کمپین و فرآیند سکولاریسم در ایران

نویسنده

madresefeministi.jpg

یکی از مسائل مهمی که نیروهای اجتماعی مختلف (آنانی که بنای تغییر و‎ ‎اصلاح دارند) کم و بیش با آن روبه رو بوده ‏اند ارتباط شان با دین است. مسئله مواجهه‎ ‎با دین هم نه موضوعی منحصر به کشورهای اسلامی (یا به ایران که دولت ‏دینی بر آن حاکم‎ ‎است)، بلکه این مسئله به نوعی در همه کشورهای دنیا مطرح است. به طوری که برخلاف آن‎ ‎چه ‏جامعه شناسان در گذشته پیش بینی می کردند که با گسترش مدرنیته، احتمالاً دین و‎ ‎ارزش های آن از جامعه رخت می ‏بندد، اما می بینیم که با گذشت نزدیک به سه قرن این‎ ‎اتفاق رخ نداده است. زیرا اساساً مدرنیته نتوانسته و اصلاً بنا ‏نداشته که «دین‎ ‎زدایی» کند، چرا که رابطه مدرنیته و عصر جدید با امر دینی در اکثر جوامع مدرن، از‎ ‎نوع رابطه ‏حذف یا دنباله روی از آن نبوده بلکه رابطه ای از نوع همزیستی و مصالحه و‎ ‎اصلاح گری بوده است. به طوری که ‏اکنون در عصر اطلاعات و تکنولوژی های پیشرفته در‎ ‎جهان «نه هزار مذهب زنده وجود دارد، و به طور متوسط هر ‏روز سه مذهب جدید (معمولاً‎ ‎تفاسیر جدیدی در حوزه مذاهب موجود) پیدا می شود‎ [1‎‏» ‏‎ ‎بنابراین بحث آن نیست که در ‏دنیای مدرن «دین» از حوزه‎ ‎عمومی حذف شود یا نشود، بلکه پرسش این است که در جامعه مدرن و سکولار، که هر ‏لحظه‎ ‎امکان تولد دین های جدید وجود دارد (همانطور که امکان به وجود آمدن نگرش های مختلف‎ ‎فلسفی و جامعه ‏شناختی وجود دارد)، نیروهای مدافع تغییر، چه نسبتی می توانند با دین‎ ‎و ارزش های مذهبی برقرار سازند‎.‎

فرآیند تدریجی که در حوزه دین طی سه قرن اخیر در زندگی بشر رخ داده،‎ ‎تعدیل و معقول شدن سلطه بلامنازع دین ‏بوده است که نقش آن را نه به عنوان یکه تاز‎ ‎عرصه عمومی بلکه به یکی از ستون ها و نهادهای عرصه عمومی در ‏میان ستون ها و نهادهای‎ ‎مختلف دیگر مبدل نموده است به طوری که دین و نهادهای دینی در جوامع پیشرفته، به یکی‎ ‎از نگرش ها، و مکتب های موجود در عرصه خصوصی تبدیل شده است که بالطبع در عرصه عمومی‎ ‎و وجدان فردی ‏شهروندان همچنان تاثیرگذار است اما تعیین کننده سیاست و دولت نیست‎. ‎دین و متولیان آن مانند دیگر نگرش ها و ‏اندیشه های موجود همچنان در همه کشورهای‎ ‎جهان بر سر «حقانیت» خود و «سهم بری» بیشتر از امکانات عرصه ‏عمومی تلاش می کند‎. ‎نظام ارزش های اخلاقی در جهان هنوز در سیطره ارزش های دینی قرار دارد. این نظام‎ ‎اخلاقی، هنوز هم روند قانونگذاری را در سطح جهان با چالش های بسیاری مواجه می سازد[نمونه اش بحث های نفس ‏گیر و چالش برانگیز در مورد سقط جنین در جامعه‎ ‎آمریکاست.]‏

اما دستامد مهم و گرانقدر عصر جدید و بشریت مدرن برای حاکمیت قوانین‎ ‎عادلانه و ایجاد توازن و دموکراسی و ‏استقرار حقوق شهروندی، همانا تصویب میثاق بین‎ ‎المللی «اعلامیه جهانی حقوق بشر» است. گرچه این میثاق نیز از ‏لحظه تصویب، درگیر‎ ‎چالش های فراوانی بوده است. یکی از مهم ترین چالش هایش، از سوی متولیان رسمی دین و‎ ‎بنیادگرایی دینی به وجود می آید. امروز در قرن بیست و یکم سازمان ملل میثاق دیگری‎ ‎را به تصویب رسانده که هتک ‏حرمت ادیان را ممنوع کرده است، این مصوبه جدید نیز‎ ‎بازتابی از همین چالش هاست که می بینیم نه در ایران بلکه در ‏سطح بین المللی در‎ ‎جریان است. برای نمونه «ائتلاف سه‌گانه»ای متشکل از سازمان کنفرانس اسلامی، جنبش‎ ‎عدم تعهد ‏‏(از جمله کوبا، ونزوئلا و ایران) و چین و روسیه در تصویب این مصوبه نقش‎ ‎داشته اند.‏‎ [2‎

‎ ‎به طوری که امروز بحث «سکولاریسم» دوباره به یکی از‎ ‎چالش های اصلی در سطح جهانی تبدیل شده است. تقریباً ‏همه 57 کشور اسلامی، به استثنای‏‎ ‎ترکیه و تونس، شریعت را سرلوحه قوانین خود دارند (حتا در افغانستان و عراق که ‏به‎ ‎نوعی به بهانه مبارزه با «بنیادگرایی» مورد حمله قرار گرفتند نیز همچنان احکام‎ ‎اسلامی در قانون اساسی و نظام ‏حقوقی تازه تاسیس، حضوری پررنگ دارد). در آن سوی جهان‎ ‎نیز، پاپ بندیک شانزدهم پرچم مخالفت علیه ‏سکولاریسم را برداشته و آن را چالش عمده‎ ‎پیش روی مذهب کاتولیک می داند. در آمریکا نیز راست مسیحی، ‏سکولاریسم را طعن و لعن‎ ‎می کند‎ [‎‏.‏‎3‎


کمی دقت در نگاه به این مسائل، به ما ثابت می کند که‎ ‎بحث دین و مدرنیته و سکولاریسم بسیار پیچیده است و مناسبات ‏متقابل نیروهای اجتماعی[در سطح جهانی و ملی] با دین، آن چنان که قبلاً به نظر می رسید سرراست نیست. از سوی‎ ‎دیگر نیروهای درگیر در آن لزوما به «اسلام گرا / سکولار» تقسیم بندی نمی شوند، بلکه‎ ‎در هر دو طرف طیف ‏نیروهای مختلفی وجود دارند، به طوری که شاهد هستیم یکی از‎ ‎نیروهایی که در رد «جهان شمول بودن حقوق بشر» ‏نظریه پردازی کرده و نیز عملاً در‎ ‎سازمان های بین المللی درصدد خدشه وارد ساختن به این میثاق بین المللی برآمده،‎ ‎دیدگاه های پسااستعماری هستند که اتفاقاً خاستگاهی «غیرمذهبی» دارند. و از سوی دیگر‎ ‎نیروهای مدافع جهان شمولی ‏حقوق بشر، گروه های مختلفی همچون مسلمانان سکولار را شامل‎ ‎می شوند‎.‎

