آقای مشایی! ما را نخندانید
چند سالی هست که کشور به کشور می گردید و در تفسیر اسلام و اسراییل و رقص و امام زمان و احمدی نژاد، استدلال هایی از آستین خود بیرون می کشید که در گیر ودار بگیر و ببندها، گاهی خنده مان می گیرد. انصافا وظیفه طنازی را به طنز نویسان جهان واگذار کنید و بگذارید در قاموس خبرنگاران جهان کماکان سیاستمداری به همان معنای تعریف شده خویش وفادار بماند.
درست در بحبوحه روزهایی که مصاحبه کردن با رسانه های بین المللی در بدعت گذاری های جدید نهادهای امنیتی برای بخش هایی از سیاستمداران قدیمی و روزنامه نگاران منتقد داخل ایران جرم محسوب می شود و در احکام صادره برای روزنامه نگاران نیز به کرات قید شده است که برخی از شهروندان ایرانی به جرم نشر اکاذیب از طریق مصاحبه و ارتباط با رسانه های خارجی محکوم شده اند، شما شهر به شهر در آمریکا گشته اید و آنقدر پیغام و پسغام فرستاده اید تا رسانه های خارجی میزی برای مصاحبه با مردی در هیبت آقای معاون پیش بکشند.
بعد از اینکه انتظارتان سر آمد و بالاخره نشریه ای باب گفتگو با شما را گشود شگفتا که شما سردمدار نشر اکاذیب شده اید بر عکس تمامی متهمانی که این روزها به جرم نشر اکاذیب یا در زندان هستند و یا به جرم وثیقه آزاد هستند، این شما بودید که در مصاحبه تان با مجله آمریکایی نیویورکر، به وضوح و با اعتماد به نفسی مشابه اعتماد به نفس احمدی نژاد، نشر اکاذیب کرده اید .
گفته های شما به نشریه آمریکایی نیویورکر اگر چه به پراکنده گویی های طنازانه شباهت داشت اما خبرنگار این نشریه حرفه ای و زیرکانه شما را به محمل گویی های بیشتر وا داشت و شما هم بی آنکه بدانید، بیشتر از پیش در دام استدلال های طنز گونه خود گرفتار شده بودید .
آنجا که با قاطعیتی ساده لوحانه به خبرنگار می گویید، در ایران هیچ کس به خاطر حرف هایش در زندان نیست و زندانیان همان کسانی هستند که در راهپیمایی ها، ماشین ها را در خیابان آتش زده اند، شیشه ها را شکسته اند، امنیت مردم را در خیابان ها برهم زده اند، هیچ دقت کرده اید که خبرنگار به شما می گوید آقای مشایی شما کمی مرا گیج می کیند، چون کسانی مثل آقای تاج زاده و دوستان دیگرش اساسا قبل از راهپیمایی های خیابانی بازداشت شده بودند. می دانید یعنی چه؟ یعنی اینکه آن زمان هنوز ماشینی در خیابان آتش نگرفته بود که حاکمیت ایران دلش بسوزد از این آتش و برای نجات ملتی دست به دامان دستگاه قضایی شود تا تاج زاده و نبوی و صفایی فراهانی و عبدالله رمضان زاده و جمع زیادی از فعالین ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی را تنها دقایقی بعد از اعلام نتایج انتخابات به جرم آتش زدن ماشین و احیانا شکستن شیشه های بانک و مغازه ها دستگیر کنند. خنده دار ترین قسمت پاسخگویی شما به سوال زیرکانه خبرنگار نیویورکر این بود که گفتید، ولی آقای تاج زاده دوستان زیادی دارد که آنها دستگیر نشده اند و دارند به کارشان ادامه می دهند. یعنی استدلال شما در برابر اینکه چرا آقای تاج زاده و دوستانش پیش از آتشی که شما از آن می نالید دستگیر شده بودند، این است که دوستان دیگر او دستگیر نشده اند و بعد هم می گویید همه کسانی که در خیابان راهپمیایی کرده اند هم دستگیر نشده اند چون در این صورت در زندان جا برای این همه معترضان نبود.
