تماشا

لیلا سامانی
لیلا سامانی

نگاهی نافذ به هیولای زندگی…

 

 

جنون ماشینی

نزدیک به هشت دهه از اکران عمومی فیلم “عصر جدید” شاهکار بی بدیل “چارلی چاپلین” می گذرد. فیلمی که در آن هیولایی به نام ماشین به تصویر کشیده شده است. هیولایی که بر هستی و هویت آدمی چنگ انداخته و او را به شکلی جنون آمیز اسیر و مسخ کرده است.

عصر جدید، تلخ ترین فیلم چاپلین است. فیلمی که در آن “ولگرد” دوست داشتنی و آشنای آثار چاپلین به شکلی غم بار با حقایق بیرحم دنیای مدرن مواجه می شود، حقایقی چون بحران اقتصادی، بیکاری، گرسنگی، اعتصاب های کارگری، بی خانمانی و صف های نان. ولگرد فقیر اما این بار به شکلی هنرمندانه به سلطه ی نظام سرمایه داری اعتراض می کند و رخت بربستن معنویات و انسانیت از هویت آدمی را نتیجه ی سودجویی نظامی می داند که در آن آزادی و کرامت نفس انسانی به سخره گرفته می شود.

چاپلین در این فیلم به وداع با سینمای صامت تن می دهد، او قدم به دنیایی می گذارد که در آن تنها ماشین ها حرف می زنند و سرانجام در صحنه ای مرکب از کمدی و تراژدی ناچار می شود اصوات را از حنجره اش رها کند، اصواتی بی معنا که تنها به مدد پانتومیم استادانه ی او معنا می یابند.  

 

لمس جهان دیکنزی

 دویست و یکمین زادروز چارلز دیکنز است و اولین سالگرد خاموشی ابراهیم یونسی، مترجم ایرانی آثار این نویسنده ی بزرگ.

دیکنز به سبب نثر غنی، داستان سرایی توانمند و قدرت استثنایی اش در خلق شخصیتهای به یاد ماندنی، نویسنده ای با محبوبیت جهانی ست و بسیاری از آثارش به زبان فارسی نیز ترجمه شده اند، اما در این میان آنچه ترجمه های “ابراهیم یونسی” را از سایر ترجمه ها متمایز کرده و آنها را ملموس، دلنشین و همخوان با زبان دیکنز ساخته، شاید تشابهات زندگی نویسنده با مترجم باشد؛ هم آن، زیستن زندگی ملودارم ی که میان اهل قصه به شرایط “ دیکنزی ” شهره است. برای نمونه رمان “آرزوهای بزرگ” که درقالب یک اتوبیوگرافی نقل می شود، در حقیقت شرحی ست بر وضعیت اجتماعی و سیاسی دوران دیکنز، اوضاعی که یونسی هم آن را هم در زندگی خود و هم در وضع معیشتی مردم کشورش به عینه مشاهده کرده بود.

این رمان در برگیرنده ی حقایق تلخ اجتماعی ست که هم نویسنده و هم مترجم فارسی زبان آنها را در کودکی و نوجوانی خود تجربه کرده بودند، زندگی در مناطق فقیر نشین و لمس درد و رنج طبقه ی تهی دست جامعه در کنار بروزمصائب و محنتهای گوناگون از نقاط مشترک زندگی این دو نویسنده است. آرزوهای بزرگ از آرزوهای والایی روایت می کند که هزینه ی دستیابی به آنها حفظ عزت نفس و کرامت انسانی ست، آرزوهایی که صحنه ی زندگی را مبدل به نبردی خطیر می سازند. در این رمان جنگ میان طمع و قناعت، خساست و مناعت طبع، کینه جویی و جوانمردی، سنگدلی و رافت، انتقام و گذشت، خود خواهی و ایثار، همه و همه در منش و سکنات شخصیت های داستان به تصویر کشیده می شوند و فضای رمان را مبدل به فضایی شگفت آور، اسرار آمیز و سراسر ماجرا می سازد که در سویی انهدام و زوال رخ می دهد و در سوی دیگر آبادانی و تعالی پیش روست.

 

نگاه ماندگار

بهمن ماه مصادف است با سالروز تولد پرویز فنی زاده، بازیگری که شاید “نگاه نافذ”، نخستین توصیفی باشد که در کنار نام او به ذهنها تداعی می شود. نگاهی که چون روحی بر نقشهای گونه گونه ی او دمیده می شد و تا عمق جان بیننده رخنه می کرد. نقشهایی که گرچه همگی از یکدیگر متفاوت بودند، اما آن نگاه نافذ و آن انعطاف هنرمندانه را در همه حال با خود به همراه داشتند.

نگاه یگانه ی او در نقش “اسماعیل” ِ تنگسیر- در سکانسی که “زار محمد ” را پیش روی خود می بیند - صحنه ای آفرید که تاثیر آن بر ذهن بیننده محو شدنی نیست، او مشابه همین نگاه را در فیلم “گوزن ها” ی “ مسعود کیمیایی” به نمایش گذاشت. هم اویی که با چشمانی مملو از اضطراب و وحشت از دست ماموران به اتاق “قدرت” پناه می برد و با چشمان هراسان و ازحدقه در آمده اش به خوبی حس تعلیق و ترس را به تماشاگر القا می کند.