گذشته از موقعیت دین در سطح جهانی و چالش هایی که نیروهای مختلف‎ ‎اجتماعی در روابط بین المللی با آن مواجه ‏اند، در ایران نیز یکی از مسائل بغرنج که‎ ‎همواره در تاریخ جنبش زنان ایران، بحث و مجادلات فراوان برانگیخته، ‏چگونگی برخورد و‎ ‎موضع گیری فعالان این جنبش با دین و متولیان آن بوده است. بطوریکه در یک قرن اخیر،‎ ‎اکثر ‏فعالان زن که در جهت بهبود زندگی زنان و رسیدن به حقوق برابر کوشیده اند، در‎ ‎مواجهه با دین (چه رسمی و چه ‏غیررسمی) چالش های مختلفی را تجربه کرده اند. تا جایی‎ ‎که می توان ادعا کرد که چگونگی مواجهه با مذهب و ‏نهادهای وابسته به آن، از قدیمی‎ ‎ترین چالش های جنبش زنان ایران به شمار می آید‎.‎

تحول در صف بندی ها و رابطه ها

دسته بندی دوگانه و دوبنی «فمنیست های سکولار/فمنیست های اسلامی»، با‎ ‎چالشی جدی روبه رو است. تا یکی دو ‏دهه پیش، به سادگی می شد اکثر فعالان جنبش زنان‎ ‎را در دوگانه «سکولار/اسلامی» صف بندی کرد و بر این اساس ‏هویت آنها را به اصطلاح‎ ‎مشخص و متمایز نمود. البته در مقام نظر هنوز گاهی می توان از این دسته بندی بهره‎ ‎جست ‏ولی در مقام عمل گاهی مدد جستن از این صف بندی نظری، کنشگران را با مشکل مواجه‎ ‎می سازد. چراکه این گونه ‏تعاریف، وقتی روزآمد و بازخوانی نمی شوند نه تنها کمکی به‎ ‎تحلیل وضعیت خاص و موقعیت نیروهای مختلف در ‏جنبش زنان نمی کند، بلکه حتا به اغتشاش‏‎ ‎ذهنی بیشتر دامن می زند. نمونه آن را می توان در گفتار برخی از فعالان ‏جنبش زنان در‎ ‎خارج از کشور پیدا کرد: «… زنانی که پایه‌گذار نواندیشی دینی در مسئله‌ی حقوق‎ ‎زنان بوده‌اند و ‏طرفدار تفسیرهای نوین از دین و شریعت در جهت مطابقت با اصلاحات‎ ‎قانونی به نفع زنان، امروز دیگر خود را ‏موظف نمی‌بینند که خواست‌های‌شان را با‎ ‎استناد به اسلام مشروعیت بخشند. آن‌ها حتا لغو مجازات‌هایی نظیر سنگسار ‏را درخواست‎ ‎می‌کنند و یا اشکالی از آزادی پوشش را. جای تأسف است که بسیاری از فمینیست‌های‎ ‎سکولار که در چند ‏سال اخیر با نوشته‌ها و حرکت‌های‌شان، در تغییر توازن قوا نقش‎ ‎داشته‌اند و بدیلی دیگر به جز فمینیسم اسلامی را ‏مطرح نموده‌اند، امروز در جهت‎ ‎تقویت بدیل سکولار حرکت نمی‌کنند‎» [4. ‎به نظر می رسد تحلیل هایی از این دست ‏که هنوز در‎ ‎چارچوب معیارهای گذشته حرکت می کنند و تغییرات ایجاد شده کنونی در سطح بین المللی و‎ ‎ملی را در ‏همان آرایش «ارزشی» تقسیم نیروها بر می رسند، نیاز به مرور دوباره و‎ ‎بازتعریف (حتا در نظام واژگان) دارند‎.‎

شاید یکی از مشکلات این نوع تعاریف و دسته بندی های ایدئولوژیک آن‎ ‎است که حاملان آن، تعریف روشن و دقیقی ‏از هیچکدام از جریانات داخل کشور و تغییر‎ ‎آرایش این نیروها و حتا تحول واژه ها ندارند و معمولاً این تعاریف قالبی ‏و ایستا،‎ ‎به عنوان «پرچم هایی برافراشته در صف بندی ها» مورد مصرف پیدا‎ ‎می کنند. برای نمونه‎ ‎تعابیر مختلف و ‏گاه آشفته ای از «سکولاریسم» در ایران وجود دارد که چنین تعاریفی می‎ ‎تواند در بازشناسی یا اغتشاش در اینکه چه ‏جریانی سکولار، بی دین یا متشرع است‎ ‎تاثیرگذار باشد. برای نمونه یکی از فعالان سیاسی در جنبش زنان نگرش خود ‏را از‎ ‎سکولاریسم چنین بیان می کند: «آیا عقلانیت و عِلمانیت سکولاریسم، دین را به عنوان‎ ‎امر واقع پذیرفته است؟ یا ‏سکولارهای ایرانی چون نواندیشان مذهبی پذیرفته اند که دین‎ ‎می تواند کارکرد زمینی و اجتماعی و هم کارکرد سیاسی ‏و روشنگرانه داشته باشد و‎ ‎عقلانی هم باشد. و با این تعاریف آیا سکولاریسم ایرانی نهفته در جنبش زنان ایران‎ ‎همچنان ‏اصرار دارد دین را از سیاست جدا بداند؟‎!» [5] ‎اکثر ما در فهم و توضیح معنای سکولاریسم، دچار چنین‎ ‎اغتشاشات ‏ذهنی هستیم چرا که در جوامع استبدادی اساساً به دلیل نبود فضای بحث و‎ ‎گفتگوی آزاد، معمولاً در مورد تعاریف ‏ابتدایی و شناسه ها بحث کافی صورت نمی گیرد‎. ‎در نتیجه، اغتشاش ذهنی و عدم مفهوم یابی درست از واژگان به ‏وجود می آید، همانطور که‎ ‎مثلا برخی دیگر از سیاسیون ایرانی، سکولاریسم را مترادف دشمنی و ضدیت با دین، و‎ ‎نشانه بی خدایی و آته ئیسم قلمداد می کنند!؟

روندهای سکولار شدن جامعه دینی

به اعتقاد بسیاری از نظریه پردازان اجتماعی، آنچیزی که به‎ ‎سکولاریزاسیون مشهور است با ظهور اولین طلایه های ‏عصر مدرن آغاز شد. از دوره اصلاح‎ ‎دین و پس از آن در دوره روشنگری است که نهادهای دینی در جوامع غربی ‏دچار تحولاتی‎ ‎جدی شدند. به تدریج، با رشد سرمایه داری و تکنیک و جهانی شدن اقتصاد و فرهنگ که‎ ‎متعاقب آن ‏بوقوع پیوست، موضوع و ضرورت سکولار شدن مذهب به سراسر جهان بسط یافت‎. ‎تاجائیکه امروز باید از روندهای ‏گوناگون و در عین حال فراگیر سکولاریزاسیون در جهان‎ ‎سخن گفت. به همین دلیل، تعاریف و پنداشت هایی که از ‏مفهوم سکولاریزاسیون در کشورها‎ ‎و فرهنگ های مختلف وجود دارد گاه متفاوت و گوناگون است. این تفاوت ها ‏زمانی تشدید و‎ ‎آشکار می شود که قرار باشد بر اساس این تعاریف، وارد عرصه عمل اجتماعی (برای تغییر‎ ‎و اصلاح ‏نابرابری ها) شد‎.‎

