روایت

نویسنده

پابلو نرودا در ایران؛

ابدیت یک بوسه

 

پابلو نرودا، شاعر عاشق که به تازگی قبرش را شکافته‌اند تا رازی را که در مرگ او پنهان است فاش کنند، در 1904 در پارال شیلی به دنیا آمد. نام اصلی او، “نفتالی ریکاردو الیسر ریه‌س باسوآلتو” است و او برای آن‌که خانواده‌اش را با نوشتن‌اش نرنجاند، اسم مستعار “پابلو نرودا” را از اسم “یان نرودا” نویسندهی فقید چک برداشت. او از سال 1945 که به عنوان سناتوری کمونیست در سنای شیلی مشغول به کار شد، به جد وارد عالم سیاست شد و کار شاعری او رنگ و بوی سیاست گرفت و در این گذار شعر او که سراسر عشق و تغزل بود، آمیخته به آرمان چپ و حماسه‌ ملت دربند شیلی شد. او در دوران جنگ داخلی در اسپانیا با شاعر هم‌دورهی خود، “فدریکو گارسیا لورکا” آشنایی به هم رساند و گویا سرنوشت مبهم این دو شاعر هم‌عصر را دو دیکتاتور نامی تاریخ، “فرانکو” و “پینوشه” رقم زده‌اند. نرودا در 1971 جایزه‌ نوبل ادبی را از آن خود کرد.

 

 

شعر ادبیات اسپانیولی به روایت نرودا، یکسره رنگ دیگر می ‌کند و آهنگ حماسه می ‌گیرد و در بندبندش آوای تام‌تام طبل طغیان طنین می ‌اندازد؛ “… و اگر به ناگاه دیدی که خون من/ بر سنگفرش خیابان جاری‌ست،/ بخند/ چرا که خنده‌ تو برای دستان من/ شمشیری‌ست آخته…” شعر نرودا تنها تغزل و سوداهای عاشقانه نیست. شعری است زنده و یاغی که می‌ خواهد جهان را با همه‌ چشم‌اندازهایش عوض کند و به مبارزه دعوت کند. این سویه‌ فکری در شعر معاصر فارسی بسیار اثر کرد. “احمد شاملو” برجسته‌ترین شاعری است که تحت تاثیر این دیدگاه قرار گرفت و بزرگ‌ترین شعرهای معاصر فارسی را نوشت. شاملو با تعمق در آثار شاعرانی چون نرودا، الوار، لورکا و مایاکوفسکی بنیان شعر حماسی معاصر را گذاشت و جز خودش کسی نتوانست با همان جدیت شعر را شیپور و کلنگی کند که نه تنها بی بو و بی خاصیت نیست، بلکه خاصیت انهدام، بیدارگری و تخریب دارد و وجه انتقادی آن به در مقام موجودی عاصی مطرح است که نظام حاکم را نفی و انکار می ‌کند و می‌ خواهد که اگر عشقی هست، عشق بزرگی باشد که جز در هوای آزادی و راستی نمی ‌روید؛ “… نگاهت شکست ستمگری‌ست/ آنک نگاهی/ که عریانی روح مرا/ از مهر جامه‌ای کرد/ بدانسان که کنونم/ شب بی ‌روزن هرگز/ چنان نماید/ که کنایتی طنزآلود بوده است…” یا: “از دست‌های گرم تو/ کودکان توامان آغوش خویش/ سخن‌ها می ‌توانم گفت/ غم نان اگر بگذارد…”

شعر نرودا تاثیرش را بر شعر معاصر ما، از گذار ترجمه‌های موفقی گذاشته است که از دههی چهل به بعد صورت گرفته است. مترجمان بسیاری به شعر او نظر داشته‌ و تلاش کرده‌اند فخامت زبان و تخیل بی‌ محابای او را فارسی کنند. از نخستین مترجمانی که به شعرهای نرودا علاقه نشان داد، احمد شاملو است. او در مجموعه شعری که به عنوان

 

“همچون کوچه‌ای بی‌انتها” از شاعران جهان گرد آورد، چند شعر از نرودا نیز ترجمه کرد. شاعر بودن مترجم و احاطه بی مانند او به زبان فارسی، حال و هوای شاعرانه شعر نرودا را به زیبایی هرچه تمام تر منتقل کرده است اما یک سان بودن زبان شعر شاملو و عدم تنوع آن در برخورد با شاعران دیگر، نتوانست شعر نرودا را آن چنان که ترجمه های شاملو از لورکا، انحصاری و ویژه کند. در واقع ترجمه شاملو به صورتی است که خواننده انگار شعری از خود مترجم را می خواند. زیبایی به حد تمام است اما مثلا با ترجمه های شعر الوار فرق چندانی نمی کند و نیز رویه شاملو در آزاد ترجمه کردن شعر شاعران دیگر، در سلامت ترجمه های او تردید ایجاد می کند.

