در شرایطی که موضوع نامزدی عبدالله نوری در فضای خبری جامعه روز به روز کمرنگ تر می شود، شرط او برای حضور در صحنه به عنوان اصلی ترین چهره ی انتخاباتی جبهه ی اصلاح طلبان و تحول خواهان روز به روز رنگ و جلای بیشتری می یابد.
شرط اصلی وی این بود که اگر توسط حاکمیت رد صلاحیت شد، موضوع حضور نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه در کارزار انتخاباتی بهار 88 نیز منتفی شود و آنان با طرح کردن این بحث که چون نامزد اختصاصی نداریم موضوع مشارکت در انتخابات بی معنا است، به صورت یک پارچه کناره گیری کنند.
اکنون اصلاح طلبان با دست کم دو نامزد بالقوه و دو نامزد بالفعل در کارزار انتخاباتی حاضر هستند. هر چقدر بحث حضور عبدالله نوری روز به روز کمرنگ تر می شود ، بخت ورود میرحسین موسوی به کارزارانتخابات قوت می گیرد. این هر دو نامزد از ابتدا مشخص کرده اند که قصد نداشته و ندارند برای نامزد شدن مشورتی با رهبر انجام داده یا نظر شخصی یا حکومتی آیت الله خامنه ای را در این زمینه جویا شوند.
نظری که در ملاقات های جداگانه ی کروبی و خاتمی، در مورد اول در جایگاه نظر حکومتی رهبری و در مورد دوم هم نظر شخصی و هم نظر حکومتی ایت الله خامنه ای بیان شد. آن گاه نیز که ”نظر حکومتی” مطرح گردید، شیوه ی بیان در برابر این دو متفاوت بود. اما نتیجه یکی بود؛ موافقت ضمنی با حضور در انتخابات 22 خرداد 88. با این تفاوت که شیخ اصلاحات از چهل ماه پیش وقتی حق خود را ضایع شده دید عزم خویش را جزم کرد که در انتخابات آینده حضوری پررنگ داشته باشد و سید اصلاحات پس از تصمیم اولیه دائر بر بوسیدن و کنار گذاردن سیاست و به پرداختن امور فرهنگی، وقتی اوضاع سیاسی کشور را قمر در عقرب دید، دریافت که در کشوری چون ایران به این راحتی نمی توان فقط گلیم خویش را از آب به در بیرون برد و صحنه ی سیاست را به طوفان بلا سپرد.
به این دلیل بود که او ابتدا بازی دست گرمی را در انتخابات گذشته ی مجلس شروع کرد و بازی اصلی را پس از فائق آمدن به تردیدها و دغدغه های اولیه با وجود مخالفت غیرمستقیم آیت الله خامنه ای و سنگ اندازی های اقتدارگرایان در دهه انقلاب آغاز کرد. بازی ای که به مخیله ی جناح اقتدارگرا هم خطور نمی کرد و اکنون آن ها را در شرایطی که نمی دانند با معضلی به نام احمدی نژاد چه کنند، در وضعیت سرگردانی و بلاتکلیفی غیرقابل تصوری میان زمین و هوا قرار داده است.
آنان از یک سو رئیس جمهور فعلی را در میان نامزدهای محافظه کار،پر اقبال ترین رقیب در برابر رئیس جهمور قبلی می یابند و از سوی دیگر بیمناک اند که پیش انداختن مجدد احمدی نژاد شکست سنگینی را نصیبشان کند، یا حتی اگر با شعبده بازی باز نام او از صندوق ها بیرون آمد مشکلات داخلی و معضلات خارجی کنونی را طی چهار سال دوم دوچندان کند؛ از یک سو ملت را به دلیل نارضایتی فزاینده در آستانه ی اعتراض های غیرقابل مهار قرار دهد و از سوی دیگر تنش با کشورهای خارجی را تا مرز برخورد نظامی پیش برد.
