در طول تاریخ، بخصوص دوران معاصر، در سراسر جهان شاهد ظهور جنبش های اعتراضی متعددی بوده ایم. از جنبش های اقتصادی و کارگری تا جنبش های اقلیتی(قومی، مذهبی، ملی)، جنبش های استقلال طلب و جنبش های مدنی مدرن با خواسته های سیاسی و اجتماعی مدرن مانند جنبش های برابری طلب زنان، جنبش های دانشجویی و….
جنبش های اعتراضی همواره در شرایط خاصی ظهور می کنند و با توجه به ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه سعی می کنند تا با به کارگیری روش های کارآمد به نتایج مورد نظر خود دست یابند. اگر چه در برخی جنبش ها، خواسته ها چندان روشن و واضح نیستند اما در نهایت می توان با دقت در شعارها و موضوعات مورد اعتراض در جریان مبارزات به برآیندی از خواسته های مشخص و معین و یا لااقل اولویت های مورد نظر آن جنبش دست یافت.
جنبش ها را می توان از جنبه های مختلف تقسیم بندی نمود اما در یک تقسیم بندی کلی بر اساس جنس خواسته های مطرح در جنبش می توان آن ها را به جنبش های اجتماعی، جنبش های سیاسی و جنبش های اقتصادی تقسیم نمود. البته امروزه با توجه به پیچیدگی های موجود در جوامع و تداخل و تاثیر متقابل عرصه های مختلف زندگی در یکدیگر دشوار می توان چنین تفکیکی را به صورت عینی مشاهده نمود چرا که در جوامع امروزی مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چنان در هم تنیده شده اند که تعیین این امر را که یک خواسته به طور مطلق دارای کدام ویژگی است دشوار نموده است اما به طور کلی و با توسل به ساده سازی امور می توان به برداشتی کلی از یک جنبش دست یافت و آن را در یکی از تقسیم بندی های مذکور جای داد. اما آنچه در این نوشته به آن خواهم پرداخت بررسی جنبش های سیاسی از منظر نظریه ی فرصت های سیاسی است.
جنبش های اعتراض آمیز سیاسی بازتاب بعد کلیدی و اصلی زندگی سیاسی، یعنی رابطه ی میان فرمانروایان و فرمانبرداران هستند. رابطه ی میان فرمانروایان و فرمانبرداران دارای سه بعد تحلیلی است: فرهنگی، ساختاری و رفتاری. در بعد فرهنگی با باورهای فرهنگی ای رو به رو هستیم که اهداف و برداشت های فرمانروایی را مورد تاکید قرار می دهند. بعد ساختاری شرایط، ساختار و سازمان هایی را مورد توجه قرار می دهد که رهبران سیاسی از طریق آن ها اعمال قدرت می کنند و در نهایت بعد رفتاری نیز چگونگی تعبیر افراد از پیام های سیاسی و راهبری سازمان های سیاسی را تشریح می کنند.
از منظر نظریه ی فرصت های سیاسی برای بررسی و تبیین جنبش های اعتراضی باید به سه پرسش کلی پاسخ داده شود. این پرسش ها عبارتند از :
1- چه انگیزه هایی باعث می شود تا مردم به اعتراضات مسالمت آمیز، شورش ها و جنبش های اعتراضی و انقلابی بپیوندند؟
2- چرا جنبش های اعتراضی برای نیل به اهداف خود تاکتیک های خاصی را بر می گزینند؟ به عبارت دیگر چه عواملی بر اتخاذ یک یا چند تاکتیک خاص مانند:خشونت، رفتار مسالمت آمیز، اعتراض علنی، تشکیل ائتلاف با گروه های دیگر و… از طرف جنبش های اعتراضی تاثیرگذار هستند؟
3- جنبش های اعتراضی چگونه اولویت های خود را تشخیص می دهند و تحت چه شرایطی در دستیابی به اهداف سیاسی خود موفق می شوند ؟
به طور کلی می توان گفت که ارزش های فرهنگی، ساختارهای اجتماعی سیاسی و رفتارهای فردی، خاستگاه، فعالیت ها و نتایج اعتراض ها را شکل می دهند. اما برای فهمیدن اینکه هرکدام از این مشخصه ها چه نقشی ایفا می کنند و تا چه حد بر یکدیگر تاثیر می گذارند نیازمند بررسی بیشتر و دقیق تر هستیم.
