اصلاح طلبان خلع سلاح شده اند

نویسنده

alirezarajaee.jpg

نادر ایرانی

برخی معتقدند ایجاد توازن از طریق رقابت های انتخاباتی با انتخابات مجلس شورای اسلامی به پایان رسیده ‏است. با این شرایط آیا این احتمال وجود دارد که خاتمی خود را کاندیدای انتخابات آینده ریاست جمهوری کند؟ ‏اگر بالا آمدن میانه روها ی اصول گرا با توجه به شرایط ایران به بن بست رسیده باشد، اوضاع برای اصلاح ‏طلبان چه سرنوشتی را رقم خواهد زد؟ این ها سوالاتی است که در گفت وگو با علیرضا رجایی، فعال ملی ـ ‏مذهبی مطرح کرده ایم. رجایی بر این باور است که “انتخابات مجلس هشتم نشان داد که جناح حاکم به قوانین ‏مربوط به انتخابات آزاد پایبندی ندارد”. متن مصاحبه در پی می آید.‏

‎ ‎اگر اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نمی کردند با چه شرایطی روبرو می شدند؟‎ ‎

البته بحث حضور درانتخابات برای عده ای از اصلاح طلبان بی معنا بود، به ویژه برای آن دسته از افرادی ‏که از نظر جناح راست، افراطی محسوب می شوند؛ همانطور که مواضع آنان دربرخی از جراید منتشر شد. ‏حضورجناح های دیگراصلاح طلب نیز به آن دلیل بود که احزاب معدودی که درصحنه حضور دارند، ‏درمعرض تعطیلی وانحلال قرار نگیرند و شرایط شان مانند شرایط نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها نشود. از ‏این رو شرکت در انتخابات بیشتر به دلیل نتایجی بود که به دلیل عدم شرکت حاصل می شد تا امید به اینکه ‏درموازنه قدرت بتوان کاری انجام داد. ‏

‎ ‎برگزاری انتخابات برای جناح حاکم با چه اهدافی همراه بود؟‎ ‎

برگزاری انتخابات می توانست سنجشی برای جناح حاکم باشد به این معنا که این انتخابات نشان داد که جناح ‏حاکم به قوانین مربوط به انتخابات آزاد پایبندی ندارد. ابتدا به ساکن ممکن بود بگوییم درحوزه تایید صلاحیت ‏ها به قوانین پایبند نخواهند بود و افراد کاملا به طور گزینیشی انتخاب می کنند، ولی متاسفانه بعد ازاین مرحله ‏هم آن طور که اصلاح طلب ها به جد مطرح کردند وجسته وگریخته در تهران وشهرستان ها، کسانی که پای ‏صندوق ها بودند و آراء را شمارش می کردند و گزارش های مستقیم دادند، حاکی از آن بود که متاسفانه ‏پایبندی به قانون وجود نداشته است. از این رو به نظر می آید مشارکت اصلاح طلبان تنها کارکردش این باشد ‏که از تعرض های بعدی مصون بمانند، والا مشاهده کردیم که به غیر از یکی دومورد، در سراسر ایران ‏چهره های اصلی اصلاح طلب به عنوان کاندیدا تایید صلاحیت نشدند. این است که به نظر می رسد انتخابات ‏تا اندازه زیادی فعلا از حیض انتفاع افتاده و از این نظربعید به نظر می رسد دیگربرای جابجایی قدرت و ‏نخبگان سیاسی، مورد محاسبه قرار بگیرد.‏

‎ ‎به این ترتیب آیا خود مفهوم انتخابات هم ـ که از نظربرخی درچارچوب فلسفه سیاسی جمهوری ‏اسلامی ایران که در قانون اساسی اش متبلور است ـ رنگ باخته ودیگر چیزی ازآن باقی نمانده است؟‏‎ ‎‎ ‎

بله به نظر می آید که به جد این اتفاق دارد می افتد. البته اصلاح طلبان برای اینکه زمینه حضور سیاسی خود ‏را فعال نگاه دارند، مجبورند نسبت به این موضوع تا اندازه ای با اغماض برخورد کنند و همه زوایای تخلف ‏یا تقلب یا بی اعتباری انتخابات را مطرح نکنند، چون برای اصلاح طلبان، دیگر زمینه ای برای بسیج مردم ‏وجود ندارد. مقاطع انتخابات فرصتی است که اصلاح طلبان بتوانند پیامشان را به گوش مردم برسانندو گروه ‏هایی را درستادها فعال کنند. از این رو اگر بخواهند همه زوایای بی اعتباری انتخابات درایران راروشن ‏بکنند، این امکان را نیز از دست خواهند داد.به قول یکی از اشخاص شاخص اصلاح طلبان، آنان در این ‏شرایط اصولا درمعرض انتخاب های بد قرار دارند و به گونه ای شاید بتوانیم بگوییم که در اغلب مواقع، ‏اصلاح طلبان خلع سلاح شده اند. ‏

