امام حسین، از سران فتنه

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

دیروز بازار بدوبیراه گفتن به جنبش سبز و فتنه گران داغ بود. البته به دلیل همزمانی روز عاشورا و ۱۳ آبان نذری خوران دیوانه‌هایی بود که هیستری ضدآمریکایی و ضد خارجی و اصولا ضد هر کسی که عین خودشان و عمه‌شان نیست، دارند. بازار تشبیه همه چیزهای بد به شمر و یزید داغ بود. علم الهدی گفت: “سازش با یزید اقتصاد را درست نمی‌کند”. فقط همین مانده که علت واقعه عاشورا را افزایش تورم در کوفه و کاهش اشتغال آفرینی در شام معرفی کنند.

کوثری نماینده مجلس گفت: “مرگ بر آمریکا همان لعنت بر یزید است”. معلوم نیست اگر همان است، چرا بیخودی مرگ برآمریکا می‌گویند، همان لعنت بر یزید را که مردم بیشتر می‌فهمند بگویند. نقدی هم گفت: “آمریکا یزید زمان است.” تا اینجا معلوم است که آمریکا یزید است، ولی امام حسین امروز چرا شبیه امام حسین دیروز نیست؟ در تمام ده روز گذشته بر درودیوار شهر شعار به دیوار آویخته بودند که “شمر زمانه‌ات را بشناس”، مرتضی آقا تهرانی نماینده پایدار مجلس هم گفت: “فتنه گری‌ها علیه امام حسین و ولی فقیه شبیه یکدیگرند.” بعد هم نتیجه گرفت که: “مجازات فتنه گر نیاز به تشکیل دادگاه ندارد.”

من اصلا کاری ندارم که فتنه چیز بدی است، یا خوب است. قصد هم ندارم که در این لحظه خاص تاریخی نتیجه بگیرم که سبزها خوب بودند یا اشتباه کردند یا درست کردند، و اصولا با فتنه گر بقول این آقایان باید چه کرد. فقط هفتاد تا شاخ در می‌آورم از این همه دروغی که به عاشورا و یزید و معاویه و شمر می‌بندند. من هم براساس نظر شخصی‌ام حرف نمی‌زنم. منبع حرف‌های من بیش از همه آیت الله مطهری( تخت طاووس سابق) است.

شما اگر همین الآن دی ان ا شمر و یزید و ابن زیاد را بدهید بازسازی کنند سه تا آدم تولید می‌شود شبیه نقدی و حدادیان و حاج حسین کریمی و مرتضی آقاتهرانی و احمد خاتمی. نه که فقط ظاهر این آقایان شبیه شمر و یزید است، اصلا کل ماجرایی که در کشور از سال ۱۳۸۸ تا حالا رخ داده از نظر واقعیت تاریخی شبیه همان اتفاقی است که ۱۴۰۰ سال قبل رخ داد.

یک: علت کشته شدن امام حسین این بود که یزید می‌خواست حسین را وادار کند که حکومتش را بپذیرد، به او هم می‌گفت خارجی( از خوارج) و می‌گفت امام حسین بر حکومت یزید خروج کرده و به او اتهام براندازی می‌زد. امام حسین هم خودش گفته که برای اصلاح حرکت کرد، اصلا کلمه “لطلب الاصلاح” را دقیقا گفته. عبیدالله بن زیاد هم گفته که “حسین فتنه گر بود و ما به دلیل فتنه گری با او جنگیدیم.” اصلا در تاریخ اسلام اصطلاح فتنه گر دقیقا اصطلاحی است که یزید بر طرفداران امام حسین گذاشت. معاویه قبل از مرگش برای امام حسین نوشته بود که “حسین! دست از فتنه بردار، تو از سران فتنه هستی. تو امروز در مقابل امت جدت فتنه می‌کنی.”

دو: امام حسین حاضر نبود توبه کند یا از حق خودش که مردم به آن رای داده بودند صرف نظر کند. قصد هم نداشت که با لجبازی کشته شود، ولی یزید تصمیم گرفت جلوی فتنه را با قدرت بگیرد.

سه: مهم ترین انگیزه‌های یزید در مقابل امام حسین به گفته آیت الله مطهری دو چیز بود، یک “عقده حقارت” که یزید از محبوبیت امام حسین پیدا کرده بود و احساس “انتقامجویی” که یزید داشت، چون فکر می‌کرد سالها توسط امام حسین تحقیر شده. البته من نمی‌خواهم بگویم که چیزی شبیه همین احساس حقارت و نفرت در خامنه‌ای نسبت به موسوی بود، ولی بدون اینکه من بگویم هم همه این را می‌دانند.