اکنون که فرض خوش باورانه ی به میدان نیامدن سید محمد خاتمی تحقق نیافته و رهبری نیز جز توصیه و هشداری شخصی، اقدامی در جهت منع وی به کار نبسته است، جریان اقتدارگرا از یک سو دل به اثر گذاری جنگ روانی و ترور شخصیت با هدف ترساندن و از میدان خارج کردن رئیس جمهور پیشین بسته است و از سوی دیگر چشم به اقدام شورای نگهبان- دست پنهان رهبری- برای تنظیم کارزار انتخاباتی از طریق نظارت استصوابی و رد صلاحیت رقبای اصلی دارد. دراین میان، دل خوشی بخشی از آنان به محتوی خبر دیدارهای آیت الله خامنه ای با کروبی و خاتمی است. آنان می گویند که در این دیدارها در کنار آن توصیه و هشدار شخصی، این بحث در ملاقات دوم مطرح شده است که “اگر شورای نگهبان تائید صلاحیت کند و مردم هم رای دهند، رهبری وظیفه ی خود را حمایت از رئیس جمهور می داند”. در صورتی که در دیدار اول هیچ گونه بحثی از “تائید شورای نگهبان”- آن هم با تاکید ویژه - نبوده است.
در میان تحلیلگران سیاسی اکنون این “فرضیه” مطرح است که آیا شورای نگهبان دست به اقدامی در جهت جلب رضایت جریان انحصارطلب اقتدارگرایان خواهد زد یا روشی معقول و خردورزانه را برخواهد گزید؟ هر چند که بین این تحلیلگران اختلاف نظر شدید و گسترده ای در خصوص استفاده از ابزار “رد صلاحیت” در این دور از انتخابات ریاست جمهوری وجود دارد، اما اکثر آنان بر این باورند که نه تنها شرایط داخلی و اوضاع خارجی برای این کار مهیا نیست، بلکه اصولا با این گروه از نامزدها نمی توان چون اکثر نامزدهای پیشین اصلاح طلبان و دگراندیشان در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری، به صورت کم هزینه برخورد کرد.
این گروه از تحلیلگران با اشاره به شواهد و قرائن یا استدلال های ویژه بحث رد صلاحیت نامزدهای بالفعل و حتی بالقوه ی جناح اصلاح طلب و تحول خواه را در عمل منتفی می دانند. آنان با شدت وضعف به مباحث داخلی یا بین المللی استناد می کنند و ایفای چنین نقشی را از جانب شورای نگهبان- به ویژه در بحث رد صلاحیت خاتمی که دو دوره رئیس جمهور بوده و چهره ای شناخته شده در محافل منطقه ای و بین المللی است- تقریبا غیرمحتمل می دانند.
دراین میان افرادی هم هستند که بر این باورند که اگر رهبری قصد حذف خاتمی را داشت دست به چنین کار پر هزینه ای توسط شورای نگهبان نمی زد و خود دست به کار می شد و در دیداری که با او داشت از شیوه و لحنی استفاده می کرد که رئیس جمهور پیشین را به برگزیدن خواسته ی قلبی خویش، یعنی عدم حضور در انتخابات، رهنمون می کرد.هر چند که در این شرایط، ایت الله خامنه ای بار این هزینه را بر دوش خویش می گرفت و بخت نامزد شدن عبدالله نوری را بالا می برد و بار وظایف شورای نگهبان را نیز از سوی دیگر سنگین می کرد و لشگری حاضر به یراق را جهت کنش سیاسی وارد میدان می ساخت.
اگرچه در میان تحلیگران، گروهی که به تمسک شورای نگهبان به رد صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب و تحول خواه در این دور از انتخابات باور دارند، کم شمارند اما وضعیت به گونه ای نیست که بتوان با قاطعیت این فرضیه را رد کرد یا استدلال آنان را ناشنیده گرفت. این گروه تاکید دارند که ”توهم قدرت” یا “تصور اقتدار در داخل و خارج” چنان در حاکمیت بالاست که قضاوت دیگران- در داخل یا خارج- در مورد “آزاد، سالم، منصفانه” بودن انتخابات بهار 88 برای آن ها بالسویه است.