‎ ‎با شرایط پیش آمده در انتخابات، ‌اوضاع جبهه اصلاحات چگونه خواهد شد؟ بنا بر اطلاعات ‏رسیده، ‌تضاد میان رهبری وبدنه در احزاب اصلاح طلب در اعتراض به مشارکت در چنین انتخاباتی کاملا ‏آشکار شده است. جناحی از حزب اعتماد ملی هم متوجه شده اند که در این انتخابات شکست خوردند و تحول ‏در سردبیری روزنامه اعتماد ملی هم در اعتراض به عدم واقع بینی نسبت به انتخابات صورت گرفته است. ‏آنان فکر می کنند در این انتخابات کلاه گشادی برسرشان رفته است. این اتفاقات هم درزمان بیداری آقای ‏کروبی به وقوع پیوسته و نه مانند انتخابات گذشته که مثلا دو ساعت خوابیده باشند و پس از بیداری ببینند چه ‏مسایلی روی داده است. لذا جناح راست نشان داد که آگر آقای کروبی بیدار بماند نه تنها چیزی تغییر نمی کند ‏که بدتر هم می شود. با توجه به تغییر فازی که روی داده، جبهه اصلاحات چه شرایطی را برای خودش ‏متصور می داند؟‎ ‎

این سوال شما باید بعد از انتخابات ریاست جمهوری مورد بررسی قرار بگیرد. به نظر می رسد اینها هنوز ‏امیدوارند بتوانند با حضور شخصی مانند آقای خاتمی و اعتبار شخصی وی، این موازنه را تا اندازه ای به هم ‏بزنند. البته با نوع برخورد ومواجهه ای که حاکمیت با کل این انتخابات از خود نشان داد و مواضعی که اتخاذ ‏کرد، اصرار وعزم خودش را برای اینکه اجازه ندهد مجددا حوادث بعد از دوم خرداد به هرشکل اتفاق بیفتد، ‏تا حدی این دورنما را تعدیل کرده است ولی به نظرم نمی آید که تغییری اساسی در رویکرد انتخاباتی جبهه ‏اصلاحات روی داده باشد. ‏

‎ ‎دربدنه احزاب اصلاح طلب چه شرایطی حاکم خواهد شد؟ آیا ریزش نیروها بیشتر خواهد شد؟‎ ‎‎ ‎

این ریزش اگر اتفاق بیفتد، بیشتر به غیر سیاسی شدن نیروها می انجامد. به عبارت دیگر این ریزش به سوی ‏جریانات دیگر سیاسی نخواهد بود. بلکه ناامیدی از عمل سیاسی مسالمت جویانه رشد خواهد کرد؛ با این ‏مضمون که برخلاف قبل از انقلاب، آلترناتیو خشونت آمیز هم خیلی در ایران مطرح نیست. ممکن است ‏برخی از افراد در این زمینه علائقی داشته باشند ولی به صورت سازمان یافته چنین عزمی در ایران ‏وجودندارد. بنابراین افراد غیر سیاسی می شوند، به ویژه آن جوانانی که در اثنای دوم خرداد سیاسی شدند. این ‏دسته از افراد هم دسته دسته به میان سالی نزدیک می شوند و به نظر می رسد که به تدریج انگیزه های خود را ‏از دست می دهند. به همین دلیل فکر نمی کنم مانند شرایط قبل از انقلاب، این موضوع به تکوین جریان های ‏جدید درجامعه منجر شود. چون معضل اصلی درایران تنها معضل این گروه یا این گروه نیست. معضل این ‏است که روند حرکت مسالمت آمیز با بن بست مواجه شده است. این خود رویه دیگر انسداد سیاسی است که به ‏طور طبیعی درجامعه مدنی هم بن بست سیاسی نمود خواهد یافت.ولی تصورم این نیست که تا انتخابات ‏ریاست جمهوری اتفاق ویژه ای درایران روی دهد. ‏

‎ ‎به نظر شما انتخابات اخیر با نحوه مشارکتی که مردم داشتند برای نیروهای سیاسی داخلی، نظام ‏سیاسی و نظام بین الملل چه پیامی داشت؟‎ ‎

