با گذشت بیش از ۱۷ روز از بازداشت حسین نورانی نژاد، او همچنان در سلول های انفرادی بند ۲ الف سپاه زندانی است. پروانه رضا، مادر حسین نورانی نژاد می گوید که پرونده ای در غیاب این عضو جببه مشارکت برای او تشکیل شده و “در تاریخ ۶ / ۶ پرونده ای درست کرده و اتهام تبانی و اجتماع زده اند در حالیکه حسین اصلا ایران نبود که اجتماع و تبانی بخواهد بکند و برای ادامه تحصیل در استرالیا بود”.
حسین نورانی نژاد، روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، اول اردیبهشت ماه در منزل شخصی اش در حالی بازداشت شد که ۱۶ اسفند ماه برای دیدن کودک تازه به دنیا آمده اش به ایران بازگشته بود. از اتهامات انتسابی و وضعیت نگهداری او خبری در دست نیست و مادرش در مصاحبه با “روز” می گوید: خبر چندانی نداریم، دیروز زنگ زد در حد دو دقیقه و احوالپرسی که تلفن قطع شد و نتوانستیم حرفی بزنیم. دیروز که رفتم دادگاه، قاضی گفت گردش کارش نیامده، باید بیاید.ما هیچ خبر دیگری نداریم، فقط می دانیم که در انفرادی بند ۲ الف سپاه است.
پروانه رضا در خصوص اتهامات انتسابی و دلیل بازداشت فرزندش می گوید: هیچ دلیلی برای ما نمی آورند. فقط پارسال در ۶ شهریور ماه پرونده ای برای او تشکیل شده مبنی بر تجمع و تبانی؛ زمانی که اصلا حسین ایران نبود که تجمعی داشته باشد و برای ادامه تحصیل به استرالیا رفته بود.
او می افزاید: حسین هیچ کار غیرقانونی نکرده فقط رفته درس خوانده، بچه اش که دنیا آمد به خاطر بچه اش آمد که او را ببیند.ما فکرش را هم نمی کردیم که چنین موضوعی پیش بیاید. چون حسین قانونی برای ادامه تحصیل رفته و قانونی هم برگشته بود. هیچ نوع فعالیتی هم نداشت فقط مصاحبه ای در استرالیا داشت که آن هم دعوت مردم به آرامش و رای دادن و حضور در انتخابات بود. غیر از این چیز دیگری نگفته، هر چه ما مصاحبه او را گوش کردیم دیدیم حرفی مبنی بر غیرقانونی بودن نزده. فقط مردم را به رای دادن و آرامش دعوت می کرد، هر چه هم گفته فقط به خاطر ایران است، حسین عاشق ایران است او در آنجا جای امنی داشت می توانست بماند و پیشرفت کند. بارها خود من به او گفتم بمان و نیا. گفت نه من مملکت خودم را دوست دارم و نمی توانم. حسین یک آدم مذهبی است و نمی تواند در یک جای غیرمذهیی زندگی کند. خیلی دوست داشت بیاید ایران و اینجا زندگی کند. هیچ نوع کار خلافی نکرده بود. من اگر می دانستم می خواهند این چنین کنند به هیچ عنوان نمی گذاشتم بیاید، با چنگ و دندان نمی گذاشتم بیاید. آمده بچه اش را دیده، یک ماه در خانه سرش با بچه اش گرم بود و در گیر اثاث کشی و خانه تحویل دادن و خانه گرفتن و.. بود. در خانه اش داشت زندگی اش را می کرد. کار دیگری نکرده.
به گفته او، روز بازداشت حسین نورانی نژاد قرار وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی برای او صادر شده اما از آزادی او ممانعت به عمل آمده است: روزی که حسین را گرفتند خانه خودش بود، حسین زنگ زد به خانم اش که ۳۰۰ میلیون تومان وثیقه بیاورید من آزاد شوم. وثیقه را فراهم کردیم صبح با پدر و برادر و خانمش رفتیم زندان اوین. از صبح دم زندان نشستیم تا بعد از ظهر که الان جواب می دهند یک ساعت دیگر جواب می دهند. ساعت ۳ گفتند پرونده تان قابل قبول نیست بروید از دادگاه انقلاب پیگیری کنید فرستاده ایم دادگاه انقلاب. گفتم کدام کارتان روی اصول بوده که این یکی را یک روزه فرستادید دادگاه انقلاب. شما نمی خواهید بچه مرا آزاد کنید. یک سربازی آنجا نشسته بود اصلا نمی دانست چه بگوید. عصبانی شدم با سرباز دعوایم شد بعد دیدم فایده ای ندارد برگشتم. روز بعد رفتم، دوباره گفتند آقای خورشیدی نامی گفته بروید دادگاه انقلاب پیگیری کنید. رفتم دادگاه انقلاب گفتند اینجا پرونده ای ندارد چرا اینجا آمده اید بروید دفتر کل. رفتم دفتر کل گشتیم و شماره پرونده را هم پیدا کردند نوشت روی کاغذ می خواست به من بدهد ولی شعبه ۱۵ اجازه نداد و به من گفت برو تا پرونده بیاید. باز رفتم اوین خواهش و تمنا کردم، با خود آقای خورشیدی صحبت کردم.خودش به من گفت از نظر من حسین آزاد است و هیچ مشکلی ندارد ولی به خاطر پرونده ای که سال پیش برایش تشکیل دادند اجازه ندادند آزادش کنیم؛ پرونده ای که اصلا ایران نبود. کدام اجتماع را کرده؟ کدام تبانی را کرده؟ حسین که استرالیا بوده آنجا هم اصلا چنین مسائلی نیست.
