همانطور که بارها و بارها و بارها (یعنی خیلی زیاد) با صدای بلند همین جا و جاهای دیگر اعلام کرده ایم،ما کشته مرده شفافیت و صداقت هستیم. خصوصا شفافیت و صداقت مسئولان.یعنی چی؟ یعنی ما خودمان را برای مسئول یا مسئولانی که با شفافیت و صداقت از خودشان واکنش صادر می کنند، به طور خودجوش و کاملا دواطلبانه (یعنی بدون کمک و همیاری و مساعدت برادران خوب و متعهد نیروی انتظامی و سایر نهاد های ذیربط و بی ربط) زبانمان لال کشته می کنیم و دور از جان مرده می شویم. چرا؟ خب دلیل اولش این است که مجبوریم، دست که خودمان نیست. هر کسی بالاخره کشته مرده یک چیزی یا کسی یا کاری یا جایی به دنیا آمده، ما هم اینجوری به دنیا آمدیم. کشته مرده شفافیت و صداقت مسئولان کشور هستیم. شما مشکلی دارید؟
دلیل دومش این است که اگر اینجوری هم به دنیا نیامده بودیم، بازهم کار دیگری نمی توانستیم بکنیم. یعنی اساسا هر کاری دیگری هم می خواستیم بکنیم، آخرش به همین جا می رسید. آمار هم همین را نشان می دهد. یعنی چی؟ یعنی الان شمار کسانی که سالیانه در واکنش به شفافیت و صداقت مسئولان مملکتشان در کشورهای مختلف، خودکشی می کنند، در کل دنیا رو به افزایش است. یعنی چی؟…“یعنی چی” یعنی چی؟… خب یعنی تعدادشان، پشتش را کرده به کاهش، همینطو افزایش پیدا می کند. این که دیگر سوال ندارد. سعی کنید از این موقعیتی که در اختیارتان قرار گرفته و ما خیلی صادقانه و شفاف به سوالاتتان پاسخ می دهیم، درست و بجا و به موقع استفاده کنید… اخیرا حتی پیشنهاد شده یک سازمان بین المللی هم برای تسهیل و نظارت برروند این خودکشی ها تشکیل بشود و برای داوطلبان در سراسر دنیا، مرگ موش، اره برقی، تبر سنگی، شمشیر ژاپنی، جسم سخت ایرانی و غیره ارسال کند (غیره هم احتمالا یه نوعی از ابراز یا مواد مربوط به خودکشی است) و یا خودش ترتیب خودکشی های جمعی را بدهد یا برای دوطلبان فرامرزی تسهیلات خاص قائل شود تا بتوانند برای صداقت و شفافیت مسئولان کشورهای دیگر خودشان را بکشند و از این کارها.
دلیل سومش این است که راستش را بخواهید ما یک کمی خجالتی هستیم. یعنی ترجیح می دهیم زودتر قال قضیه را خودمان شخصا بکنیم، تا دیگران خدای نکرده به خاطر ما دچار زحمت و مشقت نشوند. بالاخره شما خودتان حساب کنید، همین برخورد خودجوش با جسم سخت یا ابتلا به مننژیت یا افتادن از بالای پل یا خوابیدن زیر ماشین نیروی انتظامی یا سقوط به اعماق دره، یا فوت به مرگ طبیعی…که الکی نیست. می دانید این خدمات عمومی چقدر نیاز به نیرو و هزینه و هماهنگی و خلوص نیت و از همه مهمتر ولایت مداری و اصولگراییِ نیروهای مخلص و جان بر کف دارد؟ نمی دانید؟ خب سعی کنید به جای پرسیدن سوالات بی جا، از این سوالات بپرسید تا بدانید. الان هم برای اینکه در جریان قرار بگیرید و بدانید، خدمتتان عرض می کنم: خیلی نیاز دارد، مخصوصا به آن دو مورد آخر…
حالا به نظر شما ما چطور می توانیم خودمان را راضی کنیم همه این امکانات که با صرف نصف چهار مورد اولش، می شود بحران میانمار را سه روزه جمع کرد.( البته در صورت ترکیب این چهار مورد با دو مورد آخرش هم، می شود بحران میانمار تا ابد پهن کرد. مثل بحران فلسطین یا بحران سوریه یا بحران بحرین یا سایر بحران های مشابه، بنابراین سعی کنید در انتخاب و مصرف این موارد کمال دقت و توجه را داشته باشید یا بروید تهیه کنید) برای جمع کردن بحران کشته مرده شدن ما یک نفر صرف شود؟ خب، معلوم است که ما نمی توانیم، آدم خجالت می کشد.