این انتخابات دوپیام اساسی داشت: ابتدا مفهومی که درایران به معنای انسداد سیاسی مطرح می کنیم، رفته ‏رفته دارد مزمن می شود و رویه های تنبیهی که از سوی نظام بین الملل نسبت به نظام سیاسی ایران اعمال ‏می شود، مسئولان ایران را جدی تر می کند. نکته بعدی این است که در صحنه های سیاسی، بخصوص ‏صحنه بین المللی، هرگونه تنبیه، تشویقی را نیز به دنبال دارد. بنا براین تلاش می شود گفت وگوهای نظام بین ‏الملل با راس نظام جدی تر ومستقیم تر صورت بگیرد.درعین حال من فکر می کنم دورنمایی از یک استراتژی ‏درازمدت برای ایران درنظر گرفته شده است. لزوما این امر منحصر به انتخابات فعلی نیست. برخلاف ‏خبرهایی که درباره حمله به ایران و جنگ با ایران و… منتشر می شود، خود این استراتژی دردستور کار ‏قرار دارد. ساخت نظام تصمیم گیری سیاسی درایران، همچنان از یک پتانسیل انقلابی برخوردار است. از این ‏رو نظام بین الملل مجبور است برای مهار این ساختار، برنامه درازمدت در نظر بگیرد. از این رو تلاش می ‏کند آن پتانسیل انقلابی را که در حال حاضر به راست رفته، از نفس بیندازد. ‏

‎ ‎این پتانسیل انقلابی در چه بخش هایی قابل مشاهده است؟‎ ‎

مشخصا این پتانسیل در ساخت تصمیم گیری، یعنی در رهبری جمهوری اسلامی، ومهمترین نیروی پشتیبان ‏آن، یعنی سپاه پاسداران مشاهده می شود. البته این موضوع، عامل وحدت بخش این ساختار است. یعنی اگر آن ‏گرایش انقلابی که معطوف به مواجهه با یک نظام امپریالیستی است، ضعیف شود، این انسجام ووحدت تا اندازه ‏ای از دست می رود. همان گونه که گفتم هدف آن است که این پتانسیل ضعیف شود و از طرق مختلفی هم این ‏هدف دنبال می شود. یکی از این راه ها فشارهای اقتصادی است که بیش از هر موضوع دیگری در دستور ‏کار قرار دارد. دیگری درگیر کردن ایران در حوزه هایی است که برایش حوزه های استراتژیک در منطقه ‏تلقی می شود. مانند فلسطین، عراق، افغانستان. ‏

‎ ‎به طور واضح تر آنان می خواهند چه هزینه هایی را به ایران تحمیل کنند؟‎ ‎

همانگونه که درایران جناح راست مایل است فعالیت سیاسی را برای افراد سیاسی پرهزینه بکند، به نظر می ‏آید نظام بین الملل هم مایل است حضور ایران در نقاط استراتژیکی چون عراق و افغانستان را پرهزینه کند. ‏البته باید بگویم پرهزینه کردن با این انگیزه انجام نمی شود که ایران را از نفس بیندازد، چون از آن جایی که ‏خاورمیانه منطقه استراتژیکی تلقی می شود، برای آن تصمیم هایی دارند که اجرای آنها برای ایران مستلزم ‏اتلاف هزینه است. زیرا ایران می خواهد حضور خود را موثر نشان بدهد، و آنچنان که ادعا می کند، مایل ‏است نشان بدهد که هیچگونه تصمیم گیری بدون حضور ایران در خاورمیانه امکان پذیر نیست. درواقع این ‏موضوع نکته اساسی ماجرا است که آمریکا وغرب می خواهند نشان بدهند که بدون حضور ایران قادرند ‏خاورمیانه را به سامان برسانند. ایران نیز برای اینکه حضور خود را به این رابطه تحمیل کند، مجبور است ‏هزینه بدهد. یعنی از یک طرف نیروهایی را به عنوان نیروهای حامی خود ایجاد کند، و از طرف دیگر با ‏پرداخت هزینه هایی دولت هایی راکه درعراق یا درافغانستان و لبنان حضور دارند، هوادار خود کند. ایران ‏مایل است از این طریق در مقابل کشورهای رقیب منطقه ای چون عربستان، حضور پایاپای نشان بدهد. ‏

‎ ‎آینده این روند را چگونه می بینید؟‎ ‎

روند جاری برای ایران به گونه ای خواهد بود که حفظ اوضاع ایران در شرایط منطقه ای کنونی، رفته رفته ‏پرهزینه تر می شود.‏

‎ ‎فرض کنید نظام ایران به مرحله ای رسید که سعی کرد اصلاح طلبان خودرا از حوزه سیاست ‏خارج کند. به عبارت دیگر نشان داد که این مرحله را برای تحمل نیروهای مخالف، مرحله ای پایانی می ‏داند. فکر می کنید نظام بین الملل آستانه این تحمل را در چه شرایطی جستجو می کند؟‎ ‎

