گفتن از مردم و آن درد مشترک…
آشا محرابی نمایش “من حرفی ندارم … دنبالشو نگیر” را براساس دو داستان کوتاه از “آلبرتو موراویا”، نوشته فرهاد نقد علی در تالار سایه تئاترشهر روی صحنه برده است. محرابی در این نمایش با نشان دادن دو برش متفاوت از زندگی دو زوج، اشتراکات موجود در این زندگیها را به تصویر کشیده است…
با این کارگردان جوان همکلام شده ایم…
آشا محرابی را بیشتر با عنوان بازیگر می شناسیم تا کارگردان. آیا بازیگری برایتان مسیری است برای رسیدن به شیوه ای از کارگردانی و یا اینکه کارگردانی شمایلی از تجربه گرایی برایتان دارد؟
خیر. کارگردانی در زندگی هنری من به عنوان یک مهم تعریف شده است واصلا به این گونه نیست که به آن نگاهی سطحی و یا اینکه روزمره داشته باشم. درکارگردانی به نتایج جدیدی می رسم که می تواند برایم دربازی هم تاثیر گذار باشد. همینطور دربازی به مقوله هایی برمی خورم که پاسخشان را درکارهایی که کارگردانی می کنم درمی یابم. اینها برایم شکلی مکمل درهنر محسوب می شود.اصلا هنر مقوله ای است که انسان را درزندگی به تکامل می رساند وتجربه گونه های مختلف آن ایراد محسوب نمی شود. البته این یک نظر است و آن را من به برای خودم تعریف می کنم.
توانایی افراد تا چه اندازه می تواند درتخصص هایی که تجربه می کنند مهم باشد؟
هرکسی اختیار آن را دارد تا بتواند درزندگی هرکاری را انجام دهد اما به نظر می رسد برای ارائه یک نوع محصول مردم پسند توانمندی های خاصی را داشته باشیم تا پاسخگوی نیازهای اجتماعی باشیم.
وشما در دومین تجربه کارگردانی خود به این نتیجه رسیدید که می توانید در شکل کارگردانی تئاتر هم موثر واقع شوید؟
این کارهایی که به صحنه می برم نتیجه شناخت وتجربه هایم درکار با دیگر دوستان کارگردان وحاصل فعالیت هایم در عرصه بازیگری است.اینکه تا چه اندازه می تواند محصول ارائه شده از ذهنیت من به عنوان کارگردان تاثیرگذار باشد را باید من از شما بپرسم.اما حتما برخی از نشانه های شایسته درآن وجود دارد که متن به اجرایی در تئاترشهر می رسد.
درمواجه با دو گونه ی متفاوت هنری در بازیگری و کارگردانی از کدامینشان لذت بیشتری می برید؟
قطعا ازهرکدام که توانایی بیشتری درآن داشته باشم.
این ظرف را چه کسی برای شما ارزش گذاری می کنید؟
مخاطب.اوست که با نوع استقبال خود از کارهایم درصد موفقیت هایم را به من یادآوری می کند ومرا با خودهمراه می سازد.
به “من حرفی ندارم…دنبالشو نگیر…“می پردازیم…ایده اولیه اجرای این نمایشنامه چگونه به ذهنتان خطور کرد؟
فرهاد نقدعلی یکی ازنویسندگانی است که من همواره به دنبال آثار او هستم.درمطالعه آخرین نمایشنامه هایی که از ایشان داشتم این متن برایم شکل اجرایی تر پیدا کرد.بنابراین با توافق یکدیگر به این نتیجه رسیدیم که می توان آن را به صحنه آورد.
آیا متن نوعی از اقتباس محسوب می شود؟
بله.این نمایشنامه براساس یکی از داستان های آلبرتو موراویا از مجموعه داستان های رومی به همین نام است.زیر بنای کلی داستان برگرفته ازهمان داستانک است وتبدیل آن به نمایشنامه با تحقیقات نقدعلی است.
تصویری که شما ازانسان های نمایشتان به مخاطب ارائه می دهید آمیزه ای است از یاس وناامیدی.درحالی که آنها نمی خواهند اتفاقات روایت برسرشان بیاید دچار نوعی اختلال درونی می شوند ودرنهایت هم تسلیم شرایط مفروض محیطی حاکم بر صحنه.این اختلالات تا چه اندازه مربوط به داستان اصلی موراویا،تا چه میزانی پرداخت نویسنده نمایشنامه و خود شما به عنوان کارگردان است؟
همان طور که گفتم تم اصلی داستان به تنهایی وانفعال آدم های خود می پردازد.به این ترتیب همه ما از متن تا اجرا و حتی به جای تماشاگر هم دچار درد مشترکی می شویم به نام “تنهایی”.این قطع زنجیره های ارتباطی انسان ها با یکدیگر روز به روز ملموس تر می شود و روایت انسان ها از آن به گونه ای شخصی است.حالا ما ازآن درچهارچوب قاب صحنه استفاده کرده ایم و یک بار دیگر تماشاگر خود را با درد خود همراه می کنیم تا دچار تخلیه احساسی شود.
ودر این مسیر افرادی از یک قشر وجنسیت را خطاب قرار می دهید تا شاید برخی از حاضرین وتماشاگران شما با این مساله مخالف باشند وگارد منفی بگیرند؟
منظورتان چه کسانی است؟
درنمایشنامه شما جینو به عنوان فردی است که تمام دیوارهابر سراوآوار می شود.البته بیش از هرکجا درمقابل شخصیت های زن نمایش.
نه.شاید این برداشت کمی با اغراق باشد.
به هرحال این مساله ای که از نمایش شما به مخاطب انتقال پیدا می کند.
تنهایی آدم های نمایش من برای خود مشخصه ودلایلی دارد که ضمن گذشت زمان به هریک اشاره می شود.جینو درنمایش اگر هم به مشکلات برمی خورد باز هم درارتباطش با دیگران است.حالا این بار ما دربرابر این شخصیت برخلاف کاراکترهای دیگر یک زن را قرار داده ایم.زنی که خود قربانی است با جینو به مخالفت می پردازد وانها هریک تلاش می کنند تا یکدیگر را متهم کنند.اما به دلیل اینکه شکست زن درپرده قبلی دیده شده وحالا شکست جینو وتنهایی او را به شکل منفک شده می بینیم این حس به وجود می آید.
شکل اجرایی شما درطراحی صحنه وکارگردانی آن هم جالب توجه است.دو زوج دردوطرف صحنه دو داستان راروایت می کنند که درلحظاتی به اشتراک می رسند.
بله.این ایده در زمان دورمیزخوانی به ذهنم رسید.آدم هایی که درکنار یکدیگر هستند،با هم زندگی می کنند،فاصله طبقاتی زیادی با یکدیگر ندارند اما غریبه هایی هستند که دردمشترک دارند.
آیااز آشا محرابی باز هم درزمینه کارگردانی اثری خواهیم دید؟
حتما.به هرجهت برای فرار از تنهایی باید دست به تولید وتجربه زد وزندگی درهنر کارمن است.