 

 

از شاملو که بگذریم، مترجمان نرودا در ایران اندک نیستند. چه مترجمان گمنام و کم‌بضاعتی چون “اصغر مهدی‌زادگان” که از سر علاقه و بدون توانایی کافی به شعرهای او روی آورده اند و چه مترجمان صاحب نامی چون احمد پوری، که در کار ترجمه موفق بوده اند و آثارشان با اقبال زیادی از جانب خوانندگان مواجه شده است. احمد پوری در گزیده ای به نام “هوا را از من بگیر، خنده ات را نه!” که ازجانب نشر چشمه منتشر شد و به چاپ های بعدی رسید، توانست توجه دوستداران نرودا و علاقه‌مندان به ادبیات اسپانیولی را به خود جلب کند. “هوا را از من بگیر…” با عنوان گیرا و ترجمه های دلنشین پوری، مجموعه عاشقانه های نرودا برای ماتلیده است و بخشی از اقبال خود را مدیون انتشار نسخه صوتی کتاب است.

 

 

نازنین میرصادقی از دیگر مترجمان آثار نرودا است که مجموعه‌های گصد شعر عاشقانه” و”چکامه ها” را با همکاری نشر نگاه در سال 79 و 80 منتشر کرده است. مطلبی که باید درباره ترجمه های میرصادقی گفت، مکانیکی بودن ترجمه ها و عدم حضور شعریت و ادبیت در آن هاست. شاید این گفته پل والری این جا به کار بیاید که گفت: “شعر رقص است و ترجمه شعر، رقص در زنجیر!” و ترجمه های میرصادقی از نرودا و یا حتا لورکا، به تمام معنا رقص در زنجیر است بدون فارسی نویسی خلاق. در واقع ترجمه های او بسیار وفادارانه است، اما در آن ها از شعر خبری نیست.

 

 

از دیگر مترجمان اشعار نرودا می توان از یغما گلرویی نام برد. روایت یغما از نرودا خواندنی تر است از این رو که او از آن جا که ترانه سراست، در بازتاب وجه تغزلی شعر نرودا موفق تر بوده است. تنها نکته منفی ترجمه های او، ساده گیری و نادیده گرفتن زبان فاخر نروداست. ترجمه های او با این که زیبا و خواندنی اند از آن جا که در هوای ترانه نفس می کشند، تا حدی از شعر بودن کار کم می کند و آن را به سبکی مشخصی می رساند.

شاهکار بینش پژوه هم با دفتری به عنوان ابدیت یک بوسه به ترجمه شعرهای نرودا روی آورده است. این مجموعه را انتشارات معین در سال 83 منتشر کرد و چاپ های بعدی آن به خاطر حساسیتی که اسم شاهکار ایجاد کرد، غیر مجاز شد و نسخه الکترونیکی آن روی سایت های کتاب قرار گرفت.

 

یکی از معروف ترین ترجمه ها از اشعار نرودا، کتاب “انگیزه نیکسون کشی و جشن انقلاب شیلی” است که در سال 64 با ترجمه فرامرز سلیمانی و احمد کریمی حکاک و با همکاری نشر چشمه منتشر شد و با اقبال بسیاری رو به رو شد. شاید فضای کاملا سیاسی اثر و طرح جلد انقلابی کار در فروش کتاب تاثیر داشت وگرنه ترجمه ها چندان ترجمه های موفقی نیستند. همان سال ها شعری از این کتاب وارد کتاب درسی بچه های مدرسه شد و همان طرح جلد نیز بر پیشانی شعر درج شد.

جدای از شعر، کتاب های بسیاری از دست نوشته ها، خاطرات و آثار منتشر شده درباره نرودا به فارسی ترجمه شده است. از آن میان می‌ توان به کتاب “یادها و یادبودها” اشاره کرد که در دهه هفتاد و به دست هوشنگ باختری ترجمه شد. یادها و یادبودها، مجموعه خاطرات نرودا به قلم خودش است و از آن جا که حواشی همیشه و در تمامی حوزه ها

 

خواندنی و جذاب‌اند، این کتاب هم جذابیت های خودش را دارد. یادها و یادبودها به چاپ های بعدی رسید.

بد نیست در پایان به کتابی اشاره کنیم از لوئیس بونوئل، با عنوان با آخرین نفس‌هایم که در آن بخشی به پابلو نرودا اختصاص دارد. این کتاب که انتشار آن ممنوع و نسخه الکترونیکی اش هم اکنون در سایت های دانلود کتاب موجود است، به دست علی امینی و در دهه هفتاد ترجمه شد. کتاب، زندگی نامه ای است که بونوئل از احوال و زندگی خودش و با همکاری دوست نویسنده اش نوشته است. در این کتاب از نرودا به عنوان شاعری جادویی و فرازمینی یاد شده است که در ویلای زیبایش در خارج شهر، شراب می نوشد و با معشوق زیبایش سرگرم رقص و تغزل است.