صاحب خانه ایران کیست؟

نویسنده

پس از گذشت بیش از یکسال از انتخاب احمدی نژاد، طرفداران او در جنوب شهر تهران او را مردی ساده به حساب میآورند که به عاقبت آنچه میگوید نمی اندیشد. وعده های اقتصادی او نیز هنوز تحقق نیافته اند.

دو حریف اصلی انتخابات مجلس خبرگان آیت الله تقی مصباح یزدی- که معروف به رهبر روحانی احمدی نژاد است- و آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور واقعگرای سابق بودند. هردو انتظار داشتند که بیشترین آراء را بدست آورند و قدرت خود در مجلس خبرگان را افزایش دهند.

جنوب تهران خاستگاه احمدی نژاد است و او از آنجا برخاسته و به محبوبترین شخصیت جهان اسلام تبدیل شده است. با وجود هشدارهای مخالفان در باره نظرات خشک و ساده ی سیاسی او، تندروها، بیکاران و محافظه کاران فرهنگی در جنوب تهران او را پشت فرمان ماشین دولت نشاندند تا سیاست این کشور حساس را به سویی دیگر بچرخاند.

ابتدا به نظر میرسید که جناح احمدی نژاد بسادگی انتخابات ماه گذشته را ببرد. اما نتایج انتخابات خلاف این از آب درآمد و ذکاوت رای دهندگان ایرانی را به نمایش گذاشت. کاندیداهای رئیس جمهور برای شورای شهر شکست خوردند و آرای رفسنجانی دوبرابر مصباح یزدی بود. پس از این شکست حتی جناح طرفدار احمدی نژاد در مجلس نیز با انتقاد از سیاستهای اقتصادی و اتمی او به رئیس جمهور پشت کرد و بار دیگر در نظام سیاسی ایران موازنه ای برقرار شد. اما آیا این موازنه میتواند دوام بیاورد؟

اینکه احمدی نژاد تا چه زمان میتواند به تندروی در سیاست خارجی و گرایشات اقتدارگرایانه خود ادامه دهد، بستگی به پاسخ این پرسش دارد که آیا او جزو نزدیکان آیت الله خامنه ای هست یا مانند خاتمی به جناح رقیب تعلق دارد؟ هنگامی که در تابستان سال گذشته او به قدرت رسید، بسیار از اصلاح طلبان او را “منشی” خامنه ای میدانستند. اما روش حکومت احمدی نژاد بسیار تفرقه اندازانه بود است. خانه تکانی اداری او از ابتدای انقلاب تا کنون بینظیر بوده، و حدود 20،000 نفر را در دستگاه دولتی از کار برکنار کرده است. در انتخابات گذشته نیز او با هیچ جناحی ائتلاف نکرد و لیست کاندیداهای خود را ارائه داد. کاندیداهای او برای مجلس خبرگان به گروه حقانی تعلق داشتند که بشدت طرفدار حکومت خداگونه آخوندها و متنفر از حاکمیت مردم و مردمسالاری هستند.

مصباح یزدی شخصیت برجسته گروه حقانی است. او متولد 1313 و درقم رئیس موسسه امام خمینی است. او پرنفوذترین آیت الله قم بحساب میآید. معروفیت او بخاطر سوادش نیست بلکه به خاطر شکایتش از حاکمیت مردم، آزادی بیان، حقوق زنان و اصلاحات دینی است. به نظر او خاتمی و اصلاح طلبان اصل ولایت فقیه را مورد سئوال قرار داده اند. بنظر او اگر مردم ایمان دارند که ولی فقیه نماینده خداست، دیگر شک و تردیدهای ناشی از انتخابات بی معنی است. به اعتقاد او اسلام حکومت خداست نه حکومت مردم.

