نادر ایرانی
برخی معتقدند ایجاد توازن از طریق رقابت های انتخاباتی با انتخابات مجلس شورای اسلامی به پایان رسیده است. با این شرایط آیا این احتمال وجود دارد که خاتمی خود را کاندیدای انتخابات آینده ریاست جمهوری کند؟ اگر بالا آمدن میانه روها ی اصول گرا با توجه به شرایط ایران به بن بست رسیده باشد، اوضاع برای اصلاح طلبان چه سرنوشتی را رقم خواهد زد؟ این ها سوالاتی است که در گفت وگو با علیرضا رجایی، فعال ملی ـ مذهبی مطرح کرده ایم. رجایی بر این باور است که “انتخابات مجلس هشتم نشان داد که جناح حاکم به قوانین مربوط به انتخابات آزاد پایبندی ندارد”. متن مصاحبه در پی می آید.
اگر اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نمی کردند با چه شرایطی روبرو می شدند؟
البته بحث حضور درانتخابات برای عده ای از اصلاح طلبان بی معنا بود، به ویژه برای آن دسته از افرادی که از نظر جناح راست، افراطی محسوب می شوند؛ همانطور که مواضع آنان دربرخی از جراید منتشر شد. حضورجناح های دیگراصلاح طلب نیز به آن دلیل بود که احزاب معدودی که درصحنه حضور دارند، درمعرض تعطیلی وانحلال قرار نگیرند و شرایط شان مانند شرایط نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها نشود. از این رو شرکت در انتخابات بیشتر به دلیل نتایجی بود که به دلیل عدم شرکت حاصل می شد تا امید به اینکه درموازنه قدرت بتوان کاری انجام داد.
برگزاری انتخابات برای جناح حاکم با چه اهدافی همراه بود؟
برگزاری انتخابات می توانست سنجشی برای جناح حاکم باشد به این معنا که این انتخابات نشان داد که جناح حاکم به قوانین مربوط به انتخابات آزاد پایبندی ندارد. ابتدا به ساکن ممکن بود بگوییم درحوزه تایید صلاحیت ها به قوانین پایبند نخواهند بود و افراد کاملا به طور گزینیشی انتخاب می کنند، ولی متاسفانه بعد ازاین مرحله هم آن طور که اصلاح طلب ها به جد مطرح کردند وجسته وگریخته در تهران وشهرستان ها، کسانی که پای صندوق ها بودند و آراء را شمارش می کردند و گزارش های مستقیم دادند، حاکی از آن بود که متاسفانه پایبندی به قانون وجود نداشته است. از این رو به نظر می آید مشارکت اصلاح طلبان تنها کارکردش این باشد که از تعرض های بعدی مصون بمانند، والا مشاهده کردیم که به غیر از یکی دومورد، در سراسر ایران چهره های اصلی اصلاح طلب به عنوان کاندیدا تایید صلاحیت نشدند. این است که به نظر می رسد انتخابات تا اندازه زیادی فعلا از حیض انتفاع افتاده و از این نظربعید به نظر می رسد دیگربرای جابجایی قدرت و نخبگان سیاسی، مورد محاسبه قرار بگیرد.
به این ترتیب آیا خود مفهوم انتخابات هم ـ که از نظربرخی درچارچوب فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی ایران که در قانون اساسی اش متبلور است ـ رنگ باخته ودیگر چیزی ازآن باقی نمانده است؟
بله به نظر می آید که به جد این اتفاق دارد می افتد. البته اصلاح طلبان برای اینکه زمینه حضور سیاسی خود را فعال نگاه دارند، مجبورند نسبت به این موضوع تا اندازه ای با اغماض برخورد کنند و همه زوایای تخلف یا تقلب یا بی اعتباری انتخابات را مطرح نکنند، چون برای اصلاح طلبان، دیگر زمینه ای برای بسیج مردم وجود ندارد. مقاطع انتخابات فرصتی است که اصلاح طلبان بتوانند پیامشان را به گوش مردم برسانندو گروه هایی را درستادها فعال کنند. از این رو اگر بخواهند همه زوایای بی اعتباری انتخابات درایران راروشن بکنند، این امکان را نیز از دست خواهند داد.به قول یکی از اشخاص شاخص اصلاح طلبان، آنان در این شرایط اصولا درمعرض انتخاب های بد قرار دارند و به گونه ای شاید بتوانیم بگوییم که در اغلب مواقع، اصلاح طلبان خلع سلاح شده اند.