نظریه پردازان اجتماعی، عموماً از دو مسیر متفاوت که منجر به سکولار‎ ‎شدن دین در جوامع مختلف شده است، یاد ‏می کنند. نخستین مسیر که نمونه ویژه آن مربوط‎ ‎به جامعه فرانسه است، تحت عنوان «لائیسیته» شهرت یافته و ‏بیشترین مجادلات را با‎ ‎مسیحیت کاتولیک داشته است. مسیر دوم، مربوط به جوامع آنگلوساکسون است که عمدتاً‎ ‎مسیحیت پروتستان در آنها رواج داشته است. اگرچه این دو مسیر، تفاوت های قابل توجهی‎ ‎با یکدیگر دارند، اما در ‏نهایت هر دو مسیر به جامعه ای سکولار ختم شده اند. جامعه‎ ‎ای که در آن امر دینی، امروزی و دنیوی شده است و ‏نهادهای مذهبی موقعیت مستقلی نسبت‎ ‎به سایر نهادهای اجتماعی (بویژه از دولت) پیدا کرده اند. در واقع، با اینکه ‏مسیرها‎ ‎متفاوت بوده اند، اما پیامدهای آنها به یکدیگر شباهت دارند‎.‎

روند سکولاریسم در جوامع انگلوساکسون مانند انگلیس و بویژه امریکا،‎ ‎بیشتر در سطح عرصه عمومی و فرهنگی ‏جریان داشته است. در واقع، در این کشورها جایگاه‎ ‎نهادهای مذهبی در جامعه مدنی قرار گرفته است، و در عین حال ‏امر آزادی مذهب نیز‎ ‎رعایت شده است. در چنین جوامعی، گفتمان ها و نهادهای مذهبی به تدریج دنیوی و امروزی‎ ‎شده ‏اند و خود را با بسیاری از ملزومات زندگی مدرن وفق داده اند. تکثر مذهبی به‎ ‎دلیل وجود مذاهب گوناگون در این ‏جوامع و همچنین غیر متمرکز بودن نهاد مسیحیت‎ ‎پروتستانی، شرایطی را فراهم آورده است که روند سکولاریسم در ‏این کشورها، آرام و صلح‎ ‎آمیز طی شود‎.‎

اما در جامعه فرانسه، روند سکولار شدنِ مذهب بیشتر جنبه ای سیاسی و‎ ‎پرتنش داشته است. در فرانسه، مسئله تفکیک ‏و جدایی نهادهای دینی از نهادهای دولتی‎ ‎بسیار حائز اهمیت بوده است. در واقع، از آن جهت که مذهب تمرکزگرای ‏کاتولیسیسم در‎ ‎جامعه فرانسه قدرتمند بوده و با نهادهای دولتی آمیختگی داشته، لذا امر جدایی این‎ ‎نهادها در سطح ‏سیاسی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. شاید از این جهت بتوان گفت که‎ ‎روند سکولاریسم (لائیسیته) در جامعه ‏فرانسه با تندی و زمختی بیشتری همراه بوده است‎. ‎هم از این روست که حفظ و پاسداری ارزش های لائیک در جامعه ‏فرانسه بسیار بیشتر از‎ ‎سایر جوامع اروپایی، در مرکز توجه قرار داشته است‎.‎

در جامعه ایران نیز، موقعیت و جایگاه دین و نهادهای وابسته به آن، طی‎ ‎یکصد سال اخیر دچار تغییراتی جدی شده ‏است. اما هنوز این موقعیت و جایگاه بطور دقیق‎ ‎استقلال و ثبات نیافته است؛ در نتیجه سیر تغییرات آن بویژه در ‏عرصه سیاست و قدرت،‎ ‎همچنان ادامه دارد. درحالیکه از یک سو، مذهب در کشور ما از حالت سنتی خود فاصله‏‎ ‎گرفته و در چالش با واقعیت های دنیای مدرن دچار تحولاتی جدی شده؛ اما از سوی دیگر،‎ ‎با تسلط یک حکومت دینی ‏بر جامعه، نهادهای مذهبی با نهادهای دولتی درآمیخته و بهم‎ ‎وابسته شده اند. در واقع، مذهب در بخش هایی از جامعه ‏ایران (به خصوص در حوزه مذهب‎ ‎غیررسمی – دین مردم)، امروزین و دنیوی شده است، اما در بخش مربوط به ‏نخبگان و‎ ‎نهادهای رسمی دین، هنوز در تداخلی جدی با نهادهای دولتی است. و از آنجایی که دولت‎ ‎در ایران به لحاظ ‏تاریخی و ساختاری نقشی پررنگ و بسیار مسلط بر مناسبات زندگی‎ ‎اجتماعی دارد، لذا دین دولتی نیز در بسیاری از ‏حوزه های دیگر وارد شده است‎. ‎پیامدهای چنین اختلاطی نه برای دین مفید است، نه برای جامعه؛ در نتیجه، تعدیل و‎ ‎تغییر چنین وضعیتی امری ضروری است‎.‎

در پاسخ به چنین ضرورتی، بسیاری از مردانِ روشنفکر (سیاسی یا‎ ‎آکادمیک)، مسئله سکولار شدن جامعه ایران ‏‏(جدایی امر دینی از ساختار دولت) را تحولی‎ ‎حائز اهمیت در مسیر دموکراتیک شدن جامعه ایران ارزیابی می کنند. اما ‏ملزومات عملی و‎ ‎عینی این موضوع را چندان موشکافی نمی کنند. آیا مسئله سکولاریزاسیون در جامعه ایران‎ ‎فرایندی ‏خودبخودی است که باید به تاریخ و مکانیسم های جبری واگذار شود؛ یا برنامه و‎ ‎پروژه ای اجتماعی است که توسط ‏نهادها، جنبش های فکری و اجتماعی و سازمان هایی خاص‎ ‎به صورتی اراده گرایانه پیگیری می شود؟ متاسفانه، پاسخ ‏به این پرسش و پرسش هایی از‎ ‎این دست، عموماً در سطحی نظری محدود می ماند و در نتیجه با ابهامات بسیار همراه ‏می‎ ‎گردد. بویژه، زمانی که ایده های انتزاعی سکولاریسم در برابر جنبش هایی (از جمله‎ ‎جنبش یک میلیون امضاء) ‏قرار می گیرند که بطور انضمامی و ملموس با ابعاد گوناگون‎ ‎مذهب درگیر هستند، دیگر نه تنها توان پاسخگویی به ‏اقتضائات عملی را ندارند، بلکه‎ ‎گاهی به نق زدن های منفعلانه تقلیل می یابند‎.‎

