صفحه جدید همسایه ها- بر گرفته از رمان جاودان احمد محمود- به ادبیات داستانی تعلق دارد. پیام رهنما همکار ما در تهران پای حرف های فرخنده آقایی داستان نویس معاصر نشسته است.
فرخنده آقایی متولد 1335 در تهران است.اودارای مدرک فوق لیسانس علوم اجتماعی واز داستان نویسان موفق ایران می باشد. آقایی حرمان ها و ناآرام های روحی زنان را از منظر ذهنیتی وحشت زده و مواجه با واقعیتی کابوسناک روایت می کند.”از شیطان آموخت وسوزاند “از آثار مشهوراوست که مدتها زیر تیغ سانسور ارشاد به سر برد. او درجشن جایزه ادبی “روزی روزگاری”با ارائه یک مقاله مقایسه ای بین داستان کوتاه ایران وجهان انجام داد.
حرفهای فرخنده آقایی:
دکان های دونبش ارشادی
مشکلات زنان نویسنده چیست؟
زنان نویسنده، مثل زنان دیگر و مردان دیگر، مشکلات خودشان را دارند. گفتن اینها دردی از نویسنده دوا نمیکند. حوصله این غرغرها را هم ندارم. فکر میکنم مشکلات نویسنده زن یا هرکسی به خودش مربوط است. یا میتواند آنها را حل کند یا نمیتواند.
با وجود اینکه دارای خانواده و مسوولیتهای آن هستید و درکنار آن هم به شدت کار هنری می کنید مشکلی برایتان پیش نمی آید؟
مشکلی راجع به این موضوعات نداشتم. من همیشه مسافرتهایم را رفتهام. برنامههایم را داشتهام. خانوادهام هم با من همکاری میکنند. حتی وقتی بچههایم کوچک بودند، سفر که میرفتم اغلب نمیبردمشان.
برای خواندن چقدر وقت میگذارید؟
رمانهای دو سه جلدی را معمولاً یکهفتهای و بهطور شبانهروزی میخواندم. خیلی از زنهای خانهدار هم رمانخوان حرفهای هستند.
فرق بین واقعیت و بهانه را در چه میدانید؟
همین که کادری میکشید و جایتان را مشخص میکنید، آدمها هم جایشان مشخص میشود. اگر من دلم میخواهد روزی 10 ساعت از شما کار مجانی بکشم و شما هم آن را برای من انجام میدهید، این مشکل من نیست، مشکل شماست. چون به هرحال، هرکسی ممکن است دلش بخواهد مستخدم داشته باشد. وقتی قبول میکنید که یکی بیاید روی شما یله بشود ـ حالا این آدم میتواند همسر یا بچهتان باشد ـ این خواست خودتان است. اما دیگر نگویید من را بدبخت کردند، نگذاشتند به حقوقم برسم.
با این تفاسیربه نظرتان مهم ترین مشکل زنان نویسنده چیست؟
مهمترین مشکل زنان نویسنده در فضای اجتماعی شکل میگیرد، یعنی در بازبینی مطالب آنها درباره افراد، خودشان در معرض قضاوت اجتماعی قرار میگیرند. مثلاً همه فکر میکنند چون شما راجع به چنین زنی نوشتهاید، پس حتماً خودتان هم اینطوری هستید. بنابراین، خودتان سعی میکنید چندان به مرز این موضوعات نزدیک نشوید، مرز سنت ها و محدودیت هایی که زن ایرانی در آنها غوطهور است. من باید مدام فکر کنم چه چیزی قابل نوشتن است و چه چیزی را نباید نوشت. این فکرها خستهام میکند. انرژیام را میگیرد.
به نظر شما، علت اقبال عمومی به کتابهای نویسندههای زن چیست؟
مردها دوست دارند بدانند زنها به چه چیزهایی فکر میکنند. مثل مردهایی که پنهانی مجله زنان میخوانند. دوست دارند بدانند در اینها چه نوشته شده. زنها هم دوست دارند بدانند زنهای دیگر چه میگویند. برای همین فکر میکنم بین دو نویسنده مساویالحال، خواننده ترجیح میدهد نوشته نویسنده زن را بخواند. آنقدر تاریخ ادبیات ما مردانه است، آنقدر راجع به مردها نوشتهاند که همه عالم و خلایق از آنها خبر دارند. حالا وقت آن است که زنها بنویسند. ادبیات زنها بهنظرم مخاطب را جذب میکند و ناشران هم دوست دارند از این موضوع استفاده کنند.