با شرایط پیش آمده در انتخابات، اوضاع جبهه اصلاحات چگونه خواهد شد؟ بنا بر اطلاعات رسیده، تضاد میان رهبری وبدنه در احزاب اصلاح طلب در اعتراض به مشارکت در چنین انتخاباتی کاملا آشکار شده است. جناحی از حزب اعتماد ملی هم متوجه شده اند که در این انتخابات شکست خوردند و تحول در سردبیری روزنامه اعتماد ملی هم در اعتراض به عدم واقع بینی نسبت به انتخابات صورت گرفته است. آنان فکر می کنند در این انتخابات کلاه گشادی برسرشان رفته است. این اتفاقات هم درزمان بیداری آقای کروبی به وقوع پیوسته و نه مانند انتخابات گذشته که مثلا دو ساعت خوابیده باشند و پس از بیداری ببینند چه مسایلی روی داده است. لذا جناح راست نشان داد که آگر آقای کروبی بیدار بماند نه تنها چیزی تغییر نمی کند که بدتر هم می شود. با توجه به تغییر فازی که روی داده، جبهه اصلاحات چه شرایطی را برای خودش متصور می داند؟
این سوال شما باید بعد از انتخابات ریاست جمهوری مورد بررسی قرار بگیرد. به نظر می رسد اینها هنوز امیدوارند بتوانند با حضور شخصی مانند آقای خاتمی و اعتبار شخصی وی، این موازنه را تا اندازه ای به هم بزنند. البته با نوع برخورد ومواجهه ای که حاکمیت با کل این انتخابات از خود نشان داد و مواضعی که اتخاذ کرد، اصرار وعزم خودش را برای اینکه اجازه ندهد مجددا حوادث بعد از دوم خرداد به هرشکل اتفاق بیفتد، تا حدی این دورنما را تعدیل کرده است ولی به نظرم نمی آید که تغییری اساسی در رویکرد انتخاباتی جبهه اصلاحات روی داده باشد.
دربدنه احزاب اصلاح طلب چه شرایطی حاکم خواهد شد؟ آیا ریزش نیروها بیشتر خواهد شد؟
این ریزش اگر اتفاق بیفتد، بیشتر به غیر سیاسی شدن نیروها می انجامد. به عبارت دیگر این ریزش به سوی جریانات دیگر سیاسی نخواهد بود. بلکه ناامیدی از عمل سیاسی مسالمت جویانه رشد خواهد کرد؛ با این مضمون که برخلاف قبل از انقلاب، آلترناتیو خشونت آمیز هم خیلی در ایران مطرح نیست. ممکن است برخی از افراد در این زمینه علائقی داشته باشند ولی به صورت سازمان یافته چنین عزمی در ایران وجودندارد. بنابراین افراد غیر سیاسی می شوند، به ویژه آن جوانانی که در اثنای دوم خرداد سیاسی شدند. این دسته از افراد هم دسته دسته به میان سالی نزدیک می شوند و به نظر می رسد که به تدریج انگیزه های خود را از دست می دهند. به همین دلیل فکر نمی کنم مانند شرایط قبل از انقلاب، این موضوع به تکوین جریان های جدید درجامعه منجر شود. چون معضل اصلی درایران تنها معضل این گروه یا این گروه نیست. معضل این است که روند حرکت مسالمت آمیز با بن بست مواجه شده است. این خود رویه دیگر انسداد سیاسی است که به طور طبیعی درجامعه مدنی هم بن بست سیاسی نمود خواهد یافت.ولی تصورم این نیست که تا انتخابات ریاست جمهوری اتفاق ویژه ای درایران روی دهد.
