دغدغه ها و تردیدهایی که سید محمد خاتمی را برای “آمدن” یا “نیامدن” به صحنه ی انتخابات ریاست جمهوری 88 احاطه کرده و تا این زمان به تزلزل در تصمیم گیری نهایی منتهی شده است، اکنون می رود که سرمنشا دلخوری ها و تعمیق اختلاف میان جریان های گوناگون اصلاح طلب و حتی لایه هایی از تحول خواهان شود.
این اختلاف ها و مناقشه های انتخاباتی اگرچه در میان مدت و بلند مدت می تواند چون یک صافی سلامت بخش، صحنه ی سیاسی ایران را پالوده و صف بندی های شفافی در پی داشته باشد، اما در عین حال دربردارنده ی این خطر در کوتاه مدت است که چون سمی مهلک، آب شفاف برآمده از صافی را تیره یا مسموم کرده و حتی کارها و برنامه های جبهه ی از هم پاشیده ی مقابل را بی هزینه و زحمت، آسان کند.
کم نیستند افرادی که در چند هفته ی اخیر این جا و آن جا شاهد بروز چالش ها و یا حتی گاه ردوبدل شدن کلمات تند میان طرفداران و حامیان سرسخت جریان های سیاسی اصلاح طلب، به ویژه دوستان و اطرافیان خاتمی و کروبی، بوده اند. از آن نوع بگو مگوها یا حرف و حدیث هایی که به راحتی یک کلاغ و چهل کلاغ می شوند یا زمینه هایی را فراهم می سازند برای رسانه های اقتدارگرا که از این آب گل آلود، ماهی مراد صید کنند.
حرف و حدیث هایی که سرمنشا و ریشه ی آن ها را حتی پیش از دوران اصلاحات می شد دید و شنید، اما در واقع در همان روزهای اول آغاز مجلس ششم بود که کلید اصلی اش زده شد؛ اختلاف نظرهایی در اتخاذ راهبرد یا راهکارهای مناسب که در ایام ثبت نام انتخابات مجلس هفتم که جمعی را به تحصن کشاند و گروهی را به نقد این سیاست، اوج گرفت. و سپس، در فازی جدید در زمان اعلام نامزدهای ریاست جمهوری نهم و عاقبت در روزهای بستن لیست های انتخاباتی مجلس هشتم به وضعیت حاد و گاه مواضع خصمانه ای رسید. و هیچ بعید نیست که در جریان مبارزات انتخاباتی 22 خرداد 88 و مشخص شدن روش ها و نتایج آن، آن چه نباید بشود اتفاق بیفتد.
این بحثی است مهم که در جای خود حتما باید به آن پرداخته شود. در اینجا تنها از یک سو باید از آنان که رگ های گردن قوی و برجسته ساخته اند خواست که اندکی آرام و قرار گیرند، و در مقابل از آن جمع وسیع تر- چه در محافل سیاسی و چه در فضای رسانه ای - که خردمندانه میانه ی میدان را می گیرند، طرفین را به عقل و تدبیر فرامی خوانند و از صفا و صمیمیت و ضرورت بازگشت به اتحاد و ائتلاف گذشته سخن می گویند، تشکر کرد.
اما در این میان نمی توان نقش غیرمستقیم و ناخواسته ی سید محمد خاتمی را در این ماجرا که ناشی از دغدغه ها و تردیدهای او برای “آمدن” یا “نیامدن” است، نادیده گرفت. دلمشغولی هایی ناشی از دغدغه هایی جدی که تا این زمان که نه ماه به زمان انتخابات بافی مانده است، نه تنها مانع اعلام قطعی نامزدی او، بلکه نهایی شدن حضور شیخ مهدی کروبی - با توجه به پیام روشن حزب اعتماد ملی به رئیس جمهور سابق: “تو نیا، ما هستیم”- شده و حتی دیگر نامزدهای رده دوم و سوم اصلاح طلب را برای شروع کار و راه انداختن ستادهای انتخاباتی در میان آسمان و زمین سرگردان و پا در هوا نگاه داشته است.
اگر این تزلزل و تردیدها واقعی نبود، بلکه برآمده از یک برنامه تبلیغاتی هوشمندانه برای به تعویق انداختن زمان نامزدی در جهت بر هم زدن نظام تفکر و برنامه ریزی جریان سیاسی اقتدار گرا بود، و یا حتی به منظور تشنه نگاه داشتن جامعه و به نوعی جذب علائق و توجه آنان به ماجرا، می شد به چنین خط مشی ای نمره ی مثبت داد و حتی طراحان آن را تشویق کرد که با روش و راه های مناسب تری نیز چنین وضعیتی ادامه پیدا کند. اما، چون این احتمال بسیار اندک و حتی تا حدی غیرمحتمل است، این مشی در عمل نتیجه ای عکس خواهد داشت که کمترین هزینه و آثار و پیامد منفی آن تشدید این دست اختلاف ها و تنش هاست که مهمترین اثرش دامن زدن به نگرانی و تردید در میان اقشار گسترده ی مردم برای مشارکت فعال در انتخابات و به تبع آن نتایج مورد نظر در انتخابات ریاست جمهوری دوره ی دهم.
