چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر ‏شماره شعر یا شعرهائی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر ویادداشتی بر زندگی اش. ‏


sayeh.jpg

‏1-‏ شعرها

‏2-‏

3 شعر از امیر هوشنگ ابتهاج

یک

هفتمین اختر ِ این صبح ِ سیاه ‏

ای دریغا چه گلی ریخت به خاک !‏

‏ چه بهاری پژمرد !‏

چه دلی رفت به باد !‏

‏ چه چراغی افسرد !‏

هر شب این دلهره ی طاقت سوز ‏

‏ خوابم از دیده ربود ‏

‏ هر سحر چشم گشودم نگران : ‏

‏ چه خبر خواهد بود ؟ ‏

سرنوشت ِ دل من بود درین بیم و امید ‏

آه ای چشمه ی نوشین حیات !‏

‏ ای امید ِ دلبند !‏

‏ گرچه صدبار دلم از تو شکست ‏

‏ هیچ گه از لب ِ نوشت نبریدم پیوند ‏

‏ آخر ای صبحدم ِ خون آلود ‏

‏ آمد آن خنجر ِ بیداد فرود ‏

‏ شش ستاره به زمین درغلتید

شش دل ِ شیر فروماند از کار ‏

‏ شش صدا شد خاموش‏

‏ بانگ ِ خون در دل ِ ریشم برخاست ‏

‏ پر شدم از فریاد ‏

‏ هفتمین اختر ِ این صبح ِ سیاه ‏

‏ دل ِ من بود که بر خاک افتاد ‏

دو

ارغوان ‏

ارغوان ! شاخه ی هنخون ِ جدامانده ی من ‏

‏ آسمان ِ تو چهرنگ است امروز ؟ ‏

‏ آفتابی ست هوا ؟ ‏

‏ یا گرفته ست هنوز ؟ ‏

من در این گوشه که از دنیا بیرون است ‏

‏ آسمانی به سرم نیست ‏

از بهاران خبرم نیست ‏

‏ آنچه می بینم دیوارست ‏

‏ آه، این سخت ِ سیاه ‏

آن چنان نزدیک است ‏

‏ که چو بر می کشم از سینه نفس ‏

‏ نفسم را بر می گرداند ‏

‏ ره چنان بسته که پرواز نگه ‏

در همین یک قدمی می ماند ‏

‏ کورسویی ز چراغی رنجور ‏

‏ قصه پرداز ِ شب ظلمانی ست ‏

‏ نفسم می گیرد ‏

‏ که هوا هم اینجا زندانی ست ‏

‏ هر چه با من اینجاست ‏

‏ رنگ ِ رخ باخته است ‏

‏ آفتابی هرگز ‏

‏ گوشه ی چشمی هم ‏

‏ بر فراموشی ِ این دخمه نینداختهاست ‏

‏ اندرین گوشه ی خاموش ِ فراموش شده ‏

‏ کز دم ِ سردش هر شمعی خاموش شده ‏

یاد ِرنگینی در خاطر ِ من ‏

‏ گریه می انگیزد : ‏

‏ ارغوانم آنجاست ‏

‏ ارغوانم تنهاست ‏

‏ ارغوانم دارد می گرید ‏

‏ چون دل ِ من که چنین خون آلود ‏

‏ هر دم از دیده فرو می ریزد ‏

ارغوان !‏

‏ این چه رازی ست که هر بار بهار ‏

با عزای دل ِ ما می آید ‏

‏ که زمین هر سال از خون ِ پرستوها رنگین است ‏

‏ وین چنین بر جگر سوختگان ‏

‏ داغ برداغ می افزاید ‏

ارغوان، پنجه ی خونین ِ زمین !‏

‏ دامن ِ صبح بگیر ‏

‏ وز سواران ِ خرامنده ی خورشید بپرس

کی بر این دره ی غم می گذرند ‏

ارغوان، خوشه ی خون !‏

‏ بامدادان که کبوترها ‏

بر لب ِ پنجره ی باز ِ سحر غلغله می آغازند ‏

‏ جان ِ گل رنگ ِ مرا‏

‏ بر سر ِ دست بگیر ‏

‏ به تماشاگه ِ پرواز ببر ‏

آه، بشتاب که همپروازان ‏

