انتخابات، هر بار با اهمیت تر از پیش

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

اینکه مردم ایران بنا بر روحیه اجتماعی و رفتار سیاسی خود انتخابات را به مثابه کم هزینه ترین و پرثمرترین شیوه مشارکت سیاسی برگزیده اند؛ به دو دلیل قابل اثبات است:

یکم، آمار بالای مشارکت در انتخابات های گوناگون که در مقیاس جهانی قابل اعتناست؛ آنهم علیرغم وجود نارضایتی های آشکار در جامعه و فعالیت های قانونمند اپوزیسیون برای ترویج سیاست تحریم..

دوم، عدم ارائه هیچ تز یا برنامه دیگری برای مشارکت و فعالیت سیاسی که توانایی اثرگذاری داشته باشد.

سطح مشارکت مردم ایران در انتخابات های پی در پی، بویژه در مجلس شورا و ریاست جمهوری و شوراهای شهر و روستا، بجز یک مورد خاص، از معیارهای نسبی تا عالی تغییرات معنا داری داشته است.

اینک و در آستانه برگزاری این دو انتخابات که یکی از آنها ( انتخابات خبرگان) برای اولین بار توجه و علاقمندی آفریده است، نیز می توان مشارکت وسیع مردم را در صحنه پیش بینی کرد.

قید “ وسیع ” برای مشارکت در این انتخابات تابع ویژه گی شرایط کنونی است. ویژه گی شرایط همان عاملی است که سیر نزولی یا صعودی میزان مشارکت مردم ایران را هر از گاه تعیین کرده است.

تجربه های تاریخی نزدیک عناصر متشابه این شرایط نظیر را که منجر به برجسته شدن اهمیت انتخابات برای مردم ایران شده است، نشان می دهند؛ تجربیاتی از این دست:

 

علل توجه خاص مردم به انتخابات دوره ششم مجلس؛

پس از انتخابات دوم خرداد هفتاد و شش که از پس سه دوره فترت و افول مشارکت به سطح پنجاه درصد، با مشارکتی نزدیک به هشتاد درصد، از بیست و هفت میلیون ایرانی، بیست میلیون آنها در یک اراده واحد پیرامون شخصی گرد بیایند که کمترین حمایت حکومتی را بر خلاف رقیبش نداشته است. غافلگیری واژه ای بود که یک سره می شنیدیم.

این تنها اپوزیسیون خارج از کشور نبود که غافلگیر شد؛ رقبای اقتدارگرای اصلاح طلبان نیز که بعدها ردای “اصولگرایی” را پوشش اقتدارگرایی خود کردند، غافلگیر شده بودند. تفاوت اما در برخورد این دو جریان با این غافلگیری بود! اگر واکنش اپوزیسیون در مقابل این رویداد تاریخی، به تحلیل و تفسیر نشستن و بخشاً درس گرفتن از آن بود، حضرات اصولگرا با کارد و قمه و زنجیر دست به اقدامات “اصولی” بردند. با قتلهای زنجیره ای از روشنفکران و با یورش به کوی دانشگاه از دانشجویان به مثابه فعالترین اقشار اجتماعی که آن انتخابات را سامان داده بودند، انتقام گرفتند و این فقط بخش سخت افزاری تقابل با اراده مردم بود و نرم افزار این مقابله مجلس پنجم بود که با اسلحه قانون دست به کار شده بود. مجلسی که در یکساله اول عمر خود در درگیری با برنامه های توسعه اقتصادی دولت هاشمی رفسنجانی ورزیده شده بود و نمایندگانش عموماً فعالان شناخته شده ستادهای آقای ناطق نوری یعنی شکست خوردگان در انتخابات بودند. با شکایت همین نمایندگان روزنامه سلام بسته شد و آنهمه فاجعه پس از آن روی کرد. استیضاح مهاجرانی، وزیر ارشاد و برکناری عبدالله نوری وزیر کشور با آن حاشیه های تنش زا برای اشتغال تمام وقت یک دولت کافی بود و این را مردم می دیدند.

تشکیل مجلس ششم با مشارکت بالاتر از ۷۱ درصدی مردم که بالاترین میزان مشارکت در انتخابات های مجلس تا آن زمان بود، در واقع تأیید مجدد دولت انتخابی مردم و حمایت از آن در مقابل کارشکنی های مجلس پنجم و ایضاً فراخواندن مجلسی بود که مشوق و یاریگر برنامه اصلاحات باشد و نه سدی در برابر آن.