طبیعی است که سید محمد خاتمی نه تنها از بروز چنین آسیب هایی آگاه است، بلکه خود قاعدتا باید بتواند لیست بالا بلندی در این خصوص ارائه دهد. اما سوال این جاست که چرا باز او دچار تردید و تزلزل است و به خواسته ی عمده ترین جریان های سیاسی اصلاح طلب و تحول خواه و سطوح گسترده ای از جامعه پاسخ فوری ملموس نمی دهد؟
شاید دلیلش این باشد که وی این بار می خواهد احتیاط بیشتری به خرج دهد که باز او را از بالای آبشار نیاگارا به زیر نیندازند! یا چون دور دوم ریاست جمهوری، کاری نکنند که در روز اعلام نامزدی به جای شکفتن گل خنده بر لبانش، در زمان نظاره ی میلیون ها ایرانی و خارجی، گلوله های اشک از چشمانش سرازیر شود و محاسنش را خیس کند. اشک هایی که مسلما از منظر ناراحتی و غم شدید، روزها و شب های فراوانی به حال طرفداران پر شور و شرش در زمان دستگیری، بازداشت، زندان و یا کتک خوردن و داغ گلوله بر جسم و جان خویش دیدن، بارها در خلوت جاری شده است.
شاید هم تجارب آن روزهای سخت که در زمان وزارت ارشاد به استعفایش کشاند، اما پنج سال بعد به دست فراموشی سپرده شد و بار دیگر به کارزار سیاست رهنمونش کرد، اکنون در کنار تجارب دوران هشت ساله ی ریاست جمهوری نشسته است و او را به تفکر وامی دارد و مجبور می کند که این بار “بله” را دیرتر بگوید و زمان “گل چیدن” را تا می تواند طولانی تر کند. چون اکنون به خوبی واقف است که حتی اگر شاهد پیروزی را هم دربربگیرد، تازه نوبت “نه شنیدن” های مکرر از بالا و پائین است و پیامدش باز “زخم خارها” بر گرده است و طناب دار بر گردن یاران نزدیک و طرفدارانش!
به این دلیل است که حدس و گمان من این است که این نگرانی ها و دلمشغولی های خاتمی بیش از آنکه برآمده از مسائل پیش از انتخابات و دوران برگزاری انتخابات باشد، از دل مسائل چهار ساله ی بعد از انتخابات برمی خیزد و بحران سازی های مجدد بعد از ریاست جمهوری.
درست است که از قول نزدیکانش گفته می شود خاتمی می خواهد اول میزان استقبال افکار عمومی را از آمدنش ببیند و بر اساس آن تصمیم بگیرد، پس باید نمایشی از نیاز و تمنای اصلاح طبان و نتایج نظرسنجی ها را که شاهدی بر این مدعا و بیانگر اقبال عمومی است هر روز در برابر چشمانش قرار داد، یا در نوشته ها و مصاحبه ها این درخواست را به طور مکررمطرح کرد. به این دلیل است هر روز جمع بیشتری، پیر و جوان، در تلاشند که “ابر و باد و مه و خورشید” را به کار گیرند و به سید اصلاحات ارائه کنند، تا شاید “نانی به کف آرد” و این بار به “غفلت نخورد”!
درست است که دوستانش گمان می کنند که خاتمی می خواهد آگاه شود که نظر نهایی رهبری در مورد نامزدی و ورودش به بازی انتخابات کدام است و بعد اقدام کند و اگر حس کرد که آیت الله خامنه ای هم به این نتیجه رسیده است که دوران هشت ساله ی اصلاحات اگرچه سختی ها و نامرادی هایی برای کشور، به ویژه ایشان داشته است، اما این سختی ها یک دهم بدبختی ها و فلاکت های مردم در این سه ساله ی حاکمیت حزب پادگانی و ریاست جمهوری احمدی نژاد آمده نیست- تازه اگر تصور کنیم ابرهای تیره ی نشسته در افق سیل ویرانگری دربرنداشته باشد- آن گاه با دغدغه ی کمتری بگوید که من هم هستم. چون به هر حال یکی از تجارب دوران اصلاحات برای خاتمی حتما این بوده است که با پوست و گوشت خود تفاوت قول و عمل را در اظهارات رهبری حس و تجربه کند.
