“فهیمه خضر حیدری” نوشته است که روزنامه نگاری در شرایطی که جامعه با فروپاشی اخلاقی مواجه است، عملآ تفاوتی با پیک شوربختی خوانندگان بودن ندارد :
هرچه فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که اصلا روزنامهنگاری ـ دستکم در جامعه ما ـ حرفه شومی است. حرفه شومی است چون توی روزنامهنگار کمکم تبدیل میشوی به آیینه دق. عمده کارت البته خبر است و خبرها در جامعه ما چه هستند ؟ همه سیاهاند؛ تلخاند و مثل آوار هر روز بر سر تو آوار میشوند. قتل، آدمکشی، پشت پردههای سیاسی، بازیهای قدرت، زندان، تجاوز، سرقت، حادثه، کودکآزاری، زنان خیابانی، بیکاری و حقوق نگرفتن کارگران، تبعیض و بیعدالتی، اعتیاد…..
خبرهای سیاه بر سرت آوار میشوند و آنقدر سخت و تلخاند که تو با هیچ ترفندی نمیتوانی حتی کمی نرمترشان کنی. هم خودت عادت کردهای به تلخی و کمکم عبوس و غمزده شدهای و هم مخاطبت انگار انتظار دیگری از تو ندارد. تو شدهای پیک شوم او؛ پیک شوربختیهایش. تو مدام به او از دایره نکبتی که دورش کشیده شده خبر میدهی و وقتی با خودت فکر میکنی، به مخاطبت حق میدهی که از تو متنفر شود !
پس کی این گذار ما تمام می شود؟
“عنکبوت” در حاشیه مطلبی از فهمیه خضر حیدری در زمینه یکی دیگر از دشواری های روزنامه نگاری در ایران، چنین پستی دارد:
در همه جای دنیا درصدی از خروجی رسانهها گزارش از قتل و تجاوز و کشتار و جنگ و بدبختیهای دیگر است اما حس میشود که این درصد در ایران بسیار بزرگتر است. به نظرم، ادعایی بیمبناست اگر علت را “سیاهنمایی رسانهها” بدانیم. لغتی که ظاهراً سید محمد خاتمی برای توضیحِ این وضعیت ساختهاست.
دلیلاش چیست؟ پاسخِ تکراری و عادتشده این است که «ما جامعهای در حالِ گذاریم»، اما این پاسخ چه معنا و فایدهای دارد؟ چگونه و از چه راهی قرار است این گذارِ طولانی خونین تمام شود؟
نیاز امروز ما: افراد جدید، سخن های تازه
”محمد آقازاده” معتقد است که نه باید منفعلانه سکوت کرد و نه باید پرخاشجو بود. بلکه باید به راه حل های تازه اندیشید:
همانگونه که انفعال ساده ترین راه حل است، نشان دادن خشم هم سادگی مفرطی را به تماشا می گذارد. چون از یک سو تخلیه روانی را امکان پذیرمی کند و از سوی دیگر جواب مشخصی به نیاز مخاطب می دهد که تنها هزینه ای که می پردازد خواندن یک مطلب تند و تیز است.فارغ از آن هیچ ردپایی هم در تحولات جامعه از خود باقی نمی گذارد.
جامعه در این برهه هم به افراد جدید و سخن تازه نیاز دارد تا با روشن کردن چراغ عقل نقش موثر ترمزرا به قطار سیاست برگرداند. بی تردید گرفتن فضا کاراز کسانی که در دوسوی ماجرا نقش آفرینی می کنند سهل و آسان نخواهد بود و مقاومت هایی در بین دوستان بر خواهد انگیخت. اعتراض های بی ثمر، هم جنگل و هم تک درختها را نابود می کند بدون آنکه بشارت رویش دیگری را بدهد.