این حقیقت که دولت اصلاحات و نیز مجلس ششم ضعفها و نارسایی هایی داشتند که منجر به از دست رفتن آن موقعیت و سد راه تداوم اصلاحات شد، قابل انکار نیست. ضعفها و نارسایی ها برای جریانی که در تاریخ تحولات سیاسی یک جامعه تجربه ی تازه ای است، از عواقب طبیعی بی تجربگی سیاسی آن جامعه در جمیع جهات خود از حکومت تا سایر بازیگران محسوب می شود. اما این حقیقت لزوماً نافی همه ی راهکارها و اقدامات نیست و در آن میان شرکت وسیع مردم در انتخابات مجلس شورا در سال ۷۹ به معنای حمایت مجدد جامعه مدنی از دولت منتخب و تلاش برای تغییر ترکیب مجلسی که در مقابل اصلاحات ایستاده بود، انتخاب درست و سیاست دقیق و خردمندانه ی جامعه ایران بود. تشخیص درست موقعیت بود و هوشیاری در پیگیری مطالبات. اما عنصر درست و لازم پیگیری مطالبات متأسفانه بر اساس همان کم تجربگی سیاسی، نوعی بیصبری انقلابی را نیز خود داشت که منجر به قهر جامعه از منتخبین خود و درس تلخی در مدرسه ی مبارزات سیاسی مردم ما شد.

 

تجربه دیگر، انتخابات ریاست جمهوری ۹۲

از آن درس سخت و پرهزینه که گروهی بی ریشه و ابن اوقت را از شورای شهر و شهرداری تهران به حکومت فرستاد، اما هشیاری برتری زاییده شد؛ ورود جامعه مدنی ایران پس از فجایع سال ۸۸، به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم!

تصمیم مردم به نقش آفرینی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ نمایش متانت و شعور سیاسی ملتی بود که قادر به تشخیص منافع آتی علیرغم دشواری های آنی هست و توان گذشتن از سنگلاخه ها را حتا با پای پر آبله دارد. انتخاب مردم یا حداقل بخش وسیع جامعه مدنی که زخمهای جنبش سبز را نه بر اندام که در قلب خود داشت، انتخاب آسانی نبود. زیرا آنچه باید محقق می شد فقط پاسخ دندان شکن به تندروها نبود؛ امر مهمتر تلاش برای نجات کشور از ورطه بی سرانجامی ها بود و در این تلاش افق انتخاب همچون دوم خرداد یا سال هشتاد و هشت روشن نبود!

ضرورت آن روز همراهی با اعتدالگرایانی بود که از سنخ آشنای اصلاح طلبان نبودند. نه کشته ای در خاک و نه یاری در زندان و حصر داشتند. نه تنها در کوچه و خیابانهای جنبش سبز ردپایی از آنان نبود که در جنبش اصلاحات نیز نامی و نشانی نداشتند. در سوی مردم نیز نه باورهای کاذب دوم خرداد ۷۶ در میان بود و نه و فضای سرشار از امید انتخابات ۸۸.

تنها سرمایه ی عیان روحانی و یارانش برای مردم صاحب نظر، موضعگیری ایشان در مقابل تاراج دهندگان ثروت و عزت کشور بود. از همین روی هم بود که حمایت چهره های شاخص اصلاح طلب، بویژه محمد خاتمی و نیز بخش بزرگی از حامیان جنبش سبز را یافته بودند.

باری، ملت” دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت” با اراده و امید ساختن وطن “اگر چه با خشت جان خویش” و با هشیاری و باریک بینی؛ که اگر نبود اینهمه، می توانست قهر تاریخی ۸۱ از انتخابات شورای شهر تهران که احمدی نژاد را برکشید، اینبار جلیلی را به ادامه ی ویرانگری های او بگمارد؛ نه به عمد که به سهوی از آن دست که در آن سال بد شد.

بر اساس این همه دشواری هاست که حرکت مردم ایران در خرداد ۹۲ در تاریخ تحولات سیاسی ایران ارزشمند، مفهوم ساز و متکی بر یک دلالت منطقی است.

 

امروز باز همان روز است

اما راهی که ملت در آن انتخابات و در سایه ی خرد جمعی گشود، از فردای آن روز همچون از فردای دوم خرداد هفتاد و شش با مقاومت های اشکار و نهان روبروست و باز سدهاست که در مسیر اهداف آن انتخاب بنا می شود.

امروز به یمن ایستادگی ها و قربانی ها که مردم در این راه داده اند، دو پیروزی به دست آمده است؛

یک، جدایی هرروز فزاینده ی منصفان و مردم صفتانی از اردوی اقتدارگرایان و نزدیک شدن آنان به جامعه مدنی.

دوم، درس آموزی ناگزیر آمران و عاملان خشونتهای زنجیره ای.

این دو عامل هر روز بیش از گذشته زمینه انجام آن خشونتهای جنایت بار را از میان می برد. اما نرم افزار مقابله با رأی مردم و مطالبات نهفته در آرای آنان بلافاصله در مجلس اصولگرا آغاز به کار کرد و هنوز فعال است. مجلسی که یکصد و هفتاد نماینده اش متهم به گرفتن وجه از وزیر کشور دولت دهم هستند، معرکه ی رسوایی در جریان رأی اعتماد به وزیران پیشنهادی دولت که اغلب ورزیده و مورد وثوق صاحب نظران بودند، به راه انداخت معیار و محک و اسلحه اش به سبک نمایشات مهموع تلویزیونی اعلام برائت از جنبش سبز و اصلاحات بود و هر چه که رنگی جز اختناق و سرکوب داشته باشد؛ بویژه موضعگیری های رسوایشان در برخورد با وزرای علوم و آموزش و پرورش که همه از نتایج سحر بود و وقتی نوبت به طرح برجام رسید صبح دولتمان دمید. شور مخالفتی که متوجه وزرای پیشنهادی دولت بود با حرارت بیشتری در راه جلوگیری از حل مشکل ویرانگر پرونده هسته ای ایران دمیدن گرفت.

