اول: خلیج فارس در همیشه تاریخ خلیج فارس نام داشته است. این واقعیت تاریخی را با هیچ بخشنامه، دستورالعمل و پروپاگاندایی نمی توان تغییر داد. فارس نام داشتن آبراهی که سرزمین باستانی ایران را از شبه جزیره عربستان جدا می کند در تمام طول تاریخ، آنقدر واضح و مبرهن است که نیازی به اثبات ندارد.
خلیج فارس از دورترین دوران که اولین مظاهر تمدن در اطراف آن شکل گرفته تاکنون خلیج فارس نام داشته است. در حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح که داریوش اول، پادشاه هخامنشی، نخستین ناوگان دریانوردی جهان را در آبراه عظیم جنوب ایران (در آن هنگام سرزمین پارس) تاسیس کرد، نام پارس را بر آن گذارد.
این دوران، دورانی است که مدعیان امروز تغییر نام این خلیج صدها و بلکه هزاران سال با شکل گیری اولین مظاهر تمدن از جمله شهرنشینی و خط رسمی مکاتباتی فاصله داشتند.
یونانیان باستان که دیگر تمدن عظیم و باستانی جهان آن روزها هستند، به این آبراه “پرسیکوس سینوس” یا “سینوس پرسیکوس” (معادل لغوی دقیق خلیج فارس) می گفتند و هنوز هم می گویند. فراموش نکنیم که تمام کشورهای دنیا هنوز هم تنها از نام خلیج فارس برای این آبراه استفاده می کنند؛ حتی آمریکا !!
خنده دار آنکه مناقشه بر سر نام خلیج فارس از اواخر دهه 1950 میلادی آغاز شده است و تا پیش از آن حتی کشورهای عرب منطقه نیز از این خلیج با نام خلیج فارس یاد می کردند. جالب توجه آنکه حتی ویکی پدیای مصری (به عنوان تنها کشور عربی شده دارای تمدن باستانی غیر عربی) هم اکنون از نام خلیج فارس برای این دریا استفاه می کند.
حتی دستنوشته های جمال عبدالناصر که از بانیان اصلی تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی است، حاکی از آن است که این خلیج پیش از شکل گیری جنبش ناسیونالیستی اعراب، همواره خلیج فارس نام داشته است.
سازمان ملل متحد، اکثر قریب به اتفاق دولت های جهان و حتی دولت و وزارت امور خارجه آمریکا، تنها عنوان رسمی و تاریخی برای این دریا را “خلیج فارس” می دانند.
یادآوری اسناد و مدارک غیرقابل خدشه درباره اینکه خلیج فارس همواره خلیج فارس نام داشته نیاز به هزاران صفحه کتاب دارد که به صورت طبیعی جا و فرصت آن در اینجا نیست اما نگاهی به برخی اقدامات کودکانه مانند پاک کردن کلمه “فارس” از نقشه ای تاریخی مربوط به این خلیج در موزه امارات متحده عربی با “لاک غلط گیر” نشاندهنده میزان اعتقاد خود اعراب به ادعای بی پایه عربی نام داشتن آن است.
دوم: هزینه های خصومت بیش از 30 ساله موجود میان حکومت جمهوری اسلامی با دولت ایالات متحده آمریکا، روز به روز آثار و تبعات منفی بیشتری را بر منافع ملی ایرانیان (و نه منافع باندی و گروهی حاکمان) بر جای می گذارد.
برآورد هزینه هایی که تحریم های اقتصادی یک جانبه دولت آمریکا یا تحریم های اقتصادی بین المللی که با طراحی و پیگیری دولت این کشور بر علیه اقتصاد فرسوده ایران اعمال شده و فقدان متحدی لااقل تاکتیکی (و نه حتی استراتژیک) و قدرتمند در مناسبات بین المللی که بر سر موضوعات کلان نظام بین الملل و چانه زنی های موجود به کمک کشورمان بیاید، از عهده خارج است.
نظام جمهوری اسلامی از فرط تاسیس و تحت تاثیر پیوند میان اسلام گرایی افراطی و ادبیات از نفس افتاده دست چپی، یکی از مولفه های اصلی هویتی و مبانی خود را بر پایه “مبارزه با استکبار جهانی و در راس آن آمریکا” تعریف کرد.
بر اثر این سیاست راهبردی نظام تازه مستقر، دشمنی با آمریکا و تمام اقدامات و سیاست های آن به اصلی اساسی در ساختار قدرت و مناسبات دیپلماتیک آن تبدیل شد. به این ترتیب، نظام جمهوری اسلامی ایران، بدون آنکه در عصر دوقطبی جنگ سرد، آلترناتیو دیگری به جز آمریکا در صحنه معادلات بین المللی برای خود بیابد، این متحد پر قدرت حکومت محمدرضا پهلوی را به دشمن درجه یک خود تبدیل کرد.
