فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

‏هفته گذشته فیلم های بسیاری به روی پرده آمد. کم نبودند فیلم هایی که به فروش هایی میلیونی دست یافتند، اما بازندگان ‏هم اندک نبودند. از میان فیلم هایی از چهار گوشه دنیا، ساخته هایی از فیلمسازان نامدار و حتی فعلاً نا آشنا را برگزیده ‏ایم تا لذت دیدار فیلم های خوب را بار دیگر با هم قسمت کنیم….‏

فیلم های روز سینمای جهان

10000bc.jpg

‎‎‏10000 سال قبل از میلاد مسیح‎10,000 B.c

کارگردان: رولند امریش. فیلمنامه: رولند امریش، هارالد کلاسر. موسیقی: هارالد بکر، تامس ونکر. مدیر فیلمبرداری: ‏یولی استیگر. تدوین: الکساندر برنر. طراح صحنه: ژان ونسان پوزو. بازیگران: استیون استریت[د له]، کامیلا ‏بل[اولت]، کلیف کرتیس[تیک تیک]، جوئل ویرجل[ناکودو]، بن بادرا[سردار جنگ]، مو زاینال[کارن]، ناتانیل ‏برینگ[باکو]، مونا هاموند[مادر پیر]، مارکو کان[یک چشم]، ریس ریچی[موها]، جوئل فراری[لو کیبو]، عمر ‏شریف[راوی]. 109 دقیقه. محصول 2008 آمریکا، نیوزیلند. ‏

پسر جوانی به نام د له ملقب به “پسر یک ترسو” است، چون پدرش در جوانی دهکده را ترک کرده و هیچ کس جز ‏دوستش تیک تیک علت این کار را نمی داند. سال ها گذشته و اینک د له جوانی برومند شده و موفق می شود در یک ‏مراسم شکار بزرگ ماموت شجاعت خود را ثابت کند. او به پاداش این شجاعت شانس به همسری گرفتن اولت- ‏زیباترین دختر دهکده- را به چنگ می آورد. اما مدتی بعد، گروهی از تجار برده به دهکده حمله کرده و بسیاری- از ‏جمله اولت - را گروگان گرفته و می برند. د له به همراه تیک تیک برای نجات آنها می شتابد، اما تلاش او نافرجام مانده ‏و اولت بار دیگر اسیر می شود. دله می گریزد، اما به او قول می دهد برای نجات وی باز خواهد گشت. د له در طول ‏راه باعث نجات ببری از یک دام می شود و همین کار بعدها زمینه ساز اعتماد قبیله ای از سیاه پوستان به وی و تیک ‏تیک می شود. جنگجویان این قبیله به همراه او و تیک تیک برای نجات اسرا به راه می افتند. مقصد بسیار دور و جایی ‏است که بردگان در حال ساختن هرمی بزرگ برای فرمانروایی خدای گونه هستند و صدها سرباز از این بردگان ‏محافظت می کنند. به نظر می رسد نجات اولت و دیگران کاری ناممکن باشد، اما د له به هیچ وجه قصد بازگشت ‏ندارد…‏

چرا باید دید؟

اگر فیلم یک میلیون سال قبل از میلاد مسیح[1966، دان چافی با شرکت راکوئل ولش] را دیده و پسندیده باشید، پذیرفتن ‏دست بخت رولند امریش کار سختی نیست.البته از یک فیلم کمپانی همر فیلم انتظار نمی رفت در آن سال ها- که ‏پیشگامان جلوه های ویژه چون ری هری هاوزن تازه پا به میدان گذاشته بودند- پای بندی به تاریخ و جغرافیا و منطق ‏داشته باشند. هدف سرگرمی سازی بود و امروز هم هدف اولیه سینمای آمریکا همین است. ‏

با چنین هدف و بودجه ای بالغ بر 105 میلیون دلار، حداقل باید تماشاگر سرگرم شود. اما چنین نشده است و عایدی 85 ‏میلیون دلاری فیلم در گیشه آمریکا نشان دهنده نقش بر آب شدن تمامی آرزوهای تهیه کنندگان این فیلم است. شاید خود ‏نیز از فرجام کار خویش خبر داشتند و از این رو نمایش کامل خصوصی برای منتقدان قبل از اکران عمومی ترتیب ‏نداده و به نمایش 20 دقیقه آن بسنده کردند. فیلم پر از اشتباهات تاریخی و جغرافیایی-و حتی انتخاب بازیگر، چون ‏بیشترین بازیگران لاتین تبارهاند- است و همه جلوه های ویژه و مخارج تحمیل شده از این رهگذر به خاطر آن بوده که ‏امریش قصه ای درباره قهرمانی باب طبع خویش[برعکس نام قهرمان فیلم- دله- هلد است که در آلمانی می شود ‏قهرمان] و عاشقی وفادار بسازد و بس!‏

اشتباهات وی آن دقر فاحش است که تماشاگر عادی نیز به حیرت می افتد که مکان وقوع حوادث کجاست؟ لحظه ای در ‏بیابانی بی آب و علف هستیم و دقایقی بعد در جنگلی حاره ای و قبل از ان نیز در کوهستانی پر برف! و از همه بدتر ‏کسالت روایت که حتی از کارهای پر هیجان امریش مانند سرباز همه فن حریف و حتی گودزیلاست. تماشاگر برای ‏رسیدن به نقطه اوج پایانی فیلم باید یک ساعت و نیم صبر کند تا قهرمان در حرکتی اسطوره سازانه! همه این جنگ و ‏ستیز به خاطر یک زن را شورشی علیه خدایگان اعلام کند!!! نچسب ترین وصله به فیلم که خود فیلمنامه نویس و ‏کارگردان نیز آن را چندان جدی نگرفته اند. منتقدان آمریکایی نیز تا جایی که توانسته اند در چند هفته ای که از آغاز ‏نمایش فیلم می گذرد، در مذمّت آن گفته اند. بدیهی است که اطمینان کردن به چنین پروژه ای که بیش از حد متکی به ‏جلوه های ویژه باشد نیز خطاست. ‏