جناب مشایی!
بر اساس همین استدلال شما که زندان برای همه معترضان جا ندارد، هم اندیشان شما زحمت کشیده اند و وسعت زندان ها و بازداشتگاههای کشور را کمی گسترده تر کرده اند. به گستردگی خود ایران. نگاه نکنید که شما به راحتی وارد آمریکا می شوید. معترضان و منتقدان دولت متبوع شما در زندان بزرگتری به نام ایران اسیر مانده اند، نه اجازه خروج از کشور را دارند و نه اجازه مصاحبه با رسانه های دنیا را و نه حتی روزنامه و تلویزیونی برایشان در ایران وجود دارد که بگویند شما و دولتی را که به راحتی به دنیا دروغ می گوید نمی خواهند. برای همین فرصت برای شما مهیا است تا کت و شلوار میهمانی تان را بپوشید و مقابل خبرنگار نیویورکر بنشینید و با رییس دولت و بقیه اعضای کابینه احمدی نژاد مسابقه دروغ برگزار کنید. احمدی نژاد شب قبل اش در نیویورک بگوید مخالفان دولت ایران آزادانه دارند فعالیت می کنند و فقط کسانی که به اموال مردم آسیب زده اند در زندان هستند و بعد شما وقتی همان دروغ را تکرار کردید و دیدید که چندان تازه نبود، برای اینکه از قافله عقب نمانید یک دروغ بزرگتر را از آستین بیرون بکشید و به خبرنگار نیویورکر بگویید: اگرچه دستگاه قضایی ایران مستقل است و همه کسانی که قانون شکنی کرده اند را بازداشت کرده است اما دولت متبوع شما مایل است که به این زندانیان کمک کند. هیچ دقت کرده اید خبرنگار نیویورکر چقدر کوتاه و با طعنه ای طنز آلوده از شما پرسید: حیرت من در این است که اگر این افراد همانطور که شما می گویید قانون شکنی کرده اند چرا دولت شما می خواهد به آنها کمک کند؟ آخر آقای مشایی در هیچ کجای دنیا دولت ها به این شیوه دست و دلبازانه ای که شما گفته اید از قانون شکنان حمایت نمی کنند. برای فرار از دروغ اول باید دروغ بعدی را بزرگتر می گفتید تا قابل باورتر باشد برای همین در برابر تعجب خبرنگار، ژست مهرورزانه ای گرفتید و گفتید: خب این زندانیان زن و بچه دارند و دولت مایل است کمک کند تا به آنها ملایم تر برخورد شود.
آقای معاون !
ما را نخندانید. شما دلتان برای زن و بچه زندانیان می سوزد؟ شما نگران خانواده زندانیان هستید؟ همزمان که شما در نیویورک، گردن تان را کج کردید تا نشان دهید که راستی راستی دارید برای زندانیان دلسوزی می کنید، مهدی محمودیان روزنامه نگاری که شکنجه در کهریزک را افشا کرد و به جرم همین افشاگری در زندان است، گردن اش را فراز کرد تا به همسر سابق خود از زندان نامه بنویسد و بگوید مراقب دختر کوچک شان باشد و او را برای چندین سال بی پدر روزگار گذراندن آماده کند. می دانید چرا؟ چون هم اندیشان شما به همسر سابق این روزنامه نگار هم رحم نکرده اند و به او تلفن زده بودند و از او خواسته بودند، حالا که ایشان از این روزنامه نگار زندانی جدا شده است، پس شکایتی علیه او تنظیم کند تا جرم روزنامه نگار دربند کمی سنگین تر شود و چند سالی بیشتر در زندان بماند اما این زن نه تنها در برابر خواسته آنان مقاومت می کند بلکه خبر این پیشنهاد بی شرمانه را نیز در سایت های اینترنتی منتشر می کند تا نشان دهد که چگونه حاکمیت جمهوری اسلامی همسران سابق زندانیان را نیز مورد آزارهای روحی و روانی قرار می دهد تا چه رسد به فرزندانی که این روزها از دیدن خانواده های خود محروم مانده اند و حتی فرصت یک مرخصی کوتاه مدت در عید نوروز را هم از این خانواده ها دریغ کرده اند.
