یکی از اتفاقات سیاسی مهم پس از انقلاب 57 که در این سالها وبه شکلی چشمگیر از جانب گروههای موسوم به اصلاح طلب مصادره می شود و هر کدام از آنها سعی دارد خود را بیشتر به آن منتسب کنند ، حادثه دوم خرداد است.
بدون شک نمی توان پدیده دوم خرداد سال 76 را در حد و اندازه پیروزی یک جناح بر جناح دیگر در داخل حاکمیت تقلیل داد.ریشه های این حادثه را باید در انگیزه ها و اهداف رای دهندگانی جستجو کرد که به امید ایجاد تغییرات گسترده و بنیادین در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه پای صندوق های رای آمدند . بسیاری از این افراد خاتمی و دوم خرداد را آغاز یک حرکت رو به جلو و بدون توقف می دانستند که می توانست پایانی بر سالها خفقان و سانسور در فضای سیاسی و فرهنگی ایران باشد. آنچه خاتمی را از سایر کاندیداها متمایز می کرد ، تاکید وی بر مفاهیم مدرنی چون جامعه مدنی و آزادی بود ، همان مفاهیمی که بعدها توسط فرصت طلبان دوم خردادی دچار دگردیسی عمیق معنایی شده و در واقع از محتوا تهی شدند. دریافت این نکته که خاتمی چه حد و حدودی بر مباحث خود قائل بود ، نمی تواند انگیزه رای دهندگان فراوانی را که اغلب از قشر تحصیلکرده جامعه بودند ، خدشه دار کند. دوم خرداد علاوه بر دانشگاهیان و روشنفکران ، گروههای اجتماعی بریده از فضای سیاسی جامعه را هم از سایه خارج کرده و آنها را به کنش فعالانه در داخل کشور وادار کرد.
اگر چه این جریان به خاطر موانع موجود در حاکمیت و قانون اساسی ایران ، به دست گروههای دوم خردادی افتاد و به قالب احزاب و تشکلهای آنان درآمد ، اما نمی توان منکر این نکته شد که پایگاه فکری و سیاسی بسیاری از رای دهندگان اصولا متفاوت و حتی مغایر با گرایشات فکری اصلاح طلبان بود. اکثر آنان حتی در همان آغاز ریاست جمهوری خاتمی ، بسیار جلوتر و پیشتاز تر از احزاب اصلاح طلب در حرکت بوند و این نکته را به راحتی می توان از ملاقات هایی که در دانشگاهها از سوی خاتمی و دیگر اصلاح طلبان صورت می گرفت ، و خواسته های دانشجویان و حتی مردم عادی از آنان ، دریافت. گمان نمی کنم هیچ کس منکر این حقیقت باشد که بعد از گذشت چند سال این جمله عامیانه در کوچه و بازار و میان مردم عادی دهان به دهان می گشت که “خاتمی هم از خودشان است و ما اشتباه کردیم”. مرحله صبر و انتظار از خاتمی می رفت تا به نا امیدی از وی تبدیل شود و این مرحله نیز پس از تهاجم وحشیانه اراذل و اوباش و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه و سپس عدم واکنش مناسب خاتمی و اصلاح طلبان به آن و نیز ناتوانی دولت در حمایت از نیروهای فهیم و پابرجایی همچون عبدالله نوری ، کلید خورد. از این زمان است که با نامیدی رای دهندگان تحول خواه از اصلاحات و خاتمی ، شکست سنگر به سنگر آنان در انتخابات هم شروع می شود.در سالهای پایانی هم حرکتهای رادیکالی چون تحصن در مجلس و خروج از حاکمیت دیگر دل کسی را به دست نمی آورد، زیرا زمانی که مردم منتظر این گونه حرکتها بودندة آقایان در همان زمان مشغول تئوریزه کردن نظریه خودی و غیر خودی و… بودند.
اما نکات فوق در واقع مقدمه ای بود برای اشاره به مقوله پایگاه اجتماعی نیروهای سیاسی در ایران و تاثیر آن بر پیروزی در انتخابات.
در شکاف سنت و مدرنیته و در جامعه در حال گذار ایران می توان دو گفتمان عمده را مشاهده کرد که البته هر کدام از آنها مشتمل بر گفتمانهای ریز و درشت فراوانی است که در تعامل و تضاد با یکدیگر قرار دارند. این دو گفتمان در ایران فعلی باعث برانگیخته شدن جریانات سیاسی متعددی شده است که در سالهای اخیر ذیل دو طیف “سنتی، اصولگرا” و “ مدرن و اصلاح طلب ” طبقه بندی شده اند. البته نباید از این نکته گذشت که این طبقه بندی از زمان پیدایش فکر مدرن در ایران و جرقه مشروطیت ، وجود داشته ولی در سالهای پس از انقلاب به دلیل انسداد سیاسی شدیدی که حکم فرما شد ، عملا طیف مدرن با همه گرایشات فکری خود از عرصه رانده شد و پس از دوم خرداد تا حدودی به عرصه بازگشت. آنچه در دوم خرداد 76 روی داد ، در واقع پیروزی لایه های متفاوت و متکثری از طیف مدرن بر طیف سنتی بود که بدون سازمان سیاسی خاص و مشخصی ، و با استفاده از فضای اندکی که قبل از دوم خرداد در برخی از نشریات و محافل روشنفکرانه برایش به وجود آمده بود، توانست در قالب دوم خرداد به عرصه بازگردد و به امید دست یابی به خواسته های بیشتر ، به همان میزان از تغیراتی که حاصل می شد بسنده کند.