‏ نگران ِ غم ِ همپروازند ‏

‏ ارغوان، بیرق ِ گلگون ِ بهار !‏

‏ تو برافراشته باش‏

‏ شعر ِ خونبار ِ منی ‏

‏ یاد ِ رنگین ِ رفیقانم را

بر زبان داشته باش

تو بخوان نغمه ی ناخوانده ی من ‏

‏ ارغوان، شاخه ی همخون ِ جدامانده ی من !‏

سه

خواب ‏

با گریه می نویسم ‏

از خواب ‏

‏ با گریه پا شدم ‏

‏ دستم هنوز‏

‏ در گردن ِ بلند ِ تو ‏

‏ آویخته ست ‏

‏ و عطر ِ گیسوان ِ سیاه ِ تو ‏

‏ با لبم ‏

آمیخته است ‏

دیدار شد میسر و… ‏

‏ با گریه پا شدم ‏

sayeh2.jpg

‏2- نگاه‏

آینه در آینه

درباره شعر گفته اند که باید انعکاس صدای روزانه باشد. سایه ای از واقعیت بنماید و فراتر از زمان و زمانه ‏خود پیش برود. دراین تعریف مسلماً شعر شعرای بسیاری از دوران معاصر گنجانده می شود. با این همه اما ‏در میان نام های ریز و درشتی که در صد سال اخیر سنگ بزرگ شعر را به پیش کشانده اند، نام هایی ‏هستندکه هم عوام می شناسندشان و هم خواص. هوشنگ ابتهاج یا به قول خودش (ه-.ا.سایه) در این میان شاید ‏زبانزدترین و سرشناس ترین شاعر دوران ما باشد. کسی که بزرگان ادب و ادبیات اورا “حافظ زمانه” نامیده ‏اند به قدری در میان لایه ها و طبقات گوناگون مردم و جامعه کاهش نفوذ داشته که از امی وعامی تا ملا و ‏مکلا می شناسندش و شعرش را از برند.‏

این البته هنر اوست. هنر والای فرزند زمان خویشتن بودن ودر زمانهای فرار و زیستن.‏

شعر ابتهاج آینه ای را می ماندکه شاید تا نسل ها بعد بشود خود را درقاب کلماتش دید.‏

شعر ابتهاج دارای ابعاد و گستردگی بسیار است. ابتهاج از شعر به اشکال گوناگون استفاده می کند. چنانکه ‏زمانی شعر او دارای پیچیدگی های زبانی و هنری است و زمانی دیگر برای بیان افکارش از شعر استفاده می ‏کند. گاهی شعر برای ابتهاج نقش یک رسانه را دارد که آگاهی می دهد و گاهی تصویر وتصاویر ذهن خلاق و ‏بسیط اوست. به یک معنا امیر هوشنگ ابتهاج یا همان ه-. ا.سایه با شعر زندگی کرده. شعر هم هنر اوست و هم ‏ابزار اوبه عنوان یک روشنفکر که در اجتماع اثرگذاری می کند. با این وصف ابتهاج شعر را از زوایای متعدد ‏می بیند و از هر زاویه هم با آن یک نوع برخورد می کند. گاه دقت او در خدمت ترانه است، ترانه هایی که به ‏حافظه تاریخی مردم گره خورده اند مثل “تو ای پری کجایی” و گاه ذوق اش حسرت جوانی و حکمت پیری را ‏متصور می شود و گاه شعرش اندرز است و آگاهی. در واقع شعر ابتهاج منشوری است از هر زاویه که ‏درنور قرار می گیرد به یک رنگ در می آید و این همان ویژگی است که شعر حافظ و شور مولانا را جاودانه ‏کرده است. از این منظر شایدعنایت ابتهاج به غزل و قصیده ارادت او به حافظ است. گرچه شور مولانا در ‏میان اغلب غزل های او موج می زند.‏

