دو زیستان سیاسی پاداش نمی گیرند

نویسنده

nejatbahrami.jpg

یکی از اتفاقات سیاسی مهم پس از انقلاب 57 که در این سالها وبه شکلی چشمگیر از جانب ‏گروههای موسوم به اصلاح طلب مصادره می شود و هر کدام از آنها سعی دارد خود را بیشتر ‏به آن منتسب کنند ، حادثه دوم خرداد است.


بدون شک نمی توان پدیده دوم خرداد سال 76 را در حد و اندازه پیروزی یک جناح بر جناح ‏دیگر در داخل حاکمیت تقلیل داد.ریشه های این حادثه را باید در انگیزه ها و اهداف رای ‏دهندگانی جستجو کرد که به امید ایجاد تغییرات گسترده و بنیادین در ساختار سیاسی و ‏اجتماعی جامعه پای صندوق های رای آمدند . بسیاری از این افراد خاتمی و دوم خرداد را ‏آغاز یک حرکت رو به جلو و بدون توقف می دانستند که می توانست پایانی بر سالها خفقان و ‏سانسور در فضای سیاسی و فرهنگی ایران باشد. آنچه خاتمی را از سایر کاندیداها متمایز می ‏کرد ، تاکید وی بر مفاهیم مدرنی چون جامعه مدنی و آزادی بود ، همان مفاهیمی که بعدها ‏توسط فرصت طلبان دوم خردادی دچار دگردیسی عمیق معنایی شده و در واقع از محتوا تهی ‏شدند. دریافت این نکته که خاتمی چه حد و حدودی بر مباحث خود قائل بود ، نمی تواند انگیزه ‏رای دهندگان فراوانی را که اغلب از قشر تحصیلکرده جامعه بودند ، خدشه دار کند. دوم ‏خرداد علاوه بر دانشگاهیان و روشنفکران ، گروههای اجتماعی بریده از فضای سیاسی ‏جامعه را هم از سایه خارج کرده و آنها را به کنش فعالانه در داخل کشور وادار کرد.‏

اگر چه این جریان به خاطر موانع موجود در حاکمیت و قانون اساسی ایران ، به دست ‏گروههای دوم خردادی افتاد و به قالب احزاب و تشکلهای آنان درآمد ، اما نمی توان منکر این ‏نکته شد که پایگاه فکری و سیاسی بسیاری از رای دهندگان اصولا متفاوت و حتی مغایر با ‏گرایشات فکری اصلاح طلبان بود. اکثر آنان حتی در همان آغاز ریاست جمهوری خاتمی ، ‏بسیار جلوتر و پیشتاز تر از احزاب اصلاح طلب در حرکت بوند و این نکته را به راحتی می ‏توان از ملاقات هایی که در دانشگاهها از سوی خاتمی و دیگر اصلاح طلبان صورت می ‏گرفت ، و خواسته های دانشجویان و حتی مردم عادی از آنان ، دریافت. گمان نمی کنم هیچ ‏کس منکر این حقیقت باشد که بعد از گذشت چند سال این جمله عامیانه در کوچه و بازار و ‏میان مردم عادی دهان به دهان می گشت که “خاتمی هم از خودشان است و ما اشتباه کردیم”. ‏مرحله صبر و انتظار از خاتمی می رفت تا به نا امیدی از وی تبدیل شود و این مرحله نیز پس ‏از تهاجم وحشیانه اراذل و اوباش و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه و سپس عدم واکنش ‏مناسب خاتمی و اصلاح طلبان به آن و نیز ناتوانی دولت در حمایت از نیروهای فهیم و ‏پابرجایی همچون عبدالله نوری ، کلید خورد. از این زمان است که با نامیدی رای دهندگان ‏تحول خواه از اصلاحات و خاتمی ، شکست سنگر به سنگر آنان در انتخابات هم شروع می ‏شود.در سالهای پایانی هم حرکتهای رادیکالی چون تحصن در مجلس و خروج از حاکمیت ‏دیگر دل کسی را به دست نمی آورد، زیرا زمانی که مردم منتظر این گونه حرکتها بودندة ‏آقایان در همان زمان مشغول تئوریزه کردن نظریه خودی و غیر خودی و… بودند.‏