رولند امریش متولد 1955 اشتوتگارت، آلمان غربی است. در کشورش به اسپیلبرگ کوچک شهرت دارد و این شهرت ‏را در اوایل ورودش به هالیوود با فیلم های روز استقلال، دروازه ستارگان و این اواخر پس فردا بسط نیز داده است. ‏دانش آموخته مدرسه سینمایی مونیخ است و در جوانی نقاش و مجسمه ساز هم بوده و با اولین فیلمش در 1984 ورودی ‏خیره کننده و پول ساز به سینما را از سر گذرانده است. نقطه ضعف های کارنامه او گودزیلا[با وجود اقبال تجاری] ‏است و اینک بزرگ ترین گاف وی 10000 سال قبل از میلاد مسیح که گویا قرار است با بازسازی سفر شگفت ‏انگیز[دیگر فیلم علمی تخیلی راکوئل ولش] در سال 2010 تکمیل شود!‏

ژانر: ماجرایی. ‏

herowanted.jpg


قهرمان تحت تعقیب ‏Hero Wanted‎

کارگردان: برایان اسمرز. فیلمنامه: چاد لا، اوان لا. موسیقی: کنت بورگومستر. مدیر فیلمبرداری: لری بلنفورد. تدوین: ‏تیم اندرسون. طراح صحنه: کارلوس سیلوا دا سیلوا. بازیگران: کوبا گودینگ جونیور[لیام کیس]، ری لیوتا[کارآگاه تری ‏سابکات]، نورمن ریدوس[سواین]، کیم کوتیس[اسکینر مک گراو]، تامی فلانگان[درک]، جیم اسمارت[ملانی مک ‏کوئین]، کریستا کمپبل[کایلا مک کوئین]، استیون کازلووسکی[لینچ مک گراو]، پل سمپسون[گوردی مک گراو]، تاد ‏جنسن[کارآگاه والا سمک تی]، بن کراس[کازمو جکسون]، گری گرینز[جیل]. 95 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

لیام کیس، سرباز سابق و مامور شهرداری فعلی بعد از نجات دختربچه ای از یک سانحه تبدیل به قهرمان محلی می ‏شود. او که همواره با کابوس از دست دادن همسر خود در یک سانحه اتومبیل دست به گریبان است، مدتی بعد می پذیرد ‏تا با همدستی همکارش و دوستان خلافکار او در سرقت یک بانک شرکت کند. اما سرقت بر خلاف تصور او بدون ‏سانحه پایان نمی یابد و صندوق دار مونثی که لیام را به یاد همسر از دست رفته اش می اندازد، تصادفاً تیر می خورد. ‏این کار سبب خشم لیام شده و تصمیم به انتقام از مسببین این حادثه می گیرد. بعد از کشتن یکی از تبهکاران، باقیمانده ‏گروه به او شک کرده و در صدد کشف ماجرا برمی آیند. همزمان کارآگاه سابکات نیز مامور پرونده قتل می شود. اما ‏تنها کسی که از سوءظن وی به دور است، کسی نیست جز لیام که بار دیگر به خاطر ایستادگی در برابر دزدها به هنگام ‏سرقت و زخمی شدنش نشان قهرمانی دریافت کرده است. بعد از کشته شدن دومین تبهکار به دست لیام، باقیمانده گروه ‏دختر بچه ای را که در همسایگی او سکونت دارد، ربوده و از وی می خواهند تا به ملاقات شان برود. کارآگاه سابکات ‏به وی مشکوک شده، و دوست نزدیکش نیز از لیام می خواهد تا خود را به پلیس معرفی کند. اما لیام که خود را قادر به ‏توضیح ماجرا نزد پلیس نمی داند، برای نجات جان دخترک به سر قرار می رود…‏

چرا باید دید؟

برایان دلینی اسمرز و برادرش برت از موتورسوارها و بدل کاران بسیار مشهور سینما هستند. برایان از سال 2000 با ‏قسمت دوم ماموریت غیر ممکن دستیار کارگردانی را نیز تجربه کرده و اینک با قهرمان تحت تعقیب کارگردانی را ‏آغاز کرده است. بدیهی نباید از چنین کارگردانی که به شکل تجربی فیلمسازی را یاد گرفته، توقع چندانی داشت. اما ‏زمانی که دو هنرپیشه کم و بیش مشهور و قابل[مخصوصاً ری لیوتا که تجربه کار با کسانی چون جان دال و ‏اسکورسیزی را در کارنامه اش دارد] نقش های اصلی اولین فیلم او را بازی می کنند، حتی اگر بودجه فیلم بیش از 6 ‏میلیون دلار نباشد، انتظار تماشاگر و منتقد برای دیدن یک فیلم تماشایی متوسط افزوده می شود. ‏