شما ابتدا به سراغ داستان “تپه های سبز” رفتید و آن را به عنوان اولین کتاب خود معرفی کردید. خوشحال می شویم در مورد اولین اثرتان برایمان بگویید.
تپه های سبز اولین کتاب چاپی من است اما اولین کتابی نبود که من نوشتم. کتاب اول من راز کوچک است و چون قصه های این کتاب مجوز نشر نمی گرفتند من داستان های تپه های سبز را نوشتم و منتشر کردم. راز کوچک نزدیک ده سال در ممیزی ارشاد نمره منفی و ردی می گرفت. تپه های سبز مجموعه کوچکی است. اما تمامی داستان های آن از یک منطق سوررئالیستی و در عین حال عینی برخوردار هستند. این نگاه موجب شده که داستان های تپه های سبز در فضایی روایت شوند که کاملاً آشنا است اما از اعمال و آدم های به شدت فراواقعی سود می برد. تپه های سبز مجموعه ای از خواب ها و رویاهای من به شمار می آید، مقداری از واخوردگی های من را به علت عدم انتشار کتاب اولم منعکس می کند.
آیا فقط بیانِ واخوردگی از زمان پیرامون تپه های سبز را می آفریند و یا این سرخوردگی اصلاً به جامعه نویسنده تعمیم پیدا می کند؟
قصه های مجموعه راز کوچک رئالیستی هستند ولی تپه های سبز به نوعی کابوس ها و رویاهای من به شمار می رود باید بگویم که نوشتن تپه های سبز بسیار غریب بود. الان که نگاه می کنم درمی یابم برخی از درونیات اثر درناخودآگاه من شکل گرفته و کاملاً غریب به نظر می رسند.
مهمترین ویژگی تپه های سبز که آن را از بقیه آثار نویسنده متمایز می کند زبان اثر است. زبانی شاعرانه و پر از استعاره و رنگ که آن چنان هم به خط روایی پایبند نیست. درایم مورد توضیح می دهید؟
من هرگز به تپه های سبز این طور نگاه نکرده ام و اصلاً برخی اوقات از چاپ مجموعه احساس غبن می کنم، چون که کاملاً درونی بود. شاعرانگی اثر شاید به خاطر شتابزدگی در ارائه محتوی بوده که القای شاعرانگی می کند. من هرگز در مورد زبان داستانی شاعرانه فکر نمی کنم.
دومین مجموعه و به نوعی مهمترین کتاب شما “راز کوچک” است. اثری که در سال ۱۳۶۲ منتشر شد و به یکباره از شما یک نویسنده مطرح معاصر را پدید آورد. اخذ جایزه قلم زرین مجله گردون و جایزه بیست سال ادبیات داستانی از مهمترین جوایز این کتاب مطرح به شمار می آید. آدم های راز کوچک به راحتی به ما معرفی می شوند، ما با آنها نفس می کشیم و زندگی می کنیم. اما یک اتفاق محوری که عموما توسط شخصیت بسط داده می شود موجب نابودی ایشان می شود.درست است؟
برای من خیلی سخت است که در مورد داستان های گذشته ام صحبت کنم، الان خیلی از آنها دور شده ام و برعکس بقیه نویسندگان داستان هایم را فرزندانم نمی دانم. من بعد از چاپ هر داستان، آن را فراموش می کنم و وقتی به آنها سری می زنم گاهی اوقات جا می خورم که آیا این نوشته من است. این چیزی که شما به آن اشاره می کنید یک پاسخ دارد: برای من همیشه رنج آدم ها بسیار مهم است و به شکلی به رنج توجه داشته ام و این رنج حتی در آثار عاشقانه من نیز پررنگ و محسوس است. زنِ مجموعه راز کوچک متوهم است. اما این توهم مانند تپه های سبز به کابوس تبدیل نمی شود بلکه در جریان زندگی شکل می بندد.