تغییر تدریجی نگرش فعالان جنبش زنان به مسئله‎ ‎دین

اما منظور از مسئله «دین» نزد کنشگران جنبش زنان چیست؟ شاید جدی ترین‎ ‎تصویری که با شنیدن واژه مذهب به ‏ذهن بسیاری از فعالان حقوق برابر متبادر می شود،‎ ‎تصویر «نهاد روحانیت و متولیان آن» باشد. بویژه آنکه، چنین ‏تصویری پس از روی کار‎ ‎آمدن دولت دینی در ایران و تداخل نهاد دین با نهاد دولت، پررنگ تر شده است. به بیان‎ ‎دیگر، اصلی ترین تصویری که از دین در ایران وجود دارد، مربوط به نهادهای دینی صاحب‎ ‎قدرت و ثروت است. ‏یعنی نهادهایی که عمدتاً با قرائت هایی ارتدکس و اقتدارگرایانه از‎ ‎دین تلاش می کنند تمامی ابعاد زندگی اجتماعی را ‏در هاله ای از تقدس مذهبی‎ ‎بپوشانند. این نوع تلقی یک جانبه و سلطه گرا از نقش و جایگاه دین به دلیل قدرت نظام‎ ‎مندی که در شکل دهی به سامان زندگی روزمره ایرانیان دارد؛ خواهی نخواهی به عنوان‎ ‎مانعی در برابر بسیاری از ‏مطالباتی قرار گرفته است که جنبش های مترقی و دموکراتیک‎ ‎تلاش می کنند آنها را بدست آورند‎.‎

کنشگران جنبش زنان ایران نیز سابقه ای دیرینه در مواجهه با این نوع‎ ‎مذهب اقتدارگرا دارند. هنوز هم بسیاری از ‏مطالبات مبتنی بر حقوق برابر که از سوی‎ ‎زنان و مدافعان حقوق برابر درخواست می شود، در مقابل سد این نوع ‏مذهب رسمی قرار می‎ ‎گیرد. این تقابل میان مطالبات زنان و تفاسیر مطلق گرایانه از دین، واکنش ها و موضع‎ ‎گیری ‏های متفاوتی را در درون جنبش زنان و به تازگی در کمپین یک میلیون امضاء به‎ ‎همراه داشته است‎.‎

بخشی از فعالان جنبش زنان همواره خود را از نهادها و گفتمان های‎ ‎مذهبی مبرا و بی نیاز می دانسته اند و هیچ ‏مشروعیتی برای آن قائل نبوده اند؛ در‎ ‎کنار آنها گروه های دیگری بوده و هستند که تلاش می کنند با نهادهای مذهبی ‏وارد‎ ‎مذاکره شوند و آنها را به سمت تحقق برخی مطالبات سوق دهند. اما در نهایت، به دلیل‎ ‎آنکه هیچ یک از این دو ‏گرایش، متکی بر نیروی مردمی و پشتوانه اجتماعی نبوده اند در‎ ‎نتیجه، توان تحمیل خواسته هایشان را بر نهادهای ‏مذهبی – سیاسی نداشته اند‏‎.‎

البته در کنار مذهب قدرتمند دولتی، گرایش های متنوعی از نوگرایی‎ ‎مذهبی قابل مشاهده است، که توسط برخی ‏‏«روشنفکران دینی اندیش» ترویج می شود. قرائت‎ ‎های نوینی از مذهب که به دلایل مختلفی نتوانسته است به گفتمانی ‏مسلط در برابر‎ ‎تفاسیر غالب رسمی تبدیل شود. در واقع، نواندیشی دینی به لحاظ نهادی، در سطح‎ ‎اجتماعی پایگاه ‏نیرومند و بنیادین ندارد و تارهای ارتباطی آن با اقشار جامعه هنوز‎ ‎سست است. البته، در دوره ای برخی از گرایش ‏های نواندیشی دینی توانستند با‎ ‎اتصال به‎ ‎جریان هایی سیاسی تاحدودی تاثیرگذار شوند، اما پس از قدرت گرفتن مذهب ‏سنتی در جریان‎ ‎انقلاب و تسخیر حکومت توسط آنها؛ اسلام گرایانِ نواندیش مجدداً به سطح نخبگان‎ ‎روشنفکر تبعید ‏شدند‎.‎

با این وجود، نباید از راهگشایی هایی که این تفاسیر مترقی در حوزه‎ ‎دین انجام دادند غافل شد. تفاسیر مترقی از گزاره ‏های مذهبی که از سوی نواندیشان‎ ‎دینی ترویج می شود، تاحدودی موافقت و همخوانی هایی با برخی مطالبات حقوقی ‏زنان‎ ‎دارند. چنین تفاسیری در برخی مواقع توانسته اند به یاری گروه هایی از فعالان جنبش‎ ‎زنان در جهت تحولاتی نه ‏چندان گسترده، موثر باشند. تاجائیکه برخی از فعالان جنبش‎ ‎زنان که تلاش می کردند تا از طریق مذاکره و لابی با ‏نهادهای دین دولتی، بهبودهایی‎ ‎در وضع زنان بوجود آورند؛ اغلب دست به دامن چنین تفاسیری می شدند‎.‎

کمپین یک میلیون امضاء: فراروی از مسائل نظری و‎ ‎رویارویی با چالش های عملی

اما از نیمه دهه 80 خورشیدی، بویژه با آغاز به کار کمپین یک میلیون‏‎ ‎امضاء و ارتباط جدی و «چهره به چهره» میان ‏کنشگران جنبش زنان با افراد جامعه در‎ ‎کوچه و خیابان، بسیاری از تصاویر قدیمی در خصوص دین دگرگون شده ‏است. دیگر به سادگی‎ ‎نمی توان با لقب هایی همچون سکولار/اسلامگرا، فعالان جنبش را از هم منفک ساخت. اگر‎ ‎تا ‏پیش از این، واژه مذهب مترادف بود با مذهب سیاسی حاکم، یا حداکثر برخی گرایش‎ ‎های نوگرای دینی را نیز در بر ‏می گرفت؛ پس از ظهور کمپین یک میلیون امضاء و حضور‎ ‎فعالان جنبش زنان در خیابان و فضاهای عمومی، ‏بسیاری از کنشگران جنبش با «دین غیر‎ ‎رسمی عامه مردم» (دین در عرصه زندگی روزمره) آشنا شده اند. دینی که ‏قبل از شروع به‎ ‎کار کمپین، از چشم بسیاری از فعالان جنبش زنان به دور مانده بود. این نوع دین نه‎ ‎مانند دین رسمی، ‏صاحب نهادهای قدرتمند و گفتمانی مطلق گرا است، و نه مانند نواندیشی‎ ‎دینی اسیر مجادلات نظری با متون پایه ای دین ‏است. در واقع، این نوع دینِ غیررسمی‎ ‎صرفاً مجموعه ای از ارزش ها، هنجارها و باورهای حقیقی، موروثی، خرافی، ‏عدالت جویانه‎ ‎و امیدوارانه شهروندان جامعه است که به گمان خودشان برآمده از دین است. ارزشها و‎ ‎هنجارهایی که ‏ممکن است با دین رسمی و اقتداگرا و حتا با دین نوگرا هم در تضاد‎ ‎باشند‎.‎