به نظر شما انتخابات اخیر با نحوه مشارکتی که مردم داشتند برای نیروهای سیاسی داخلی، نظام سیاسی و نظام بین الملل چه پیامی داشت؟
این انتخابات دوپیام اساسی داشت: ابتدا مفهومی که درایران به معنای انسداد سیاسی مطرح می کنیم، رفته رفته دارد مزمن می شود و رویه های تنبیهی که از سوی نظام بین الملل نسبت به نظام سیاسی ایران اعمال می شود، مسئولان ایران را جدی تر می کند. نکته بعدی این است که در صحنه های سیاسی، بخصوص صحنه بین المللی، هرگونه تنبیه، تشویقی را نیز به دنبال دارد. بنا براین تلاش می شود گفت وگوهای نظام بین الملل با راس نظام جدی تر ومستقیم تر صورت بگیرد.درعین حال من فکر می کنم دورنمایی از یک استراتژی درازمدت برای ایران درنظر گرفته شده است. لزوما این امر منحصر به انتخابات فعلی نیست. برخلاف خبرهایی که درباره حمله به ایران و جنگ با ایران و… منتشر می شود، خود این استراتژی دردستور کار قرار دارد. ساخت نظام تصمیم گیری سیاسی درایران، همچنان از یک پتانسیل انقلابی برخوردار است. از این رو نظام بین الملل مجبور است برای مهار این ساختار، برنامه درازمدت در نظر بگیرد. از این رو تلاش می کند آن پتانسیل انقلابی را که در حال حاضر به راست رفته، از نفس بیندازد.
این پتانسیل انقلابی در چه بخش هایی قابل مشاهده است؟
مشخصا این پتانسیل در ساخت تصمیم گیری، یعنی در رهبری جمهوری اسلامی، ومهمترین نیروی پشتیبان آن، یعنی سپاه پاسداران مشاهده می شود. البته این موضوع، عامل وحدت بخش این ساختار است. یعنی اگر آن گرایش انقلابی که معطوف به مواجهه با یک نظام امپریالیستی است، ضعیف شود، این انسجام ووحدت تا اندازه ای از دست می رود. همان گونه که گفتم هدف آن است که این پتانسیل ضعیف شود و از طرق مختلفی هم این هدف دنبال می شود. یکی از این راه ها فشارهای اقتصادی است که بیش از هر موضوع دیگری در دستور کار قرار دارد. دیگری درگیر کردن ایران در حوزه هایی است که برایش حوزه های استراتژیک در منطقه تلقی می شود. مانند فلسطین، عراق، افغانستان.
به طور واضح تر آنان می خواهند چه هزینه هایی را به ایران تحمیل کنند؟
همانگونه که درایران جناح راست مایل است فعالیت سیاسی را برای افراد سیاسی پرهزینه بکند، به نظر می آید نظام بین الملل هم مایل است حضور ایران در نقاط استراتژیکی چون عراق و افغانستان را پرهزینه کند. البته باید بگویم پرهزینه کردن با این انگیزه انجام نمی شود که ایران را از نفس بیندازد، چون از آن جایی که خاورمیانه منطقه استراتژیکی تلقی می شود، برای آن تصمیم هایی دارند که اجرای آنها برای ایران مستلزم اتلاف هزینه است. زیرا ایران می خواهد حضور خود را موثر نشان بدهد، و آنچنان که ادعا می کند، مایل است نشان بدهد که هیچگونه تصمیم گیری بدون حضور ایران در خاورمیانه امکان پذیر نیست. درواقع این موضوع نکته اساسی ماجرا است که آمریکا وغرب می خواهند نشان بدهند که بدون حضور ایران قادرند خاورمیانه را به سامان برسانند. ایران نیز برای اینکه حضور خود را به این رابطه تحمیل کند، مجبور است هزینه بدهد. یعنی از یک طرف نیروهایی را به عنوان نیروهای حامی خود ایجاد کند، و از طرف دیگر با پرداخت هزینه هایی دولت هایی راکه درعراق یا درافغانستان و لبنان حضور دارند، هوادار خود کند. ایران مایل است از این طریق در مقابل کشورهای رقیب منطقه ای چون عربستان، حضور پایاپای نشان بدهد.
آینده این روند را چگونه می بینید؟
روند جاری برای ایران به گونه ای خواهد بود که حفظ اوضاع ایران در شرایط منطقه ای کنونی، رفته رفته پرهزینه تر می شود.