ارزش های فرهنگی
ارزش های فرهنگی تعمیم یافته در هر جامعه، عامل فرمانبرداری و فرمانروایی سیاسی به شمار می روند. مقام های دولتی برای حفظ قدرت خود و ثبات نظام سیاسی متن های مختلفی مانند ایدئولوژی ها، دکترین های مذهبی، اسطوره های ملی گرایانه و تصمیم های قانونی را به اعضای جامعه منتقل می کنند. هر نظام سیاسی هنگامی از مشروعیت فراگیر برخوردار می شود که نهادهای موجود در جامعه ارزش های غالب موردنظر نظام را منتقل کنند و افراد نیز این ارزش ها را درک و قبول نمایند و اصولی را که مشروعیت ایجاد می کنند با رفتار خود تلفیق نمایند. چالش های موفقیت آمیز علیه حکومت موجود زمانی به وقوع می پیوندد که رهبران مخالف، اصول مسلط مشروعیت سیاسی را دگرگون سازند. ارزش های فرهنگی از طریق وسایل ارتباط جمعی و سازمان های مختلف حکومتی و غیر حکومتی تبلیغ می شود. جنبش های اعتراضی با استفاده از این ابزارها و با پررنگ نمودن برخی از این ارزش ها و تبلیغ آرمان ها و نارضایتی های مشترک، قدرت سیاسی جنبش را افزایش می دهند و به ویژه فرصت های بیشتری برای قراردادن یک مشکل اساسی در دستور کار سیاسی به دست می دهند. گروه ها ی فرمانبردار با پذیرش برداشت های جدید از واقعیت های سیاسی و فرهنگی، متقاعد می شوند که می توانند از طریق اقدام جمعی سازمان یافته وضعیت موجود را دگرگون کنند. اما علاوه بر این آنچه در تصمیم گیری افراد جهت شرکت در یک جنبش اعتراضی ایجاد انگیزه می کند، امکان دست یابی به هدف جنبش است. بر اساس نظریه ی گزینه ی معقول که “جرج هومانس” ارایه نموده، دو انگیزه ی مهم در انتخاب راه افراد برای پیوستن به جنبش های اعتراضی دخیل است: یکی ارزش های مربوط به اهداف یک اقدام خاص(نتایج مورد نظر) در جنبش و دیگری میزان دستیابی موفقیت آمیز به آن اهداف.
برای توضیح انگیزه ی دوم که هومانس بیان می کند باید به ارتباط و تاثیر متقابل ارزش های فرهنگی با ساختارهای اجتماعی سیاسی بپردازیم. در واقع ارزش های فرهنگی انگیزه هایی را که به علاقه مندی افراد به مشارکت در اعتراض های سیاسی یا انفعال سیاسی آنان منجر می شود تحت تاثیر قرار می دهند و شرایط مناسب یا بازدارنده ی ساختارهای سیاسی اجتماعی، بر پیش بینی و انتظار عمومی درباره ی موفقیت رفتار مشارکت تاثیر می گذارند و در نهایت در انتخاب میان اقدامات مختلف، یک شخص به آن اقدامی دست می زند که دارای ارزش بیشتری باشد و در ضمن امکان دست یابی به نتایج موفقیت آمیز آن اقدام بیشتر باشد.
ساختارهای اجتماعی سیاسی
اقدام سیاسی کارساز از سوی معترضان به شرایط ساختاری مناسب بستگی دارد. اگر فرصت های ساختاری بر محدودیت های ساختاری برتری داشته باشند مردم در جنبش اعتراضی که هدف آن دگرگونی وضعیت موجود سیاسی است شرکت خواهند کرد. فرصت های ساختاری بیانگر روابط قدرت میان حکومت، گروه های اجتماعی و نهادهای خارجی است. اگر چنانچه میزان سرکوب مردم از سوی حکومت محدود باشد و گروه های اجتماعی بتوانند به همبستگی فوق العاده و رهایی از کنترل حکومت دست یابند و اگر نهادها و سازمان های خارجی با اعطای منابع خویش به جنبش اعتراضی (بجای اعطای منابع به دولت) موجبات ضعف حکومت را فراهم نمایند، اعتراض کنندگان این فرصت را خواهند یافت تا اقدام سیاسی علیه حکومت را سازماندهی نمایند. در مقابل محدودیت های ساختاری از مشارکت مردم در اعتراضات سازمان یافته جلوگیری می کنند. این محدودیت های ساختاری عبارتند از:
الف) جنبش های معترض از شبکه ی سازمانی مستقل که بتواند پیروی اعضای جنبش را از موازین حاکم بر جنبش تضمین کند، بی بهره باشند.