ارادت و جان نثاری ابتهاج به حافظ را می توان در کتاب ژرف و گرانبارش “حافظ به سعی سایه” دید. که در ‏آن نگاه پژوهنده یک شاعر مسلط و بسیط بر غزل و قصیده وکلام را می بینیم که توانسته با اعراب گذاری های ‏دقیق و مطنطن و قیاس نسخه های متعدد خطی اختلاف میان نسخ گوناگون را کشف کند و با درک وآشکار ‏ساختن واژه های مشکوک موضوعات پیش پا افتاده حافظ شناسان را رفع و رجوع کند ونگاهی تازه به همراه ‏درایتی تمام ناشدنی و زوال ناپذیر حافظ پژوهان عرضه کند. از این نظر “حافظ به سعی سایه” نقطه پایانی ‏برای بسیاری از مباحث حافظ پژوهشی و نقطه آغازی برای مباحث تازه است.‏

شاید بتوان مدعی شد که درمیان تمام قالب های شعر فارسی، ارادت ابتهاج به غزل بیش از سایر قالب هاست. ‏چه غزل ازمنظر او بامفاهیم بلندی که ایرانی جماعت قرنها با آن زیسته است و با آن نفس کشیده از قبیل عشق ‏و رندی و قلندری و ملامت ومرگ آگاهی و… در آمیخته است وآنقدر این کلمه جامد نزد شاعران، شخصیتی ‏دارد که رفتار خاص خود را می طلبد.‏

هنر ابتهاج و همقطارانش در مورد غزل آن است که آنها غزل را از روح بی زمان ایرانی اش خالی کرده اند ‏و روح زمانمند خود را بر آن دمیده اند و از این منظر شاید ابتهاج با اشعار نئوکلاسیک سیاسی - عرفانی اش ‏تلاش می کند تا پیش از آنکه شاعر بودن خود را به رخ مخاطب بکشد، انسان بودن و انسان قرن بیست و یکمی ‏بودن خودرا به غزل بدمد و به دلیل ارج نهادن او به روح ایرانی غزل است که همه و همه او را می شناسند ‏یا لااقل شعری از او شنیده اند و شعری از او خوانده اند.‏

ممکن است گفته شود که دلیل نفوذ اشعار ابتهاج در میان طبقات مختلف اجتماعی و دو، سه نسل گذشته و ‏امروز توسل خوانندگان موسیقی به اشعار اوست. این جمله غلطی نیست و ادعای بی راهی نمی نماید. اما باید ‏اضافه کرد که تسلط و مهارت وشناخت ابتهاج بر موسیقی چنان است که با اشعارش بارها به موسیقیدانهای ‏ایرانی بویژه موسیقیدانان سرشناسی چون محمدرضا شجریان و لطفی و… جهت واقعی را نمایانده. و این کار ‏او نه از طریق زد و بند و نصیحت ونقد و غیره که تنها از طریق همان شعر صورت پذیرفته است.‏

ابتهاج راهبر گروه چاووش یکی از مهمترین گروه های موسیقی در آستانه انقلاب مردمی ایران بود که با ‏حضور کسانی چون لطفی، علیزاده، مشکاتیان، شجریان و… ماندگارترین تصنیف ها وترانه های انقلابی ‏بعداز مشروطه را رقم زد. و یکی از دلایل مراجعه بسیار هنرمندان و موسیقیدانان و موسیقی شناسان به اشعار ‏ابتهاج، روح موسیقیایی نهفته در اشعار اوست. چنانکه همایون خرم آهنگساز معروف برنامه گلها که با ترانه ‏های ابتهاج آهنگ ساخته، دلیل اصلی استفاده موسیقیدانان از اشعار ابتهاج را منبع سرشار والهام دهنده این ‏اشعار به موسیقی دانان می داند. و ابتهاج پیش از آنکه شاعر باشد اهل موسیقی است و می داند که کلام آهنگ ‏و نت و ریتم و ملودی قوی تر و نافذتر از کلمه است و به همین علت اغلب اشعارش در موسیقی غرق است. و ‏جالب آن است که در منزل این بزرگمرد ادبیات معاصر ما، بیش از آن که سخن از شعر و شاعری در میان ‏باشد، صحبت از موسیقی و بحث درباره آن است که سایه چه موسیقی کلاسیک غربی و چه موسیقی کلاسیک ‏ایرانی را به غایت عمیق و درست می شناسد.‏