فرض کنید نظام ایران به مرحله ای رسید که سعی کرد اصلاح طلبان خودرا از حوزه سیاست خارج کند. به عبارت دیگر نشان داد که این مرحله را برای تحمل نیروهای مخالف، مرحله ای پایانی می داند. فکر می کنید نظام بین الملل آستانه این تحمل را در چه شرایطی جستجو می کند؟
به نظر من آستانه رفتار نظام بین الملل، یک آستانه ارگانیک است. یعنی تا آن جایی است که موازنه کلی منطقه ای، آن گونه که نظم بین الملل درنظر دارد، به هم نخورد. مثلا زمانی که ایران تصمیم گرفت به خاک عراق ورود پیدا کند، نظام بین الملل برای برخورد با ایران هزینه کرد. به این معنی که حمایت های بین المللی را از عراق بیشترکرد. در واقع آن جایی که قرار براین باشد اساس این موازنه منطقه ای، که به هرحال به نفع آمریکا است لطمه استراتژیک بخورد، با ایران برخوردهای قاطعی خواهد شد. این موضوع تنها شامل ایران نیست، بلکه هرکشوری که بخواهد به منافع حیاتی آمریکا در منطقه خلیج فارس صدمه بزند، آمریکا با آن برخورد خواهد کرد. زمانی که صدام حسین به کویت حمله کرد، با وی برخورد قاطعی به عمل آورد. بنا براین آستانه تحمل، اگر به معنای برخوردهای فیزیکی باشد، در این حوزه ها قرار دارد. تا قبل از این موضوع، بیشتر انتظار این است که برخورد فیزیکی با ایران صورت نپذیرد، بلکه بیشتر موضوع از طریق مهار یک نیروی انقلابی، با توجه به نوع مواجهاتی که ایران درمنطقه با آمریکا دارد، مدنظر نظام بین الملل قرار بگیرد.
به نظر شما استراتژی درازمدت نظام سیاسی ایران در برابر اصلاح طلبان چیست؟
ببینید حذف اصلاح طلبان با توجه به مواضعی که رهبری ایران قبل از انتخابات گرفت، کاملا گویا و روشن بود. دونکته در صحبت های رهبری ایران به صراحت بیان شد که تا قبل از آن این گونه بیان نشده بود. یکی اینکه اصولا اصلاح طلبان تحت عنوان میانه روها جایی درنظام ندارند. زیرا این نیروها، نیروهای استحاله شده هستند و هرنیرویی که درنظام مستقر است باید اصول گراو از طیف های مختلف آن باشد. نکته بعدی این بود که رهبری ایران مطرح کرد که ما درمعرض سیاست های تهاجمی و توطئه های دشمن هستیم و تا 20 سال دیگر هم درمعرض این توطئه ها قرار داریم. درواقع مطرح شد که بعد ازفوت آیت الله خمینی، این توطئه ها آغاز شده که با آنها مقابله کرده اند و ممکن است این موضوع 20 سال دیگر هم ادامه داشته باشد. معنای دیگر این سخن این است که نظام برای مقابله با این سطح از دشمنی باید تجهیز شود. الزام تجهیز نیز آن است که نظام هرچه بیشتر وحدت داشته باشد و در این میان درگیر تعارض های درونی خود نباشد. به نظر می رسد این موضوع یک استراتژی بلند مدت برای نظام است. معنای ملموس این استراتژی برای سیاست داخلی این است که اصلاح طلب ها یا میانه روها، هم به جهت استحاله شدن و باورنداشتن به ارزش های اصیل انقلاب و هم به جهت اینکه دریک مقابله استراتژیک با دشمن، اختلال ایجاد می کنند، نمی توانند از جایگاهی برخوردار باشند. از این رو معتقدند که باید زمینه های بروز و حضور آن ها را تا حد امکان از میان برداشت. بنا براین فعلا در هر صورت دورنمای روشنی برای اصلاح طلبان مشاهده نمی شود.