ب) نهادهای مقتدر دولتی فعالیت گروه های ناراضی را تحت نظر داشته باشد.
ج) اختلافات گروهی و داخلی میان معترضان موجب متلاشی شدن و پراکندگی اعضای جنبش شود.
د) نهادهای خارجی از جمله دولت ها، سازمان های بین المللی و غیره امکانات اندکی در اختیار جنبش اعتراضی قرار دهند و در مقابل ارتباط بیشتری با دولت حاکم داشته باشند.
میزان تفاوت بسیج سیاسی در میان گروه های اجتماعی هر جمعیت نیز عمدتا ناشی از فرصت های ساختاری ایست که از طریق حقوقی، سیاسی و سازمانی در اختیار هر یک از شهروندان قرار می گیرد. همچنین شرایط ساختاری نه تنها در تعیین فرصت فعالیت های سیاسی موثر هستند بلکه توانایی رهبران را نیز در شناخت اهداف و راهکارها محدود می سازند. در توضیح اینکه چرا یک جنبش تاکتیک خاصی را برای دست یابی به اهداف خود اتخاذ می کند و یا اینکه دست به تغییر تاکتیک می زند باید به تاثیرات متقابل ساختارهای سیاسی اجتماعی و ارزش های فرهنگی و هنچنین ارتباط و تاثیر متقابل این دو با رفتارهای فردی بپردازیم.
ساختارهای سیاسی اجتماعی تاثیرات متقابلی را بر ارزش های فرهنگی و رفتارهای فردی می گذارند. رهبران سیاسی به ساختارهای ملموس ( وسایل ارتباط جمعی، گروه های کوچک و حتی نهادهای دولتی و… ) نیازمندند تا از طریق آن ها بتوانند ارزش ها و هنجارهای خود را انتقال دهند. ارزش ها به مشخص ساختن اهداف جنبش کمک می کنند. با توجه به اهداف جنبش، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و نیز ساختارهای سیاسی اجتماعی موجود، تاکتیک های خاص اتخاذ می گردند. هنگامی که بین هنجارهای فرهنگی پذیرفته شده در جامعه و عملکرد حکومت اصطکاک ایجاد گردد، نظام سیاسی حاکم مشروعیت خود را از دست می دهد. شرایط ساختاری بر تعیین تاکتیک اعتراضی و رفتار کنش گران اجتماعی سیاسی تاثیر می گذارند. بحران های ساختاری که اغلب از جنگ ها، شکست های نظامی، رکود اقتصادی و تورم سرسام آور و نابراری های اقتصادی رو به افزایش ناشی می شوند، تعادل بین تقاضا از دولت حاکم و منابع آن برای پاسخگویی به این تقاضا ها را تحت تاثیر قرار می دهند و دولت نمی تواند سیاست هایی را اتخاذ نماید که با ناهمگونی موجود بین عرضه و تقاضا هماهنگی داشته باشد. در این زمان ائتلاف جمعی که از دولت حاکم حمایت می کنند از بین می رود و نهادهای دولتی مخصوصا ارتش و نیروهای امنیتی برای حفظ نظام سیاسی از اعمال سرکوبگرانه بهره می جویند. در این میان رهبران و کنش گران عرصه ی سیاسی با توجه به شرایط ساختاری موجود و نحوه ی برخورد ساختارهای موجود با اعتراضات اقدام به اتخاذ تاکتیک های خاص می کنند تا به بهترین نحو ممکن بتوانند از شرایط استفاده نموده و به اهداف خود برسند. اما چنانچه ساختار حاکم بدون توجه به شیوه ی اعتراض و خواسته های جنبش اعتراضی به سرکوب شدید ادامه دهند و در صورتی که بحران موجود (مانند بحران های اقتصادی و یا ناکارآمدی دولت ) نیز ادامه یابد، دولت از کنترل امور اجرایی جامعه بازخواهد ماند و در نتیجه امکان توسل به اقدامات سرکوبگرانه برای مدت طولانی کاهش می یابد و هرچقدر سرکوب دولتی کمتر شود، میزان خشم مردم نیز کاهش می یابد اما از لحاظ سیاسی به این باور می رسند که می توانند اقتدار حاکم را به چالش بکشند.
