به نام جنبش، به کام دیکتاتور

آرش بهمنی
آرش بهمنی

1- ایرانیان، مردمانی هستند که با خاطره ها زندگی می کنند. این گزاره، احتمالا باید مورد قبول بسیاری باشد. ما ایرانیان، این توانایی را داریم که از سنین ابتدایی کودکی، دچار نوستالژی شویم. در جمع های خود یادی از گذشته ها کنیم و با آهی و حسرتی و تکان دادن سری، بگوییم: “یادش به خیر” و بعد افسوس بخوریم به حال گذشته ای که شاید سال قبل بوده یا حتی ماه قبل و گاهی هفته و روز قبل! و شوربختانه باید گفت که هرگز برای ما گذشته، چراغ راه آینده نبوده است.

هفته ای که گذشت، هفته ای پر آه و حسرت و افسوس بود: هم چون بسیاری از هفته های سال جاری. زمانی به یاد 22 خرداد افتادیم و روز انتخابات، دیگر بار سر را در حسرت 18 تیر تکانی دادیم و گذشتیم، آهی جان سوز برای روز قدس از سینه خود بیرون دادیم و اکنون هم زمان مرثیه سرایی برای 13 ابان فرا رسیده است. یادمان ها، غم نامه ها و مطالب فراوانی با مطلع “یادش یه خبر 13 آبان سال گذشته…” در هفته گذشته در دنیای مجازی منتشر شده است. نقطه مشترک همه شان هم سب دیکتاتور است و لعن ملیجک‌اش بوده است که در یک سال و نیم گذشته یلان را، سر و سینه و پا و دست بریدند و تا جایی که می توانستند گرفتند و شکستند و ببردند. در این میان کم نبود کنایه هایی به میرحسین موسوی و مهدی کروبی که “نشان دادند دست در دست دیکتاتور دارند و خیزش عمومی ملت قهرمان را منفعل کرده اند.” بسیاری در حسرت موسوی و کروبی سال گذشته بودند و برخی از رشادت های خلق قهرمان در سال 88 گفتند. مرثیه ها گفتند برای آنکه اثبات شود اکنون هیچ کس هیچ کاری نمی تواند بکند.

همه آنانی که در یک سال و نیم گذشته، حتی تیتر اخبار مربوط به ایران را دنبال کرده اند، می دانند که بعد از شکست حضور خیابانی جنبش سبز در 22 بهمن سال گذشته، ظهور و بروز خیابانی جنبش سبز به حداقل ممکن رسیده است. اگر سال گذشته، حضور میلیونی در خیابان ها، تنها گوشه ای از اقتدار جنبش بود، اکنون نوشتن یک جمله کوتاه روی یک دیوار پرت، برخی را تا عرش اعلا می برد.

آنان که سال گذشته، به مصداق ضرب المثل “پیروزی هزار پدر دارد، شکست یتیم است”، حرکت جنبش سبز را ناشی از حضور خود می دانستند، امروز به دنبال آن هستند که مقصری برای بی عملی امروز بیابند، مقصری که ـ به قول محروم سعیدی سیرجانی ـ “مستحق است حداقل هزار بار اعدام” شود.

اما واقعا آنچه امروز اتفاق می افتد، ناشی از کدام اشتباه در تحلیل یا کدام اهمال و کم کاری است؟

2- در یک تحلیل سردستی و شتابزده درباره حرکت جنبش سبز، [1] می توان چند نکته را مورد نظر قرار داد. اولین نکته آن است که از 23 خرداد سال 88، یک روز پس از آغاز اعتراضات به نتیجه انتخابات، تا 22 بهمن سال 88، روزی که هواداران جنبش سبز برای آخرین بار در خیابان ها حاضر شدند، در یک بازه زمانی 9 ماهه، تنها تاکتیک جنبش سبز، حضور در خیابان ها بود. در روزهای اول پس از انتخابات، به مقتضای شور و شوق بیشتر، این حضور هر روزه بود. سپس محدود شد به تجمعاتی که یک بار در هفته برگزار می شد، سپس تقلیل پیدا کرد به حضور در مناسبت های رسمی و تقویمی و مصادره راهپیمایی های رسمی.

آنانی که در آن روزها، تنها بر طبل حضور در خیابان ها می کوبیدند، هرگز به دو سئوال پاسخ ندادند: اول آنکه هدف از حضور در خیابان ها چیست و قرار است چه نتیجه ای از آن گرفته شود؟

یک پاسخ احتجاجی آن است که برای نشان دادن تعداد “کثیر” سبزها، که طبیعتا پاسخی در خور نیست. هیچ یک از آنانی که آن روزها موسوی و کروبی را به دلیل شهامت شان برای دعوت مردم به خیابان ها، می ستودند، هرگز اعلام نکردند که قرار است از این تجمعات چه نتیجه ای گرفته شود؟ تجمعی چند ساعته و حضور در خیابان و شعار دادن، و به دنبال آن ضرب و شتم و بازداشت و گاهی شلیک گلوله ها، قرار بود ما را به کدامین مقصود رساند؟ نه قرار بر تسخیر ارگان های دولتی بود ـ آن گونه که برخی جماعت ورشکسته به تقصیر مکررا از مردم درخواست می کردند ـ و نه قرار بود چون انقلاب های مخملی، حضوری و تحصنی در مقابل نهادهایی چون پارلمان انجام شود.