 

 

روایت از روان پیچیده ی زن

شخصیتهای مخلوق آلبا دسس پدس، معمولا زنان مشوشی هستند که در حیطه ی زندگی خانوادگی، دچار اضطراب و تلخ اندیشی شده اند، آنها یا زنان جوانی هستند که خود را تنها می دانند و یا زنانی میانسالند که از فراموش شدن و ندیده شدن در رنجند. از همین روست که برای فرار از این پوچی ونا بسامانی، به مسکن عشق پناه می برند، عشق هایی که هیچ راهی به سوی امنیت و آرامش گمشده ی آنان باز نمی کند و نتیجه ی پناه بردن، به این گریزگاه موقت، چیزی جزآشفتگی بیش از پیش روان پیچیده ی این زنان نیست، چرا که از این پس با ورود معضلی جدید به نام “تردید”، فصلی دیگر از استیصال آنان آغاز می شود.

ورود همین تردید است که به واکنشهای متفاوتی منجر می شود، برای مثال، این کشمکش، در رمان “از طرف او”، “الساندرا” را به افسردگی و ناامیدی مبتلا می کند و در نهایت در پی جنون آنی او، قتل شوهرش را رقم می زند و یا در “عذاب وجدان” قهرمان زن داستان را به دست و پا زدن در تردید میان ماندن در کنار همسر و رفتن به نزد معشوقش می افکند.

 اما “ دفترچه ی ممنوع ” شکل این تعلیق و دودلی و همچنین واکنش قهرمان به آن متفاوت است. “دفترچه ی ممنوع” حکایت از زندگی سوخته ی زنانی دارد، که نسبت به خود و هم جنسشان بی رحم و ظالمند، آنها یا با منویات درونی خویش بیگانه اند و یا اگر نیستند، ازجلوه کردن حقیقت شخصیت و یا حتی شناخت راستین خود در هراسند، همان زنانی که با سوزاندن هویتشان و زدن نقاب تظاهر، تحت الفاظی چون وفاداری، ایثار و از خود گذشتگی، راه را برای تسلط بیش از پیش قوانین مردسالارانه باز می گذارند.

 

 

تولد یک افسانه

پنجاه سال از انتشار نخستین آلبوم گروه “ بیتلز” با نام “Please please me ” می گذرد؛ آلبومی که در آن زمان آهنگ اصلی اش در صدر فروش بریتانیا و آمریکا قرار گرفت.

مقدمه ی شکل گیری این گروه افسانه ای در سال ۱۹۵۷ و درپی آشنایی جان لنون با موسیقی دان جوانی به نام “مک کارتنی” فراهم شد.

نام این گروه که با ایهامی دوگانه گاه به معنای سوسک ها و گاه یادآور لغت بازی با واژه ی “beat” به معنای “ضرب” در زبان انگلیسی ست، طی مدت دو سال در بخش وسیعی از دنیا مبدل به نامی آشنا شد. تا جایی که کمپانی های پخش و ضبط و شبکه های رادیو و تلویزیونی و بنگاه های برگزاری کنسرت، فرصت سر خاراندن و فکر کردن برای “بیتلز” باقی نمی گذاشتند.

گروه بیتلز در عمر هشت ساله اش ۱۲ آلبوم منتتشر کرد و موسیقی اش در دوره های مختلف بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی و هم چنین ویژگیهای شخصیتی اعضای گروه دستخوش تحولاتی ژرف بود. چنان که درسالهای پایانی حیات این گروه دیگر نه تنها خبری از اشعار سرخوشانه با مضامین عاشقانه نبود، بلکه ترانه ها مبدل به واژگانی برای اعتراض های سیاسی و انتقادهای اجتماعی گشته بودند.

 

 

تعلیق میان طغیان و انفعال

شیوه ی نگارش و زاویه ی دید زویا پیرزاد در خلق آثارش به وضوح وامدار آلبا دسس پدس است، او با کاوشی ریزبینانه و ظریف، شخصیت زنان داستانش راعریان و احساسات و تمایلات مخفیانه و سرکوب شده شان را عیان می سازد. اما او برای این کار دست به دامان حوادث پیچیده و تحلیل های غریب روانشناسی نمی شود، بلکه با شیوه ای ساده و با روایتی ملموس و آشنا به روایت زندگی روزمره ی زنان داستانش می پردازد، روزمرگیهایی که بنا به نسل و جایگاه اجتماعی آنان شکلی ویژه برخود می گیرد.

پیرزاد در مجموعه داستان اولش، با نام “مثل همه ی عصرها” با خلق فضایی بعضا تمثیل گونه، روزمرگی و سکون زنانی تسلیم و اسیر را به تصویر می کشد، که حتی آرزو کردن را هم از یاد برده اند. این انفعال محض در مجموعه داستان بعدی این نویسنده با عنوان “ طعم گس خرمالو” کمرنگ تر می شود و جایش را با نارضایتی زنان شکوه گر داستان عوض می کند.

اما پیرزاد با نوشتن نخستین رمانش، “چراغ ها را من خاموش می کنم” این کاوش را با پختگی هنرمندانه ای به رشته ی تحریر آورده است. سیر داستانی این رمان نیز گرچه مشابه آثار پیشین این نویسنده، به واگویی وقایع یکنواخت و هر روزه ی زندگی یک زن می پردازد، اما این بار وسواس و دید جزیی نگر زن به شکلی ظریف و دقیق رخ نموده است، “چراغ ها را…” از دنیای پر تعارض زن سخن می گوید، دنیایی که نه از آن اسارت بی چون و چرا نشان دارد و نه از شکوه و اعتراض هویدا، بلکه خط سیر داستان، زندگی و سرنوشت زن را در مرزی میان این دو برخورد قرار می دهد.