پوپولیستی که سوسیالیست نشد
فئواد شمس
مرگ “هوگو چاوز” شاید در میان مخاطبان ایرانی دستکم بعد از خود مردم ونزوئلا بازتابهای زیادی داشت به صورتی که از لحظه انتشار خبر مرگ رییسجمهوری ونزوئلا در فضای مجازی و رسانههای فارسی زبان انواع نوشتهها و تحلیلها منتشر شد. شاهبیت این تحلیلها و نوشتهها اما “پوپولیست” بودن چاوز بود. پوپولیسم در آمریکای جنوبی به نوعی ریشهدارتر از دیگر مناطق جهان است. جدال اصلی در این کشورها بر سر آن است که پوپولیسم به شکل راست آن باشد یا چپ. در نتیجه شاید مرگ یکی از معروفترین پوپولیستهای چپگرا بهانهای باشد برای باز بررسی این پدیده در آمریکای لاتین. سرزمین کودتاها و قیامها.
سرزمین جدال چپ و راست بر سر همه چیز حتی بر سر پوپولیست بودن. در آمریکای جنوبی در پس سرکوب جامعه مدنی و هر نوع تشکل و اتحادیه کارگری و سندیکاها و احزاب مختلف ناگهان فرصت برای بروز و ظهور پوپولیست به اشکال گوناگون فراهم میشود. ناگهان یک ژنرال ارتش همچون پرون یا پینوشه از پس یک کودتای ضد مردمی با شعارهای کلی و مبهم و استفاده از یک شخصیت کاریزماتیک تودههای بیشکل مردم را به سمت خود جلب میکند. شاید هم از دل یک قیام مردمی یک ستوان دوم ارتش با گرایشات چپ گرایانه اما خام بتواند بر موج اعتراضات مردم سوار شود.
اما باید بستر اصلی این نحوه شکلگیری پوپولیسم را در کشورهای آمریکای لاتین در چیز دیگری جست. در جایی که احزاب سرکوب میشوند و فرصتی برای عرضاندام جامعه مدنی فراهم نمیشود قطعا رهبران کاریزماتیک و پوپولیست میتوانند سر بر بیاورند. اما باید با دیدی موشکافانهتر به اختلافات بنیادینی که بین همین پوپولیستها است هم نگاه کرد. اگر در آرژانتین پرون از دل سرکوب اتحادیههای کارگری و احزاب چپگرا و دموکراتیک بیرون آمد، اگر در شیلی پینوشه از دل کودتا بر ضد رییسجمهور منتخب مردم یعنی سالوادور آلنده بیرون آمد اما چاوز محصول یک انتخابات دموکراتیک است محصول مقاومت مردم در مقابل کودتای نظامی و دخالت خارجی.
در شرایطی که چاوز با سیاستهای اقتصادیاش واقعا فقر و شکاف طبقاتی را کاهش داد و سطح رفاه و آسایش مردم ونزوئلا را افزایش داد مقایسه وی با دیکتاتورهای دیگر چندان دقیق و منصفانه نیست. اما نکته کلیدی در این میان آن است که چاوز نه یک رهبر کارگری که از دل مبارزات کارگری و سندیکایی اتحادیهها برای رفع ستم طبقاتی علیه طبقه کارگربیرون آمده بود (همانند لولا) و نه اینکه خودش ادعای آن را داشت که به معنای کلاسیک و علمیاش یک کمونیست یا مارکسیست باشد. این بیشتر دشمنانش بودند که به وی لقب کمونیست و مارکسیست میدهند. چاوز یک ملیگرا بود با چاشنی مذهبی که به طبقات فرودست توجه میکرد. در سیاست خارجیاش هم اصل را بر منافع ملی کشورش میگذاشت. چاوز در تحلیل نهایی یک پوپولیست چپگرا بود نه یک سوسیالیست، که سوسیالیسم نه متکی بر یک فرد کاریزما که متکی بر تشکیلات کارگری و مردمی است.
منبع: روزنامه شرق