دریغ از راه دور و رنج بسیار

نویسنده

» چند شعر از میرزاده عشقی

پرونده/ شعر: میرزاده عشقی، شاعر دوره مشروطه، روزنامه‌نگار و نویسنده ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم، روز ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی، در تهران به قتل رسید. او در هنگام مرگ ۳۱ ساله بود و به ضرب گلوله افراد ناشناس به قتل رسید گفته می‌شود که “دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر “عشقی، محرمانه کشته شود” را شنیده بود.”

 

این تصویر، از مجموعه عکس “به روایت یک شاهد عینی”، صحنه بازسازی شده‌ی قتل میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه سال ۱۳۰۳ در تهران است. آزاده اخلاقی، عکاس ایرانی، در این مجموعه عکس، مرگ‌های تراژیک تاریخ معاصر ایران را بازسازی کرده است.

 

میرزاده عشقی، شاعر آزادی‌خواه، در ابن بابویه دفن شد؛ بر کنار سنگ قبر او این شعر را حک کرده‌اند:

خــــاکــــــم به سر ، زغصه به سر خاک اگر کنم

خـــــاک وطن که رفت ، چه خاکی به سر کنم؟

مـــــن‌ آن نیـــــم بــــه مرگ طبیعی شوم هلاک

وین کـــــــاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشـــــوق عشقی ای وطن ای عشق پاک من

ای آن کـــــــه ذکـــر عشق تو شام و سحر کنم

نوروزی‌نامه، سه تابلو مریم، احتیاج و رستاخیز از مشهورترین اشعار عشقی است. در زیر سه شعر از این شاعر که در ۱۲ تیرماه ، نود سال از مرگش می‌گذرد را بخوانید.

1

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید!

به چنین مجلس و بر کر فرش باید رید!

به حقیقت در عدل ، ار در این بام و در است!

به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید!

آنکه بگرفته از او ، تا کمر ایران گه

به مکافات ، الا تا کمرش باید رید

پدر ملت ایران ، اگر این بی پدر است

به چنین ملت و گور پدرش باید رید

به “مدرس” نتوان کرد جسارت اما

آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید

این حرارت که به خود احمد آذر دارد

تا که خاموش شود بر شررش باید رید

شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد

غفراله کنون بر اثرش باید رید

آن دهستانی تحمیلی بی مدرک لر

بهر این ملک ،‌ به نفع و ضررش باید رید

گر ندارد ضرر و نفع مشیر الدوله

از نوک پاش ، الی فرق سرش باید رید

گر رودموتمن الملک به مجلس گاهی

احتراما به سر رهگذرش باید رید

2

این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود….. دیدی چه خبر بود؟

هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود….. دیدی چه خبر بود؟

این مجلس چارم خودمانیم ، ثمر داشت؟….. و الله که ضرر داشت

صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود….. دیدی چه خبر بود؟

دیگر نکند هو نزند جفته مدرس….. در سالن مجلس

بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود….. دیدی چه خبر بود؟

هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد….. دیدی که چه ها شد

ایندوره چه گویم که مضارش چقدر بود….. دیدی چه خبر بود؟

از بنده به آقا که الحق که نه مردی….. زینکار که کردی

ریدی بسر هر چه که عمامه بسر بود….. دیدی چه خبر بود؟

من دشمن دین نیستم اینگونه نبینم….. من حامی دینم

دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود….. دیدی چه خبر بود؟

تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد….. خواهان وطن شد

گویم ز چه عمامه بسر در پی شر شد….. دیدی چه خبر شد؟

عمامه بسر هر که که بنهاد دو کون است….. یک کونش که کون است

آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود….. دیدی چه خبر بود؟

آن مردکه خر که وکیل است به تهران….. اینگونه و اینسان

یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود….. دیدی چه خبر بود؟

شد مصرف پر چانگی شیخ محلات….. مجلس همه اوقات

خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود….. دیدی چه خبر بود؟

میخواست خودش را برساند به وزارت….. با زور وکالت

افسوس که عمامه برایش سر خر بود….. دیدی چه خبر بود؟

این مردک خولی پز بد ریخت امین نیست….. اینست و جز این نیست

آنکس که رخش همچو سریر بز گر بود….. دیدی چه خبر بود؟

میگفت که بر کرسی مجلس چو نشینم….. آسوده نگیرم

راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود….. دیدی چه خبر بود؟

از بسکه شد آبستن و زائید فراوان….. قاطر شده ارزان

گوئی کمر شیخ سراسر ز فنر بود….. دیدی چه خبر بود؟

کسرای عدالتگر اگر زنده بد این عصر….. اینسان نبد این این قصر

گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟….. دیدی چه خبر بود؟

گفتند که بوداست عدالتگه ساسان….. آنروز که ایران

سرتابسرش مملکت علم و هنر بود….. دیدی چه خبر بود؟

من در غم این کز چه عدالتگه کشور….. شد دزدگه آخر

زین نکته غم اندر دل من بیحد و مر بود….. دیدی چه خبر بود؟

تا اینکه در این دوره بدیدم وکلا را….. در مجلس شورا

دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود….. دیدی چه خبر بود؟

این مجلس شورا نبد و بود کلوبی….. یک مجمع خوبی

از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود….. دیدی چه خبر بود؟

هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی….. پاینده نبودی

این جامعه زنده نما زنده اگر بود….. دیدی چه خبر بود؟

تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست….. این حرف حسابیست

ایکاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود….. دیدی چه خبر بود؟

ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی….. تو شهر فسادی

از شر تو یک مملکتی پر ز شرر بود….. دیدی چه خبر بود؟

این طبع تو عشقی بخدائی خداوند….. از کوه دماوند

محکمتر و معظم تر و آتشکده تر بود….. دیدی چه خبر بود؟

3

بخشی از شعر “جمهوری‌نامه”

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

ترقی اندرین کشور محال است

که در این مملکت قحط ‌الرجالست

خرابی از جنوبست و شمالست

بر این مخلوق آزادی وبالست

نباید پرده بگرفتن ز اسرار

که گردد شرح بدبختی پدیدار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

اگر پیدا شود در ملک یک فرد

بمانند رضاخان جوان مرد

کنندش دوره فوراً چند ولگرد

بفکر اینکه باید ضایعش کرد

بگویند از سر شه تاج بردار

بفرق خویشتن این تاج بگذار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

نخستین بار سازیم آفتابی

علامت‌های سرخ انقلابی

که جمهوری بود حرف حسابی

چوگشتی تو رئیس انتخابی

باید گفت کاین مرد فداکار

بود خود پادشاهی را سزاوار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

حقیقت بارک الله چشم بد دور

مبارک باد این جمهوری زور

از این پس گوشها کر چشمها کور

چنین جمهوری بر ضد جمهور

ندارد یاد کس در هیچ اعصار

نباشد هیچ در قوطی عطّار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

چه جمهوری شود آقای دشتی

علمدارش بود شیطان رشتی

تدین آن سفیه کهنه مشتی

نشیند عصرها در توی هشتی

کند کور و کچل‌ها را خبردار

ز حلاج و ز رواس و ز سمسار

دریغ از راه دور و رنج بسیار

صبا آن بی‌شعور بدقیافه

نماید گوز جمهوری کلافه

زند صد لاف در زیر ملافه

که جمهوری شود دارالخلافه

ولیکن بی‌خبر از لحن بازار

ز علاف و زبقال و ز نجار

دریغ از راه دور و رنج بسیار