اما مشکل از اولین قدم برای ساخت فیلم آغاز می شود، یعنی فیلمنامه که باید ساختمانی بر اساس این پی برافراشته شود. ‏نویسندگان فیلمنامه آدم هایی آشنایی نیستند و زمانی که با گذشت دو یا سه سکانس جز ابهام و آشفتگی نصیب تان نمی ‏شود، پی می برید که خانه از پای بست ویران است. البته سازندگان فیلم می توانند همین ابهام را به مثابه امتیاز به کار ‏بگیرند که عاجز از چنین کاری هستند و در نتیجه زمانی که در میانه فیلم گره ها باز و قصه اندکی وضوح پیدا می کند، ‏همه چیز بیش از اندازه کلیشه ای، تکراری و خسته کننده و قابل حدس می شود. در نتیجه تماشاگری که حتی شاهد ‏صحنه های اکشن باشکوه نیز نبوده، در انتظار درگیری نهایی نمی ماند. ‏

تکلیف روشن است، کوبا گودینگ جونیور که از جری مگوایر تاکنون نتوانسته آن اوج اولیه را تکرار کند، اسیر نقشی ‏نه چندان دلچسب و عاری از ایجاد همدلی می شود و ری لیوتا نیز نمی تواند ذره ای از قدرت بازیگری و حتی فیزیک ‏خود را به نمایش بگذارد. تهیه کننده هم مثل یک پسر خوب، دسپخت جناب اسمرز را یکسره روانه بازار دی وی می ‏کند. اما بین خودمان بماند اگر آدم منصفی پیدا می شد و قبل از کرایه دی وی دی مقداری اطلاعات موثق در اختیار من ‏می گذاشت، شاید هرگز آن را کرایه نمی کردم. شما چطور؟

ژانر: اکشن، جنایی، درام. ‏

frontier.jpg

مرز(ها)‏‎ Frontièr(s) ‎

‎ ‎

نویسنده و کارگردان: زاویه گنس. موسیقی: ژان پی یر تایب. مدیر فیلمبرداری: لوران باره. تدوین: کارلو ریتزو. طراح ‏صحنه: ژرمن استرلیسکی. بازیگران:‏‎ ‎کارینا تستا[یاسمین]، آئورلین ویک[الکس]، پاتریک لیگاردس[کارل]، دیوید ‏ساراسینو[تام]، مود فورژه[اوا]، ساموئل لو بین[گوتز]، شمس دمانی[فرید]، آملی دور[کلودیا]، استل له فبره[گیلبرتا]، ‏عادل بن شریف[سامی]، ژوئل له فرانسوا[هانس]، ژان پی یر ژوریس[فون گایسلر]. 108 دقیقه. محصول 2007 ‏فرانسه، سوئیس. نام دیگر: ‏Frontières، ‏Frontier(s)‎‏. ‏

در اوج درگیری ها و شورشی خیابانی به هنگام انتخابات ریاست جمهوری فرانسه و حضور نماینده ای به شدت دست ‏راستی در میان نامزدها، گروهی از جوانان پس از سرقتی مسلحانه تصمیم به خروج از شهر و عبور از مرز می گیرند. ‏زخمی شدن یکی از جوان ها، باعث می شود تا خواهر او یاسمین به همراه بقیه وی را به بیمارستان برساند. جوان ‏زخمی در بیمارستان می میرد و یاسمین و دیگران می گریزند. دو نفر از اعضای گروهی به همراه پول های سرقت شده ‏قبل از آنان از شهر خارج شده و به سوی مرز می رانند. پس از مدتی، به مهمانخانه ای مرزی رسیده و تصمیم به ‏اطراق می گیرند تا یاسمین و دیگران نیز به آنها بپیوندند. اداره مهمانخانه به عهده دو زن زیبا به نام های گیلبرتا و ‏کلودیا است. زن ها به سرعت خود را به آغوش دو جوان می اندازند و در اوج این کار برادر آنها به همراه مردی دیگر ‏از راه می رسند. ظاهراً هدف آنها گرفتن کیف پر از پول های سرقتی است، اما به زودی مشخص می شود که قصد جان ‏آنها را نیز دارند. دو جوان به دام آنها می افتند و ساعتی بعد یاسمین و دوستش نیز به مهمانخانه می رسند. گیلبرتا و ‏کلودیا آنها را به ساختمانی دیگر در جنب یک خوکدانی هدایت می کنند و به زودی مشخص می شود که آنها نیز پای به ‏تله نهاده اند. خانه به مردی نازیست به نام فون گایسلر تعلق دارد که همه اعضای خانواده اش همچون خود وی ‏خونخوارانی بی ترحم اند و برای یاسمین نیز نقشه های شومی در سر پرورده اند…‏

چرا باید دید؟

موج تولید فیلم های خون ریز و هراس آور این سوی اقیانوس و حتی سینمای فرانسه را که زمانی به شاعرانگی مشهور ‏بود، اسیر خود کرده است. کسانی هم که از خود اندک استعدادی در آدم کشی روی پرده به نمایش می گذارند، به سرعت ‏به آن سوی آب ها پست می شوند. نوظهورترین شان جناب زاویه گنس است که چند هفته قبل دومین فیلم او را به نام آدم ‏کش مزدور در همین صفحه معرفی کردیم. آدم کش مزدور با فاصله زمانی بسیار اندکی با فیلم اول گنس در آمریکا ‏پخش شد، فیلمی که سبب کشف این استعداد تازه توسط لوک بسون و بعد کاشفان نه چندان فروتن استعدادها در هالیوود ‏شد. گنس فیلم اول خود را با 3 میلیون دلار ساخته و تا جایی که ممکن بوده از هر دلار فیلم برای روان کردن خون در ‏جای جای آن به شکلی دست و دل بازانه استفاده کرده است. تماشاگر فیلم های ترسناک پر از خون و خون ریزی که ‏مجموعه فیلم های اره و یا هتل/‏‎ Hostel‎‏ را دیده و پسندیده باشد، یقیناً با فیلم تنش زیاد[الکساندر آجا، 2003] آشناست. ‏یکی از اولین فیلم های فوق خشونت بار غیر آمریکایی که نمایش آن با محدودیت هایی در برخی کشورها همراه بود و ‏راه آجا را برای رفتن به هالیوود و ساختن تپه ها چشم دارند باز کرد[ نمونه معقول این فیلم ها در سینمای فرانسه فیلم ‏دیگران/‏‎ Ils‎‏ است].‏