اصلاح طلب ها تمام امیدشان این بود که از این انتخابات به انتخابات ریاست جمهوری برسند تا بتوانند کاری انجام بدهند. یکی از دلایلی که دراین انتخابات شرکت کردند این بود که این معادله را تا انداره ای برهم بزنند تا با آوردن آقای خاتمی یا آقای کروبی بتوانند کاری انجام بدهند. آیا این امکان وجود دارد که اصلاح طلبان در انتخابات آینده از وزنی برخوردار شوند که از یک سو منجر به بقای آنان شود واز سوی دیگر بتوانند کرسی قدرت قوه مجریه را به دست بگیرند؟
این نکته ای اساسی است که به آن اشاره کردید. این انتخابات صرفنظر از حرف وحدیت هایی که درباره مجلس صورت می گرفت، بیشترین اهمیتش دراین بود که زمینه سنجی برای انتخابات بعدی بشود؛ به عبارت دیگر برای انتخابات ریاست جمهوری نوعی مسابقه تدارکاتی محسوب می شد. این موضوع صرف نظر از اهمیتی بود که انتخابات مجلس شورای اسلامی داشت. حال به نظر می رسد با مواضعی که رهبری گرفت وهمچنین برخوردهای تندی که با بیت آقای خمینی شد، اصلاح طلبان شانسی برای ریاست جمهوری نداشته باشند. البته این ارزیابی است که از انتخابات فعلی می توانیم انجام بدهیم. یعنی اگر فرض براین است که نیروهای میانه رو، یا از نظر حاکمیت نیروهای استحاله شده، حتی درکسوت نمایندگی مجلس هم قرار نیست وارد حاکمیت شوند بنا براین زمینه های ظهور آنان نیز باید ازمیان برود. حتی اگر کسی خود اصلاح طلب نباشد اما کانال ورودی برای این دسته از افراد محسوب شود، اونیز مجاز نیست در جایگاهی، مثلا مجلس، قرار بگیرد. با نوع برخوردهایی که بعد از انتخابات با آقای خاتمی می شود ـ دارند این انتخابات را نوعی رفراندوم خاتمی مطرح می کنند ـ به نظر می آید نباید زمینه ای برای ریاست جمهوری آنان فراهم شود.
همانطور که می دانید اوضاع بین المللی روندی رو به خرابی دارد. اوضاع داخلی نیز از جمله در حوزه اقتصادی و سیاسی [ مانند برخورد با بیت آیت الله خمینی ] دائما وخیم تر از گذشته می شود. در حوزه اقتصادی، مشکلات به نحوروزافزونی به غذای روزانه مردم نیز کشیده شده است. خشکسالی به وجود آمده اوضاع ایران را نسبت به گذشته کاملا تغییر داده است. فساد سیاسی و اقتصادی نیز به این شرایط دامن زده است. با این شرایط آیا نظام سیاسی این توانایی را دارد که از قدرت قهر آمیز علیه مردم استفاده کند و اجازه ندهد سال آینده انتخاباتی آزاد برگزار شود؟
اگر یادتان باشد در سال گذشته که موضوع سهمیه بندی بنزین پیش آمد، شورش های محدودی صورت گرفت. این قبیل واکنش ها مصداق همان شورش های خود به خودی است.این شورش ها بدون رهبری ای که بتواند مطالبات مردم و حرکت آنان را سازماندهی کند معنای سیاسی موثری پیدا نخواهد کرد. ضمن آنکه ما بعد از انقلاب همواره از این دست از شورش ها در ایران داشته ایم؛ معمولا نیز نتیجه ای به همراه نداشته است. در عین حال با توجه به برخوردهای امنیتی که صورت گرفته، به سرعت مهارشده است. بنا براین به نظر می رسد جمهوری اسلامی با این دست از مسایل، تغییر خط مشی نخواهد داد. البته شاید بتوانیم بگوییم در این باره ما دارای نمونه های معکوسی نیز هستیم. البته درمثل مناقشه نیست، مثلا رابرت موگابه، مصداقی است که درآفریقا وجود دارد. کشور موگابه با یک وضع بدخیم مواجه شده و مردم در آن جا مجبور هستند تنها به فرصت های انتخاباتی توجه کنند، و هرچند که حزب موگابه در این انتخابات شکست خورده، تاکنون نتیجه انتخابات را به رسمیت نشناخته است[ تا زمان انجام مصاحبه ] و هیچ زمینه ای از جابجایی قدرت نیز مشاهده نمی شود. بنابراین صرف شورش های خود به خودی ناشی از گرسنگی، نارضایتی یا کاهش قدرت خرید مردم، نمی تواند تغییر سیاسی ایجاد بکند. نیروهای سیاسی ایران هم به دلیل اینکه رویه مسالمت آمیز را انتخاب کرده اند و اصولا به رویه های دیگر نیز اعتمادی ندارند، از این رو برای خود تعریفی برای رهبری چنین شورش های تدوین نکرده اند. البته این موضوع می تواند نوعی اصلاح مدیریتی در ساختار تصمیم گیری ایجاد کند. لذا با گسترش بحرانی که روند فزاینده آن را مشاهده می کنیم، واولویت امنیتی که نظام سیاسی ایران برای خود تعریف کرده ـ به نحوی که اولویت امنیتی سرفصل برنامه های ایران شده است و مابازاء سیاسی آن نیز در احمدی نژاد تبلور یافته است ـ متاسفانه فضا از این لحاظ تا اندازه زیادی ناامید کننده است. این موضوع بخصوص به دلیل مواجهه بین المللی که نظام برای خود دراولویت قرار داده است، و آن را اساس حفظ انقلاب می داند، ملموس تر است.