مصباح برای به کرسی نشاندن حرف خود استفاده از خشونت را تبلیغ میکند. به گفته اکبر گنجی، قتل های زنجیره ای بر اساس فتوای شفاهی مصباح و به دست اعضای گروه حقانی انجام شده است. او در توجیه کار خود میگوید که امام خمینی نیز حکم قتل سلمان رشدی را صادر کرده است.

اما دلایل اتحاد احمدی نژاد با این آخوند در پرده ای از ابهام است. بعضی میگویند که او از مصباح برای رسیدن به قدرت استفاده کرده است. بعضی دیگر معتقدند که او با گروه حقانی در سرکوب چپگرایان سابق و اصلاح طلبان کنونی همصداست. در هرصورت او با این اتحاد پایه های قدرت سیاسی خود را محدود کرده و هزینه این انتخاب خودپسندانه را با شکست تحقیرآمیز در انتخابات مجلس خبرگان و پیروزی هاشمی رفسنجانی پرداخت است.

ناصر هادیان یک استاد علوم سیاسی در دانشگاه تهران که از دوران کودکی احمدی نژاد را می شناسد.معتقد است که اودر جهت تحقق یک سیاست عدالتخواهانه و ضد امپریالیستی حرکت میکند.و همین باعث میشود که او را نتوان شخصیتی دمکرات به حساب اورد . او معتقد است که احمدی نزاد از مصباح یزدی به عنوان ابزار استفاده می کند.

علیرضا حقیقی یک محقق علوم سیاسی در تورنتو نیز موافق این نظر است و معتقد است که در مورد ائتلاف میان این دو مبالغه گردیده است .وی در مقاله ای که با دکتر ویکتوریا طهماسبی استاد علوم سیاسی دانشگاه تورنتو نوشته است خاطر نشان میکند که احمدی نژاد در جوانی از گروههای محافظه کار حمایت میکرد و با اشغال سفارت امریکا مخالف بود و به همین دلیل دانشجویان خط امام و جناح اصلاح طلب بعدی او را به بازی نگرفتند و او به حاشیه قدرت رانده شد . و ریشه این مخالفت با این جناح به عنوان یک عنصر متعصبانه در خط مشی سیاسی همواره تداوم پیداکرد

هاشمی رفسنجانی شخصیتی مسئله ساز است. او در پشت به قدرت رسیدن خامنه ای و خاتمی بوده و در دوران ریاست جمهوری خود سیاست آزادسازی اقتصادی را بکار بست که بشدت ناخوشنودی عمومی را به همراه داشت، در حالیکه خودش از راه صادرات پسته ثروت بسیاری اندوخت.

با این وجود در انتخابات مجلس خبرگان رفسنجانی به عنوان کاندیدای ائتلاف اصلاح طلبان و محافظه کاران سنتی ظاهر شد و به گفته ی یکی از اصلاح طلبان آخرین سنگر دفاعی در مقابل تندروهای راست یا محافظه کاران نوین بود. به نظر میرسد که در این انتخابات محافظه کاران سنتی خطر جناح احمدی نژاد را غیرقابل تحمل اعلام کرده و مردم نیز متوجه شدند که رئیس جمهور قادر به انجام وعده های خود نمیباشد.

آنچه که رای دهندگان عادی در حوزه های رای به من گفتند حکایت از ساختار ضعیف دولت در ایران دارد. حکومت در ایران بر دو اصل آشتی ناپذیر استوار است- حاکمیت مردم و حکومت خداگونه آخوندها- و جمهوری اسلامی بیش از یک دهه است که با بحران مشروعیت روبروست. در دوران خاتمی مردم ایران این پرسش را از خود میکردند که اگر حکومت بر اساس مردمسالاری است پس ولایت فقیه به چه درد میخورد، و اگر حکومت مطلقه آخوندی است انتخابات چه فایده ای دارد؟ ظهور احمدی نژاد این پرسش را به نوعی دیگر مطرح کرد. اگر محافظه کاران حکومت استبدادی نمیخواهند پس چه میخواهند؟