چهار: افرادی که امام حسین را کشتند، مومنینی بودند که شهادتین می‌گفتند، نماز می‌خواندند، حج می‌رفتند ولی بی اصول و منفعت طلب بودند. نمی‌خواهم بگویم همه‌شان اختلاس می‌کردند. آن زمان فروش نفتی وجود نداشت، پورشه هم وجود نداشت که بخرند، ولی با همان چهار تا شتر و ده تا درخت خرما دله دزدی و منفعت طلبی می‌کردند، ولی اغلب‌شان مومن و نمازخوان بودند. یزید ابن معاویه و ابن زیاد شعارشان علیه فتنه گران طرفدار امام حسین این بود که به مومنین می‌گفتند: “حسین قصد براندازی یزید را دارد و بر او خروج کرده، او را بکشید تا به بهشت بروید.” علت اینکه امام حسین و افرادش توسط مومنین طرفدار حکومت تکه تکه شدند این بود که همه می‌خواستند سهمی در از بین بردن امام حسین و فتنه داشته باشند که حتما با کون بیافتند توی عسل بهشت. اینکه یک جوری نشان می‌دهند که انگار لشگر یزید از لاس وگاس آمده بود و همه‌شان بغلی ویسکی توی جیب‌شان بود و موهای‌شان را مثل کلارک گیبل و همفری بوگارت یا جانی دپ درست کرده بودند دروغ مطلق است. لشگریان یزید کمابیش شبیه همین مداح‌های تهران یا برادران بسیجی بود و اگر می‌فهمیدند یزید شراب می‌خورد بکلی بیخیال کشتن امام حسین می‌شدند.

پنج: کلا از طرفداران امام حسین هیچ کسی به یزید نپیوست و تا آخر سر حرف‌شان ماندند. نه توبه کردند و نه از موضع‌شان عقب نشینی کردند. عبیدالله زیاد بعد از ماجرای کشته شدن امام حسین گفت: “خدا را شکر می‌کنم که حقیقت را پیروز کرد و ریشه دروغگویان فتنه گری را که می‌خواستند مردم را بفریبند کند.”

از اینها گذشته دلایلی که برای ظالم خواندن شمر و یزید و ابن زیاد در مقاتل و لهوف و کتب تاریخی نوشته این چیزهاست:

۱) سنگباران و تیرباران محاصره شده‌ها( به ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ مراجعه شود.)

۲) ریختن به سر زنان و کتک زدن آنان ( البته طرفداران یزید بهتر از آن بودند که اسید به چهره خاندان امام حسین بپاشند.)

۳) اسب تاختن روی بدن مردم و کشته‌ها (آن زمان هنوز لندکروز سپاه برای این کار نبود.)

۴) کتک زدن اسیران و دادن جای بد به اسیران ( به کهریزک مراجعه شود.)

۵) شماتت و سرزنش اسیران( به کهریزک و اوین مراجعه شود.)

۶) حمله شبانه به طرفداران امام حسین و آتش زدن محل سکونت آنها( به کوی دانشگاه مراجعه شود.)

۷) دستبند زدن به بیماران( طرفداران یزید خیلی بیرحم نبودند که از پابند هم استفاده کنند، به سیامک پورزند و امیرانتظام مراجعه شود.)

۸) کشتن بچه‌ها و زنها

 

خداوند چطوری داعش را می‌فرستد؟

در زندان به آدمهایی که محبوب همه بودند و خیلی طرفدار داشتند و مورد اعتماد دیگران بودند، « دائی» می‌گفتند. در اوین یک دائی داشتیم که به دلیل تخلفات مالی زندانی بود. یک بار تعریف می‌کرد که زنش هر وقت به ملاقاتش می‌آمده می‌گفته هفته قبل برایت سفره امام حسن و امام حسین و زیب العابدین انداختیم که آزاد بشوی. دائی هم می‌گفت من هم هی منتظر بودم که آزاد بشوم، ولی هر روز صبح اعلام می‌کردند که فلانی از سالن چهار آزاد شد، فلانی از سالن سه آزاد شد، یک بار که زنش آمده بود و توصیف سفره انداختن جدیدش را می‌کرد، دائی به او گفته بود “خانم! تو وقتی سفره می‌اندازی، موقع نذر کردن یادت هست که بگوئی من در سالن شش هستم؟ شاید اشتباهی می‌گوئی من سالن چهار هستم و خدا هم همه‌اش زندانیان سالن چهار را آزاد می‌کند.“حالا حکایت حسن عباسی است.

آقای حسن عباسی دیپلمه بیکار و کارشناس تمام وقت تجزیه و تحلیل فیلمهای پورنو، که محسن رضایی و رحیم صفوی چند سال بخاطر بحران روانی او را از سپاه بیرون کرده بودند و به آنجا راهش نمی‌دادند، دیروز گفته که: “وقتی به کی روش چنین دستمزدی می‌دهید، خداوند داعش را می‌فرستد.” ظاهرا این خدایی که چنین کاری می‌کند، اصلا حواسش نیست که کی روش مربی تیم ملی ایران است. به جای اینکه انتقام او را از ایرانی‌ها بگیرد و داعش را سراغ ایرانی‌ها بفرستد، سراغ عراقی‌ها و سوری‌ها فرستاده است. یعنی این خداوند متعال اینقدر در جریان نیست که وقتی کی روش در ایران پول می‌گیرد، برای تلافی کردن نباید انتقامش را از عراقی‌ها بگیرد؟ از این گذشته، چرا حسن عباسی فکر می‌کند داعش را خدا فرستاده؟ یعنی اینقدر به داعش خوشبین و امیدوار است؟