دین در زندگی روزمره مردم (دین عامه مردم)، دینی متکثر اما در عین‎ ‎حال واقعی، تاثیر گذار و «امکان گرا» است. ‏شاید بتوان گفت که در چارچوب و ظرفیت های‎ ‎این دین است که احساسات، عرف ها و مناسک جمعی مردم عادی، ‏فرصت ظهور و نمود به دست‎ ‎می آورد. دین عامه مردم معمولاً دین مغلوب و حاشیه است، یعنی مذهبی است که ‏همواره‎ ‎سعی کرده «سختی های دین رسمی» را که دین قاعده و قدرت است، با گذاشتن استثناهایی‎ ‎تلطیف کند تا بتواند ‏زندگی «راحت تری» داشته باشد. دین قدرت، دین «متن» است اما دین‎ ‎مردم، دین «حاشیه» که گاه در تقابل شدید با ‏یکدیگر قرار می گیرند، چنانچه فرآیند‎ ‎سکولاریزاسیون در برخی از کشورها بیانگر شوریدن مردم دینی (عامه ‏دینداران) علیه‎ ‎کلیسا (دین قدرت) بوده است. دین عامه مردم عمدتاً معطوف به ضروریات زندگی روزمره‎ ‎است و به ‏کار تسهیل زندگی و برآورد خواسته ها و نیازهایشان می رسد، اما دین قدرت و‎ ‎حتا نواندیشی دینی معطوف به «کتاب» ‏و «سنت» است و «متن هایی» که مرتباً به آن ارجاع‎ ‎می شود. درحالی که دین عامه، دین خاموشی و پنهان است. به ‏زعم برخی نیز دین عامه‎ «‎دین فایده گرا»ست. رابطه با خدا، رابطه بده و بستان است. یا بر اساس نظری دیگر دین‎ ‎عامه یک دین با واسطه است درحالیکه دین روشنفکران و روحانیون، دین بی واسطه است‏‎. ‎اینان اگر به سراغ دین می ‏روند اول به سراغ مرکز (خدا)، و کتاب مقدس، و اصول دین می‎ ‎روند ولی دین عامه مردم، از مرکز و ثقل دین دور ‏می شود. دین عامه دین غیرعقلانیت‎ ‎است و به همین دلیل دین امیدواری است. زیرا امید، عقلانی نیست [6]‏

به هرحال، از زمانی که کنشگران جنبش زنان در جریان برنامه کمپین یک‎ ‎میلیون امضاء از دایره تنگ محافل ‏روشنفکری خارج شدند و توانستند بصورت چهره به چهره‎ ‎با حوزه عمومی و واقعیت های جامعه مواجه شوند، دیگر ‏ناگزیر از ارتباط و تعامل با‎ ‎مذهب غیررسمی مردم خود هستند. یعنی دیگر منزه طلبی و تبری جستن از آنچیزی که ‏میلیون‎ ‎ها انسان به آن باور دارند و بسیاری از رفتارهایشان را شکل می دهد، موضع گیری‎ ‎مسئولانه و اخلاقی نیست. ‏از این رو، بحث ها و چالش های متعددی میان کنشگران با‎ ‎گرایش های نظری گوناگون در جنبش زنان (داخل و خارج ‏از کشور) در گرفته است تا طرز‎ ‎برخورد متفاوت اعضای کمپین و نیز چگونگی برقراری این ارتباط از سوی جنبش ‏زنان هضم‎ ‎شود‎.‎

از یک سو مخالفت ها با فعالان کمپین گسترده بود، و از سوی دیگر سهل‎ ‎انگاری ها. از یک سو، نمی شد به سادگی و ‏غیرمسئولانه هنجارها و مناسک مذهبی مردم را‎ ‎نادیده گرفت، و از سوی دیگر نمی شد به همه آنها تن داد. در جریان ‏این مجادلات و‎ ‎تعاملات، روش های مختلفی برای برقراری ارتباط با مذهب عامه مردم از سوی فعالان‎ ‎کمپین یک ‏میلیون امضاء پیشنهاد و بکار گرفته شد‎.‎

برخی کنشگران کمپین که سابقه تعامل و مذاکره با مراجع مذهب رسمی یا‎ ‎نواندیشان دینی را داشتند تلاش کردند تا با ‏کمک گرفتن از زبان و ادبیاتِ آنها با‎ ‎مردم ارتباط برقرار کنند؛ برخی نیز که خود را با هویتی لائیک معرفی کردند، ‏در‎ ‎ارتباط با مردم در قبال مسئله مذهب یا سکوت اختیار می کردند یا گفتمان های حقوق‎ ‎بشری را بکار می بردند. در ‏مجموع، هر دو طریق ارتباط، نکات مثبت و منفی خاص خود را‎ ‎داشت، اما همچنان خلائی ملموس میان مذهب عامه ‏مردم و مطالبات جنبش زنان، احساس می‎ ‎شود. البته، تلاش ها برای پر کردن این خلاء نیز بی وقفه در جریان است. ‏تلاش هایی که‎ ‎متاسفانه از یک سو به «سوء استفاده از مذهب» و از سوی دیگر به «دنباله روی از توده‎ ‎ها» متهم می ‏شود. اما از سوی دیگر می تواند اقدامی ضروری محسوب شود تا در جریان‎ ‎عمل، راهِ مناسبی برای برقراری ارتباط ‏در کل جنبش زنان مرسوم گردد‎.‎

در نتیجه، چنین تلاش هایی است که نگرش های کلیشه ای و کلان نگر نسبت‏‎ ‎به مسئله مذهب در میان فعالان جنبش ‏زنان و حتی سایر جنبش های اجتماعی و سیاسی، آرام‎ ‎آرام تغییراتی داشته است. معنی این سخن آن است که دیگر نمی ‏توان به سهولت بر اساس‎ ‎دوگانه لائیک/اسلامی در قبال مسئله دین موضع گیری کرد. کنشگران اجتماعی دریافته اند‏‎ ‎که ‏سطوح مختلفی از امر دینی در جامعه وجود دارد، و پیچیدگی واقعیت دین و دولت در‎ ‎ایران، فراتر از دوگانه های ساده ‏انگارانه و تقلیل گرایانه است که سعی دارد پاسخ‎ ‎هایی ایدئولوژیک و جزمی (و به قول معروف، سر راست) ارائه دهد‎.‎