دراین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند ‏‎‏/ به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند ‏‎‏/ یکی ز شب گرفتگان ‏چراغ بر نمی کند‎‏/ کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند‎‏/ نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار‎‏/ دریغ ‏کز شبی چنین سپیده سر نمی زند‎‏/ دل خراب من دگر خرابتر نمی شود‎‏/ که خنجر غمت از این خرابتر نمی ‏زند‎‏/ گذرگهی است پر ستم که اندرو به غیر غم ‏‎‏/ یکی صدای آشنا به رهگذر نمی زند‎‏/ چه چشم پاسخ است از ‏این دریچه های بسته ات؟‎‏/ برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند‎‏/ نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و ‏سزاست‎‏/ اگرنه، بر درخت تر کسی تبر نمی زند

امیرهوشنگ در سال ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در این شهرسپری کرد و سپس به ‏تهران آمد و دوره دبیرستان را در تهران گذرانید. آثار او که “سایه” تخلص می کنداز بدو شروع به شاعری ‏مورد توجه اهل ادب قرار گرفت و سخن منظوم او به تدریج در مطبوعات کشور منتشر شد تا آنکه هرچندگاه ‏مجموعه ای از این آثار به طور مدون طبع گردید.‏

ابتهاج شعر گفتن را خیلی زودتر از تصور ما آغاز کرده است. اووقتی هنوز در دبیرستان تحصیل می کرد ‏اولین مجموعه شعرش را منتشر کرد. سایه در قالب غزل شاعری شناخته شده و محبوب است که خوب می ‏داند چطور از واژه ها وترکیبات در این قالب استفاده کند. او شعرهای ماندگار بسیاری هم در قالب تازه و ‏شعر نو سروده است. درونمایه های حسی شعر او در بسیاری از موارد با مضامین اجتماعی پیوند خورده ‏است. یکی از نمونه های خوبی که دغدغه های اجتماعی شعر سایه را نشان می دهد، شعر “کاروان” است که ‏هنوز خیلی از بزرگترهای مان جوانهای دهه سی و چهل، آن را از حفظ می خوانند:‏

دیریست گالیا!‏‎‏/درگوش من فسانه دلدادگی مخوان!‏‎‏/دیگر زمن ترانه شوریدگی مخواه!‏‎‏/دیر است گالیا! به ره ‏افتاده کاروان.‏‎‏/عشق من و تو؟… آه‎‏/این هم حکایتی است‎‏/اما، درین زمانه که درمانده هرکسی‎‏/از بهر نان ‏شب‎‏/دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.‏‎‏/…‏

درواقع ابتهاج یکی از مطرح ترین و بهترین شعر سرایان معاصر است که گرچه در قالب های کلاسیک در قله ‏نشسته است اما در زمینه های مختلف شعر نو نیمایی نیز اشعاری والا و توانا سروده است. سایه یک نو اندیش ‏غزلسراست و دراین راه و روال، در بین معاصران همتایی ندارد.‏

سایه در سایه بهره گیری بجا و بهنجار از ناب ترین و زلالترین شاخه جریان غزل سبک عراقی، این اقبال را ‏یافته که نیروی بالیدن در کناردرختان برومند و تنومند غزل فارسی را به دست آورد. او در سال ۱۳۲۵ ‏مجموعه “نخستین نغمه ها” را که شامل اشعاری به شیوه کهن است، منتشرکرد. “سراب” نخستین مجموعه ‏دوست به اسلوب جدید، اما قالب، همان چهارپاره است با مضمونی از نوعی تغزل و بیان احساسات و عواطف ‏فردی، عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعه “سیاه مشق” با آنکه پس از سراب منتشرشده، شعرهای سالهای ۲۵ ‏تا ۲۹ شاعر را دربرمی گیرد. دراین مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را ‏در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می توان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزل های دوران معاصر ‏به شمار می رود.‏