بعد از همه این حرفها، آقای عباسی نتیجه گرفته که چون ایران با کی روش قرارداد ۱۲ میلیاردی بسته، پس “این نشان می‌دهد که جامعه ما دچار انحطاط اخلاقی شده است.” خب! مرد حسابی! فهمیدن این که اینقدر سخت نبود. ماشاء الله با این همه گند و کثافتی که حکومت به خرج داده، مگر قرار بود که جامعه دچار انحطاط اخلاقی نشود؟ شما همین احمدی نژاد و احمد خاتمی و علم الهدی و بابک زنجانی و رحیمی و مصباح یزدی را ببر در یک گوشه دورافتاده سوئد یا فنلاند یا کنیا یا آمریکا یا ترکیه ولشان کن، ببین جامعه از هفته بعدش انحطاط اخلاقی‌اش صد برابر می‌شود یا نه. ببین اقتصاد آن کشور سقوط می‌کند یا نه، ببین توانایی علمی آن کشور از بین می‌رود یا نه و ببین ایمان و اعتقاد مردم نابود می‌شود یا نه. چه حرفها می‌زند این دیپلمه بیکار بی سواد.

 

می‌کشم می‌کشم، دلیل خاصی هم لازم نیست

خدارا شکر این مصباح یزدی مثل بچه سه ساله می‌ماند، نه اینکه چیزش پاک است، ولی حرف راست را باید از او شنید. بعد از اینهمه اسیدپاشی و اظهار لحیه مسئولان مملکتی و ائمه جمعه و صدا و سیما و وزرا و وکلا و کلا همه مملکت که می‌گفتند که اسیدپاشی ربطی به نهی از منکر ندارد و این نسبت دادن اسیدپاشی به نهی از منکر اسید پاشی معاندین به چهره امر به معروف و نهی از منکر است، آیت الله مصباح یزدی خودش را ول داد وسط جمعیت و گفت: “گاهی امر و نهی نتیجه نمی‌دهد.” یعنی چی؟ یعنی بگوئیم اسید بپاشند؟ آیا این کار غیرقانونی نیست؟ آقای مصباح یزدی گفت: “لازم نیست اجرای احکام دین در چهارچوب امر به معروف و نهی از منکر اصلاحی انجام شود.” از او می‌پرسند: خب مرد حسابی! امر به معروف و نهی از منکر وقتی واجب است که آدم احتمال بدهد اثر کند، یعنی اگر فایده نداشته باشد اصلا نباید بکنند، همین‌ها را در رساله مراجع نوشته. ایشان جواب داده که : “شرایط رساله عملیه مربوط به زمانی است که در جامعه اسلامی گناه کمتر اتفاق می‌افتد.”

حالا این حرف یعنی چی؟ مسخره نیست؟ اگر قانون را قبول نداری و می‌گویی احکام اسلامی باید اجرا شود، این احکام اسلامی باید از روی چی انجام شود؟ در واقع استاد مصباح یک باند مافیای حزب الله دائر کرده و کلا با اسیدپاشی و خین و خین ریزی هم مشکلی ندارد. البته من که می‌دانم دلیل زدن چنین حرفی چیست. مصباح همیشه وقتی عده‌ای عمل خلافی انجام می‌دهند تلویحا یا تصریحا از آنها حمایت می‌کند و از این طریق فدائی برای خودش جمع می‌کند. مهم ترین تخصص استالین که باعث شد او از سطح یک اوباش تروریست به دبیرکلی حزب کمونیست روسیه و برای سی سال به بزرگترین رهبر جهان تبدیل شود، این نظریه بود که “اراذل و اوباش بهترین یاران هر انقلابی هستند.” مثل اینکه مصباح یزدی هم این درس‌ها را خوب بلد است.

 

هدیه خداوند به روحانیت

این علمای اعلام هم با خودشان حالی عظیم می‌کنند. مملکت را به زور تپاندند توی جیب‌شان، بعد یک روز می‌گویند “حکومت جمهوری اسلامی یعنی حکومت مستقیم خداوند بر روی زمین” روز دیگر همین آقای مصباح می‌گوید “احمدی نژاد یک تحفه الهی بود که خداوند برای ایرانیان فرستاد.” بعد هم که پس از چند سال هدیه رو واکرده و وانکرده پس فرستاد، پس فرستاد، پس فرستاد… وانکرده پس فرستاد… حالا، به از آن تحفه الهی که تبدیل به جریان انحرافی شد، هدیه جدید از سوی احمد خاتمی، معروف به ابوالهول حزب الله دریافت شد. این ابوالهول گفته است: “جمهوری اسلامی هدیه خداوند به روحانیت است.” بیخودی نیست که اینهمه احساس مالکیت می‌کنند. وگرنه چطوری می‌شود که آدم مملکت را جزو اموال پدری‌اش محسوب کند. البته هر وقت چنین حرفهایی را می‌شنوم یاد همان جمله مرحوم کسروی می‌افتم که روحانیت یک حکومت از ایران طلب دارد تا با آن به عمر خودش پایان بدهد. مثل اینکه فعلا هدیه رو واکرده و پس نفرستاده.