وقتی کنشگران کمپین یک میلیون امضاء سخن از آن می گویند که «اسلام با‎ ‎حقوق زنان در تضاد نیست» در واقع، ‏‏«موقعیتی متفاوت» از آنچه پیش از این بوده را‎ ‎مطرح می کنند. به عبارت دیگر، کنشگرِ کمپین یک میلیون امضاء به ‏منظور تغییر قوانین‎ ‎به نفع زنان، موقعیت متفاوتی به این گزاره می بخشد. در واقع، این گزاره می تواند در‎ ‎موقعیت ‏های مختلف معانی گوناگون و تاثیرات متفاوت داشته باشد و هر کدام از این‎ ‎موقعیت ها را باید در ظرف خود سنجید. ‏این گزاره گاه می تواند به عنوان شعاری که‎ ‎فراتر از واقعیت عمل می کند به کار درگیری های سیاسی بیاید. یعنی این ‏جمله می تواند‎ ‎به یک جمله ایدئولوژیک به منظور «تثبیت وضع موجود» به نفع فلان گروه سیاسی تقلیل‎ ‎یابد. وقتی هم ‏که بار ایدئولوژیک پیدا کرد ارتباط زنده و واقعی با جامعه را از دست‎ ‎می دهد و بسادگی با یک جمله ایدئولوژیک ‏دیگر که «اسلام با حقوق زنان در تضاد است‎» ‎نقش برآب می شود (و البته هر دوی این جملات در شکل ایدئولوژیک ‏خود، ناظر به معادلات‎ ‎قدرت و سیاست است).‏

از سوی دیگر این گزاره (که مثل کلیدی است که به همه قفل ها می خورد‎ ‎ولی هیچ یک را باز نمی کند) می تواند به ‏کار بررسی و یا اثبات واقعیت های تاریخی‎ ‎گذشته هم بیاید، که در این صورت گروهی می توانند فاکتورهای متعدد ‏تاریخی ارائه کنند‎ ‎مبنی بر این که این جمله با واقعیت های تاریخی همخوانی ندارد (و چه فاکتوری مهم تر‎ ‎از این که ‏مثلاً بعد از استقرار جمهوری اسلامی، قوانین به ضرر زنان تغییر کرده‎ ‎است)، و عده ای دیگر مانند روشنفکران دینی ‏می توانند فاکتورهایی را در تاریخ بجویند‎ ‎که عکس این مسئله را ثابت کند. مثلاً وقایعی از صدر اسلام را شاهد بیاورند ‏که چنین‎ ‎نیست، یا تغییراتی که در برخی از قوانین انجام شده به نفع زنان را به عنوان فاکت‎ ‎ارائه کنند و بگویند اساساً ‏روح اسلام در تضاد با حقوق زنان نبوده و آموزه های صدر‏‎ ‎اسلام نسبت به زمان خود برای زنان مترقی بوده و ارزش ‏های جامعه مردسالار است که روح‎ ‎اسلام را تغییر داده. به هرحال این مجادلات چه به لحاظ تاریخی یا نظری و چه به ‏لحاظ‎ ‎یک شعار سیاسی قابل طرح است‎.‎

اما وقتی جمله «اسلام با حقوق زنان در تضاد نیست» در قالب «بیان یک‎ ‎خواست و آرزو» و به منظور ایجاد تغییرات ‏اجتماعی به کار می رود و به واقعیت امروز‎ ‎ارجاع دارد، اساساً از حوزه سنتی دعوا، خارج می شود و در زمینه ‏متفاوتی قرار می‎ ‎گیرد و جایگاه دیگری می یابد‎ [7]. ‎وقتی این گزاره از سوی کنشگرانی که قصد تغییر‎ ‎اجتماعی‎ ‎را ‏دارند مطرح می شود و مخاطب اش نه «مذهب قدرت» که «مذهب عامه» است، جایگاه‎ ‎متفاوتی می یابد. برای درک ‏واقعیت امروز مثالی بیاوریم: برای نمونه اگر کسی الان‎ ‎بگوید «من مسلمانم اما از آن جایی که اکنون در قوانین کشورم ‏به ما زنان ستم و تبعیض‎ ‎روا می شود و مورد خشونت قرار می گیریم، تغییر این قوانین به نفع زنان را در چارچوب‎ ‎بیانیه حقوق بشر قبول دارم و برای آن تلاش می کنم»، خود شاهد زنده ای است برای جمله‎ ‎ای که بیان می کند. بنابراین ‏نمی توانیم و احیاناً مجاز نیستیم که به او بگوییم «تو‎ ‎غلط می کنی، چون به لحاظ تاریخی، اسلام با حقوق زن مخالف ‏بوده، پس این جمله تو‎ ‎اشتباه است».‏

واقعیت امروز یعنی این که «عده ای» از شهروندانی که در جامعه ای با‎ ‎اکثریت مسلمان زندگی می کنند، «از ته دل ‏آرزو دارند که اسلامی که بین مردم جاری است‎ ‎با حقوقی که زنان می خواهند داشته باشند در تضاد نباشد و بنابراین ‏همه مردم مسلمان‎ ‎هم بخواهند این قوانین به نفع زنان کشورشان تغییر کند». این آرزویی است که زنان‎ ‎مسیحی اعصار ‏گذشته نیز در دل داشتند و مسیحیت شان را با توجه به این آرزو اصلاح‎ ‎کردند و با حقوق و خواسته هایشان به تدریج ‏انطباق دادند. آیا روند سکولاریزاسیون در‎ ‎جوامع پیشرفته امروزی، صرفاً توسط کسانی صورت گرفته که خود را ‏‏«لائیک» می دانستند؛‎ ‎یا بالعکس، توسط میلیونها مردمی انجام شده که ارزش های دینی شان را با حقوق و‎ ‎خواسته ‏هایی که طلب می کردند و آرزویش را داشتند تغییر داده اند؟ به هرحال این آرزو‎ ‎و خواسته زنان که در کمپین یک ‏میلیون امضاء متبلور شده، به نوعی تفسیری بیرون از‎ ‎چهارچوب های دین رسمی ارائه می کند (تفسیر برون دینی)، ‏که اتفاقاً یکی از «گناهان‎» ‎کمپین و عاملی برای سرکوب آن است به خاطر همین تفسیری «غیررسمی، فردی و برابری‎ ‎طلبانه» از دین است که در برابر «دین اقتدارگرا و رسمی» قد علم می کند. از همه‎ ‎مهمتر آنکه، چنین تفسیری از سوی ‏‏«زنان» ارائه می شود، چرا که زنان در تفسیر «درون‎ ‎دینی» و مقتدر و رسمی، اساساً «به حساب نمی آیند» و جنس ‏دوم شناخته می شوند، چه‎ ‎برسد به آن که بخواهند کل «اقتدار مردانه – دینی» را زیر سئوال ببرند و خود «مفسر»‏‎ ‎زندگی دینی خود باشند و آلترناتیو خود را از «دین» در مقابل «دین رسمی» ارائه‎ ‎کنند‎.‎