به نظر من آستانه رفتار نظام بین الملل، یک آستانه ارگانیک است. یعنی تا آن جایی است که موازنه کلی منطقه ‏ای، آن گونه که نظم بین الملل درنظر دارد، به هم نخورد. مثلا زمانی که ایران تصمیم گرفت به خاک عراق ‏ورود پیدا کند، نظام بین الملل برای برخورد با ایران هزینه کرد. به این معنی که حمایت های بین المللی را از ‏عراق بیشترکرد. در واقع آن جایی که قرار براین باشد اساس این موازنه منطقه ای، که به هرحال به نفع ‏آمریکا است لطمه استراتژیک بخورد، با ایران برخوردهای قاطعی خواهد شد. این موضوع تنها شامل ایران ‏نیست، بلکه هرکشوری که بخواهد به منافع حیاتی آمریکا در منطقه خلیج فارس صدمه بزند، آمریکا با آن ‏برخورد خواهد کرد. زمانی که صدام حسین به کویت حمله کرد، با وی برخورد قاطعی به عمل آورد. بنا ‏براین آستانه تحمل، اگر به معنای برخوردهای فیزیکی باشد، در این حوزه ها قرار دارد. تا قبل از این ‏موضوع، بیشتر انتظار این است که برخورد فیزیکی با ایران صورت نپذیرد، بلکه بیشتر موضوع از طریق ‏مهار یک نیروی انقلابی، با توجه به نوع مواجهاتی که ایران درمنطقه با آمریکا دارد، مدنظر نظام بین الملل ‏قرار بگیرد.‏

‎ ‎به نظر شما استراتژی درازمدت نظام سیاسی ایران در برابر اصلاح طلبان چیست؟‎ ‎

ببینید حذف اصلاح طلبان با توجه به مواضعی که رهبری ایران قبل از انتخابات گرفت، کاملا گویا و روشن ‏بود. دونکته در صحبت های رهبری ایران به صراحت بیان شد که تا قبل از آن این گونه بیان نشده بود. یکی ‏اینکه اصولا اصلاح طلبان تحت عنوان میانه روها جایی درنظام ندارند. زیرا این نیروها، نیروهای استحاله ‏شده هستند و هرنیرویی که درنظام مستقر است باید اصول گراو از طیف های مختلف آن باشد. نکته بعدی این ‏بود که رهبری ایران مطرح کرد که ما درمعرض سیاست های تهاجمی و توطئه های دشمن هستیم و تا 20 ‏سال دیگر هم درمعرض این توطئه ها قرار داریم. درواقع مطرح شد که بعد ازفوت آیت الله خمینی، این توطئه ‏ها آغاز شده که با آنها مقابله کرده اند و ممکن است این موضوع 20 سال دیگر هم ادامه داشته باشد. معنای ‏دیگر این سخن این است که نظام برای مقابله با این سطح از دشمنی باید تجهیز شود. الزام تجهیز نیز آن است ‏که نظام هرچه بیشتر وحدت داشته باشد و در این میان درگیر تعارض های درونی خود نباشد. به نظر می ‏رسد این موضوع یک استراتژی بلند مدت برای نظام است. معنای ملموس این استراتژی برای سیاست داخلی ‏این است که اصلاح طلب ها یا میانه روها، هم به جهت استحاله شدن و باورنداشتن به ارزش های اصیل ‏انقلاب و هم به جهت اینکه دریک مقابله استراتژیک با دشمن، اختلال ایجاد می کنند، نمی توانند از جایگاهی ‏برخوردار باشند. از این رو معتقدند که باید زمینه های بروز و حضور آن ها را تا حد امکان از میان برداشت. ‏بنا براین فعلا در هر صورت دورنمای روشنی برای اصلاح طلبان مشاهده نمی شود.‏

‎ ‎اصلاح طلب ها تمام امیدشان این بود که از این انتخابات به انتخابات ریاست جمهوری برسند تا ‏بتوانند کاری انجام بدهند. یکی از دلایلی که دراین انتخابات شرکت کردند این بود که این معادله را تا انداره ای ‏برهم بزنند تا با آوردن آقای خاتمی یا آقای کروبی بتوانند کاری انجام بدهند. آیا این امکان وجود دارد که ‏اصلاح طلبان در انتخابات آینده از وزنی برخوردار شوند که از یک سو منجر به بقای آنان شود واز سوی ‏دیگر بتوانند کرسی قدرت قوه مجریه را به دست بگیرند؟‎ ‎