مرز(ها] به تاسی از آن فیلم سرشار از آدرنالین، لبریز از خون، روش های مشمئز کننده و دل غشه آور قصابی آدم ‏هاست. به قول ظرفای عهد قدیم جواب فرانسوی ها به مجموعه اره و جیغ و الی آخر…‏

اما ارزیابی من این است: فیلمی که مانند تولیدات پورنوگرافیک باید تماشاگر را به اوج برساند. البته نوع تماشاگر چنین ‏محصولی باید فاقد برخی خصایل انسانی و واجد رذایل حیوانی باشد که به یمن بعضی آموزه های دوران پست مدرنیسم ‏نوجوان ها صاحب چنین مشخصاتی هستند. مرز(ها) هر چند قصه اش را به درستی و حتی یافتن منطق و مابه ازای ‏بیرونی و تاریخی روایت می کند[مانند حضور نامزدی دست راستی در انتخابات، خانواده نژاد پرست که به دنبال ‏وارثی شایسته هستند- بهترین بازی فیلم نیز به بازیگر نقش نازی پیر تعلق دارد که اهریمن مجسم است- و یاسمین را ‏برای به دنیا آوردن فرزندی از پسر بزرگ خانواده می خواهند]، اما نمایش این همه کشت و کشتار، سبعیت و فلاکت با ‏هر هدفی که انجام گرفته باشد، جز سردرد و تهوع و بیزاری از نوع بشر چیزی دیگری برای تماشاگر عادی[منظور از ‏نظر روانی است] به دنبال ندارد. نسل پیشین مشاجره هاوارد هاوکز و سام پکین پا را بر سر آدم کشی در برابر دوربین ‏به یاد دارد، کجاس هاوکز تا گنس و همپالکی هایش را ببیند که روی شاعر خشونت را سفید کرده اند!‏

ژانر: ترسناک، مهیج. ‏

stelletlicht.jpg


نور خاموش ‏Stellet licht‏

‎ ‎‏ ‏

نویسنده و کارگردان: کارلوس ریگادس. مدیر فیلمبرداری: الکسیس زیب. تدوین: ناتالیا لوپز. طراح صحنه: جراردو ‏تاگل. بازیگران: کورنلیو وال فهر[یوهان]، میریام تووس[استر]، ماریا پانکراتز]، پیتر وال[پدر]، الیزابت فهر[مادر]، ‏یاکوب کلاسن[زاکاریاس]، ایرما تیه سن[سارا]، آلفردو تیه سن[آلفردو]، دانیل تیه سن[دانیل]، اوتگه لوون[اوتگه]، ‏یاکوب لوون[یاکوب]، الیزابت فهر[آنیتا]. 127، 135 و 144 دقیقه. محصول 2007 مکزیک، فرانسه، هلند، آلمان. نام ‏دیگر: ‏Silent Light، ‏Lumière silencieuse، ‏Luz silenciosa‏. برنده جایزه داوران برای بهترین فیلم از جشنواره ‏برگن، برنده جایزه داوران و نامزد نخل طلای جشنواره کن، برنده هوگوی طلایی بهترنی فیلم از جشنواره شیکاگو، ‏برنده جایزه بهترین فیلمبرداری-بهترین کارگردانی-بهترین صدابرداری و جایزه اول جشنواره هاوانا، برنده جایزه ‏طلایی بهترین فیلم و جایزه نقره بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم های آمریکای لاتین، برنده جایزه بهترین ‏فیلمبرداری-جایزه منتقدان برای بهترین فیلم و جایزه اول بهترین فیلم جشنواره لیما، برنده جایزه فیپرشی و بهترین فیلم ‏آمریکای لاتین از جشنواره ریو دو ژانیرو. ‏

یوهان و استر به همراه فرزندان شان زندگی ساکت و آرامی را در چیخواهوا می گذرانند. اما این آرامش به زودی از ‏میان می رود، چون یوهان عاشق زنی دیگر به نام ماریان شده است. یوهان می پندارد سرانجام عشق واقعی زندگی اش ‏را یافته است. یوهان این ماجرا را ابتدا با دوستش زاکاریاس در میان می گذارد. زاکاریس این اتفاق را سرنوشت می ‏داند. اما یوهان که عقیده دارد‎ ‎‏”مرد خود سرنوشت اش را می سازد” این موضوع را با پدرش-‏‎ ‎یک واعظ مسیحی- نیز ‏در میان می گذارد. پدر یوهان این کار را عملی شیطانی و گناه می داند، اما به گونه ای قدری مسلکانه آن را سرنوشتی ‏از پیش مقدر شده می نامند. سرانجام یوهان موضوع را با استر در میان می گذارد. استر دل شکسته به زودی بر اثر ‏بیماری می میرد، اما در مراسم تشیع جنازه او ماریان سر رسیده و با بوسه او استر بار دیگر زندگی را از سر می ‏گیرد…‏