در حال حاضر، به نظر می رسد که این خواسته ها و آرزوها عمومیت بیشتری‎ ‎می یابد و اتفاقاً نفس تحقق همین ‏آرزوهای معمولی و زمینی است که می تواند با گسترش‎ ‎خود به تحقق خود کمک کند. چنین رویکردهایی شبیه رویکرد ‏کمپین یک میلیون امضاء به‎ ‎مسئله دین، را در سطح بین المللی نیز می توان مشاهده کرد. در ماه مارس سال گذشته در‎ ‎ایالت فلوریدای آمریکا، اعلامیه ای به نام «اجلاس اسلام سکولار» صادر شد. در این‎ ‎اعلامیه آمده بود: «ما ‏‏[امضاکنندگان این سند] شامل مسلمانان سکولار و اشخاص سکولاری‎ ‎هستیم که اهلیت آنها از کشورهای مسلمان است. ‏در میان ما، مؤمنان، شکاکان، و بی‎ ‎دینان هم حضور دارند. همهء ما توسط مبارزه ای بزرگ گرد هم آمده ایم، نه ‏مبارزه میان‎ ‎غرب و اسلام، بلکه مبارزه میان آنکه آزاد است و آنکه آزاد نیست. ما حامیان آزادیِ‎ ‎تخطی ناپذیر وجدان ‏فردی هستیم. ما به تساوی همه انسانها باور داریم. ما بر جدایی‎ ‎دین از دولت، و بر رعایت حقوق جهانشمول بشر، پامی ‏فشاریم». در ادامه اعلامیه تاکید‎ ‎شده که ارزش هایی همچون آزادی، عقلانیت، و رواداری به غرب یا به شرق تعلق ‏ندارند؛‎ ‎بلکه میراث اخلاقی مشترکِ بشریت اند. و در نهایت خواسته های آنان بدین ترتیب بیان‎ ‎شده: «ما از همه ‏حکومت های جهان می خواهیم که طبق اصل هجدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر‎ ‎رفتار کرده و قوانین شریعت و دین ‏دولتی را، در همه اشکال خود، و نیز همه مجازات‎ ‎هایی را که به سبب (به اصطلاح) “توهین به مقدسات” و ترک دین ‏یا ارتداد، حکم شان‎ ‎صادر شده، مردود اعلام کنند. اعمالی نظیر ختنه زنان، قتل برای حفظ ناموس، حجاب‎ ‎اجباری، و ‏ازدواج اجباری، که استثمار زنان را تداوم می بخشد، از میان بردارند‎. ‎اقلیت های جنسی و جنسیتی را از گزند پیگرد و ‏خشونت محافظت کنند. شیوه تعلیم و تربیت‎ ‎فرقه ای و مذهبی ای که تعصب و عدم رواداری نسبت به غیرمسلمانان را ‏می آموزد، مورد‎ ‎اصلاح قرار دهند. و حوزه ای عمومی به وجود آورند که بتوان در آن هر موضوعی را بدون‎ ‎ترس و ‏ارعاب مورد بحث قرار داد‎ ‎‏. [‏‎8‎‏]‏

خواسته های مندرج در این سند به روشنی حاکی از آن است که هم می توان‎ ‎مسلمان و دیندار بود، هم سکولار، یا حتا ‏بی دین، ولی مطالبات مشترکی داشت و در راه‎ ‎رسیدن به آنها، همدیگر را یاری و پشتیبانی کرد. در واقع، «دینداری ‏سکولار» اگرچه‎ ‎ممکن است در نگاه اول امری متناقض نما به نظر برسد، اما در جهان امروز در نتیجه بهم‎ ‎آمیزی ‏جریان ها و روایت های مختلف، امری کاملاً واقعی است. یعنی نمی توانیم مسلمان‎ ‎سکولار یا مسیحی و یهودی ‏سکولار را انکار کنیم زیرا خیل عظیم چنین انسان هایی در‎ ‎دنیا وجود دارند. در ایران خودمان نیز دین بسیاری از ‏جوانان نزدیکی هایی با چنین‎ «‎دینِ ترکیبی» دارد. اساس این دین ترکیبی، نه اجرای احکام و دستورات ایدئولوژیک،‎ ‎بلکه پیگیری نیازهای زندگی روزانه است‎ ‎‏. [‏‎9‎‏]‏

طرح مسئله: در میدان عمل چه باید‎ ‎کرد؟

وقتی از امر مذهبی در جامعه ایران صحبت می شود، حداقل می توان سه سطح‎ ‎را در تشریح ابعاد مختلف آن برشمرد. ‏سطح اول، همان نهاد دین سنتی است که هم اکنون‎ ‎در بافت پهناور قدرت دولتی شناور است و گفتمان غالب و رسمی ‏دینی در جامعه ایران را‎ ‎می سازد. سطح دوم، که بیشتر نخبه گرایانه است، به روشنفکرانی با تفاسیر و قرائت های‎ ‎متکثر از دین محدود می شود که عموماً به لحاظ نهادی و گفتمانی (نسبت به دین رسمی‎) ‎ضعیف هستند. و بالاخره ‏سطح سوم، دینی است که دینداران و میلیون ها مردم عادی در‎ ‎جامعه آن را شکل می دهند و به آن باور دارند‎.‎

حال اگر از منظر جنبش یک میلیون امضاء به این سطوح سه گانه بنگریم،‎ ‎پرسش محوری، در واقع چگونگی پذیرش ‏مطالبات زنان (مبتنی بر حقوق برابر) در متن هر یک‎ ‎از این سه سطح است. به عبارت دیگر، سوال اینجاست که «آیا ‏مذهب (در سطوح سه گانه) با‎ ‎حقوق زنان همخوانی دارد؟». و آیا پاسخ منفی به این پرسش ممکن نیست که به بی عملی ‏و‎ ‎انفعال منتهی شود؟ و در مقابل، پاسخ مثبت به این پرسش، چه تاثیری می تواند در عمل‎ ‎کنشگر کمپین بگذارد و آیا او ‏را در رویا و آرزو و ایده آل قرار می دهد؟ پاسخ هر چه‎ ‎که باشد اما به تجربه می دانیم که جواب های قطعی و کوتاه ‏‏«آری یا خیر» هرچند در‎ ‎مقام نظر، کارایی دارند اما در مقام عمل نمی تواند در برابر پیچیدگی های عملی‎ ‎راهگشا ‏باشند. این پیچیدگی ها زمانی بیشتر عیان می شود که این مطالبات از محافل‎ ‎روشنفکری عبور کرده باشد و در حوزه ‏عمومی قصد تعامل با دین در زندگی روزمره مردم را‎ ‎داشته باشد. به ویژه وقتی چنین پاسخ هایی قرار است از سوی ‏یک جنبش اجتماعی مطرح شود‎ ‎و نه از سوی افراد‎.‎

بر این اساس پرسش آن است که: اساساً فرایند سکولاریزاسیون چگونه است‎ ‎و نسبت سکولاریزاسیون با هر یک از ‏سطوح دین (سه سطح پیش گفته) چیست؟ آیا تعامل جنبش‎ ‎های اجتماعی در سطح عملی (یعنی در سطح دین عام مردم) ‏در راستای دنیوی شدن و امروزین‎ ‎شدن مذهب (سکولاریزاسیون) نیست؟ بعلاوه اینکه، تغییر قوانین موجود که به گمان‎ ‎بسیاری، برآمده از گزاره های مذهب سنتی است، به جدا شدن حوزه قوانین خانواده از‎ ‎امر دینی نمی انجامد؟ و آیا ‏امروزین شدن قوانین خانواده در جهت حقوق برابر به‎ ‎استقلال نهادهای قانون گذاری از نهاد دین نمی انجامد؟ در ‏مجموع، سوال اصلی اینجاست‎ ‎که پیامد فعالیت های عملی جنبش یک میلیون امضاء چه ارتباطی با روند ‏سکولاریزاسیون‎ ‎در جامعه ایران پیدا می کند؟

