مریم کاشانی
چند جوان با پلاکاردهایی در دست، و آن طور که خود اعلام کرده بودند “در پاسداشت 18 تیرماه و در اعتراض به وضعیت دانشگاههای کشور و بخصوص ادامه بازداشت 8 دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک” در برابر دانشگاه امیر کبیر دست به تحصن زده بودند. آرام، مدنی و البته که سوگناک. اما این نیز دیگر “تحمل” نمی شود: “نیروهای انتظامی و لباس شخصی با حمله به تحصن اعضای شورای دفتر تحکیم وحدت در برابر درب ولی عصر دانشگاه پلی تکنیک، این دانشجویان را بازداشت کردند”.
بازداشت شدگان دفتر تحکیم عبارت بودند از: محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، مهدی عربشاهی، بهاره هدایت، حنیف یزدانی و علی وفقی.
و این همه ماجرا نبود؛ حمله کنندگان به “تحکیم”، سپس، “ادوار تحکیم” راهم نشانه گرفتند: “نیروهای لباس شخصی سپس با حمله به دفتر سازمان ادوار تحکیم وحدت ضمن شلیک تیر هوایی اقدام به بازداشت حاضران در دفتر آن سازمان کردند.”
و نه فقط یک بازداشت ساده: “هجوم نیروهای امنیتی به دفتر سازمان ادوار تحکیم وحدت که با شلیک تیر هوایی و اعمال خشونت و شکستن در همراه بوده به گونه ای شدید بوده است که مردم منطقه با نگرانی در محل حاضر می شوند و جویای دلیل این حمله می شوند که نیروهای امنیتی برای آرام کردن جو به دروغ خود را مامور مبارزه با مواد مخدر معرفی می کنند.”
این مامورین “مواد مخدر”ی سپس کلیه اموال این سازمان از جمله اسناد و کامپیوترها و…“را ضبط کردند و حاضران در دفتر را با خود بردند. در صف افراد جدیدی که می بردند، عبدالله مومنی (عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و سخنگوی سازمان ادوار(، بهرام فیاضی (عضو شورای مرکزی آن سازمان)، حبیب حاج حیدری (مسئول روابط عمومی سازمان) مجتبی بیات (عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم)، عزت الله قلندری و مرتضی اصلاحچی، مسعود حبیبی، سعید حسین نیا، آرش خاندل و اشکان غیاسوند قرار داشتند. همچنین، مادر محمد هاشمی دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت که جهت پی گیری وضعیت فرزند بازداشت شده خود در آن سازمان به سر می برد مورد بازداشت نیروهای امنیتی قرار گرفت که بعدا آزاد شد.
بعد از آن نیز دفتر سازمان دانش آموختگان ایران را پلمپ کردند و رفتند و مردم نگرانی را پشت سر به جا گذاشتند که صبح آن روز در بیانیه تحکیمی ها به مناسبت پاسداشت18 تیر خوانده بودند: “برخاسته ایم تا بانگ بیدارباش سردهیم،
در دوران نشست و سکوتِ جامعه ایرانی، و در زمانِ انفعال و سردرگمی روشنفکر و سیاستمدار مدعی، و آن هنگام که صدای کوس استبداد بر آستانِ بلند میهنمان سرآساییده و چتر حیاتش بر اول و آخر ایرانمان گسترده است، و در کویی که نجوای شهادتِ شاهد شریفِ شرفِ نسلمان شهید عزت ابراهیم نژاد به گوش می رسد، و در روزگاری که عزت و اقتدار میهنمان برپای ذلت و ناتوانی حاکمانمان بر آب رفته است؛ برخاسته ایم تا بانگ بیدارباش سردهیم و جامعه ایرانی و روشنفکران و سیاستمداران و شاهدان شریفِ شرفِ نسلمان و آستانِ بلند تاریخِ میهنمان و عزت و اقتدارمان را بازخوانیم.هرچند دنیای دانشگاه و حدیث رفته بر آن در چند صباح گذشته از این، و در این کنونِ پر سئوالِ بی جواب، به رنگِ سیاه ظلم و ستم آغشته است. ما که خاطر از دشنه سبزوار داریم و یادمان با زندان و تعلیق و تعطیل و ستاره رنگین است؛ در انتظار آزادی دوستان دربندمان ننشسته ایم؛ که ایستاده و استوار چون آنان برای رهایی شان رها از خویش گشته ایم”.
و اینکه “شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در شرایطی اقدام به تحصن در راستای استیفای حقوقی از دست رفته می کند که انفعال و مصلحت سنجی پاره ای از روشنفکران و سیاستمداران بر جای حقیقت گرائی و حق محوری نشسته است. در نتیجه غبار یأس و ناامیدی دامن جامعه را آلوده است. ما فریاد نسلی هستیم تاوان پرداز نخواسته ها و نکرده ها. مگرنه اینکه نسل ما نسل بی انتخاب است؟ نسلی که پرسشهایش بی پاسخ و کنشش واکنش تعبیر می شود. رسالت روشنفکر دمیدن در شیپور آگاهی است. آگاهی از رهگذر شنیدنِ پاسخِ پرسش حاصل می شود حال آنکه روشنفکران زمانه ی ما را یارای برآمدن از پس پرسشهای ما نیست. نگاه به قدرت به مثابه ابزار سلطه بر مردمانی که در شناسائی و خواست حقوق شهروندی خویش درمانده اند مشخصه کنش سیاستمداران و حاکمانی است که در پس نقاب عدالت و آزادی و دینداری دروغینشان پنهان شده اند، و در این میان نسل ماست که مسرور از نقاب برافکندن از چهره دروغین مدعیان، منادی عدالت و آزادی است. دانشگاه زنده است پس نسل ما زنده است، و فریاد آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر از کنه وجود آن سربرمی آورد”.