اگر چرخه صحیح تولید کالای سیاسی مختل شود؛ آنوقت…
عباس عبدی در “آینده” سیاست را از منظر “عرضه و تقاضا” چنین دیده است:
سیاست هم کالای حفظ منافع فردی، طبقاتی و ملی و هم فن اداره جامعه برای این امر است. وسیله مبادله آن هم در جامعه جدید، بیان اعتماد از خلال برگ رأی است. موسسات تولیدکننده آن نیز احزاب و گروههای سیاسی هستند، مجرای ارتباطی میان تولیدکننده و مصرفکننده، رسانهها و مطبوعات آزاد هستند، و دهها و صدها نهاد و کارگاه هم در حال تهیه و عرضه اجزای این کالا و خدمت هستند.
حال اگر چرخه صحیح تولید یک کالا با اختلال مواجه شود، مثلاً شکل گیری انحصار یکی از این موارد است، یا نظام بازار در عرضه کالا مختل شود و سهمیهبندی صورت گیرد و افراد کمتر از نیازشان دریافت کنند، یا برای تولید مانع ایجاد شود، یا موسسات صاحب برند با رقابت ناعادلانه از میدان به در روند، یا اجازه شکل گرفتن به آنها داده نشود، نتیجه چه میشود؟ در این موارد مردم رو به کالای جانشین میبرند.
قتل های زنجیره ای هرجایی ممکن است رخ دهد
“اکبرمنتجبی” از همزمانی سالگرد قتل های زنجیره ای و پخش فیلمی در همین باره از تلویزیون ایران می نویسد:
چند شب پیش تلویزیون ایران فیلم “زودیاک” را پخش کرد. درست در سالگرد قتل های زنجیره ای فیلمی از تلویزیون ایران پخش شد که قتل های زنجیره ای در آمریکا را به نمایش می گذاشت. “زودیاک” ساخته دیوید فینچر (2007) براساس داستانی واقعی از قتلهای یک قاتل زنجیرهیی ساخته شده است.
حالا با نمایش فیلم زودیاک شاید باید به این نتیجه برسیم که در همه جای دنیا حتی آمریکا نیز قتل های زنجیره ای رخ می دهد و اتفاقا پایان این نوع قتل ها هیچ گاه روشن نمی شود. و چه بسا که پلیس هم نیت خیر داشته باشد اما خب نمی شود کاری کرد.
کارخانه استامینوفن سازی در خود ایران!
روز ششم از گزارش هفتگی “آزادنویس” مربوط است به ازدواج موقت و تاثیرات مستقیم و غیر مستقم اجتماعی آن:
این راهکار ازدواج موقت هم شده است مثل استامینوفن. از بیکاری جوانان تا مشکل ترافیک تا سوء مدیریت و حالا هم که رسیده به مشکل ایدز همهاش را میشود با ازدواج موقت حل کرد. خانه هم که برایش درست کردهاند که مردم خیلی علافی نکشند و ضمنأ آب توبهی بعدی هم لازم نیست چون اصولأ خود مراسم آشنایی در مراکز آب توبه ریختن دارد انجام میشود.
میماند فقط این که دادگاه حکم بدهد آن قسمت نوساز شهر سابق را تخلیه کنند و مدیران را بفرستند سر کار سابقشان، در مصرف سوخت هم صرفه جویی میشود. خلاصه نه خانی آمد نه خانی رفت!
متاسفانه نوچه مشارکتی ها هستید
علی حق در “1984” راوی گفتگو با احمدتوکلی ست:
سلام و علیکی با آقای منصوری می کنم. سردی پاسخ های او را به دل نمی گیرم و بی توجه در حالی که سعی دارم او را تحقیر کنم و مسوول دفتر بودنش را به رخش بکشم، بی تفاوت وارد اتاق احمد توکلی می شوم.
عجیب است که با همان لباس هایی که در عکس عباس کوثری از او دیده ام پشت میز چوبی چهار نفره نشسته است و مطابق غروری که از او سراغ دارم حتی روی صندلی نرمشی نمی کند که به ادای احترام تعبیرش کنم.