در میان جریان های مختلف جنبش زنان، کمپین یک میلیون امضاء برای‎ ‎تغییر قوانین نابرابر حرکتی جدی است که در ‏حد بضاعت خود تلاش دارد تا پاسخ هایی‎ ‎عملی برای تعامل و ارتباط با مذهب عامه مردم کشف کند و به کار گیرد. ‏برقراری چنین‎ ‎تعاملی، ناگزیر از آزمون و خطا است تا بتواند نظریه های انتزاعی را در عمل، محک‎ ‎زند. در واقع، ‏تلاش اصلی داوطلبان کمپین صرفاً محدود به ارتباط با نخبگان مذهبی (چه‎ ‎سنتی، چه نوگرا) نیست، بلکه مخاطبان ‏گسترده آنها، خیل عظیم زنان و مردان جامعه‎ (‎حوزه عمومی) است که اکثراً به صور مختلف، نسبت به ارزشها، ‏هنجارها و مناسک مذهبی‎ ‎پایبندی دارند. قید جمله «تغییر و اصلاح قوانین تبعیض آمیز ضدیتی با مبانی اسلام‎ ‎ندارد»، ‏در دفترچه حقوقی کمپین، اولین تلاش برای برقراری چنین تعاملی با مذهب‎ ‎غیررسمی مردم است‎.‎

اما سه گروه نسبت به تعامل کنشگران کمپین با دین عامه مردم معترض‎ ‎اند، یک گروه که درد دین دارند و به نظرشان ‏چنین تعاملی سبب «تقدس زدایی» از «دین‎» ‎و سوء استفاده از آن می شود. گروهی دیگر که درد «قدرت» دارند و ‏‏«قدرت» را مقدس می‎ ‎دانند و از این رو، تعامل با دین عامه مردم را مختص «نهادهای رسمی قدرت» می دانند‎ ‎نه ‏‏«هرکس و ناکسی»، پس این تعامل را «تقدس زدایی» از قدرت می شمارند و با آن مخالفت‎ ‎می کنند. از سوی دیگر عده ‏ای نیز «مردم» را «مقدس» می دانند، براین اساس تعامل‎ ‎فعالان کمپین را به خاطر «سوء استفاده‎ ‎از مردم» ‏غیراخلاقی قلمداد کردند و آن را‎ «‎تقدس زدایی» از مردم می دانند. از این زاویه است که می توان پرسید که «رابطه ‏جنبش‎ ‎های اجتماعی با سه سطح دین (دین قدرت، دین روشنفکرانه، دین زندگی روزمره یا دین‎ ‎عامه) چگونه و بر چه ‏پایه ای می تواند استوار گردد؟» رابطه جنبش زنان با هر یک از‎ ‎این سه سطح دین چه خطرات و مشکلاتی از یک سو ‏و چه پتانسیل ها و ظرفیت هایی را از‎ ‎سوی دیگر برای این جنبش ها به ارمغان می آورد؟ به نظر می رسد، لازمه ‏تعامل جنبش‎ ‎زنان با هر یک از این سطوح سه گانه، یافتن نقاط مشترک است. برای نمونه تعامل برخی‎ ‎از فعالان جنبش ‏زنان با «دین قدرت» (که دین سیاسی و دولتی است)، که آن هم لازمه اش‎ ‎برساختن «نقاط مشترک» است به تجربه ‏دیده ایم که این نقاط مشترک در واقع از طریق‎ ‎گفتمان روشنفکری دینی انجام می گیرد و معمولاً در شکل لابی با ‏مراجع مذهبی یا مراجع‎ ‎قانون گذاری و نیز مراجع در قدرت عینیت می یابد‎.‎

اما در سطح سوم نیز لازمه تعامل جنبش زنان با «دین روزمره مردم»، باز‎ ‎هم ضرورتا یافتن نقاطی مشترک است که ‏مهم ترین نقطه مشترک، در واقع «ستم و تبعیض‎ ‎علیه زنان در زندگی روزمره» است، و همانطور که این دین در ‏زندگی روزمره جاری و حضور‎ ‎دارد در نتیجه، تحقق این تعامل نیز در زندگی روزمره با مردم عینیت می یابد، از این‎ ‎رو «مناسک و آیین ها و رفتارهای جمعی مردم» یکی از نقاط مشترک در تعامل با این سطح‎ ‎از دین است. بدین ‏ترتیب، اگر تعامل فعالان جنبش زنان با «دین عامه مردم» ضرورتی‎ ‎عملی است، و از این جهت نیز نیازمند برساختن ‏‏«نقاطی مشترک» برای وصل و همبستگی است؛‎ ‎حال پرسش اینجاست که این نقاط مشترک چگونه عینیت می یابد؟ از ‏سوی دیگر آیا تعامل‎ ‎بخش هایی از جنبش زنان با «دین قدرت» که دین مرکزی و سیاسی است (که معمولاً در شکل‎ ‎لابی با مراجع و مراکز قانون گذاری انجام می گیرد) بیش از تعامل فعالان جنبش زنان‎ ‎با «دین عامه مردم»، امری ‏‏«نکوهیده» است؟


پانوشت‎: ‎

‏1- مدرنیته و دین از دیدگاه جامعه شناسی، محمود صدری، وب سایت‎ ‎سکولاریسم ‏نو‎:www.newsecularism.com/2008/0208-A/090408-Mohamud-Sadri

‏2- این بحث، بخشی از بیانیه ای که اخیرا توسط 2 هزار تن از روشنفکران‏‎ ‎جهان در اعتراض به دست اندازی به ‏مفاهیم حقوق بشر نوشته شده، گرفته شده است‎.‎

‏3- «برنامه نوین: سکولاریسم چندگانه»، پاول کورتز، ترجمه امیر غلامی،‎ ‎سایت اخبار روز‎.‎

‏4- مصاحبه با مهناز متین‎: feministschool.org/spip.php

‏5- سرمایه اجتماعی با آش نذری و آجیل مشگل گشا؟! / مینو مرتاضی‎: ‎http://irwomen.org/spip.php?article5151‎

‏6- گفتاری از سارا شریعتی، دین عامه دین خاموش؛ دین پنهان، وب سایت‎ ‎آفتاب

‏7- نقل به مضمون از مقاله «دین و حقوق بشر»، نوشته محمدرضا نیکفر، وب‎ ‎سایت نیلگون‎.‎

‏8- مسلمان سکولار چه کسی است؟، عبدی کلانتری، سکولاریسم‎ ‎نو‎.http://www.radiozamaaneh.com/nilgoon/2007/04/post_46.html

‏9- نگاهی به برخی تحولات دینی در ایران معاصر، امیر نیک پی، نامه‎ ‎انجمن جامعه شناسی ایران، شماره 3 سال ‏‏1380‏‎.‎

منبع:مدرسه فمینیستی