و چنین بود که آن جوانان آن روز صبح”به بست غمی” نشسته بودندکه “آرمان هایشان”بساطش بود.
بساطی که به هزاران دلیل ماموران”مخدری”را خوش نمی آید.اما چه باک:
“من از مردن نمی ترسم
هراسم از نمردن زیر بار یوغ شیطان است
نه از جامانده های نسل بوسفیان
نه از بوجهل های حافظ قرآن
نه از افعی ضحاکان
من از تردیدهای کاوه می ترسم
من از ماندن به هر قیمت در این ویرانه می ترسم.”
شعری که در مقدمه بیانیه اعتراض به این دستگیری آورده شده و چنین ادامه یافته: “جایی می رسد که سخن گفتن هم جرم می شود. جایی می رسد که اعتراضهای مدنی هم سرکوب می شود. سحرگاه امروز بار دیگر پستوی زندانها ستاره باران شد و ستارگان ستاره دار در چشمان زندانبانان نوری نو افکندند تا بار دیگر شاهد زیر پا گذاشتن حق و عدالت از سوی حاکمیت اقتدارگرا باشیم. موج جدید فشارها دانشجویان را به آستانه فریاد رسانده است. آنان که گوشهایشان فریاد اعتراض به اقدامات نامعقول دولت مهرورز را نمی شنود شامشان در درون دانشگاه فساد حس می کند. در طول یک روز ۶ نفر از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در روز ۱۸ تیرماه به جرم تحصن آرام جلوی درب دانشگاه امیرکبیر برای بزرگداشت وافعه ۱۸ تیر دستگیر می شوند و ساعتی نمی گذرد که نیروهای امنیتی به دفتر سازمان دانش آموختگان یورش آوردند و در اقدامی خودسرانه و خلاف حقوق شهروندی ۹ نفر از دوستانمان را می ربایند”.[ شورای تهران اتحادیه انجمن های اسلامی سراسر کشور]
به راستی که “این همه برای چیست؟ دانشجویان تاوان چه چیز را پس می دهند؟” پاسخ را بیانیه خود داده است:” آیا جز اینست که امروز دانشجویان تاوان مقاومت جانانه شان در مقابل افدامات خانمان براندازانه حاکمیت یکدست شده اصول گرا را پس می دهند؟ بر چه کسی پنهان است که طی سه سال گذشته بر دانشجویان چه گذشته است و اقتدارگرایان در قالب اقداماتی چون ستاره دار کردن دانشجویان؛ بازنشسته کردن اساتید ـ بخوانید اخراج آنها ـ انحلال انجمن های اسلامی و کانون های فرهنگی چه سودایی را در سر می پرورانند؟ کیست که نداند که اصولگرایان مستاصل از انبوه مطالبات جامعه ایرانی اکنون کمر همت به خاموش کردن چراغ نقد و اعتراض دانشجویان بسته اند تا دانشگاهها که مهمترین کانون اعتراض دانشجویان بسته اند تا دانشگاه را که مهمترین کانون اعتراض به عملکرد نا معقولشان است به انفعال بکشانند و در مرداب ترس از اقدامات امنیتی فرو برند”.
بیانیه ای که “هشدار نسبت به رویه شدن اقدامات تاریکخانه ای محافل امنیتی در سرکوب جامعه مدنی و جنبش دانشجویی” را فریاد می کند و با این تاکید که: “جنبش دانشجویی همچنان به رسالت خویش در دفاع از آزادی بیان و اعتراض شجاعانه وفادار خواهد بود و در مطالبه حقوق از دست رفته اش دچار لکنت زبان نخواهد شد”.
آری، در سالروز هیجدهم تیرماه “هشت سال پس از تیرماه جاودان یکهزار و سیصد و هفتاد و هشت ـ روز تبلور روح اعتراض دانشگاه بر استبدادزائی و استبدادخوئی” و در دورانی که “کوله بار پرسشمان از علل استبداد رفته بر وجودمان، پاسخی از صدائی نمی شنود به بست سرور حیات منحصر به فرد خویش نشسته ایم تا به مردمان و نسلمان و روشنفکران و اساتیدمان و سیاستمداران و حاکمانمان، بود وجود پرسشهایمان را در این زمانه سراسر نیاز که کویر تشنه عطشناک جستجوگر ذهنمان لطافت بارش بارانی را احساس نمی کند، یادآور شویم.”
پاسخ این یادآوری، از جانب حاکمان، زندان بود. پاسخ مردمان، روشنفکران، سیاستمداران، اساتید… چه خواهد بود؟