با این شرایط آِیا امکان استمرار ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد برای دور دوم وجود دارد؟
بله، متاسفانه می توان این گونه حدس زد که در چهارسال بعد انتخابات ریاست جمهوری هم قدرت آقای احمدی نژاد در کرسی ریاست جمهوری تثبیت شود. چون هیچیک از کاندیداهای دیگر نمی تواند این وضعیت را نمایندگی کند. مصداق چنین موضوعی در ارتباط با اطرافیان رییس جمهور قابل مشاهده است. چنین موضوعی را درمناظره میان فرهاد رهبر رییس سازمان مدیریت برنامه ریزی احمدی نژاد که درحال حاضر به ریاست دانشگاه تهران منصوب شده است، با ستاری فر رییس سازمان مدیریت وبرنامه ریزی در زمان آقای خاتمی نیز مشاهده کردیم. وقتی آقای ستاری فر آمارهای عقبگرد اقتصادی را در دولت آقای احمدی نژاد مطرح کردند، سرانجام که آقای رهبر دیگر پاسخی نداشتند تا به صحبت های آقای ستاری فر بدهند، ناگهان مطرح کردند تا زمانی که مسئله ما موضوع انرژی هسته ای است، هر چقدر هزینه بدهیم، قابل محاسبه نیست. درآن مناظره آقای رهبر مطرح کرد که دستیابی به انرژی هسته ای تا آن اندازه مهم است که اصولا این اعداد وارقام، محلی از اعراب ندارند و اساسا قابل بحث نیستند. چنین نگاهی به اقتصاد، زخم های عمیق اقتصادی را در سطوح سوم و چهارم قرار می دهد.
شما قبلا درگفت و گو با سایت روز مطرح کردید با توجه به قدرت گیری جناح اصلاح طلب و سپس نیروهای افراطی چون احمدی نژاد، اکنون نوبت به میانه روهای جناح اصولگرایان [ائتلاف قالیباف، لاریجانی، و رضایی ] رسیده است. به نظر می رسد تحلیل شما محقق نشده است.
آن ارزیابی هایی که عرض کردم، براساس محاسبات عقلانی بود که درآن زمان به نظر می رسید، نظام سیاسی برای بقای خود به آنها متوسل خواهد شد. آن محاسبات عقلانی هم معطوف به حل مشکلات مردم و کاهش منازعات ومواردی از این قبیل بودند. ولی با مواضعی که در انتخابات اخیرابراز شد و تندروی هایی که صورت گرفت ما تا اندازه زیادی مشاهده کردیم که این تجدید نظرها مد نظر نیست. حداقل در سطح علنی چنین موضوعی ابراز نشد. شواهد موجود نشان می دهد که ثقل تحلیل های موجود درحاکمیت و نظام عبارت از این است که انقلاب درمعرض تهدید است و مهمترین اولویت نظام، محافظت از انقلاب در برابر این تهدیدها است. و چون نیروهای اصلاح طلب بخشی از این تهدید محسوب می شوند، یعنی مناسبت هایی درسطوح مختلف، کم یا زیاد، آگاهانه یا نا آگاهانه، با برنامه های دشمن دارند بنا براین نظام باید درمقابل آن ها از خود محافظت کند و درنهایت در چارچوب اصول گرایی باید بریکدستی نظام پافشاری شود. یکدستی نظام درچارچوب اصول گرایی هم به معنای آن است که تنوع در داخل جناح بندی های اصولگرایی به رسمیت شناخته شده وپذیرفته شود. اما مجموعه اینها حکم می کند که فردی درمقام ریاست جمهوری قرار گیرد که مواضع سخت گیرانه ای داشته باشد. مگر آنکه تحلیل نظام از شرایط عوض شود. به این معنا که نظام احساس کند دشمنی ها کاهش یافته است. چون