چرا باید دید؟

سه سال قبل بود که با فیلم نبرد در آسمان کارلوس ریگادس فیلمساز مکزیکی به فهرست سالیانه بهترین های منتقدان ‏فرنگی راه یافت. کسی که در فیلم هایش رابطه جسمانی تمی ثابت بود و ارتباطی تنگاتنگ با مذهب داشت. نبرد در ‏آسمان با وجود قصه غم انگیزش امید را به تماشاگر عرضه می کرد و ساختاری معقول و جذاب داشت که تماشگر را تا ‏پایان با خود همراه می کرد. البته بی پروایی ریگادس در نمایش برهنگی و اعمال جنسی نیز بی تاثیر نبود. ‏

ریگادس دو سال بعد از این فیلم با بودجه ای فقیرانه تر[980 هزار یورو] دست به کار ساختن نور خاموش شد. حاصل ‏کار فیلمی متین تر، زیباتر و دارای بار مذهبی بیشتری است. اما این مزایا نمی تواند تماشاگر آشنا به ریتم تند فیلم های ‏امروزی را با خود همراه کند. نور خاموش برای تماشاگری ساخته شده که پس از تماشای فیلم های طولانی تارکوفسکی ‏دچار هیجان می شود و کسی مانند روبر برسون نزد او پیامبری بی بدیل در عرصه سینماست. نماهای طولانی، گاه ‏بسیار ساکن و بدون حوادث پر حرکت داخل قاب که می تواند صبوری هر کسی را به چالش بطلبد. اما منتقدانی را که ‏از دیدن فیلم که چه عرض کنم، نوارهای حاوی رگبار تصاویر پر سر و صدا خسته شدند وادار به تحسین کند. ‏مخصوصاً اگر دیندار هم باشند!‏

منتقد مجله تایم فیلم را دارای صحنه هایی درخشان و آکنده از ذکاوت بصری و احساسی خوانده، مانولا دارگیس منتقد ‏نیویورک تایمز نیز آن را یک داستان به ظاهر ساده درباره بخشش، اما دارای تصاویری فوق العاده زیبا با شخصیت ‏هایی که با نوری درونی روشن شده اند تعریف کرده و منتقد مجله لوموند نیز ریگادس را نابغه ای که هر لحظه را ‏مقدس ساخته می نامد. ‏

اما…. نور خاموش که با داستان خود را در میان طلوع و غروبی بازگو می کند، نه به این خاطر که اولین فیلم تولید شده ‏به زبان سخت نا آشنای ‏Plautdietsch‏[شاخه ای از زبان آلمانی با تاثیراتی از زبان هلندی]است یا فاقد هر گونه ‏جذابیت در قصه؛ بلکه برای همین پیام مذهبی اش و تم تزلزل ایمان[یوهان عشق خود را به ماریان نوعی امتحان الهی ‏می داند] دوست ندارم. پیامی به شدت کهنه، نخ نما، به دور از ضرورت های زمانه و از همین رو کسالت بار و خفه ‏کننده که حتی مقایسه دست و دل بازانه آن با فیلم های ترنس مالیک[فیلمساز مجبوب من] توسط منتقدان ریز و درشت ‏نمی تواند مرا وادار به توصیه تماشای آن کند. یقین دارم کسانی که دو فیلم قبلی ریگادس را نیز دیده اند، با تماشای نور ‏خاموش سخت جا خورده و دستخوش حیرت خواهند شد. سکوت و شاعرانگی نیز ظاهری فیلم نیز در خدمت ایمان ‏آوردن به معجزه انتهایی فیلم است و جز فریب و ریا در آن نمی بینم. در یک کلام: فیلم متعلق به زمانه نیست. نمونه ‏های بهتر را چندین دهه قبل امثال درایر ساخته اند[سکانس پایانی شباهتی فراوان به سکانسی از فیلم کلام دارد].‏

ژانر: درام. ‏

‏ ‏

fikretbey.jpg

آقا فیکرت ‏‎ Fikret Bey ‎

کارگردان: سلما کوکسال. فیلمنامه: سلما کوکسال، نجلا آلگان. موسیقی: سلیمان آلنیتمیز. مدیر فیلمبرداری: مصطفی ‏کوشچو. تدوین: اولاش جیهان شیمشک. بازیگران: ارول کسکین[آقا فیکرت]، فوآت اونان[محمت نگهبان]، گوکچه ‏آلگان[زینپ]، متین ارسلان[کمال مهندس]، دنیز کوچاک[مصطفی کارگر]. 94 دقیقه. محصول 2007 ترکیه. ‏

‏13 اکتبر 1988. یک روز از آخرین سال های زندگی فیکرت ئوزسوی که زمانی از اولین مردان صنعتکار ترکیه بود. ‏او به کارخانه می آید، جایی که به سبب کهولت مدتی آنجا را به چند نفر اجاره داده و به خاطر تاخیر یکی از مستاجران ‏در پرداخت هزینه برق کارخانه در معرض تعطیلی بر اثر قطع برق است. فردا آخرین مهلت پرداخت این بدهی است و ‏فیکرت تصمیم گرفته تا مستاجر خاطی را ملاقات کند. اما مستاجر بر سر کار حاضر نمی شود. فیکرت با نگهبان قدیمی ‏کارخانه بر سر کشته شدن سگ نگهبان کارخانه توسط مامورین شهرداری مشاجره می کند. سپس به یاد پسرش چنگیز ‏می افتد که پنج سال پیش به اجبار جلای وطن کرده است. همسرش بر سر چیزهای جزئی ناسازگاری می کند و کارخانه ‏نیز اندک اندک در حال تبدیل شدن به یک خرابه است. دخترش زینپ به آنجا می آید و ساعتی بعد با گرفتن این قول که ‏فیکرت زودتر به خانه بیاید او را ترک می کند. اما فیکرت قصد بازگشت به خانه را ندارد. ساعت کاری تمام می شود و ‏فکرت و نگهبان کارخانه پس از کمی گپ و گفت با یکی از کارگران، شامی تهیه کرده و می خورند. ساعتی بعد فیکرت ‏بعد از دیدن رویایی از خواب بیدار شده و به محمت می گوید اگر مرد، او را در پای درختی که در حیاط کارخانه ‏کاشته، دفن کند و بعدها نیز اگر خود نیز وفات یافت، وی را در کنار وی به خاک بسپارند….‏