این نکته ای اساسی است که به آن اشاره کردید. این انتخابات صرفنظر از حرف وحدیت هایی که درباره ‏مجلس صورت می گرفت، بیشترین اهمیتش دراین بود که زمینه سنجی برای انتخابات بعدی بشود؛ به عبارت ‏دیگر برای انتخابات ریاست جمهوری نوعی مسابقه تدارکاتی محسوب می شد. این موضوع صرف نظر از ‏اهمیتی بود که انتخابات مجلس شورای اسلامی داشت. حال به نظر می رسد با مواضعی که رهبری گرفت ‏وهمچنین برخوردهای تندی که با بیت آقای خمینی شد، اصلاح طلبان شانسی برای ریاست جمهوری نداشته ‏باشند. البته این ارزیابی است که از انتخابات فعلی می توانیم انجام بدهیم. یعنی اگر فرض براین است که ‏نیروهای میانه رو، یا از نظر حاکمیت نیروهای استحاله شده، حتی درکسوت نمایندگی مجلس هم قرار نیست ‏وارد حاکمیت شوند بنا براین زمینه های ظهور آنان نیز باید ازمیان برود. حتی اگر کسی خود اصلاح طلب ‏نباشد اما کانال ورودی برای این دسته از افراد محسوب شود، اونیز مجاز نیست در جایگاهی، مثلا مجلس، ‏قرار بگیرد. با نوع برخوردهایی که بعد از انتخابات با آقای خاتمی می شود ـ دارند این انتخابات را نوعی ‏رفراندوم خاتمی مطرح می کنند ـ به نظر می آید نباید زمینه ای برای ریاست جمهوری آنان فراهم شود. ‏

‎ ‎همانطور که می دانید اوضاع بین المللی روندی رو به خرابی دارد. اوضاع داخلی نیز از جمله در ‏حوزه اقتصادی و سیاسی [ مانند برخورد با بیت آیت الله خمینی ] دائما وخیم تر از گذشته می شود. در حوزه ‏اقتصادی، مشکلات به نحوروزافزونی به غذای روزانه مردم نیز کشیده شده است. خشکسالی به وجود آمده ‏اوضاع ایران را نسبت به گذشته کاملا تغییر داده است. فساد سیاسی و اقتصادی نیز به این شرایط دامن زده ‏است. با این شرایط آیا نظام سیاسی این توانایی را دارد که از قدرت قهر آمیز علیه مردم استفاده کند و اجازه ‏ندهد سال آینده انتخاباتی آزاد برگزار شود؟‏‎ ‎

اگر یادتان باشد در سال گذشته که موضوع سهمیه بندی بنزین پیش آمد، شورش های محدودی صورت گرفت. ‏این قبیل واکنش ها مصداق همان شورش های خود به خودی است.این شورش ها بدون رهبری ای که بتواند ‏مطالبات مردم و حرکت آنان را سازماندهی کند معنای سیاسی موثری پیدا نخواهد کرد. ضمن آنکه ما بعد از ‏انقلاب همواره از این دست از شورش ها در ایران داشته ایم؛ معمولا نیز نتیجه ای به همراه نداشته است. در ‏عین حال با توجه به برخوردهای امنیتی که صورت گرفته، به سرعت مهارشده است. بنا براین به نظر می ‏رسد جمهوری اسلامی با این دست از مسایل، تغییر خط مشی نخواهد داد. البته شاید بتوانیم بگوییم در این باره ‏ما دارای نمونه های معکوسی نیز هستیم. البته درمثل مناقشه نیست، مثلا رابرت موگابه، مصداقی است که ‏درآفریقا وجود دارد. کشور موگابه با یک وضع بدخیم مواجه شده و مردم در آن جا مجبور هستند تنها به ‏فرصت های انتخاباتی توجه کنند، و هرچند که حزب موگابه در این انتخابات شکست خورده، تاکنون نتیجه ‏انتخابات را به رسمیت نشناخته است[ تا زمان انجام مصاحبه ] و هیچ زمینه ای از جابجایی قدرت نیز مشاهده ‏نمی شود. بنابراین صرف شورش های خود به خودی ناشی از گرسنگی، نارضایتی یا کاهش قدرت خرید ‏مردم، نمی تواند تغییر سیاسی ایجاد بکند. نیروهای سیاسی ایران هم به دلیل اینکه رویه مسالمت آمیز را ‏انتخاب کرده اند و اصولا به رویه های دیگر نیز اعتمادی ندارند، از این رو برای خود تعریفی برای رهبری ‏چنین شورش های تدوین نکرده اند. البته این موضوع می تواند نوعی اصلاح مدیریتی در ساختار تصمیم ‏گیری ایجاد کند. لذا با گسترش بحرانی که روند فزاینده آن را مشاهده می کنیم، واولویت امنیتی که نظام ‏سیاسی ایران برای خود تعریف کرده ـ به نحوی که اولویت امنیتی سرفصل برنامه های ایران شده است و ‏مابازاء سیاسی آن نیز در احمدی نژاد تبلور یافته است ـ متاسفانه فضا از این لحاظ تا اندازه زیادی ناامید کننده ‏است. این موضوع بخصوص به دلیل مواجهه بین المللی که نظام برای خود دراولویت قرار داده است، و آن ‏را اساس حفظ انقلاب می داند، ملموس تر است.‏