آنان استدلال می کنند مگر چنین قضاوتی تا کنون در مورد انتخابات های گذشته مجلس و ریاست جمهوری نبوده است؟ مگر در شورای امنیت سازمان ملل در جریان پرونده ی انرژی هسته ای قطعنامه های زنجیره ای صادر نشد و تحریم های نظامی و اقتصادی تشدید نگردید، در شرایطی که حاکمیت بی خیال از کنارش عبور کرد؟ این هم یک مورد روی همه ی آن ها. در شرایطی که آب از سر گذشته است چه یک نی چه صد نی. البته این گروه در عین حال معترفند که پیش بردن این فرضیه و دست زدن به چنین اقدامی می تواند مسائل ناخواسته یا پیامدهای غیرقابل پیش بینی برای کشور، رهبری و کل جریان اقتدارگرا دربرداشته باشد.
اگر از پیامدهای بلند مدت ماجرا بگذریم و واکنش های بین المللی را نادیده یا غیرقابل محاسبه بدانیم- که البته چنین نیست- و سطح بحث را نه تنها به واکنش های داخلی همه جانبه، بلکه به امور صرفا انتخاباتی تنزل دهیم، آن گاه پرسش محوری این خواهد بود که در این شرایط رویکرد و اقدام های اصلاح طلبان و تحول خواهان، حتی جناحی از محافظه کاران و اقتدارگرایان، در برابر رد صلاحیت نامزدهای شناخته شده چه خواهد بود؟ آیا رهبری دست روی دست خواهد گذاشت و اجازه خواهد داد که انتخابات در چنین شرایطی برگزار شود یا به صحنه وارد خواهد شد و از این ماجرا در جهت ”تقویت اقتدار خویش” و هر چه بیشتر جا انداختن “حکم حکومتی” استفاده خواهد کرد؟ البته او در این شرایط باید پذیرای این خطر تبلیغاتی نیز باشد که در جامعه گفته شود اصولا این یک بازی بیش نبوده است که آیت الله خامنه ای شخصا مانع ورود خاتمی یا کروبی و حتی موسوی به صحنه ی انتخابات نشود و وظیفه ی رد صلاحیت را به عهده ی شورای نگهبان بگذارد تا قدرت و نفوذ خود را با صدور دستور باز گرداندن این افراد به صحنه ی انتخابات به نمایش گذارد.
اگر از این سطح بحث هم عبور کنیم و تنها صفحه ی شطرنج سیاست را در برابر بازیگران و تماشاگران بگشائیم، آن گاه باید حدس بزنیم که واکنش آن ها در برابر این اقدام چه خواهد بود. آیا فرضیه ی گروه بدبین که در این شرایط نیز چون گذشته اکثریت به “تکلیف” خود عمل خواهند کرد، می تواند تحقق یابد؟ با نگاه این افراد، بازیگران اصلی، فارغ از اینکه چه کسانی یا چه تعدادی را رد صلاحیت کرده باشند، چاره ای جز ادامه ی بازی نخواهند داشت. آن ها حتی در انتها برای فردی که نامش از صندوق ها بیرون آورده شده ، پیام تبریک هم خواهند فرستاد! اکثر تماشاگران نیز در روز 22 خرداد در جایگاه بازیگر به پای صندوق های رای خواهند رفت و حکومت هم با خیالی آسوده آمار و ارقام حضور بیش از پنجاه درصد ایرانیان در انتخابات را به نمایش خواهد گذارد.
