از همه جا

نویسنده

پگاه آهنگری از چهار نگاه: حبیب رضائی، رضاقاسمی و…..

 

1.     حبیب رضایی

 

 

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست،
باور کنید که پاسخ آئینه، سنگ نیست….

 

  1. رضا قاسمی

دفاع از زندانیان سیاسی سرشناس تبعیض نیست. آنها به دلیل سرشناس بودنشان افراد بیشتری را جلب می کنند به جنبش. و، درست به همین دلیل، وقت دستگیری با شدت بیشتری آنها را تحت فشار قرار می دهند؛ تا هم نسق گرفته باشند از دیگران هم، اگر بتوانند، با شکستن زندانی سرشناس و وادشتن اش به اعترافات دروغین، لطمه بزنند به جنبش. از پگاه آهنگرانی دفاع کنیم.

 

 

3- سهیل پرهیزی

 

 

سلام آقای ده نمکی 

زمان زود می گذرد و شما آنقدر مشغله دارید که خیلی چیز ها یادتان نمی آید. 
ما هم خواستیم یادمان نیاید..اما خوب جای زخم همیشه ماندنیست 
روز های دیر و دور را به خودتان وا میگذارم… از همین اواخر درد دل کنیم
یادش بخیر…روز گاری بود سینمای یخ بسته ی ما خواست تکانی بخورد… 
تا اینکه “ آدم برفی ” یخ سینمای ما را وا کرد. 
نمی دانم آن روز ها کجا بودید… از خودتان که پرسیدیم جوابی دستگیرمان نشد..
آن روز سینما به سینما، اکران آدم برفی دو صف داشت…
صف اول بلیتی که می خریدیم…صف دوم باتوم هایی که می خوردیم 
نمی دانم خبر دارید ؟ آن روز جلوی هر سینما دسته ای باتوم دار می ایستادند
و هر که از سینمای آدم برفی بیرون می آمد را می زدند…
بعد ها گفتند سر دسته ی همین باتوم دار ها دارد برای پیشرفت فرهنگ و هنر فیلم میسازد 
یعنی کسی که فرهنگ را می فهمد، آزادی بیان را نمی فهمد ؟؟
شما که آنجا نبودید نه ؟؟
نمی دانم خبر دارید ؟ یک روز در یک سینما که آدم برفی را اکران می کرد
مردی روی صحنه ی اجرا رفت و پرده ی سینما را پاره کرد…
صورتا خیلی شبیه شما بود… شما که نبودید ؟
زمان گذشت… 
شما عوض شدید… اصلا به کل عوض شدید…
فقر وفحشا را ساختید… نمی دانم حقیقت را می خواستید به رخ کی بکشید ؟ 
مردمی که کف خیابان زندگی می کنند، خودشان این ها را می دیدند…
یا شاید می خواستید از ما بهتران آن بالا ها ببینند
اصلا نفهمیدیم شما چه طور اینقدر عوض شدید ؟ 
شما سی و چند سال زندگیتان از این حرف ها نمی زدید ؟ یعنی آن موقع فاحشه های شهر را نمی دیدید؟
یعنی یکهو وحی نازل شد و شما سینه برای خیابان خواب های ما سپر کردید ؟
گاهی انسان ها بابت زدن حرف حق هم منظور دارند اما شما ؟ نه شما که از این قشر آدم ها نبودید ؟؟؟؟
روز گار به اخراجی ها رسید… اخراجی های اولتان را همه دیدند و خندیدند…
شما کثرت ببیننده تان را به حساب تایید کارتان گذاشتید بی آنکه یادتان باشد 
دل این مردم برای خندیدن تنگ شده است. آنقدر هم حواسشان نیست که حضورشان به چه چیزی دارد تایید می دهد…
به اخراجی های 3 رسیدید… دلتان گرم تشویق ها… سرتان پر از باد تایید… آرمان ها یک نسل را مسخره کردید…
سبز را آبی و قرمز کردید و نشان دادید مردم آلت دستی بیش نیستند در دست های آدم هایی که آن بالا نشسته اند…
از این هم بگذریم.. 
چند روز است که پگاه آهنگرانی ناپدید است. میشناسیش ؟ کارگردان فیلم “ دهنمکی ها “…اصلا این فیلم را دیده ای؟ 
نمی دانیم از کجا باید سراغش را بگیریم ؟ تو میدانی ؟؟؟… مطمئنی نمی دانی ؟
تو دوست های کله گنده زیاد داری ؟ می شود یک سوالی از آنها بپرسی 
راه دوری نمی رود که مادرش را از نگرانی در بیاوری 
راستی… من سر سجاده ات نبوده ام که ببینم خلوص سجده هایت چه قدر است… ولی یک چیز را می دانم…
اینکه اگر خدایی آن بالا باشد، عزیز ترینش، بنده هایش هستند…بنده هایی که اکثرشان نماز شب نمی خوانند و و شلوار تنگ و یقه ی باز می پوشند… 
مراقب بنده هایش باش…. شاید دل یک نسل از تو گرفته باشد.

 

4- سارا مبین

 

چگونه خواهم زیست، نابینا و یتیم در دنیای که آز آن بینایان و اصل و نسب داران است جایی که عشق، در مغاکی به ژرفای نفرت مدفون است ؟ چگونه خواهم زیست، ساده و طبیعی همچون پرنده ای نغمه خوان، رها از دغدغه حد و مرز در دنیایی بر اساس اعداد و ارقام ؟ چگونه خواهم زیست، سبکبال ونغمه خوان در دنیایی که الهام و رویا پیشمرگ شعارهای سیاسی زمانه اند ؟ چگونه خواهم زیست، رها و بی کرانه در دنیایی بالاتر از سیاهی، اسیر و مقهور اوزان و مقادیر ؟