هشت ماه قبل
روزنامه نگاران گفتند: « هشدار می دهیم! کشور در شرایط خطر است.»
سخنگوی دولت: روزنامه های وابسته به بیگانگان مردم را نترسانند.
رئیس جمهور: خطر؟ خطری وجود ندارد، جنگ؟ جنگ آمریکا و عراق؟
یک روز بعد: روزنامه معروف به دلیل چاپ کاریکاتوری در مورد عارف توقیف شد.
هفت ماه قبل
دبیرکل حزب پبرمردهای خندان گفت: « هشدار می دهیم! خطر جنگ جدی است.»
سخنگوی دولت: کشور در خطر نیست، این شمائید که در خطر هستید.
رئیس جمهور: یک عده ترسو نشسته اند و مردم را می ترسند، کی می ترسه؟ دشمن!
یک روز بعد: دبیرکل حزب پیرمردهای خندان به دلیل تصادف رانندگی ممنوع الخروج شد.
شش ماه قبل
اصلاح طلبان تندرو گفتند: « آژیر ها را بکشیم، خطر جنگ جدی است.»
سخنگوی دولت: آمریکا جرات ندارد به ما حمله کند.
رئیس جمهور: خطر چی؟ جنگ؟ آمریکا از صد کیلومتری ما فرار می کند.
یک روز بعد: دادگاه سه اصلاح طلب تندرو را به دلیل عدم رعایت حجاب احضار کرد.
پنج ماه قبل
اصلاح طلبان میانه رو گفتند: « از نیم ساعت قبل خطر جنگ جدی شد.»
سخنگوی دولت: آمریکائی ها تا سه روز دیگر منطقه را ترک می کنند، قول می دهیم.
رئیس جمهور: در آمریکا یک بچه دو ساله به من می گفت، محمود محمود، جنگ نمی شه.
یک روز بعد: شورای نگهبان اعلام کرد اصلاح طلبان میانه روی مجلس ششم تائید صلاحیت نمی شوند.
چهار ماه قبل
سخنگوی دولت سابق گفت: « هر دو جناح برای جبهه نجات از جنگ متحد شوند.»
سخنگوی دولت: چیزی به خطر نیفتاده که می خواهند نجات بدهند، جنگ غیرممکن است.
رئیس جمهور: همین اروپا و آمریکا ایستادند توی صف که ما با آنها حرف بزنیم، ولی کی حرف می زنه؟ دشمن!
یک روز بعد: دادگاه مفاسد اقتصادی سخنگوی سابق دولت را به دلیل واردات سه کیلو موز احضار کرد.
سه ماه قبل
رئیس جمهور سابق گفت: « ما در وضعیت خطرناکی هستیم، جنگ محتمل است.»
سخنگوی دولت: شاید آنها خودشان را در معرض خطر جنگ می بینند.
رئیس جمهور: کسانی که در پاریس ها و رم ها کوتاه آمدند محاکمه ها خواهند شد.
یک روز بعد: همسر سخنگوی دولت از دادگاه خواست تا رئیس جمهور سابق را خلع لباس کند.
دو ماه قبل
رئیس جمهور اسبق گفت: « خطر جدی است، خیلی هم جدی است.»
سخنگوی دولت: کسانی که اسرار ما را به دشمن گفتند، حالا از خطر جنگ حرف می زنند.
رئیس جمهور: جاسوسان را محاکمه می کنیم، نگذارید بگویم در آنجا چه کردید؟
یک روز بعد: یک نفر موسویان دستگیر و تا حدی بازجویی شد.
یک ماه قبل
دبیر شورای امنیت ملی گفت: « بنا بر اطلاعاتی که دارم، در شرایط مهمی هستیم.»
سخنگوی دولت: هیچ شرایط مهمی وجود ندارد، آفتاب می تابد، باران می بارد.
رئیس جمهور: اگر جرات ندارید بروید کنار و مردم را نترسانید، جنگ؟ کدام جنگ؟
یک روز بعد: دبیر شورای امنیت ملی خود بخود استعفا شد.
یک هفته بعد
سخنگوی دولت گفت:« ما در این مدت سعی کردیم به مردم درباره خطر جنگ هشدار بدهیم.»
رئیس جمهور: کسانی حتی در دفتر ما هم نفوذ کرده بودند و به آنها چیزهایی الهام می شد.
یک روز بعد: سخنگوی دولت در یک دعوای خانوادگی به دیوار خورده و دچار فراموشی شدید شد.
دو ماه بعد
رئیس جمهور گفت: « از همان اول ما می گفتیم اینها می خواهند جنگ کنند، اما عناصر دشمن و مفسدین اقتصادی در مطبوعات مساله دار نگذاشتند حرف رئیس جمهور به گوش ملت برسد.»
پسر رئیس جمهور گفت: بابام رفته بیرون، هنوز برنگشته، ولی می آد.
یک روز بعد:….. بقیه داستان در صفحه بعد….