اما نکات فوق در واقع مقدمه ای بود برای اشاره به مقوله پایگاه اجتماعی نیروهای سیاسی در ‏ایران و تاثیر آن بر پیروزی در انتخابات.‏

در شکاف سنت و مدرنیته و در جامعه در حال گذار ایران می توان دو گفتمان عمده را ‏مشاهده کرد که البته هر کدام از آنها مشتمل بر گفتمانهای ریز و درشت فراوانی است که در ‏تعامل و تضاد با یکدیگر قرار دارند. این دو گفتمان در ایران فعلی باعث برانگیخته شدن ‏جریانات سیاسی متعددی شده است که در سالهای اخیر ذیل دو طیف “سنتی، اصولگرا” و “ ‏مدرن و اصلاح طلب ” طبقه بندی شده اند. البته نباید از این نکته گذشت که این طبقه بندی از ‏زمان پیدایش فکر مدرن در ایران و جرقه مشروطیت ، وجود داشته ولی در سالهای پس از ‏انقلاب به دلیل انسداد سیاسی شدیدی که حکم فرما شد ، عملا طیف مدرن با همه گرایشات ‏فکری خود از عرصه رانده شد و پس از دوم خرداد تا حدودی به عرصه بازگشت. آنچه در ‏دوم خرداد 76 روی داد ، در واقع پیروزی لایه های متفاوت و متکثری از طیف مدرن بر ‏طیف سنتی بود که بدون سازمان سیاسی خاص و مشخصی ، و با استفاده از فضای اندکی که ‏قبل از دوم خرداد در برخی از نشریات و محافل روشنفکرانه برایش به وجود آمده بود، ‏توانست در قالب دوم خرداد به عرصه بازگردد و به امید دست یابی به خواسته های بیشتر ، به ‏همان میزان از تغیراتی که حاصل می شد بسنده کند.‏

نکته مهم اما تداخلی بود که در ترکیب بندی سازمان سیاسی دوم خرداد به وجود آمد. به ‏عبارت دیگر این حادثه حاصل اراده سیاسی مدرن لایه های جوان و تحول خواه جامعه بود اما ‏در کادر رهبری آن شاهد حضور گروهها و افرادی بودیم که اصولا اراده سیاسی آنان ایجاد ‏تغییرات “ چه در عرصه فکری و چه در عرصه سیاسی ” نبود. بلکه حداکثر خواسته های آنا ‏تغییر ترکیب مدیریتی در نهادهای جمهوری اسلامی از جناح راست سنتی به نیروهای موسوم ‏به خط امام بود. نیروهایی که حتی از برخی جنبه های مانند نگاه به مقوله اقتصاد ، بیشتر از ‏جناح راست در تضاد با رویکرد جامعه جهانی حرکت می کردند. موضع گیری ها و حوادث ‏بعدی هم نشان داد که مواضع حقوق بشری و روشنفکرانه آنان در روزنامه هایی مانند سلام ، ‏بیشتر از آن که از یک خط فکری مدرن و تحول خواه حکایت کند ، با هدف فشار هر چه ‏بیشتر بر جناح راست صورت می گرفته است. جالب اینجاست که این طیف ، تندروی و افراط ‏گرایی را دلیل شکست دوم خرداد می داند حال آنکه رای دهندگان سال 76 سرعت بسیار کند ‏اصلاحات و نا خالصی نیروهای مدعی آن را دلیل نامیدی خود و عبور از اصلاحات می دانند. ‏طیف هایی از نیروهای نا مومن به تحول خواهی که در قالب دوم خرداد قرار گرفتند ، اینک ‏ثابت کرده اند که از همان آغاز ، هدفی جز کسب قدرت زیر لوای نیروهای تحول خواه ‏دانشگاهی نداشته اند و حال که ماهیت خود را بر ملا می بینند ، به اصل خود بازگشته و حتی ‏حاکمیت را تشویق به برخورد با دانشجویانی می کند که “ فی قلوبهم مرض” !! این طیف در ‏انتخابات ریاست جمهوری زمانی که خود را محروم از حمایت نیروهای تحول خواه دید ، به ‏رویکرد سنتی و عشیره ای خود بازگشت و عمده نیروی خود را در روستاها و شهرستان های ‏محروم و با استفاده از ریش سفیدان محلی( لویی جرگه) مصروف جذب آراء کرد.این روش به ‏خودی خود هیچ اشکالی ندارد و در همه نقاط دنیا هم مرسوم است. اشکال در بی صداقتی ‏سیاسی و شگردهای ماکیاولیستی است که ضربات بزرگی به جنبش تحول خواهی در ایران ‏زده و می زند. از طرفی این نیروها در شکاف جامعه ایران مصداق جمله معروف “ از اینجا ‏رانده و از آنجا مانده اند.” با مواضع فکری و سیاسی آنها هیچگاه نمی توان تصور کرد که این ‏گروهها در زمره گروههای مدرن و تحول خواه قرار گرفته و توجه مدافعان حقوق بشر و ‏دموکراسی خواهان را به خود جلب کنند. از طرفی در میان اقشار سنتی نیز این طیف بازیجه ‏ای برای دانشگاهیان و تندروها تلقی می شوند و برخی اظهارنظرهای حرفه ای در تمجید از ‏این آقایان در شرایط خاص تنها برای ضربه زدن به اتحاد دوم خردادی ها بوده است.