چرا باید دید؟

کشف هفته گذشته و یکی از بهترین فیلم های مستقلی که تا امروز دیده ام. اولین ساخته آخرین کارگردان سینمای ترکیه ‏سلما کوکسال اهل استانبول که در دانشگاه بوغازایچی و کنسرواتوار دولتی تئاتر و سپس در دانشگاه مرمره سینما ‏خوانده است. کوکسال از سال های آغازین دهه 1990 وارد حرکت تئاتر آوانگارد شده و یکی از موسسین گروه ‏بازیگران تئاتری است. نقش های زیادی را بر صحنه جان بخشیده و نمایش های زیادی از جمله پنجره ای رو به کوچه، ‏هزار و یکشب، رویا، هیس هیس! و بهار شورشی است را با همین گروه به صحنه برده است. جوایز معتبری به چنگ ‏اورده و در فیلم و سریال های زیادی بازی کرده است. اولین فیلم کوتاهی که ساخت رویارویی[2000] نام داشت که در ‏جشنواره داخلی و خارجی زیادی به نمایش در آمد. دومین فیلم کوتاه وی به نام برخورد[2004] نیز جایزه اول جشنواره ‏فیلم کوتاه ‏‎ İfsak‎را برد. آقا فیکرت اولین فیلم اوست که تا این لحظه در جشنواره های استانبول، جشنواره بین المللی راه ‏ابرشم و جشنواره مونته ویدئو به نمایش در آمده است. ‏

نزدیک به سه دهه از کودتای ژنرال کنعان ئورن در ترکیه می گذرد، اما زخم های آن زمان هنوز خون چکان است و ‏بعد از سال ها تازه فیلمسازها شروع به ساختن فیلم هایی در این باره و به گونه ای تسویه حساب با این واقعه مهم سیاسی ‏کرده اند. تعدادی از این فیلم ها تاکنوندر همین صفحه معرفی شده، اما به جرات می توانم بگویم که آقا فیکرت به شدت با ‏تمامی آنها فرق دارد. آقا فیکرت قصه یک زندگی است. مردی دل بسته صنعت و کار برای زاد و بوم که در غوغای ‏همین حادثه مجبور به دوری از پسر و تنها وارث واقعی کارخانه ای که زمانی در کشور نمونه بود، شده است. فیکرت ‏ورشکست شده، پیر و بیمار است و در روز13 اکتبر 1988 به خود، کارخانه، پسرش، کودتا، حوادثی که بر سرش ‏آمد، زندگی و مرگ می اندیشد. پشیمانی ها، حسرت ها و رنج ها را به همراه دخترش، نگهبان کارخانه که به گفته او ‏حکم سانچو پانزا را برای دن کیشوت دارد و یک دو تا از کارگران دوره می کند. او در سایه کودتای 12 سپتامبر ‏بسیاری از باورهای خود را از دست داده، ارزش هایی را که زمانی سخت به آن دل بسته بود زیر سوال برده، اما هنوز ‏در وطن خویش مانده است. وطنی که مامورین شهرداری اش به گونه ای خونخوارانه سگ نگهبانش را به اسم سگ ‏ولگرد با گلوله کشته اند. ولی نتوانسته اند ایمان او را به نوشته های روزنامه جمهوریت و آتا تورک که سردیس وی در ‏اتاق مدیر کارخانه قرار دارد، متزلزل کنند. کارخانه برای او و کارگردان حکم کشوری را دارد که در به شکلی فطری ‏سوسیالیسم را طلب می کند. اما موانع فراونند و ره پر خطر…‏

آقا فیکرت فیلمی زیبا، شاعرانه و دقیق درباره پیری، دوستی، فداکاری و خسران هاست. اما در لایه های زیرین خود ‏تماشاگر را به زیر ذره بین گذاشتن حوادث تاریخی نه چندان دوری فرا می خواند که پس لرزه هایش هنوز جامعه ترکیه ‏را رنج می دهد. درباره این فیلم و موج فیلم هایی که با واقعه کودتای 12 سپتامبر دست به تسویه حساب زده اند بیشتر ‏خواهم نوشت و تلاش خواهم کرد گفت و گویی نیز با کوکسال انجام دهم. تا آن روز تلاش کنید فیلم را ببنید که فیلمی کم ‏ادعا، اما عمیق و جواهری کمیاب است. تماشای بازی ارول کسکین 77 ساله و یکی از بازیگران بزرگ سینمای ترکیه ‏در نقش اصلی فیلم و موسیقی به شدت رمانتیک و تاثیر گذار فیلم نیز می تواند از عوامل موثر برای توصیه اکید آشنایی ‏با آقا فیکرت باشد. ‏

ژانر: درام. ‏

catacombs.jpg

گورستان زیر زمینیCatacombs ‎

کارگردان: تام کوکر، دیوید الیوت. فیلمنامه: تام کوکر، دیوید الیوت. موسیقی: یوشیکی هایاشی. مدیر فیلمبرداری: ‏ماکسیم الکساندر. تدوین: جاش ریفکین. طراح صحنه: کریستین نیکولسکو. بازیگران: شانین سوسامون[ویکتوریا]، آلیسا ‏مور/ پینک[کارولاین]، امیل هاستینا[هنری]، سندی دراگوی[لیاوس]، میهای استانسکو[ژان میشل]، کابرال ‏ایبکا[هوگو]، رادو آندری میکو[نیکو]، کین مانولی[لئون]، دی جی کوستا[دی جی]، تام کوکر[دکتر گیگلز]، اشلی ‏رینز[سوفی]. 100 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. ‏