انتخابات هفتم اسفندماه باید پاسخ منطقی باشد به آن دسته از به اصطلاح وکلای ملت که یا قدرت تشخیص مصلحت مردم و کشور را نداشتند یا جان و دل به سودها و منافع کلانی سپرده اند که از فقر و محرومیت روزافزون مردم نصیب آنان بود. این به اصطلاح نمایندگان مردم از هر یک از این دو گروه غافلان یا مفسدان که بوده باشند و به هر دلیل، راه پایان دادن به تنشها و ماجراجویی ها را سد می کردند زیرا خواهان رسیدن به توازن و تعامل با جهان نبودند، گیرم جهانی که نه همواره به حق بود.

حق و باطل بر همگان آشکار نبود؛ اما آنچه در آینه منافع ایران عیان بود دشواری روزافزونی بود که راه هر امیدی را نه بر آینده نزدیک که بر سرنوشت نسلهای آتی این سرزمین می بست و می توانست هر روز بیش از پیش حق و باطل را به هم بیالاید. تنها بیخردان یا منفعت پرستان می توانستند در این آینه نگاه نکنند! با این وجود نمایندگان این مجلس و هم اندیشان و همراهان شان در مناصب دیگر تا لحظه آخر هر چه در توان داشتند انجام دادند تا بلکه مانع از رسیدن به توافقی شوند که باید از کوه مشکلات فرا رونده ی مردم ایران بکاهد و توان جامعه را به جای مقاومت در مقابل مصائب صرف پیشرفت و آبادانی کند.

آشکار است که این آزموده شدگان نباید بار دیگر بر مناصب و موقعیت هایی تکیه بزنند که آنها را قادر بسازد این بار در اجرای توافق به دست آمده سنگ اندازی کنند. بحث اصولگرا و اصلاح طلب و یا اعتدالی نیست؛ باید از خشونت طلبان و تاریک اندیشانی را که نشان داده اند به مردم و مسائل آنان نزدیک نیستند و یا اساساً قدرت درک مشکلات جامعه را ندارند، خلع ید و دستشان را از دخالت در سرنوشت کشور کوتاه کرد.

چنین امری فقط به قدرت حضور هر چه وسیعتر جامعه مدنی در مقابل صندوقهای رأی امکان پذیر است در مجلس شورا و در مجلس خبرگان.

تا برجام هنوز در دسترس نبود و باید منعقد میشد، اینان آنچه در توان داشتند برای خفه کردن این توافق در نطفه کردند. امروز این پیمان باید اجرایی شود و صحنه ی اجرا داخل مملکت است نه پشت میزها در آنسوی جهان که شر و شور و معرکه گردانی حضرات بر آن تأثیرگذار نباشد. اجرای برجام در هر گام نیاز به قوانین و مقرراتی خواهد داشت که باید از مجلس شورا تأیید بگیرد و پیشبرد آن با پارلمانی که همت خود را ایستادن در مقابل هر گام از آن کند همچنان که مصروف مخالفت با بند بند آن کرد، ناممکن خواهد شد.

هم به این دلیل و هم برای پیگیری مطالبات سرکوب شده آزادیخواهان، حضور مردم در هر دو انتخاباتی که در هفتم اسفند ماه برگزار خواهد شد می تواند گام بلند و بی بازگشتی باشد به سوی توسعه پایدار اقتصادی و امکان بی بهانه ای باشد برای دولت روحانی که احیای حقوق فردی، اجتماعی و سیاسی مردم ایران را بر عهده بگیرد و ایضاً مطالبه ی برجا مانده ی آزادی زندانیان سیاسی و پایان حصر شرم آور شیخ شخیص اصلاحات کروبی و قهرمانان بی ادعای جنبش موسوی و زهرا رهنورد.

در مجلس خبرگان حذف عناصری مانند احمد جنتی، احمد خاتمی، مصباح و محمد یزدی و یا صادق لاریجانی که دشمن ازادی اندیشه اند، یا راندن آنها به ته جدول اعلام حضور قدرتمند جامعه مدنی است و درسی از یاد نرفتنی به منفعت پرستان و کج اندیشان حاکم.

رقم زدن همین سرنوشت برای کوچک زاده ها و حسینیان ها و فلاحیان ها… در مجلس شورا ضروری است زیرا آنان از حوزه ی تأثیر بر حیات سیاسی و اجتماعی مردم کنار نمی روند مگر با حذف نامشان از برگه های رأی و در آنصورت مسلماً دست دولت برای پیشبرد وعده هایی که به مردم داده است بازتر می شود و ر میان اگر چیزی بماند، خلف وعده است با مردم و باقی بهانه.