گفته بودید برخی از این زندانیان از کارهای گذشته خود پشیمان شده اند. کدام روزنامه نگار و کدام فعال سیاسی را می گویید؟ همان روزنامه نگارانی که از زندان به مناسبت روز آزادی مطبوعات، محکم و استوار بیاینه از زندان صادر کرده اند پشیمان اند یا آن دسته از زندانیان سیاسی که از زندان به دبیر کل سازمان ملل نامه می نویسند و به روند غیرقانونی بازداشت خود اعتراض می کنند؟ همان روزی که شما در نیویورک نشسته بودید و احیانا پا روی پا انداخته بودید تا به خبرنگار نشریه آمریکایی بگوید بسیاری از زندان از کارهای گذشته خود پشیمان شده اند، هنگامه شهیدی روزنامه نگار اصلاح طلب از زندان جمهوری اسلامی خطاب به زندانی دیگری که وادار به اعتراف در دادگاه نمایشی شما شده است نامه نوشت و از او خواست تا نسبت به آرمان های اصلاح طلبی اش پایدار بماند؟ حتما می دانید که مجید توکلی دانشجوی زندانی نیز در دفاعیه خود در دادگاه هم نوشته است که کماکان به دیکتاتوری در ایران اعتراض دارد.
آقای مشایی! پشیمان واقعی شما هستنید که خیلی ها می دانند به هیچ کدام از ادعا های خود باور ندارید اما بوی قدرت مست تان کرده است. چنان مست که هم خودتان سرگیجه گرفته اید و هم دنیا را با مسابقه دروغ تان، گیج کرده اید.
با خونسردی به خبرنگار نیویورکر گفته اید: دیگر دولت متبوع شما احساس خطر نمی کند از کاهش سالهای زندانی شدن معترضان؟ خطر تمام وجودتان را فرا گرفته است و این از حکم های طولانی مدت زندان برای روزنامه نگاران و معلمان و زنان یک کشور هویداست. حتی از کارگر ساده یک بقالی هم چنان ترسیده اید که او را هم به جرم اقدام علیه امنیت ملی ماه ها زندانی کرده اید. دولتی که از کارگران افغان گرفته تا روزنامه نگاران و روشنفکران و نمایندگان سابق یک مجلس و معاونان سابق یک رییس جمهور را به جرم مشابه اقدام علیه امنیت ملی زندانی می کند از سایه خودش هم می ترسد. شما احساس خطر نمی کنید؟ دولت متبوع شما از همان روزی ترسیده است که به جای مجوز راهپمیایی ، مجوز شلیک به راهپیمایی کنندگان را صادر کرد و بعد گفت مردم خودشان مردند، خودشان خودشان رو کشتند، یکی از پل افتاد پایین، دیگری تصادف کرد، آن یکی را انگلیسی ها کشتند، دیگری را آمریکایی ها و پرونده کسانی که در داخل بازداشتگا های جمهوری اسلامی کشته شده اند هم بعد از گذشت ماه ها هنوز معلق مانده است.
از همه اینها گذشته شما از پذیرفتن درخواست مصاحبه ای مشابه با یک روزنامه نگار منتقد ایرانی می ترسید تا چه رسد به آزادی این همه روزنامه نگاران مقاوم و استواری که از گوشه زندان برای هم پیام مقاومت و ایستادگی صادر می کنند و همزمان شما در ینگه دنیا در مورد پشیمانی بخش هایی از زندانیان قصه پردازی می کنید.