اما دلیل چهارمش این است که گزینه دیگری روی میز نیست. یعنی در طول این مدتی که ما موضعمان را بارها و بارها و بارها و با صدای بلند، همین جا و جاهای دیگر اعلام کرده ایم، هنوز کسی پیدا نشده بیاید گزینه اش را بگذارد روی میز و بتواند ما را منصرف کند. یعنی چی؟ یعنی هنوز کسی پیدا نشده که بیاید بگوید، “پیشنهاد می کنم به جای اینکه کشته مرده شفافیت و صداقت مسئولان کشور باشی، بیا کشته مرده من باش، خیلی هم بیشتر خوش می گذرد” اتفاقا ما خیلی هم سعی کردیم تا جایی که ممکن است مثل این کاندیداهای احتمالی آغوشمان را باز کنیم و از همه سلیقه ها در تمام ابعاد استقبال کنیم. ولی باورکنید با گزینه مناسب و درخوری مواجه نشدیم. البته چند فقره ای خودشان را به ما عرضه کردند، ولی خب، ما با بررسی شرایط و ابعادشان به این نتیجه رسیدیم که فعلا بهتر است همین گزینه خودمان را دو دستی بچسبیم.
اما دلیل آخرش جنبه تشویقی دارد و از این قرار است که بالاخره باید این مسئولان صادق و شفاف مملکت را به یک نحوی مورد تشویق قرار داد تا انگیزه شان را برای واکنش نشان دادن به صورت شفاف و صادقانه از دست ندهند. راستش را بخواهید در این زمینه هم ما هر چی تحقیق کردیم دیدیم مسئولان مملکت از هیچ کاری به اندازه مردن و کشته شدن خوشحال نمی شوند. به همین دلیل هم تصمیم گرفتیم از این شیوه تشویقی کارآمد استفاده کنیم.
بنابراین با توضیحاتی که داده شد و توضیحاتی که الان فرصت ارائه کردنشان وجود ندارد و توضیحاتی که اساسا خودشان وجود ندارند، ما تصمیم گرفتیم خیلی شیک و تر و تمیز، بدون حاشیه و انحراف، همان اول برویم سر اصل مطلب و خودمان را بکشیم. اینطوری هم در نیرو و انرژی و هزینه و زمان و مواد اولیه و… صرفه جویی می شود، هم ما به رسالت اجتماعی مان به عنوان یک فرد از جامعه عمل کرده ایم، هم مسئولان با دیدن این واکنش ما دلگرم می شود و از خودشان صداقت و شفافیت بیشتری بروز می دهند، هم خیلی مزیت های دیگر دارد که چون ممکن است حمل بر خودستایی و ریا بشود، ما خودمان را از گفتنشان معذور می کنیم. یعنی معذرت خواهی می کنیم و نمی گوییم.
اما یکی از این مورادی که ما الان خیلی تحت تاثیرش قرار گرفتیم (یعنی تاثیراتش را روی ما قرار داده) و بعید نیست طی همین دو سه ساعت آتی خودمان را بکشیم و مرده بشویم واکنش صادقانه و شفاف احمد علمالهدی٬ عضو بزرگ و برجسته مجلس خبرگان رهبری است که در مورد انتخابات آینده گفته است:
“باید به مردم بفهمانیم به چه کسی رای ندهند” یا به عبارت دیگر “باید به مردم بفهمانیم به چه کسی رای بدهند” یا به عبارت دیگر “مردم که خودشان نمی فهمند به کی باید رای بدهند، به کی نباید رای بدهند، ما باید بهشان بفهمانیم” یا باز هم به عبارت دیگر “اساسا مردم سیخی چند؟ “
و این از نظر ما شفاف ترین و صادقانه ترین اظهار نظری است که این اواخر مسئولان جمهوری اسلامی از خودشان در مورد انتخابات آینده و مردم خارج کرده اند. اصلا هم خبری از این قرتی بازی های مهندسی انتخابات و تبیین منویات و… نیست. بیخودی هم پای خدا و امام زمان و من خواب دیدم و تو خواب دیدی و او خواب دید و… را وسط نکشیده. همچین صاف و صادقانه و شفاف رفته سر اصل مطلب و حرف دلش را ریخته بیرون.
خب آدم در مقابل یک همچین اظهار نظری چه کار باید بکند؟ غیر از این است که باید برود خودش را به هر شکلی که صلاح می داند نیست و نابود بکند؟