایان از نابودی تا آنجا بالا گرفته که دیگر تنها دغدغه شان ماندن است و دیگر با چگونه ماندن سر و کارشان نیست.

و این ترس البته که در این حکم هویداست چنان چون بلاهت و جهلی که پیشتر اشاره اش رفت. اینکه فیلمسازی به بهانه ی فیلمسازی و به جرم اقدام علیه امنیت ملی به شش سال حبس و بعد هم بیست سال ممنوعیت از فعالیت هنری و حتی سفر خارج از کشور محکوم شود… خود مرور دوباره اش، همه تجسم هراس است و دیگر نیازی به شرح و تفسیر ندارد.

 

 

به دیگر سو، از ایستادگی اهل سینما هم می توان گفت. از چند ماه پیش از انتخابات اخیر ریاست جمهوری بیشینه ی سینماگران ایران در جبهه ی سبز ایستادند. از محسن مخملباف بگیر تا بهمن قبادی و رخشان بنی اعتماد و که و که و که… اما تنها کسی که به جرم هم این همراهی و ایستادگی به زندان و حبس کشیده شد و در آنجا هم تا آخرین لحظه ایستاد و سر تعظیم فرود نیاورد، تنها  جعفر پناهی بود که پیشتر هم با آثارش نشان داده بود چه بار سنگینی از  زخمهای جامعه را بر دوش می کشد… و این حبس پس از آنهمه ایستادگی و شجاعت، البته که به ذائقه ی اهل هنر ایران و دنیا بس تلخ می آید. نخست برای بی احترامی به آزادی یک انسان در مفهوم کلی اش و سپس برای نادیده انگاشتن ارزش های یک فرد گرانقدر جامعه.

امید که آنها که حالا به هر دلیل صواب و ناصواب تاریخی، امروز بر مسند قدرت نشسته اند، عاقبت این “تلخی” را دریابند و حالا اگر شعور درک هنر را ندارند در باز شناختن منفعت و سود درست، استعداد بیشتری نشان دهند. باشد تا برجستگان هنر ایران به خلق آثارشان مشغول شوند و دنیایی از نگاه ویژه شان لذت برند…