سیاست داخلی تابع سیاست امنیتی قرار گرفته است. مواضع حاکمیت چنین تغییری را به نمایش نمی گذارد. البته به ضعف های مدیریتی توجه دارند. هر چند نیروهای حاکمیت موضوع را این گونه تحلیل نمی کنند، مثلا آقای احمدی نژاد درگذشته زیر بار مشکلات نمی رفت و دائما مطرح می کرد که مشکلات حاضر هم از دولت های گذشته به ارث رسیده است. الان هم که زیر بار این موضوع رفته که مشکلاتی وجود دارد، معمولا آن ها را محصول توطئه های بازمانده های دولت ها و تصمیم گیرندگان قبلی می داند که دربرابر برنامه های درست دولت مقاومت می کنند وتن به تحول و نوآوری نمی دهند. از این رو انتخابات مجلس هشتم مواضعی را علنی کرد که تا پیش از این با خوشبینی فکر می کردیم تااندازه ای تعدیل شده است. البته باید در انتظار باشیم و ببینیم که تا یکسال آینده چه حوادثی به وقوع می پیوندد. براساس داده های موجود نمی توانیم تحول خوشبینانه ای را انتظار داشته باشیم.
بوش در گفت وگو با صدای آمریکا در آستانه عید نوروز اعلام کرد که مذاکرات آمریکا با ایران تنها درباره عراق خواهد بود. بوش با این مصاحبه می خواست اعلام کند مناسبات آمریکا با ایران، مناسباتی غیر آشتی جویانه است؟ آیا این مواضع درانتخابات ایران تاثیر خواهد داشت؟
ببینید زمان آقای خاتمی، ایران محور شرارت نامیده شد، هرچند افرادی چون آلبرایت یا کلینتون مواضع مثبتی نیزاخذ کردند. دلیل اش این است که ایران در چارچوب آن نظم بین المللی همچنان یک عضو نامتعارفی چون کره یا کوبا، یا در محاسبه ای عمیق تر مانند اتحاد جماهیر شوروی وجود دارد. در مورد اتحاد شوروی، به قول متخصصان روابط بین الملل، برای اولین بار در تاریخ بین الملل توانستند یک نظم آلترناتیودر کنار نظم مستقر ایجاد کنند و به گونه ای پیش رفتند که قابل حذف شدن نبودند. مذاکراتی هم که با آن ها صورت می گرفت لزوما برای مهار آنان نبود، بلکه برای اداره نظام بین الملل بود. ولی درنهایت همواره شوروی حتی در محافظه کارانه ترین مواضع خود کانون وضع نامتعارف درنظام بین الملل به شمارمی رفت. خاورمیانه وبخصوص ایران نیز دارای چنین وضعی است. یعنی کانونی ترین نقطه عدم تعارف در نظام بین المللی است. تا آن جایی که سوریه، حماس یا حزب الله درذیل، موقعیت ایران تعریف می شوند. این است که در یک شرایط فرضی، اگر اوضاع به نفع اصلاح طلبان شود، تا زمانی که چارچوبه نظام سیاسی درایران به شکل یک نظام متعارف تبدیل نشود، تقابل ها ومهارها نسبت به ایران وجود خواهد داشت. حتی اگر نزدیکی هایی هم صورت بگیرد یا امتیازهایی هم داده شود، بازهم به انگیزه مهار است.
در ارتباط با انرژی هسته ای، امتیازهایی که مطرح می شود چگونه است؟
این امتیازها برای این نیست که ایران با همین اوضاع تبدیل به یک نظام فربه شود. بلکه امتیازها درجهت مهار انرژی هسته ای ارائه شده است. این سیاست بین المللی تغییرناپذیر است. این دست از سیاست ها است که از سوی جناح حاکم درایران توطئه دشمن نامیده می شود.