برای شروع صحبت خودم را معرفی می کنم آن هم از نشریه ای که برایم مسلم است موضع منفی چندانی آن گونه که نسبت به… داشت ندارد. بی درنگ می گوید: “شما را می شناسم همان کسی که در وزارت اقتصاد خاتمی کار می کردید.” در ابتدا تصور می کنم که همین سطح از آشنایی منتقدانه او برای شروع مصاحبه کافیست که در پی دو ثانیه تامل من می گوید: “متاسفم که نوچه مشارکتی ها هستید.“
انحراف به سمت رفتارهای پر خطر جنسی
”سی و پنج درجه” به مناسبت روزجهانی ایدز مطلبی نوشته است که اینگونه آغاز می شود:
امروز اول دسامبر، روز جهانی ایدز است. خواستم یادتان بیاورم (یادمان بیاورم) که حواستان به اچ-آی-وی باشد. منابع دولتی می گویند که الگوی انتقال بیماری در ایران از “استفاده از سرنگ مشترک” به سمت “رفتارهای پرخطر جنسی” تغییر مسیر داده.
من مشغول دور زدن فیلترینگ و آنها….
نویسنده “آزادی شما شبحی بیش نیست” می گوید هیچ جایی در میان زنان خانه دار و مناسبات آنها ندارد:
روزهایی که خانه میمانم متوجه میشوم در معادلات زنان خانهدار یا به عبارت بهتر زنان خانگی (چون زنهای همسایهما بیشترشان کار میکنند ولی مدل شان خانگی است) هیچ جایی ندارم! آنها در راهروهای ساختمان با هم گپ میزنند، بگو بخند راه میاندازند، سیبزمینی و پیاز مبادله میکنند، با همدیگر میدان ترهبار میروند، برای همدیگر ظرفهای کوچک پر از ترشی و کشک بادنجان میبرند و من نشستهام فیلترینگ را دور میزنم.
دانشگاه آزاد مولتی مدیا واحد مالزی - سایبرجایا!
”سینا دیلی” از یک برنامه ویژه برخی دانشگاه های خارجی برای ایجاد پیوندهای عاطفی میان دانشجویان شان نوشته است:
اغلب دانشگاهای جهان برنامه “ایس بریکینگ” را برای دانشجویان جدید و اینترنشنال خود در نظر میگیرند و بسته به سیاست دانشگاه می تواند سالی یک بار و یا حتی دو با هم باشد. برنامه “ایس برکینگ” یا “یخ شکنی” در واقع مراسمی است جهت، شادمانی، رقص، آواز و شکم پرستی و همچنین آشنا شدن با دانشجویان جدید دیگر و صد البته زبانم لال، برای بعضی از افراد پیدا کردن همدمی مهربان جهت درد و دل.
همه این مقدمه را گفتم که بگویم برای روز اول دسامبر دانشگاه مولتی مدیا؛ برنامه آیس بریکینگ مفصلی را که با حضور ریس دانشگاه هم همراه است تدارک دیده است. اینقدر هم به این دانشگاه مولتی مدیا دانشجوی ایرانی اومده که واقعا اسمش را باید بگذارند دانشگاه آزاد مولتی مدیا واحد مالزی - سایبرجایا !
اینجا کسی توی سرت نمی زند تا مبادا رشد کنی!
عطالله مهاجرانی در “مکتوب” از روایت سه قصه ( و در اصل دو قصه) برای دخترش صهبا درباره نحوه تربیت شهروندان در جهان سوم تعریف می کند:
اول: می گن در روزگار قدیم توی مصر یه پادشاه خیلی ستمگری بود. چون قد خودش کوتاه بود، از آدم های قد بلند بدش می آمد. کسی حق نداشت قدش از قد حاکم بلند تر باشه؛ اگه نه پاهاش را ارّه می کردند. بعضیا می گن اسم اون حاکم ابوالهول بود. همه ازش می ترسیدن. قد بلندا قایم می شدند یا فرار می کردند، یا موقع راه رفتن قوز می کردند. اونقده قوز کرده بودند که دیگه نمی تونستند، صاف بایستند.
دوم: سال ها پیش توی چین یه رسم خیلی عجیبی بود، مردا دوست داشتن که پنجه پای دختران کوچک باشه. کفش چوپی پای دختر هاشان می کردند. تا اندازه پاها ثابت بماند…
قصه سوم را برای صهبا نگفتم. دکتر کلانتری وزیر کشاورزی بود. دانشگاه هم درس می داد.می گفت، خارج از کشور بودم یکی از دانشجوهام که برای ادامه تحصیل به خارج آمده بود در میان جمع بود. احوالپرسی کردم. نتوانستم شگفتی ام را پنهان کنم.به شکل چشمگیری قد کشیده بود. یک سر و گردن بالاتر رفته بود. گفتم ماشاالله چه قدی کشیدی، هوای اون بالا چطوره! گفت. اینجا که مدام توی سر آدم نمی زنند.