درست است که نه او، بلکه هیچکس اطمینان ندارد مردم با وجود این استقبال های اولیه گسترده و حرف هایی که در برابر پرسشگران سنجش افکار می زند، در زمان رای گیری چه خواهند کرد. تازه اگر مردم به صحنه بیایند و آرای خود را به نفع وی به صندوق ها بریزند، باز کسی نمی داند چه رای هایی خوانده خواهد شد، چه نامی از صندوق بیرون خواهد آمد و رئیس جمهور دهم چگونه تعیین خواهد شد. اما خاتمی نیز چون هر سیاستمردی، آگاه است و خوب می داند که برد و باخت دو روی سکه ی سیاست ورزی و انتخابات هستند؛ حتی اگر آن کشور، کشوری چون ایران باشد که سیاست در آن شعبده های گوناگون دارد، چه از جانب ملت، چه از سوی حاکمیت و رای سازان.
اما تمام این اما و اگر ها می تواند باشد، اما رسیدن به ریاست جمهوری ممکن گردد؛ چه نهی رهبری از نامزد شدن، و چه اقدام شورای نگهبان برای رد صلاحیت و چه حتی تلاش برای بیرون آوردن نامی خاص از صندوق! چاره ی مشکل اول یک اعلام “نامزدی زودهنگام” یا بیان “تصمیم قاطع برای آمدن” از جانب خاتمی است و مسئله ی نظارت استصوابی و رای سیاسی شورای نگهبان هم مشکلی نیست که گره آن به دست ملت و اعلام خواست آنان با حضور در صحنه و حتی خیابان ها باز نشود. روش و اقدامی که خواه ناخواه چاره ساز مشکل سوم نیز خواهد بود- چه از طریق آرای گسترده ی غیرقابل دست بردن و چه با یک نظارت عمومی گسترده، درجهت صیانت از آرای ریخته شده به صندوق ها.
پس می توان حدس زد که کلید معمای این دغدغه ها، و تزلزل و تردیدهای برآمده از آن عمدتا جای دیگری است، در فردای روز نشستن بر مسند ریاست جمهوری دهم. روزی که اگر نگوئیم تمام بار آن بر دوش خاتمی خواهد بود، دست کم بخش اعظم آن خواهد بود؛حتی اگر به صحنه کشاندن مردم را بخشی از این مشکلات بدانیم. این کلیدی است که تا کنون نتوانسته است در قفل تفکر و اندیشه ی خاتمی را برای “آمدن” یا “نیامدن” بگشاید. چون او خود بیش از هر کسی می داند و آگاه است که خاتمی ریاست جمهوری دوره دهم، نمی تواند همان خاتمی ریاست جمهوری دوره های گذشته باشد و اکنون باید بیندیشد و ببیند “هست” یا “نیست”. اگر نیست و خاتمی به راه جدیدی پای گذارده است، پس این بار “کشتیران را تدبیری دگر آمده است” و به تبع آن شیوه ها، روش ها و برنامه هایی جدید و بدیع و مشکل گشا اتخاذ شده، و در کنارش کادر و نیروهای جدید و توانا و اهل پایمردی، در زیر علم فرماندهی با چنین خصوصیاتی فراهم است، این چنین است؟ کلید این معما تنها در جیب خاتمی است.
باید امید داشت که خاتمی هر چه زودتر کلید را از جیب درآورد و بر این بخش از دغدغه ها و تردیدهای خود فائق آید، حتی اگر بداند که پیروزی او به معنای سختی دوستان و نزدیکانش است و باز گشوده شدن درهای زندان ها و سلول ها و حتی به کار گرفته شدن تمام امکانات و ابزارها، چون ترور و صدور حکم اعدام! مسلما بخش اعظم این گروه هدف که پرونده های بسیار دارند و فرق سر هر یک را “شمشیر دامکلوسی” نشانه رفته است خود آماده ی پای گذاردن در این راهند. اما هر یک از آنان با ملاحظاتی ابا دارند که این آمادگی ها و از جان گذشتگی ها را به نفع ملت و مملکت اعلام کنند، چون هراس دارند که این بیان بر حجم شک و تردیدهای خاتمی بیفزاید و بازی اعلام درخواست ها و بیان نیازها از سوی دیگر اقشار جامعه را بر هم زند.
اما هر چه هست خاتمی برای اعلام “آمدن” یا “نیامدن” دیگر فرصت چندانی ندارد و بار دیگر نباید متهم شود به “فرصت سوزی”، چه در مورد ملت نگران و منتظر، چه حتی حیثیت و اعتبار و آینده ی خویش، چه در حق دیگران و آنانی که باید بدانند در جایگاه “انتخاب شونده” یا “انتخاب کننده”، چگونه و چه زمانی بازی انتخابات ریاست جمهوری دهم را آغاز و دنبال کنند- چندان هم فرقی نمی کند که نامشان نوری باشد یا کروبی، عارف یا نجفی؛ و حتی حسن روحانی یا ولایتی. و در کنار آن ها طرفداران و حامیان پروپا قرص هر کدام از این نامزدها که اکنون بیش از نامزدهای انتخاباتی دارند به جان هم می افتند.
از بعد دیگر، حتی فرق نمی کند که نتیجه ی انتخابات آمریکا چه باشد و پیروز آن چه کسی؛ مک کین یا اوباما!