‎ ‎با این شرایط آِیا امکان استمرار ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد برای دور دوم وجود دارد؟‎ ‎‎ ‎

‏‌بله، متاسفانه می توان این گونه حدس زد که در چهارسال بعد انتخابات ریاست جمهوری هم قدرت آقای ‏احمدی نژاد در کرسی ریاست جمهوری تثبیت شود. چون هیچیک از کاندیداهای دیگر نمی تواند این وضعیت ‏را نمایندگی کند. مصداق چنین موضوعی در ارتباط با اطرافیان رییس جمهور قابل مشاهده است. چنین ‏موضوعی را درمناظره میان فرهاد رهبر رییس سازمان مدیریت برنامه ریزی احمدی نژاد که درحال حاضر ‏به ریاست دانشگاه تهران منصوب شده است، با ستاری فر رییس سازمان مدیریت وبرنامه ریزی در زمان ‏آقای خاتمی نیز مشاهده کردیم. وقتی آقای ستاری فر آمارهای عقبگرد اقتصادی را در دولت آقای احمدی نژاد ‏مطرح کردند، سرانجام که آقای رهبر دیگر پاسخی نداشتند تا به صحبت های آقای ستاری فر بدهند، ناگهان ‏مطرح کردند تا زمانی که مسئله ما موضوع انرژی هسته ای است، هر چقدر هزینه بدهیم، قابل محاسبه ‏نیست. درآن مناظره آقای رهبر مطرح کرد که دستیابی به انرژی هسته ای تا آن اندازه مهم است که اصولا ‏این اعداد وارقام، محلی از اعراب ندارند و اساسا قابل بحث نیستند. چنین نگاهی به اقتصاد، زخم های عمیق ‏اقتصادی را در سطوح سوم و چهارم قرار می دهد. ‏

‎ ‎شما قبلا درگفت و گو با سایت روز مطرح کردید با توجه به قدرت گیری جناح اصلاح طلب و ‏سپس نیروهای افراطی چون احمدی نژاد، اکنون نوبت به میانه روهای جناح اصولگرایان [ائتلاف قالیباف، ‏لاریجانی، و رضایی ] رسیده است. به نظر می رسد تحلیل شما محقق نشده است.‏‎ ‎

آن ارزیابی هایی که عرض کردم، براساس محاسبات عقلانی بود که درآن زمان به نظر می رسید، نظام ‏سیاسی برای بقای خود به آنها متوسل خواهد شد. آن محاسبات عقلانی هم معطوف به حل مشکلات مردم و ‏کاهش منازعات ومواردی از این قبیل بودند. ولی با مواضعی که در انتخابات اخیرابراز شد و تندروی هایی ‏که صورت گرفت ما تا اندازه زیادی مشاهده کردیم که این تجدید نظرها مد نظر نیست. حداقل در سطح علنی ‏چنین موضوعی ابراز نشد. شواهد موجود نشان می دهد که ثقل تحلیل های موجود درحاکمیت و نظام عبارت ‏از این است که انقلاب درمعرض تهدید است و مهمترین اولویت نظام، محافظت از انقلاب در برابر این ‏تهدیدها است. و چون نیروهای اصلاح طلب بخشی از این تهدید محسوب می شوند، یعنی مناسبت هایی ‏درسطوح مختلف، کم یا زیاد، آگاهانه یا نا آگاهانه، با برنامه های دشمن دارند بنا براین نظام باید درمقابل آن ‏ها از خود محافظت کند و درنهایت در چارچوب اصول گرایی باید بریکدستی نظام پافشاری شود. یکدستی ‏نظام درچارچوب اصول گرایی هم به معنای آن است که تنوع در داخل جناح بندی های اصولگرایی به ‏رسمیت شناخته شده وپذیرفته شود. اما مجموعه اینها حکم می کند که فردی درمقام ریاست جمهوری قرار ‏گیرد که مواضع سخت گیرانه ای داشته باشد. مگر آنکه تحلیل نظام از شرایط عوض شود. به این معنا که نظام ‏احساس کند دشمنی ها کاهش یافته است. چون سیاست داخلی تابع سیاست امنیتی قرار گرفته است. مواضع ‏حاکمیت چنین تغییری را به نمایش نمی گذارد. البته به ضعف های مدیریتی توجه دارند. هر چند نیروهای ‏حاکمیت موضوع را این گونه تحلیل نمی کنند، مثلا آقای احمدی نژاد درگذشته زیر بار مشکلات نمی رفت و ‏دائما مطرح می کرد که مشکلات حاضر هم از دولت های گذشته به ارث رسیده است. الان هم که زیر بار این ‏موضوع رفته که مشکلاتی وجود دارد، معمولا آن ها را محصول توطئه های بازمانده های دولت ها و تصمیم ‏گیرندگان قبلی می داند که دربرابر برنامه های درست دولت مقاومت می کنند وتن به تحول و نوآوری نمی ‏دهند. از این رو انتخابات مجلس هشتم مواضعی را علنی کرد که تا پیش از این با خوشبینی فکر می کردیم ‏تااندازه ای تعدیل شده است. البته باید در انتظار باشیم و ببینیم که تا یکسال آینده چه حوادثی به وقوع می ‏پیوندد. براساس داده های موجود نمی توانیم تحول خوشبینانه ای را انتظار داشته باشیم. ‏