ویکتوریا به دعوت خواهرش کارولاین برای تمدد اعصاب به پاریس می رود. در آپارتمان کارولاین با دوستان او آشنا ‏شده و داستان هایی درباره موجودی خونخوار که در گورستان زیرزمینی پاریس زندگی می کند، می شنود. سپس شب ‏هنگام به همراه آنان به دیسکویی دخمه مانند می روند. این دیسکو که در گوشه ای از همان گورستان دخمه ای پاریس ‏قرار دارد و محلی کم و بیش ممنوعه محسوب می شود. ویکتوریا که از بودن در این مکان خشنود نیست، تصمیم به ‏خروج می گیرد. اما زمانی که به همراه کارولاین قصد خروج از دیسکو را می کنند، در برابر چشمان ویکتوریا ‏خواهرش توسط موجودی ناشناس به قتل می رسد. فرار ویکتوریا بر اثر ترس با حمله پلیس به دیسکو همزمان شده و ‏پس از برخورد سرش با سقف دخمه بیهوش می شود. دقایقی بعد که به هوش می آید، خود را تنها و به دام افتاده در ‏دخمه ای بی انتها و ظلمانی می یابد. او باید همزمان برای نجات خویش از دست قاتلی خونخوار نیز تلاش کند، کاری که ‏چندان هم ساده به نظر نمی رسد. پس از طی مسافتی با پسری به نام ژآن فیلیپ که به نظر می رسد همچون ویکتوریا در ‏دخمه به دام افتاده، روبرو می شود. او نقشه راهروهای این دخمه را در اختیار دارد و ویکتوریا اجباراً با او همراه می ‏شود. در حالی که هیچ کدام قادر به صحبت به زبان دیگری نیست و اعتمادی نیز میان دو نفر شکل نگرفته است. همین ‏امر سبب می شود، بعد از سانحه ای که منجر به شکستن پای ژان فیلیپ می شود، او را تنها گذاشته و بعد از سرقت ‏نقشه وی به تنهایی در صدد خروج از آن مکان ترس انگیز برآید…‏

چرا باید دید؟

شخصاً تماشای فیلمی درباره گورستان زیرزمینی پاریس برایم به شدت جذاب است. شاید خیلی ها باورشان هم نشود که ‏پایه های عروس شهرهای جهان[بیشتر ساحل دست چپ آن] بر روی شبکه ای از تونل ها و دخمه هایی قرار دارد که ‏در قرن هجدهم برای پذیرایی از اموات بنا شده و بزرگ ترین گورستان زیرزمینی تاریخ است. این گورستان که جسد ‏میلیون ها انسان در آن قرار دارد امروز جزو مکان های توریستی پاریس محسوب می شود. اما در کتاب ها و فیلم های ‏متعددی محل وقوع حوادثی شگرف نیز بوده، که می توان از میان آن ها به کتاب معروف آونگ فوکو[امبرتو اکو] یا ‏قصه کوتاه چلیک آمونتیلادو[ادگار آلن پو] و فیلم های ‏Les Gaspards‏ یا سریال ترسناک ترین مکان های روی زمین ‏‏[تولید شبکه ‏ABC‏] اشاره کرد. ‏

اما اولین فیلم دیوید کوکر[طراح قصه های مصور مارول] و دومین فیلم دیوید الیوت[که با فیلم ‏Nothing Sacred‏ و ‏فیلمنامه نگهبان-با بازی کیانو ریوز - شناخته می شود] ربط جدی به این مکان ندارد. همه اینها یک بازی ابلهانه است ‏که از سوی کارولاین[خواهر پتیاره ویکتوریا] برای ترس درمانی خواهر گرامی طراحی و با کمک دوستان مذکر با ‏استفاده از نقاب هراس آور بز در دالان هایی گورستان دخمه ای پاریس اجرا شده است و همین!‏

البته اگر نقشه معقول بود و اجرا مانند فیلم بازی دیوید فینچر پیش می رفت و جنبه بازی درمانی می یافت، بد نبود. اما ‏مشکل از آنجا آغاز می شود که فیلم در رومانی[بله، نه در پاریس] و دکورهایی کم شباهت به گورستان اصلی با ‏بازیگران غیر فرانسوی فیلمبرداری شده است. پس آنچه برای کسی چون من باقی می ماند سرخوردگی از ندیدن یکی از ‏شگفت انگیزترین مکان های روی زمین به عنوان لوکیشن فیلمی مهیج و از همه بدتر ساخته شدن فیلمی کم رمق و حتی ‏به دور از قراردادهای خاص این گونه-مانند ایجاد هراس از مکان های دربسته/کلایتروفوبیا- و استفاده اندک از بیماری ‏ویکتوریا است. تجربه اول کوکر به مدد عوامل حرفه ای و حضور پینک[بانوی آوازخوان برنده 2 جایزه گرمی] ممکن ‏است بسیاری را به سینما جذب کند، اما بی تردید در نیمه های فیلم فراری خواهد داد. چون از همین عامل جذابیت نیز ‏درست استفاده نشده و تنها در ابتدا و انتهای فیلم ظاهر می شود و شانین سوسامون باید به تنهایی بار سنگین ایجاد هراس ‏و دلهره را بر دوش های نحیف خود بکشد!‏