امروزه راه برای انتخاب یک رییس جمهور “ اصولگرا” باز است. اگر شرایط به همین منوال ‏پیش برود نیروهای سنتی که همواره آماده رای دادن به کاندیدایی “ ارزشی ” هستند، اکنون ‏نیز آماده اند تا یکی از اصولگرایان را انتخاب کنند.. این نیروها اگر چه هر روز از تعدادشان ‏کاسته می شوند و در کل تعداد قابل توجهی هم نیستند، اما همیشه آماده و به قول معروف در ‏صحنه حاضرند. تنها راه شکست آنها در انتخابات ، به دست آوردن دل تحول خواهان و نیز ‏تحریمی ها ست. تحریمی هایی که جمعیتی زیاد و موثر هستند و اغلب آنان را جوانانی تشکیل ‏می دهند که در دوم خرداد به صحنه آمدند و پس از چند سال با برهم خوردن بازی از سوی دو ‏زیستان سیاسی و اپورتونیستهای چند چهره ، عطای اصلاحات را به لقای آن بخشیدند. اکنون ‏در شرایطی که راضی کردن این طیف برای شرکت در انتخابات امری دشوار اما مهم است ، ‏این آقایان هنوز هم بر طبل اعتدال می کوبند و سعی دارند از این طریق هم دل افرادی از ‏اصلاح طلبان را به دست آورند و هم به خوش رقصی خود برای اقتدارگرایان ادامه دهند. ‏خوش رقصی هایی که هیچگاه پاداشی برای آنان در بر نداشته است.


نکته پایانی اینکه گروههای دوم خردادی با توجه به بافت فکری و سیاسی جامعه ایران ، از ‏داشتن پایگاه خاص اجتماعی محرومند. تنها پایگاهی که می توانند به دست آورند ، نیروهای ‏تحول خواه و دانشگاهی است که اینک بسیاری از آنان جمعیت تحریمی ها را تشکیل می دهند. ‏تصور اینکه بی اعتنا به خواسته های این گروهها ، می توانند کاری از پیش ببرند ، تصوری ‏سراب گونه است. هیچ کدام از احزاب دوم خردادی نمی توانند با کادرهای حزبی خود در ‏شهرها و روستاها رای جمع کنند. این گروهها و احزاب مولود و مدیون یک خیزش اجتماعی ‏برای ایجاد تحول اند و در غیاب چنین خیزشی ، اثری هم از این احزاب نمی ماند.‏

منبع:ادوار نیوز