فکر می کنید آقای کروبی یا آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری آینده چگونه از صحنه رقابت ها حذف خواهند شد؟
ببینید اگر فردی مانند میرحسین موسوی کاندیدا شود، اگر آرایش کمتر ازآقای خاتمی نباشد، به گونه ای هم رای خواهد آورد که کسی نمی تواند در آراء او اختلال ایجاد کند. ولی چرا آقای موسوی به رقابت های انتخاباتی وارد نمی شود. همانطور که می دانید در همان انتخابات سال 1376 با تهدیدهایی ایشان را از ورود به صحنه رقابت ها منصرف کردند. برای آقای خاتمی نیز چنین کاری می شود انجام داد. برای اینکه فردی را از حضور در انتخابات منصرف کنند، راه های زیادی وجود دارد. مثلا مهم نیست که خود فرد را تهدید کنند، بلکه این امکان وجود دارد که کسان دیگری درمعرض تهدید قرار بگیرند، وشما مجبور شوید برای حفظ مصلحت آنان از ورود به انتخابات، خودداری کنید. این امکان وجود دارد که افرادی را با انجام لابی هایی [ به معنای منفی آن ] پنهان ازورود به رقابت ها منع کرد.
در این باره چه مثال روشنی وجود دارد؟
مثلا قبل از زمانی که حدود 80 نفر از نیروهای ملی ـ مذهبی ونهضت آزادی دستگیر شوند، موضوع دستگیری ها مطرح بود. با صراحت خبرها دال براین بود که اگر آقای خاتمی موضعی دال برشرکت در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری بگیرد، ملی ـ مذهبی ها دستگیر خواهند شد. آن روزی که آقای خاتمی تلویجا درمجلس ششم اعلام کرد که درانتخابات ریاست جمهوری شرکت می کند، عصرهمان روز ما را گرفتند. بعد دراثنای ایام باقی مانده سال 1379 واوایل سال 1380 نیروهای شاخص ملی ـ مذهبی و نهضت آزادی را دستگیر کردند. این دست از اقدامات برای نظام خیلی سخت نیست.
به عبارت دیگر اگر آقای خاتمی بخواهد وارد صحنه انتخابات شود باید ارزیابی کند که این دست از هزینه ها را می تواند بپردازد یا خیر؟ البته با این یادآوری که آقای خاتمی به صراحت مطرح کرد که انتخابات مجلس هفتم را آن گونه برگزارنخواهد کرد اما درنهایت برگزار کرد. در این شرایط آیا این احتمال وجود دارد که اگر طیفی از روحانیت یا جمعی از نیروها، مانند آقای خاتمی، هاشمی و… مواضع مشترکی اتخاذ کنند، نقش جدیدی برای خود در آینده ایران رقم بزنند؟
اهرم های تصمیم گیری سیاسی درایران تقریبا درنقاط مشخصی متمرکز شده است. روحانیت حتی پیش از انقلاب هم دارای این نیرو نبود که بتواند درمسیر تصمیم گیری های کلان اختلال ایجاد کند. رهبری مانند آقای خمینی در آن زمان وجود داشت که قادر بود روحانیت را منسجم کند. ضمن اینکه درحال حاضر بخش قابل توجهی از آنان نیز پشتیبان نظام [ به هردلیل ] هستند. فرد موثر و صاحب وزنی مانند آقای منتظری هم که خواستند در برابر اوضاع جاری کشور عکس العمل نشان بدهند، با آن برخوردها روبرو شدند. نیروهای دیگر روحانیت اساسا دراین سطح به سر نمی برند. آن عزم وانگیزه واعتقاد را هم ندارند. این است که می توانیم بگوییم که مسیر تمرکز گرایی نظام، تا آن جایی که به یک نظام متمرکز مسدود برمی گردد، تا حدی مدارش کامل شده است. به همین دلیل مشاهده می کنیم که دراین انتخابات حتی لابی ها هم تاثیری ندارد. حتی زمانی که اصلاح طلبان هم مجلس و هم ریاست جمهوری را دراختیار داشتند، قدرت واقعی درجای دیگری بود و لابی ها تاثیری نداشت. درواقع مسیر دوم خرداد باعث شد که نظام به قدرت خود واقف وخودآگاه شود. بنا براین برسر آن مذاکره ای هم صورت نمی دهد. مگر آنکه به مصلحت تشخیص بدهد که آمدن آقای خاتمی برای حل یک بحران مفید است. اما تصورم این نیست که نظام، به ویژه درباره شخص آقای خاتمی به این تحلیل رسیده باشد. از نظر آنان آقای خاتمی محمل قدرت گیری نیروهای خارج از نظام واستحاله شده است.