نکته مهم اما تداخلی بود که در ترکیب بندی سازمان سیاسی دوم خرداد به وجود آمد. به عبارت دیگر این حادثه حاصل اراده سیاسی مدرن لایه های جوان و تحول خواه جامعه بود اما در کادر رهبری آن شاهد حضور گروهها و افرادی بودیم که اصولا اراده سیاسی آنان ایجاد تغییرات “ چه در عرصه فکری و چه در عرصه سیاسی ” نبود. بلکه حداکثر خواسته های آنا تغییر ترکیب مدیریتی در نهادهای جمهوری اسلامی از جناح راست سنتی به نیروهای موسوم به خط امام بود. نیروهایی که حتی از برخی جنبه های مانند نگاه به مقوله اقتصاد ، بیشتر از جناح راست در تضاد با رویکرد جامعه جهانی حرکت می کردند. موضع گیری ها و حوادث بعدی هم نشان داد که مواضع حقوق بشری و روشنفکرانه آنان در روزنامه هایی مانند سلام ، بیشتر از آن که از یک خط فکری مدرن و تحول خواه حکایت کند ، با هدف فشار هر چه بیشتر بر جناح راست صورت می گرفته است. جالب اینجاست که این طیف ، تندروی و افراط گرایی را دلیل شکست دوم خرداد می داند حال آنکه رای دهندگان سال 76 سرعت بسیار کند اصلاحات و نا خالصی نیروهای مدعی آن را دلیل نامیدی خود و عبور از اصلاحات می دانند. طیف هایی از نیروهای نا مومن به تحول خواهی که در قالب دوم خرداد قرار گرفتند ، اینک ثابت کرده اند که از همان آغاز ، هدفی جز کسب قدرت زیر لوای نیروهای تحول خواه دانشگاهی نداشته اند و حال که ماهیت خود را بر ملا می بینند ، به اصل خود بازگشته و حتی حاکمیت را تشویق به برخورد با دانشجویانی می کند که “ فی قلوبهم مرض” !! این طیف در انتخابات ریاست جمهوری زمانی که خود را محروم از حمایت نیروهای تحول خواه دید ، به رویکرد سنتی و عشیره ای خود بازگشت و عمده نیروی خود را در روستاها و شهرستان های محروم و با استفاده از ریش سفیدان محلی( لویی جرگه) مصروف جذب آراء کرد.این روش به خودی خود هیچ اشکالی ندارد و در همه نقاط دنیا هم مرسوم است. اشکال در بی صداقتی سیاسی و شگردهای ماکیاولیستی است که ضربات بزرگی به جنبش تحول خواهی در ایران زده و می زند. از طرفی این نیروها در شکاف جامعه ایران مصداق جمله معروف “ از اینجا رانده و از آنجا مانده اند.” با مواضع فکری و سیاسی آنها هیچگاه نمی توان تصور کرد که این گروهها در زمره گروههای مدرن و تحول خواه قرار گرفته و توجه مدافعان حقوق بشر و دموکراسی خواهان را به خود جلب کنند. از طرفی در میان اقشار سنتی نیز این طیف بازیجه ای برای دانشگاهیان و تندروها تلقی می شوند و برخی اظهارنظرهای حرفه ای در تمجید از این آقایان در شرایط خاص تنها برای ضربه زدن به اتحاد دوم خردادی ها بوده است.
امروزه راه برای انتخاب یک رییس جمهور “ اصولگرا” باز است. اگر شرایط به همین منوال پیش برود نیروهای سنتی که همواره آماده رای دادن به کاندیدایی “ ارزشی ” هستند، اکنون نیز آماده اند تا یکی از اصولگرایان را انتخاب کنند.. این نیروها اگر چه هر روز از تعدادشان کاسته می شوند و در کل تعداد قابل توجهی هم نیستند، اما همیشه آماده و به قول معروف در صحنه حاضرند. تنها راه شکست آنها در انتخابات ، به دست آوردن دل تحول خواهان و نیز تحریمی ها ست. تحریمی هایی که جمعیتی زیاد و موثر هستند و اغلب آنان را جوانانی تشکیل می دهند که در دوم خرداد به صحنه آمدند و پس از چند سال با برهم خوردن بازی از سوی دو زیستان سیاسی و اپورتونیستهای چند چهره ، عطای اصلاحات را به لقای آن بخشیدند. اکنون در شرایطی که راضی کردن این طیف برای شرکت در انتخابات امری دشوار اما مهم است ، این آقایان هنوز هم بر طبل اعتدال می کوبند و سعی دارند از این طریق هم دل افرادی از اصلاح طلبان را به دست آورند و هم به خوش رقصی خود برای اقتدارگرایان ادامه دهند. خوش رقصی هایی که هیچگاه پاداشی برای آنان در بر نداشته است.
نکته پایانی اینکه گروههای دوم خردادی با توجه به بافت فکری و سیاسی جامعه ایران ، از داشتن پایگاه خاص اجتماعی محرومند. تنها پایگاهی که می توانند به دست آورند ، نیروهای تحول خواه و دانشگاهی است که اینک بسیاری از آنان جمعیت تحریمی ها را تشکیل می دهند. تصور اینکه بی اعتنا به خواسته های این گروهها ، می توانند کاری از پیش ببرند ، تصوری سراب گونه است. هیچ کدام از احزاب دوم خردادی نمی توانند با کادرهای حزبی خود در شهرها و روستاها رای جمع کنند. این گروهها و احزاب مولود و مدیون یک خیزش اجتماعی برای ایجاد تحول اند و در غیاب چنین خیزشی ، اثری هم از این احزاب نمی ماند.
منبع:ادوار نیوز