اصلاح طلبان عقاید مصباح یزدی را تفسیری افراطی از نظرات آیت الله روح الله خمینی میدانند. اما وقتی که من به سخنرانی های خمینی در سال 1349 در نجف گوش میدهم میبینم مشابه آن چیزی است که مصباح یزدی میگوید. در آن زمان خمینی کاری به کار حاکمیت مردمی نداشت. او از قرآن میگفت و حدیث: “پیغمبر سرور مومنان است و فقها وارثان پیغمبرند.” قانون فقط قانون خداست و فقها مجری آن هستند و حکومت آنها بر مردم حکومت قیم بر کودک است.

خمینی نه سال بعد در پاریس پیش نویس قانون اساسی را تائید کرد که طرفداران آزادیخواه تر او تهیه کرده بودند. اساس این پیش نویس بر مردمسالاری انتخاباتی قرار داشت و برای روحانیت نقشی نظارتی در نظر گرفته شده بود. در اولین مجلس خبرگان و بعد از گفتگوهای بسیار، خبرگان حاضر که بیشتر آنها آخوند بودند یوغ ولایت فقیه را به گردن نظام جمهوری سوار کردند.

و بدین ترتیب ساختار سیاسی ایران برای آزادیخواهان بسیار استبدادی و برای مستبدان بسیار آزادیخواهانه شد، و محافظه کاران سنتی در میانه قرار گرفتند. محافظه کاران سنتی بدون از دست دادن قدرت خود نمیتوانند این دوگانگی را حل کنند. بعد از مرگ خمینی بهترین کاری که به نظر آنها رسید تغییر قانون اساسی به نفغ آخوندها و ولایت فقیه وبه قیمت کاستن از قدرت مقامات انتخابی بود.

اصلاح طلبان در طول 8 سال حکومت خود سعی کردند محافظه کاران سنتی را با سیاستها و آرائ جدید آشنا سازند. اما جنبش اصلاحات به وسیله محافظه کاران متوقف شد و آنها نتوانستند به اقتصاد سروسامانی بدهند. به دنبال آن احمدی نژاد نه با شعارهای افراطی، بلکه با سخنان عوامفریبانه همچون آوردن پول نفت بر سر سفره مردم به قدرت رسید.

اما مردم جنوب تهران به خوبی میدانند که انجام این وعده کار آسانی نیست. اقتصاد ایران دهها سال است که با سوء مدیریت روبروست و سروسامان دادن به آن کار از عهده یک عوامفریب برنمیآید. ایران کشور فقیری نیست، اما همه چیز بستگی به آن دارد که دولت پولش را چگونه خرج میکند. دولت ایران سعی میکند که از طریق پروژه های جدید دولتی بسرعت اشتغال را افزایش دهد و مردم را راضی نگه دارد. اما از آنجایی که بخش دولتی در ایران از نظر فنی عقب مانده است، این سیاست فقط منجر به افزایش تقاضا برای کالا و خدمات و بالارفتن تورم میشود.

دولت که خود را از حل مشکلات مردم عاجز میبیند، توجه آنها را مسائل اقتصادی به مسائل عقیدتی و شعارهای ضد غربی میکشاند. اما این کارها باعث بدتر شدن مشکلات اقتصادی ایران میشود زیرا اعتماد جامعه بین المللی به حکومت ایران را کاهش میدهد.

این روزها ایران باعث سردرگمی یک مسافر غربی میشود. از دور بنظر میرسد که جمهوری اسلامی در اوج قدرت خود است. اما در سطح کوچه و بازار آن عظمت انقلابی در حال فروپاشی است. دولت اسیر تضادهای قانونی و اقتصادی است و بدون حل آنها نمیتواند ثبات خود را حفظ کند، و از طرف دیگر هرگونه تلاش برای حل این تضادها ممکن است به قیمت جانش تمام شود.

منبع: مجله نیویورک تایمز- 5فوریه 2007