حسین نورانی نژاد از بازداشت شدگان وقایع بعد از انتخابات جنجال برانگیز ۲۲ خرداد ۸۸ بود. او ۲۰ شهریور ۸۸ بازداشت و به تبلیغ علیه نظام و اجتماعی و تبانی متهم شد. او ابتدا به سه سال حبس تعزیری محکوم شده بود که در دادگاه تجدید نظر به یک سال تبدیل شد.رئیس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت پس از سپری شدن محکومیت اش آزاد شد. مادرش می گوید: پرونده حسین اصلا مختومه است. یک سال زندانی داشته تا ساعت آخرش هم کشیده و تمام شده. حسین مشکلی نداشته، از طریق قانونی قبول شد، برای فوق لیسانس رفت درس بخواند. کار هم می کرد درس هم می خواند. کلی هزینه کرده، کلی زحمت کشیده به اینجا رسیده. الان درس اش نصفه کاره مانده، برای چی باید برود زندان؟ برای چی؟ می خواهید برای خودتان ناراضی درست کنید؟ می خواهید پدرش را از بین برید؟ مرا از بین ببرید؟ آیا دلتان نمی خواهد جوان هایتان با انسانیت زندگی کنند؟ همه را باید ناراضی کنید؟ با گرفتن حسین، فقط حسین ناراضی نمی شود شما ببینید چقدر آدم ناراضی می شوند. حسین آدمی است که همه را ساکت و آرام می کند. کاری نکرده، من هر چی فکر می کنم می بینم هیچ کاری نکرده. شب و روز فقط دارم گریه می کنم و نفرین شان می کنم که برای چی؟
مادر حسین نورانی نژاد با اشاره به وعده های برخی مسئولان مبنی بر بازگشت ایرانیان به داخل کشور می گوید: حسین برگشت، چه کردند؟ زندگی بچه مرا فنا می کنند که دیگران عبرت بگیرند و برنگردند؟ این درست است که بچه را از بغلش بگیرند و ببرند که به دیگران پیام دهند؟ خب پیام شان را بدهند راحت بگویند نیایید. چرا می گویند بیایید و کسی کاری به شما ندارد؟ پدر حسین عمل قلب باز کرده. الان سینه اش ورم کرده آمده بالا. مادر خود من خبر نداره حسین را گرفته اند. برادر حسین اعصاب اش به هم ریخته. همسرش با این وضعیت. یک زن تنها با یک بچه نوزاد. آیا نبایدبه این بچه نوزاد رحم کرد؟ خود من که دیگر مثل آدم عادی نیستم، مثل آدم آهنی شده ام که فقط راه می روم.
او می افزاید: فقط متاسفم برای شان. حسین آدمی است که می شود از او استفاده بهینه کرد. هیچ کار خلافی نکرده. غیر از اینکه همه را به آرامش دعوت می کند. امیدوارم بتوانند این را هضم کنند و بفهمند که چه اشتباهی دارند می کنند. برای چه جوانی را که بچه اش تازه دنیا آمده می برید انفرادی؟ چی می خواهید از او؟ بگذارید مملکت ما از این فلاکت در بیاید، بگذارید مشکلات دیگر حل شود. جوان های مردم را می گیرید می کنید توی زندان چه مشکلی از مملکت حل می کنید؟ چرا برای خودتان ناراضی درست می کنید؟ امیدوارم همه آزاد شوند بچه من هم در کنارشان. امیدوارم خدا کمک اش کند این روزها در انفرادی و تنهایی و.. بچه اش می خوابید می گفت دلم برایش تنگ شده الان ۲۰ روزه برده اند آنجا دور از بچه اش و فقط می گویم خدایا انشالله سر خودشان بیاید و بفهمند بچه های ما چی می کشند.
خانم نورانی نژاد سپس اشاره می کند که بعد از روی کار آمدن دولت حسن روحانی تصور نمی کرد دوباره بگیر و ببندی در کار باشد: اصلا فکر نمی کردم اینطور شود. اینقدر فکرم آرام بود که فکر نمی کردم دیگر بگیر و ببندی باشد. دیروز رفتم عیادت دختر پیمان چالاکی. دختر بچه ۸ ساله ای که دست اش خورد شده بود.بعد حاضر به درمانش نبودند چون رضایت نامه پدر نبود. پدر او زندانی سیاسی بند ۳۵۰ است، گفته بودند تا رضایت نامه نیاورید درمان نمی کنیم. آیا در جامعه ما زن ارزشی ندارد؟ زن هزار جور بدبختی می کشد، زحمت می کشد برای بچه اش، بعد حق یک امضا برای درمان بچه اش ندارد؟ وقتی این را می بینم دیگر چه توقعی از بقیه حرف ها دارم؟