در مقابل، دیدگاه خوش بینانه اما کم شماری نیز وجود دارد. دیدگاهی که معتقد است شخصیت و پیشینه ی نامزدهای اصلی و حساسیت شرایط داخلی و خارجی کشور و پیامدهای غیرقابل محاسبه ی آن به گونه ای است که نمی توان فرض را بر تکرار رفتار و اقدام های گذشته ی اقتدارگرایان گذارد. به باور این گروه وضعیت بحرانی کشور آن گونه است که نه تنها باید منتظر اقدام ها و روش های ویژه از سوی اصلاح طلبان و تحول خواهان بود، بلکه بخشی از محافظه کاران سنتی، بخصوص جریان های نزدیک به هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی نیز دست به اعتراض و انتقاد شدید از روند امور خواهند زد. اما از این گروه ها و همچنین جریان هایی که به محافل ساختارشکن نزدیک اند و مترصد رسیدن به زمان ممکن و فرصت لازم برای دست به اقدام زدن که بگذریم، در صف اصلاح طلبان و تحول خواهان به ویژه ترغیب کنندگان و حامیان این گروه از نامزدها واکنش های متفاوتی را می توان انتظار داشت.
اولین سطح می تواند خود چهار نامزد اصلی بالقوه و بالفعل باشد که تا آن زمان وضعیت حضورشان در انتخابات روشن تر و قطعی تر خواهد شد، از عبدالله نوری و میرحسین موسوی گرفته تا مهدی کروبی و سید محمد خاتمی. با این فرض که عبدالله نوری در شرایط حضور خاتمی یا میرحسین موسوی موضوعیتی برای حضور خود در کارزار انتخاباتی نمی بیند و حتی ممکن است در جایگاه عضوی از “شورای حکمیت وحدت نامزدهای اصلاح طلب” بنشیند، موضوع رد صلاحیت او درعمل منتفی خواهد بود. اما امکان به کارگیری حربه ی نظارت استصوابی برای از میدان خارج کردن سه گزینه ی دیگر، در مورد کروبی کمتر از موسوی و در خصوص میرحسین کمتر از خاتمی خواهد بود.
در این شرایط، پرسش کلیدی این خواهد بود که دخالت شورای نگهبان برای از میدان خارج کردن یک نامزد اصلاح طلب چه واکنشی را در میان رقبای اصلاح طلب دیگر بر خواهد انگیخت. آیا آنان حاضر خواهند بود حتی با هدف راهبردی مهمی چون ضرورت کنار گذاردن احمدی نژاد از صحنه ی اجرایی کشور، اصول مهمتری را زیر پا بگذارند و در انتخاباتی که مسلما دیگر نه آزاد خواهد بود و نه سالم و منصفانه، شرکت کنند و به گونه ای در سطح افکار عمومی داخلی و خارجی، همدست اقتدارگرایان شناخته شوند؟ عقل سیاسی چنین حکم نمی کند. در این رده، بالاترین فشار بر روی مهدی کروبی خواهد بود که بین دو راهی انتخاب “پست” یا انتخاب “حق” و گزینش “منافع فردی” یا گزینش ”مصالح جمعی”، دست به چه انتخابی خواهد زد؟
در سطح احزاب و گروه های تحول خواه و اصلاح طلب شاهد چه واکنش یا واکنش های احتمالی خواهیم بود؟ وضعیت تحول خواهان و جریان های سیاسی موسوم به “بیرون از حاکمیت” در این شرایط تقریبا روشن استت. گمان اندکی می رود که اکثر قریب به اتفاق آنان راه “عدم مشارکت” را برنگزینند و به “تحریمیان” منتظر فرصت یا “خاموشان” نشسته در فضای مه آلود نپیوندند.