رفتارهای فردی
در نهاد ها یا جنبش های اعتراضی افراد خاصی تصمیم گیری می کنند. مشارکت کنندگان نیز به عنوان بازیگران فعال صحنه ی سیاسی، فرهنگ و ساختارها را شکل می دهند. در صورتی که آنان مناصب حکومتی را اشغال کنند باورهای فرهنگی را تفسیر، موسسات را اداره، خط مشی ها را تدوین و تصمیمات را اتخاذ می کنند. در صورتی که این افراد به عنوان معترضان خارج از نظام حاکم عمل کنند، خواستار تغییر خط مشی نظام می شوند. می کوشند تا برای هدفشان جلب حمایت کنند. ناراضیان را بسیج نمایند، فعالیت های اشخاصی را که از انزوا خارج شده اند هماهنگ سازند و تلاش می کنند تا آن چنان بر مقاومت حاکمان غلبه کنند تا شاهد تبدیل شدن اولویت های سیاسی خودشان به برنامه های الزامی حکومت باشند. به این ترتیب نقش رهبران سیاسی در تعیین اولویت های یک جنبش پررنگ تر از بدنه ی جنبش است زیرا رهبران سیاسی ارزش های فرهنگی را تفسیر و تعبیر می کنند و ساختارهای سیاسی اجتماعی را به کار می گیرند تا این تفاسیر به عنوان ارزش های غالب در جامعه پذیرفته شوند و به کمک آن ها اولویت های سیاسی تعیین به حکومت تحمیل گردند. به گفته ی افلاطون «رهبر سیاسی نقش ناخدای کشتی را بازی می کند.» از این رو وجود رهبری کارآمد به معنای دست یابی موفقیت آمیز به اهداف جمعی است. البته اعمال قدرت از سوی رهبران سیاسی در مواردی نیز منجر به وقوع پیامدهایی متفاوت از اهداف مورد نظر جنبش شده است. در ضمن در جریان مبارزه ی یک جنبش روشنفکران نیز به عنوان افراد شریک در حرکت اعتراضی از طریق ایجاد گفتمان سیاسی غالب درباره ی ضرورت دگرگونی در سیاست ها و نیز تعیین اولویت های سیاسی نقش مهمی ایفا می کنند. به طور خلاصه در پاسخ به سومین پرسش مطرح شده در ابتدای بحث می توان چنین گفت که موفقیت سیاسی یک جنبش به رهبری کارآمد، مشارکت کنندگان متعهد به اهداف جنبش و وضعیت ساختاری ای که در آن قدرت اعتراض کنندگان، قدرت دولت حاکم را در هم بکوبد بستگی دارد.
در نهایت با توجه با آنچه بیان نمودیم ارزش های فرهنگی، ساختارهای سیاسی اجتماعی و رفتارهای فردی، جنبش های اعتراضی و تاثیر آن ها بر تغییرات اجتماعی را تبیین می کنند. افراد از این رو اهمیت دارند که سازمان ها را راهبری می کنند، ارزش های فرهنگی را تفسیر می نمایند و از این رهگذر فرصت های ممکن برای اقدام سیاسی علیه بی عدالتی اجتماعی را گسترش می دهند. همچنین شرایط فرهنگی و ساختاری، انگیزه ها، ادراکات، نگرش ها، مهارت ها و نیز انتخاب های آن ها را شکل می دهند. هنجارهای فرهنگی و سازمان های اجتماعی سیاسی با برجسته ساختن بدیل های ممکن و مطلوب بر اتخاذ تاکتیک های خاص جهت اقدام سیاسی اعتراضی تاثیر می گذارند و در سایه ی این تاکتیک ها و واکنش ساختارهای حاکم است که جنبش به موفقیت و یا عدم موفقیت دست می یابد.