هرچه بیشتر فکر می کنم بیشتر مطمئن می شوم که ماموران امنیتی ایران با گرفتن 6 یار دبستانی تحکیم و ریختن به دفتر ادوار تحکیم اشتباه بزرگی را مرتکب شده اند. نماد 18 تیر که یادآور مبارزات حق طلبانه و آزادیخواهانه 50 سال جنبش دانشجویی بود کم کم در ذهن ها کمرنگ می شد و می رفت تا رهسپار دیار فراموشی شود ولی به ناگهان همه چیز عوض شد.
سخنی از جنس زمانه
3 روز پیش از این بالاخره تصمیم گرفتم که علی رغم علاقه و دوستی بسیار نزدیکم با بچه های تحکیم، انتقاداتی که مدتهاست به آنان و به ساختار و نحوه مدیریت تحکیم دارم را به نگارش در آورم، حتی محتوا و تیترش را هم انتخاب کرده بودم “این تحکیم نباشد بهتر است”، بدنه نحیف جنبش دانشجویی روز به روز لاغر تر می شد، نوشدارویی لازم بود و شاید ابر انسانی رستمی، تا پیش از اینکه سهراب بمیرد این بار نوشدارو را برساند، لازم بود تا بالاخره کسی یا کسانی بپا خیزند و خطر و هزینه را بپذیرند، می اندیشیدم که باید پوست انداخت، قالب را عوض کرد، دیگر ساختار تحکیم و قالب انجمن ها اسلامی پاسخگوی نیاز امروز نیست و هنوز هم چنین می اندیشم ولی لازم بود تا پیش از آنکه بمیریم دوباره متولد شویم تولدی از جنس اعتراض به حکم اعدام یک استاد دانشگاه
همه برای یکی
مگر نه اینکه یک بار همه برای یکی بپا خاسته بودیم؟ مگر نه اینکه یک بار زمانی که ما خموش بودیم یکی از ما را به مسلخ برده بودند و همه خروشیده بودیم؟ مگر نه اینکه این بار نه یک استاد دانشگاه که کل دانشگاه و جنبش دانشجویی به مسلخ می رفت پس چرا کسی بر نمی خاست؟ حتما لازم بود که این بار یکی برای همه بپا خیزد، نوشدارویی لازم بود و شاید ابر انسانی رستمی، ولی کدام رستم؟ دوران رستم ها و ابر انسان ها گذشته است.
6 نفر برای همه
ولی این بار آنان که به تنهایی ابر انسان نبودند، انسان بودند انسانی از جنس پوست و گوشت و خون مثل همه ما، بپا خاستند برای همه، تا نوشدارو را پیش از مرگ سهراب برسانند. از فکر کاری که آنان کردند بر خودم می لرزم با خود تکرار می کنم “اگر تنها باشیم می میریم تنها را زنده بودن با هم بودن است” و این جمله در گوشم پژواک می گیرد.
از فکر کاری که انسان هایی از جنس پوست و گوشت و خون کردند بر خودم می لرزم، مرور می کنم : شب قبل از تحصن - پارک لاله ، آخرین توصیه ها… دائم تکرار می کنند: “شورای مرکزی فردا دستگیر می شود” مگر چه می خواهند بکنند؟ چرا روحیه اینان اینقدر خوب است؟ حتما شوخی می کنند؟ این بوسه ی خداحافظی برای چیست؟
اینک می دانم که این افراد خود را لایق شورای مرکزی بودن کرده اند، اینک به آنان افتخار می کنیم، اینک “این تحکیم بماند بهتر است” و این تحکیم می ماند.
ایستاده می مانیم
با خود می خوانم :
هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید
پرستو ببازگشت بر صحنه ی امید
بعنوان کسی که سعی می کند علمی و مستدل نگاه کند و مشفقانه و دوستانه انتقاد کند برای عالی مقامان می گویم هرچه بیشتر فکر می کنم بیشتر مطمئن می شوم که دستگیری 6 یار دبستانی برای دستگیر کنندگانشان اشتباه بوده است.
سکانسی از فیلم زورو پیش چشمانم است که در آن هزاران زورو به کمک یک زورو شتافته اند، اینک مطمئن هستم.
ایستاده می مانیم.