‎ ‎بوش در گفت وگو با صدای آمریکا در آستانه عید نوروز اعلام کرد که مذاکرات آمریکا با ایران ‏تنها درباره عراق خواهد بود. بوش با این مصاحبه می خواست اعلام کند مناسبات آمریکا با ایران، مناسباتی ‏غیر آشتی جویانه است؟ آیا این مواضع درانتخابات ایران تاثیر خواهد داشت؟‎ ‎

ببینید زمان آقای خاتمی، ایران محور شرارت نامیده شد، هرچند افرادی چون آلبرایت یا کلینتون مواضع مثبتی ‏نیزاخذ کردند. دلیل اش این است که ایران در چارچوب آن نظم بین المللی همچنان یک عضو نامتعارفی چون ‏کره یا کوبا، یا در محاسبه ای عمیق تر مانند اتحاد جماهیر شوروی وجود دارد. در مورد اتحاد شوروی، به ‏قول متخصصان روابط بین الملل، برای اولین بار در تاریخ بین الملل توانستند یک نظم آلترناتیودر کنار نظم ‏مستقر ایجاد کنند و به گونه ای پیش رفتند که قابل حذف شدن نبودند. مذاکراتی هم که با آن ها صورت می ‏گرفت لزوما برای مهار آنان نبود، بلکه برای اداره نظام بین الملل بود. ولی درنهایت همواره شوروی حتی در ‏محافظه کارانه ترین مواضع خود کانون وضع نامتعارف درنظام بین الملل به شمارمی رفت. خاورمیانه ‏وبخصوص ایران نیز دارای چنین وضعی است. یعنی کانونی ترین نقطه عدم تعارف در نظام بین المللی ‏است. تا آن جایی که سوریه، حماس یا حزب الله درذیل، موقعیت ایران تعریف می شوند. این است که در یک ‏شرایط فرضی، اگر اوضاع به نفع اصلاح طلبان شود، تا زمانی که چارچوبه نظام سیاسی درایران به شکل یک ‏نظام متعارف تبدیل نشود، تقابل ها ومهارها نسبت به ایران وجود خواهد داشت. حتی اگر نزدیکی هایی هم ‏صورت بگیرد یا امتیازهایی هم داده شود، بازهم به انگیزه مهار است. ‏

‎ ‎در ارتباط با انرژی هسته ای، امتیازهایی که مطرح می شود چگونه است؟‎ ‎

این امتیازها برای این نیست که ایران با همین اوضاع تبدیل به یک نظام فربه شود. بلکه امتیازها درجهت مهار ‏انرژی هسته ای ارائه شده است. این سیاست بین المللی تغییرناپذیر است. این دست از سیاست ها است که از ‏سوی جناح حاکم درایران توطئه دشمن نامیده می شود. ‏

‎ ‎فکر می کنید آقای کروبی یا آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری آینده چگونه از صحنه ‏رقابت ها حذف خواهند شد؟‎ ‎