این اشتباه راهبردی که می رفت تا بر اثر سیاست های دولت دوم هاشمی رفسنجانی و بخصوص دو دولت سید محمد خاتمی تا حدودی جبران شود، پیش از هرگونه بهبود قابل توجهی، با روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد، بازتولید شد.
آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی بارها (از جمله در دیدار اخیر با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) تاکید کرده که دلیل اصلی حمایتش از دولت احمدی نژاد این است که این دولت و رئیس آن در برابر کشورهای زورگو به خصوص آمریکا از ادبیات انقلابی سال های آغازین روی کار آمدن جمهوری اسلامی استفاده می کند.
محمود احمدی نژاد از بدو بر سر کار آمدن به عنوان رئیس جمهوری اسلامی، در چهار موضوع کلیدی با دولت ایالات متحده دچار تزاحم و تا حدودی تخاصم شده است: پرونده هسته ای ایران، حضور نیروهای نظامی آمریکا در همسایگی ایران بخصوص در عراق و افغانستان، موجودیت اسرائیل و نقض حقوق بشر توسط حکومت اسلامی.
واقعیت این است که اقدام اخیر نیروی دریایی ایالات متحده در تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی اگرچه محصول مستقیم این تخاصم نیست اما وجود رابطه دیپلماتیک منطقی میان ایران و آمریکا، احتمال بروز چنین اتفاقاتی را تا حد زیادی کاهش می داد.
به این ترتیب، دولت احمدی نژاد و شخص آیت الله خامنه ای به واسطه اتخاذ سیاست های دشمنانه و کینه توزانه با آمریکا، مقصران اصلی زمینه سازی و شکل دهی به فضایی هستند که بر مبنای آن فرصت برای محافل تندروی درونی ایالات متحده به منظور تعدی به حقوق ملی ایرانیان فراهم می شود.
سوم: درست است که روابط دیپلماتیک رسمی میان دولت های ایران و آمریکا برقرار نیست و روابط موجود هم متخاصمانه ارزیابی می شود اما این مسئله به هیچ عنوان حقی را برای هیچ کدام از بخش های سیاسی و نظامی وابسته به دولت ایالات متحده برای تجاوز به مولفه های ملی - هویتی ایرانیان ایجاد نمی کند.
دولت آمریکا باید آگاه باشد که یکی از اصلی ترین پروژه های حکومت ایران، تبدیل دشمنی موجود میان دولت جمهوری اسلامی با دولت آمریکا به دشمنی میان مردم ایران با دولت آمریکا از طریق تمام ابزارهای رسانه ای و احساسی است.
اینکه دولت ایالات متحده آمریکا بر سر موضوعاتی مهم در نظام بین الملل با حکومت ایران اختلافات اساسی دارد، چه حق یا مجوزی را برای بخشی از قوای رسمی این کشور در جهت تغییر واقعیت های تاریخی یا تعدی به موضوعات به شدت مورد حساسیت مردم و افکار عمومی ایران ایجاد می کند؟
هرچند نیروی دریایی ایالات متحده اعلام کرده که دلیل بخشنامه اخیر، استفاده متحدان عرب منطقه ای این نیرو از عنوان جعلی خلیج عربی برای خلیج فارس و با هدف سهولت مکاتبات رسمی فی مابین بوده است اما این ادعا آنگاه غیرواقعی به نظر می آید که به یاد بیاوریم در تمام 6 دهه گذشته که تجاوز اعراب به نام خلیج فارس آغاز شد، نیروی دریایی ایالات متحده هیچگاه از عنوان جعلی خلیج عربی استفاده نکرده است.
دولت آمریکا، دستگاه های سیاسی و نیروهای نظامی این کشور باید بدانند که این فارس بودن و فارس باقی ماندن “خلیج همیشگی فارس” است که موضوعی واقعا ملی و مورد توجه و حمایت قاطعانه اکثر قریب به اتفاق ایرانیان در تمام جهان است نه موضوعات دولت ساخته ای مانند پرونده هسته ای. ایرانیان بارها نشان داده اند که بر سر چنین موضوعاتی با هیچ دولتی تعارف ندارند حتی اگر آن دولت، دولت ایالات متحده آمریکا باشد که بخشی از ایرانیان درست یا نادرست آن را پشتیبان لااقل معنوی خود در راه دستیابی به دموکراسی می دانند.
چهارم: از دولتمردان چه انتظاری است؟ پاسخ: هیچ؛ یک هیچ مطلق.
در روزگاری که هیچ مسئول حکومتی و دولتی حاضر نمی شود برای حفظ ظاهر هم که شده، واکنشی به سخنان سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان درباره آبا و اجداد عرب رهبران ایران نشان دهد، نمی توان و نباید از آنها انتظار چندانی برای مقابله با نام جعلی “خلیج عربی” داشت.
سال هاست که تمام اقوام و نژادهای ایرانی اعم از فارس و آذری و بلوچ و کرد و… خلیج فارس را خلیج فارس صدا کرده اند و با تمام وجود از هرگونه تعدی به آن دفاع کرده اند. به نظر می آید باز هم نوبت همین ایرانیان است.