اعتراف می کنم که برای دیدن این فیلم بی صبرانه انتظار می کشیدم-بنابه دلایل فوق!- اما یاس غریبی دامن گیرم شد. ‏برای شما حوادث بهتری آرزو می کنم!‏

ژانر: ترسناک، مهیج. ‏

blondeandblonder.jpg

موبور و موبور تر ‏Blonde and Blonder‏

کارگردان: دین همیلتون. فیلمنامه: رولف کانفسکی، گری اندرسون، دین همیلتون بر اساس داستانی از رولف کانفسکی و ‏اریک پارکینسون. مدیر فیلمبرداری: سی. کیم مایلز. تدوین: استن کول. طراح صحنه: ریک ویتفیلد. بازیگران: پاملا ‏اندرسون[دی تویدل]، دنیس ریچاردز[داون سنت دام]، امانوئل وژیه[کت/‏The Cat‏]، مگان اوری[کیت/‏The Kit‏]، ‏جوی آرسکو[مامور کمپبل]، گری چالک[مامور گاردینا]، جی برازیو[لویی رامولی]، کوین فارلی[لئو]، جان ‏فارلی[سوان]. 95 دقیقه. محصول 2007 کانادا. ‏

دی و داون دو زن مو بور زیبا، ولی احمق که در همسایگی یکدیگر زندگی می کند-‏‎ ‎بی خبر از هم!- در پی سانحه ای ‏که از علاقه مفرط هر دو به خلبان شدن ناشی شده، با همدیگر دوست می شوند. وقتی داون برای اولین بار به خانه دی ‏پای می گذارد، هر دو از علاقمندی های خود و شغل های پیشین شان صحبت به میان می آورند. داون عاشق بازیگری ‏خرده پاست و دی عاشق لاک پشت خانگی اش و رقصیدن، اما هیچ کدام تاکنون موفق به در آغوش گرفتن محبوب نشده ‏اند. آن دو پس از دیدن آگهی استخدام رقصنده در یک کلوب، برای یافتن کار به آنجا می روند. این اتفاق همزمان می ‏شود با استخدام دو زن آدم کش به نام های کت و کیت برای از میان بردن صاحب کلوب که در تحت حفاظت پلیس قرار ‏دارد و باید در دادگاه علیه تبهکاران شهادت دهد. صاحب کلوب به قتل می رسد و دی و داون که پی به ماجرا برده اند ‏می گریزند. همین کار و همزمانی ورود آنها و قاتل به اتاق مدیر کلوب سبب می شود تا مامورین آنها را قاتلین مدیر ‏کلوب قلمداد کرده و به تعقیب آن دو برخیزند. اما دی و داون بی هیچ حادثه ای به خانه می رسند و خود را با نمایندگان ‏بی دست و پای تبهکاران که آن دو را به جای کیت و کت فرض کرده اند، روبرو می شوند. آنها 250 هزار دلار پول با ‏دستوراتی برای از میان برداشتن هدفی دیگر- صاحب هتل/کازینویی مجلل- در اختیار دی و داون می گذارند. آنها که ‏دستورات را اشتباه فهمیده اند، برای انجام آنها به راه می افتند. اما کت و کیت قصد ندارند تا شهرت و دستمزد خود را ‏از دست بدهند…‏

چرا باید دید؟

در فرهنگ آمریکایی موبور مترادف است با احمق و کودن[‏dummy‏] که می شود نام فیلم را همان خنگ و خنگ تر-‏نسخه مونث- ترجمه کرد. یک کمدی 8 میلیون دلاری[پر خرج برا سینمای کانادا] که قرار است با تکیه بر جذابیت ها و ‏پستی و بلندی های اندام پاملا اندرسون و دنیس ویلیامز رزق حلال مشتی آدم چشم ناپاک را با سکانداری دین همیلتون ‏از جیب تماشاگر چشم ناپاک تر از خودشان بیرون بکشد!‏

اما به حول قوه الهی!!! [ببخشید، کمی ادبیات آخوندی به حوزه کاری ما راه یافت.] تماشاگران این دو ضعیفه را قابل ‏ندانسته و دلارهای خود ارزانی دید زدن پر و پاچه و سینه آنها نفرموده اند[فقط 42 هزار دلار درآمد، باور می کنید]. ‏باور کنید به همین سادگی است!‏

موبور و موبور تر یک کمدی اشتباهات است. با همه کلیشه های این گونه که حتی تیتراژ انیمشن خود را از پیشینیان ‏دهه 1960 و 70 خود تقلید کرده است. البته بی انصافی است اگر نگوییم چند شوخی دست دوم را خوب تعریف می کند ‏که برای نجات فیلم و تماشاگر از رخوت کافی نیست. کافی است به جمله منتقد سایت ‏DVD Talk review‏ درباره فیلم ‏دقت کنید: [‏Boy, this is the last time I listen to my penis for movie selection advice‏].‏

دین همیلتون متولد 1961 ویندسور، اونتاریو است. سابقه ای طولانی و معقول در نوشتن، بازی و تولید و کارگردانی ‏فیلم های تلویزیونی دارد و شهرت خود را میدون فیلم تلویزیونی سرنوشت برادران[1995] است که دو جایزه نیز برای ‏ساختن آن از جشنواره های شیکاگو و سانتا کلاریتا نصیبش شده است. ارزو می کنم فیلم سینمایی بعدی اش ‏Havana ‎Heat‏ اثر تماشایی تر و جدی تری باشد، اما برای آشنا شدن با او موبور و موبورتر گزینه چندان مناسبی نیست!‏

ژانر: کمدی. ‏