شما در داستانهایتان گرایش عجیبی به ماجراهای زنانه دارید.آیا این شیوه ناشی از روح زنانه شماست یا اینکه فارغ از این عمدی درکار است؟
این روزها آقایان هم زنانه مینویسند و ترجیح میدهند درباره خانمها بنویسند. این گرایش یا در پاسخ به کنجکاوی خواننده است یا اینکه برای خود نویسنده جالب است بداند پس پشت ذهن خانمها چه میگذرد.البته نوشتن درباره زنان محدود به موضوعات روزمره نمیشود. چنانکه مثلا زن داستان “سیمای زنی در میان جمع” هاینریش بل دارای تجربه اجتماعی، سیاسی و تاریخی عمیق و عظیمی است.
اصولا ایرادی که از شما گرفته می شود این است که به تصویر چند باره رنج ها و ناله های شناخته شده زن ها بسیار دامن می زنید. خودتان این را قبول دارید؟
من نمی توانم یک بار دیگر ناله نکنم، من نویسنده می کوشم این ناله را پررنگ تر کنم تا سازمان های مختلف بشنوند. من فکر می کنم در داستان با انتقال رنج زنان آگاهی جامعه را تحریک کنم و آن را به سمت درک این رنج ببرم.
نظرتان درمورد جایزه ادبی “روزی روزگاری” و درمجموع جشنواره های ادبی که درایران برگزار می شود چیست؟
ترجیح می دهم درمورد روزی روزگاری چیزی نگویم اما به خیالم دکانهای دو نبش جوایز ادبی که روزی روزگاری قرار بود کارگشا و عصای دست ادبیات داستانی بشود، حال تبدیل به چماقی شده که بر سر نویسنده وکتاب او فرود می آید.در خصوص جوایز ادبی بارها مطالبی از طریق داستان نویسانی که سالها وقت و عمر و انرژی خود را در این کار گذاشتهاند عنوان شده است، ولی متاسفانه این مطالب در نشریات انعکاسی نداشته، زیرا ما با سانسور مطالب در بخشهای ادبی روزنامهها و مجلات ادبی مواجه هستیم. مسئولین صفحات ادبی نیز چون لباس قضاوت به تن دارند و جزو هیات داوران جوایز ادبی هستند ترجیح میدهند اعتراضات نویسندگان در باب جوایز ادبی و نحوه برگزاری این جوایز جایی منعکس نشود. عمدتا ترکیب هیات داوران، صدور بیانیه های تحکم آمیز همراه با توهین و تحقیر نسبت به نویسندگان، اعمال نفوذ چند ناشر مشخص و نیز برگزار کنندگان جوایز که بارها مورد اعتراض حتی داوران بوده هم اکنون موجب شده که این جوایز به نوعی نقش سانسور و سانسورچی را در ادبیات بر عهده بگیرند.
این سانسور شامل حذف نامها و کتابهای مشخص و نیز ارائه طریق است که چگونه بنویسید که هیات داوران را خوش آید. اعضای هیات داوران این جوایز که خود کوچکترین انتقادی را بر نمیتابند بی محابا راجع به حاصل کار نویسندگان رهنمود صادر میکنند.
چه چیزی درنوشتن بیش از هر چیزی آزارتان می دهد؟
سانسورهای ارشاد. بعضیها نوشته های من بعد از ممیزیهای ارشاد شش ماه در تختخواب میافتند و افسردگی میگیرند. کتاب اول خود من ده سال در ارشاد ماند تا چاپ شد و کتاب اخیرم سه سال. این چیزها رنجم میدهد. من تکلیفم با آدمها روشن است. شما میتوانید آدمها را از زندگیتان حذف کنید یا آنها را دور بزنید. ولی مسائل و قید و بندهای اجتماعی را نمیشود کاری کرد. آدم تا یک زمانی جوان است و حوصله دارد هی بنویسد و هی خط بزند، ولی بعد به جایی میرسد که از خودش میپرسد چرا در چنین جایی زندگی میکند.