در اضطراب عقب ماندگی
سعید پورنجاتی فرزند احمدپورنجاتی در “دلتا” از سرعت پیشروی و نوشدگی مسائل در حوزه کاری اش می نویسد که آدمی را در یک اضطراب دائمی از عقب ماندگی نگه می دارد:
خسته ایم! از حرفه ای که داریم خسته ایم! خسته ایم، چون در حرفه ای (مهندسی نرم افزار) کار می کنیم که هر روزش با دیروزش متفاوت است. مدام باید بدنبال این باشی که از قافله عقب نیافتی! مدام این دلهره را داری که مبادا از سایرین کمتر چیز بدانی! مدام می ترسی که آیا دانشی که داری بعدا هم به درد می خورد!؟ مدام درگیر واژه های جدید و مفاهیم جدیدی….
مکانیزم تنزیل هذلولی
حامد قدوسی در “یک لیوان چای داغ” از “مکانیزم تنزیل هذلولی” و نقش آن در انتخاب های آدمیان می نویسد:
خلاصه ماجرا در “مکانیزم تنزیل هذلولی” آن این است که برخی آدم ها (در واقع خیلی از ما) به لحاظ روانی یک جور نزدیک بینی یا بی تحملی دارند و وقتی باید برای فاصله زمانی نزدیک بین دو گزینه تصمیم بگیرند وزن خیلی زیادی به کاهش مطلوبیت ناشی از تاخیر در مصرف می دهند. وقتی افق زمانی تصمیم دور است این وزن به شدت کم تر می شود.
بنابراین من اگر از بیرون نگاه کنم ممکن است مقدار قابل توجهی پول برای بازنشستگی ام ذخیره کنم ولی وقتی داخل ماجرا هستم تصمیمم چیز دیگری می شود.
عجب روز بسیجی بود امسال!
”زیتون” گزارشی درباره روز بسیج دارد که در جریان آن عده ای بسیجی به پشت بام های منازل محل شان هجوم برده و گیرنده های ماهواره را جمع آوری کرده اند:
من نمیدونم این بسیجیها چرا با گرونفروشها کاری ندارن! شما در طول یه خیابون دویست متری به چند مغازه سر بزنی هیچکدوم یک کالا با یک جنس و از یک کارخونه رو به یک قیمت ثابت نمیدن یا میوهی یکشکل و یک کیفیت رو! فلسفهی بسیج از روز اول چی بود؟ سلب آسایش مردم؟ کی بود میگفت بسیج مدرسهی عشقه! بیاد ببینه که فعلا شده مدرسهی نفرت… روز بسیج مبارک!
جو میهمانی اجازه نداد و گرنه….
ققنوس در “نگاهی دیگر، نگاه ما” معتقد است که نباید روی حمایت های روسیه حسابی باز کرد:
دیشب در یک میهمانی، دوست بزرگواری میگفت «آمریکا نخواهد توانست به ایران حمله کند. در هر حال روسیه مثل شیر بالای سر ایران حضور دارد و اجازه چنین کاری را به آمریکا نمیدهد».
جوّ میهمانی و احترام این دوست عزیز اجازه نداد که بعرضشان برسانم که “اولا روسیه در طول تاریخ دویستساله اخیرش کجا با ایران و برای ایران کاری کرده؟ ثانیا عراق را که بیشتر از ایران فعلی در دامن روسیه افتاده بود آمریکا زد و گرفت، ثالثا قدرتهای بزرگ برای چنین ماجراجوئیهایشان مسلما با هم هماهنگ میکنند، رابعا قرار نبود و نیست که با انقلاب و جنگ با عراق و بازسازی کشورمان از چاله آمریکا بهدر بیائیم ودر چاه روسیه بیافتیم”.