اما سایه در مجموعه های بعدی، آوای دل دردمند و ترانه های عاشقانه را رها کرده با مردم همگام می شود و ‏مجموعه شبگیر، پاسخگوی این اندیشه تازه اوست که دراین رابطه اشعار اجتماعی با ارزشی را پدید می ‏آورد.‏

سایه را می توان از تواناترین شاعران وبهترین غزلسرای معاصر دانست که با زبانی توانا و درکی تازه ‏درمجموعه “چندبرگ از یلدا” در سال ۱۳۳۴ راه روشن و تازه ای در شعر معاصر گشود.‏

مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هم ‏آهنگ با غزل از ویژگی های شعر سایه است.‏

گذشته از اینها هوشنگ ابتهاج را می توان از تواناترین شعرای آرمانگرای نمادپرداز دانست. چه او هم در ‏غزل و هم درکارهای نو لحظه ای از اندیشه به “هدف” غافل نمی ماند و درعین حال “جوهر شعری” را با ‏ظرافت تمام چون شیشه ای در بغل سنگ نگاه می دارد.‏

دیگر این پنجره بگشای که من‎‏/به ستوه آمدم از این شب تنگ.‏‎‏/دیرگاهی است که در خانه همسایه من خوانده ‏خروس.‏‎‏/وین شب تلخ عبوس‎‏/می فشارد به دلم پای درنگ

دیرگاهی است که من در دل این شام سیاه‎‏/،پشت این پنجره بیدار و خموش‎‏/،مانده ام چشم به راه.‏‎‏/همه چشم و ‏همه گوش.‏‎‏/مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم‎‏/محو آن اختر شبتاب که می سوزد گرم‎‏/مات این پرده شبگیر ‏که می بازد رنگ.‏‎‏/آری این پنجره بگشای که صبح‎‏/می درخشد پس این پرده تار.‏‎‏/می رسد از دل خونین سحر ‏بانگ خروس.‏‎‏/وز رخ آینه ام می سترد زنگ فسوس‎‏/بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار‎‏/خنده روز که با ‏اشک من آمیخته رنگ…‏

شعر ابتهاج و نام سایه را هرگز نمی توان فراموش کرد، اگر قرار باشد که از ادب و ادبیات صدسال اخیر ‏سخن گفت و حرفی زد و مطلبی نوشت. غزل های او را بسیاری از بزرگان ادبیات دوران اخیر تحسین کرده ‏اند و شاعر نوجویی مثل فروغ غزل معروفی در استقبال از شعر سایه سروده است و دکتر شفیعی کدکنی که ‏گزینه اشعار او را با نام “آینه در آینه” جمع آوری کرده، درباره اش می گوید: “کمتر حافظه فرهیخته ای است ‏که شعری از روزگار ما به یادداشته باشد و در میان ذخایرش نمونه هایی از شعر و غزل سایه نباشد.“‏

tasian.jpg


‏3- در باره شاعر‏

امیر هوشنگ ابتهاج : حافظ زمانه

در ۲۹ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس ‏بیمارستان پورسینای این شهر بود.‏

ابتهاج سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایه‌گذار برنامه موسیقایی ‏گلچین هفته بود. تعدادی از غزل‌های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده‌است.‏

ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست ‏مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج ‏شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.‏

سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، ‏به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که ‏همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین ‏غزلسرا می‌دانند.‏

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ “نخستین نغمه‌ها” را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در ‏این دوره هنوز با نیما آشنا نشده بود. “سراب” نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان ‏چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. ‏مجموعهٔ “سیاه مشق”، با آنکه پس از “سراب” منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را ‏دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن ‏غزل نشان داد تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار می‌رود.‏

سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ “شبگیر” پاسخ‌گوی ‏این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید می‌آورد. مجموعهٔ “چند برگ از یلدا” ‏راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.‏

وی هم اکنون در آلمان زندگی می‌کند.‏