در سطح گروه های اصلاح طلب و جریان های مذهبی و سیاسی معروف به “درون حاکمیت” نیز می توان شاهد دو گونه رفتار گوناگون بود. گروه وسیعی که در انتخابات گذشته زیر عنوان “اصلاح طلبان پیشرو” در انتخابات ریاست جمهوری نهم شرکت داشتند به احتمال زیاد به صورت رسمی و غیررسمی سیاست “عدم مشارکت” را برخواهند گزید و حتی علیه وضعیت موجود دست به فضاسازی، تبلیغ و اقدام خواهند زد. در این میان شاید سنگین ترین بار بر دوش “مجمع روحانیون مبارز” و شخصیت هایی چون “آیت الله موسوی خوئینی ها” باشد که در صورت رد صلاحیت خاتمی از آنان انتظار می رود مردانه از حقوق نامزد اختصاصی خود دفاع کنند یا حتی در وضعیتی دیگر به دفاع از حقوق قانونی سایر نامزدهای رد صلاحیت شده که یکی روحانی و دیگری متحد راهبردی این گروه است، بپردازند.
در میان شخصیت های سیاسی غیرحزبی نیز باز ثقل فشارها بر روی یک روحانی خواهد بود. هاشمی رفسنجانی گرچه جزو اردوگاه اصلاح طلبان نیست و حتی در کسوت رسمی به “جامعه روحانیت مبارز” تعلق دارد، اما طی ماه های گذشته سردمدار جریان مدافع “انتخابات آزاد” بوده است. او فردی است که تصمیم گیری اش در خصوص برگزیدن یکی از سه راه “مخالفت رسمی”، “سکوت توام با رضا” و “تشویق به مشارکت” می تواند پیشینه ی سیاسی و انقلابی اش و تبلیغ فراوان وی بر روی پیروی از راه و میراث و خط امام خمینی را به شدت خدشه دار کند. سیاستی که می تواند بر روی انتخاب راهبرد حضور در انتخابات و به تبع آن آینده ی سیاسی دو حزب نزدیک به وی، ”کارگزاران سازندگی” و “اعتدال و توسعه”، تاثیر سرنوشت ساز بگذارد.
در میان احزاب سیاسی شناسنامه دارنیز، باز حزب مهدی کروبی، اعتماد ملی است که زیر فشارهای شدیدی مشابه رهبر و نامزد اختصاصی خود خواهد بود و به ناچار باید بین انتخاب راه ”حق” و گزینش راه فرصت طلبانه ی استفاده از بخت خداداد حذف رقیب اصلی جبهه ی اصلاحات، یکی را برگزیند و به تبع آن آینده ی سیاسی خویش را رقم بزند. گزینشی که ماندن در صحنه ی انتخابات و شکست احتمالی در آن می تواند تا حد اضمحلال یا انحلال این حزب پیش برود.
در این میان دو جریان سیاسی مهم اصلاح طلب، “حزب مشارکت ایران اسلامی” و “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی”، اگرچه احتمال بسیار زیادی می رود که مبلغ مشارکت بدون قید و شرط در انتخابات با هدف به ظاهر مهم به زیر کشیدن احمدی نژاد نباشند، اما اگر به احتمال ضعیف این رویکرد به ظاهر عملگرایانه را برگزینند، آن گاه خط بطلانی به آینده ی سیاسی خویش خواهند کشید و ناخواسته، تا آینده ای نامشخص، راه اصلاحات مسالمت جویانه را در کشور خواهند بست.
این راهی است که حاکمیت با دست یازدیدن به سیاست نظارت استصوابی و رد صلاحیت در این شیوه و اندازه، خودخواسته برگزیده و به دست خویش زمینه ساز پیامدهای آن خواهد بود. راهی که بخش تندرو و کودتاگران نرم درون حاکمیت، مدت هاست غول “براندازی نرم” و “انقلاب مخملی” را ترسیم کرده و رنگ و جلایش داده و خود نیز از آن ترسیده اند. همانند رژیم پهلوی که غول ”مارکسیست های اسلامی” را به دست خویش ساخت و به آن سرگرم شد، اما ضربه اصلی را ناغافل از جایی دیگر خورد.