نکته دوم آن بود که راه حل بدیل برای این تجمعات چه خواهد بود؟ تکرار مکرر یک تاکتیک، بدون آنکه کوچکترین تغییری در آن داده شود، دست طرف مقابل را برای برخورد با آن باز می گذارد. این گونه بود که جناح حاکم با بسیج نیروها، استفاده وسیع از امکانات رسانه ای، قطع کردن راه های اطلاع رسانی، آرایش نظامی – امنیتی و… آخرین میخ را بر تابوب تجمعات کور خیابانی در 22 بهمن ماه سال گذشته زد.

پس از آن هم، به جای اندیشیدن به راه حلی مناسب و درخور، مقصریابی به شغل اول همه تبدیل شد: برخی ابراهیم نبوی را مقصر دانستند، برخی سایت جرس را، برخی دست رد به سینه منتقدانی زدند که تندرو نامیده می شدند و…

3- نه ماه از آخرین حضور خیابانی جنبش سبز می گذرد. آنچه در این مدت اتفاق افتاده، مبین این نکته است که حضور خیابانی، حداقل در کوتاه مدت، به علل مختلف امکان پذیر نیست. در این مدت برخی دل خود را به امتیازهای بالا در سایت بالاترین و به اشتراک گذاشتن لینک در شبکه های مجازی چون فیس بوک خوش کرده اند. برخی نیز به تاسی از سال ها حضور و زندگی در جوامع اروپایی و آمریکایی، در پی آن هستند که اعتصاب را در ایران سازماندهی کنند و چشم در راه فرشته “طبقه قهرمان کارگر” هستند که سوار بر اسب سفیدی، خود را به میان میدان مبارزه اندازد و پرچم مبارزه را چون فاتحان بار دیگر برافرازد.

موج انتقادات از موسوی و کروبی که تاکنون دلیرانه در مقابل همه فشارهای کودتاچیان ایستاده اند نیز، فزونی گرفته و همگان در پی آن هستند تا از دهه ها فعالیت سیاسی این دو، اشکالی بیابند و آن را به اشتراک گذارند تا  میزان پایبندی خود به “مبارزه” را به اثبات برسانند. هیچ کدام هم راه حل بدیلی ارائه نمی دهند که بتوان با سبک و سنگین کردن آن، تلاشی برای اجرای آن نمود. البته در نظر اینان موسوی و کروبی، رهبران جنبش نیستند، اما می توان ـ و یا باید ـ تمامی ضعف های جنبش را به پای آنان نوشت!

گویا همگان از یاد برده اند که نیاز امروز جامعه ما، ارائه طرح و تحلیلی واقع بینانه و مبتنی بر آنچه است که در جامعه رخ می دهد. طرحی که با کمترین هزینه، بتوان آن را اجرا کرد و بار دیگر اذهان را به سمت جنبش سبز جلب نمود. همه ما در پی آنیم که یک شبه، ره صدساله را برویم، شاید به همین دلیل است که سخنان موسوی درباره ایجاد شبکه های اجتماعی را جدی نمی گیریم. شاید اگر چند ماه پیش، در پی تشکیل شبکه های اجتماعی، در محیط هایی که در آن حضور داریم، بودیم، اکنون این گونه حسرت گذشته را نمی خوردیم و کاسه چه کنم در دست نمی گرفتیم.

 

پی نوشت:

1- دکتر احمد زیدآبادی، که به حق به عنوان شرف اهل قلم شهرت یافته و از نخستین روز اعتراضات تاکنون در بند کودتاچیان است،  چند سال پیش مقاله ای در هفته نامه مرحوم شهروندامروز نوشته بود. مضمون آن مقاله این بود که پاره ای از اوقات، افتادن در دام تحلیل های پیچیده و فنی جامعه شناختی – فلسفی، می تواند رهزن اندیشه باشد. وی در یادداشت کوتاه خود اشاره ای به نصب تصویری از علی شریعتی روی بیلبوردهای بزرگ شهر کرده و پس از نقل پاره ای تحلیل های علمی دوستان و همکارانش، نوشته بود: موضوع ساده تر از این حرف ها بود. شهردار جدید مشهدی است و علاقه ای به شریعتی داشته است و قدرت نصب عکس وی بر بیلبوردها را نیز. پس در سالروز درگذشت وی، دست به این کار زده است. [نقل به مضمون]