ببینید اگر فردی مانند میرحسین موسوی کاندیدا شود، اگر آرایش کمتر ازآقای خاتمی نباشد، به گونه ای هم ‏رای خواهد آورد که کسی نمی تواند در آراء او اختلال ایجاد کند. ولی چرا آقای موسوی به رقابت های ‏انتخاباتی وارد نمی شود. همانطور که می دانید در همان انتخابات سال 1376 با تهدیدهایی ایشان را از ورود ‏به صحنه رقابت ها منصرف کردند. برای آقای خاتمی نیز چنین کاری می شود انجام داد. برای اینکه فردی ‏را از حضور در انتخابات منصرف کنند، راه های زیادی وجود دارد. مثلا مهم نیست که خود فرد را تهدید ‏کنند، بلکه این امکان وجود دارد که کسان دیگری درمعرض تهدید قرار بگیرند، وشما مجبور شوید برای حفظ ‏مصلحت آنان از ورود به انتخابات، خودداری کنید. این امکان وجود دارد که افرادی را با انجام لابی هایی [ به ‏معنای منفی آن ] پنهان ازورود به رقابت ها منع کرد.‏

‎ ‎در این باره چه مثال روشنی وجود دارد؟‎ ‎

مثلا قبل از زمانی که حدود 80 نفر از نیروهای ملی ـ مذهبی ونهضت آزادی دستگیر شوند، موضوع ‏دستگیری ها مطرح بود. با صراحت خبرها دال براین بود که اگر آقای خاتمی موضعی دال برشرکت در ‏انتخابات دور دوم ریاست جمهوری بگیرد، ملی ـ مذهبی ها دستگیر خواهند شد.‌ آن روزی که آقای خاتمی ‏تلویجا درمجلس ششم اعلام کرد که درانتخابات ریاست جمهوری شرکت می کند، عصرهمان روز ما را ‏گرفتند. بعد دراثنای ایام باقی مانده سال 1379 واوایل سال 1380 نیروهای شاخص ملی ـ مذهبی و نهضت ‏آزادی را دستگیر کردند. این دست از اقدامات برای نظام خیلی سخت نیست. ‏

‎ ‎به عبارت دیگر اگر آقای خاتمی بخواهد وارد صحنه انتخابات شود باید ارزیابی کند که این دست ‏از هزینه ها را می تواند بپردازد یا خیر؟ البته با این یادآوری که آقای خاتمی به صراحت مطرح کرد که ‏انتخابات مجلس هفتم را آن گونه برگزارنخواهد کرد اما درنهایت برگزار کرد. در این شرایط آیا این احتمال ‏وجود دارد که اگر طیفی از روحانیت یا جمعی از نیروها، مانند آقای خاتمی، هاشمی و… مواضع مشترکی ‏اتخاذ کنند، نقش جدیدی برای خود در آینده ایران رقم بزنند؟‎ ‎

اهرم های تصمیم گیری سیاسی درایران تقریبا درنقاط مشخصی متمرکز شده است. روحانیت حتی پیش از ‏انقلاب هم دارای این نیرو نبود که بتواند درمسیر تصمیم گیری های کلان اختلال ایجاد کند. رهبری مانند آقای ‏خمینی در آن زمان وجود داشت که قادر بود روحانیت را منسجم کند. ضمن اینکه درحال حاضر بخش قابل ‏توجهی از آنان نیز پشتیبان نظام [ به هردلیل ] هستند. فرد موثر و صاحب وزنی مانند آقای منتظری هم که ‏خواستند در برابر اوضاع جاری کشور عکس العمل نشان بدهند، با آن برخوردها روبرو شدند. نیروهای دیگر ‏روحانیت اساسا دراین سطح به سر نمی برند. آن عزم وانگیزه واعتقاد را هم ندارند. این است که می توانیم ‏بگوییم که مسیر تمرکز گرایی نظام، تا آن جایی که به یک نظام متمرکز مسدود برمی گردد، تا حدی مدارش ‏کامل شده است. به همین دلیل مشاهده می کنیم که دراین انتخابات حتی لابی ها هم تاثیری ندارد. حتی زمانی ‏که اصلاح طلبان هم مجلس و هم ریاست جمهوری را دراختیار داشتند، قدرت واقعی درجای دیگری بود و ‏لابی ها تاثیری نداشت. درواقع مسیر دوم خرداد باعث شد که نظام به قدرت خود واقف وخودآگاه شود. بنا ‏براین برسر آن مذاکره ای هم صورت نمی دهد. مگر آنکه به مصلحت تشخیص بدهد که آمدن آقای خاتمی ‏برای حل یک بحران مفید است. اما تصورم این نیست که نظام، به ویژه درباره شخص آقای خاتمی به این ‏تحلیل رسیده باشد. از نظر آنان آقای خاتمی محمل قدرت گیری نیروهای خارج از نظام واستحاله شده است. ‏