از هر دری

نویسنده
آتوسا گرگانی

حمله گلستان به فردوسی و شاملو

“از زندگی، همین زندگی کردن را می خواهم به بهترین شکل ممکن…” این پاسخ ابراهیم گلستان است به پرسش مسعود بهنود در فیلم “خلوت خروس” درباره این که از زندگی چه می خواسته است.

بعد از آن است که گلستان می گوید “موضوع حرص نیست بلکه رشد است، من از آن چه در پنجاه سال عمر خود در ایران آموختم خیلی راضی هستم ممکن بود که به خارج سفر می کردم موفقیت هائی هم نصیبم می شد یا نمی شد، اما از زندگی با مردمی که می شناسمشان لذت برده ام”

خلوت خروس عنوان مستندی است که از آثار و نظرات گاه جنجالی ابراهیم گلستان روایت دارد. عصر روز شنبه بیست و دوم آگوست، سالن اجتماعات برونئی دانشگاه مطالعات شرقی و آفریقایی لندن شاهد نخستین نمایش عمومی این فیلم بود که به کارگردانی مسعود بهنود، روزنامه نگار و نویسنده  ایرانی مقیم لندن ساخته شده است.

در این مراسم که به همت موسسه “برعکس” و در حضور دویست و هشتاد نفر از اهل ادب و فرهنگ دوستانی ایرانی مقیم بریتانیا برپا   شد، با سرود ای ایران جلسه آغاز گشت و پس از نمایش فیلم، مسعود بهنود مصاحبه گر و کارگردان فیلم  برای ساعتی پاسخگوی سوالات حاضرین شد.

ابراهیم گلستان که به دلیل تسلط شصت ساله اش بر ادبیات ایران و جهان، آشنائی اش با فرهنگ های اروپائی، اثرگذاریش در جامعه روشنفکری ایران شهره است. در ابتدای فیلم شرح می دهد که چگونه از سیاست یعنی از حزب توده برید و خود را صرف ادبیات کرد [اولین کتابش در همان سالی منتشر شد که از حزب برید 1326] و از دهه چهل از ساخت فیلم های مستند خبری به ساخت فیلم های موضوعی پرداخت. اولین فیلم بلند جدی ایرانی را ساخت که با تحسین جشنواره ها و نهادهای معتبر هنری جهانی روبرو شد.

ابراهیم گلستان همواره به داشتن نظرات مخصوص به خود شهره بوده و هیچ گاه برای بازگفتن این نظرات رعایت کسی را نکرده است از همین رو زبانی تیزی دارد. با این همه مسعود بهنود بعد از پایان نمایش فیلم در جواب سئوال یکی از حاضران می گوید چون تصویری را که از گلستان در مصاحبه بلند وی با پرویز جاهد ارائه شده بود نمی پسندید و معتقد بود این تصویر خشمگین و خرده گیر همه شخصیت وی نیست دست به تهیه این فیلم زده است.

اما  در خلوت خروس نیز نویسنده داستان مد و مه ، با همان صراحت لهجه  پاسخگوی سوالات  بهنود است و ابائی ندارد که به جلال آل احمد و احمد شاملو که مورد احترام بهنود هستندد خرده بگیرد و آنان را با مغزی معلول توصیف کند.

در خلوت خروس سخن از همه چیز بود و همه کس. از ایران، از مفهوم وطن، از شعر و از معشوقی که هماره نامش در کنار او بوده: فروغ فرخزاد.

ابراهیم گلستان در خلوت خروس می گوید ایران را دوست دارد، نه به خاطر خاک و آب و مرز پرگهرش، بلکه برای مردمانی که در آن تکه از خاک زمین زندگی می کنند در قیاس با جاهای دیگر دنیا نجیب تر هستند. او همچنان با همان بی پروایی از بی اهمیت بودن تعلقات ملی می گوید و معتقدست که تنها انسانیت است که اهمیت دارد. به بهانه نقد مصرع “چو ایران نباشد تن ما مباد” که آن را  نوعی نسل کشی می خواند از حکیم ابوالقاسم فردوسی هم بد می گوید. اما چندان که به رودکی می رسد اشک در چشمانش جمع می شود.

 

سخن به  خانه سیاه است کشیده می شود. جایی که ابراهیم گلستان عنوان می کند، تمام کارهای این فیلم تحسین شده در فسیتوال های معتبر را فروغ فرخ زاد به عهده داشته و کارکنان استادیو گلستان تنها در نقش تهیه کننده در خدمت وی بوده اند. اما همان جا هم می گوید “دیدیم بسیار سخن ها درباره جامعه بیمار ایرانی را می توان در قالب جذامخانه و بیمارانش گفت”

و زان پس راه کلام می کشد به شعر،  گلستان از بیم لیز خوردن به مباحثی که نمی پسندد و قصد سخن گفتن از آن ها را ندارد هیچ از فروع نام نمی برد تا جائی که بهنود شگرد روزنامه نگاری به کار می برد و سرانجام گلستان فاش می گوید که به نظرش شعر فروغ شعر بود شعری که می دانست چه می گوید در حالی که به نظرش کسانی مانند شاملو نمی دانستند چه می گویند

شعر شاملو از دید او شعر نیست و وزن ندارد… اما چون نوبت به مهدی اخوان ثالث می رسد کسی است که از زاویه ی دید گلستان کامل است و شعر خوب می سراید و راست می گوید . همین جا مرثیه ای که گلستان در مرگ اخوان نوشت از دید بهنود شیرین توصیف می شود ولی گلستان آن را سراسر درد می گود.

در ادامه گلستان می گوید که در سال 46 به قصد همیشه ایران را ترک کرده و تنها ازدواج دخترش لی لی گلستان وی را برگردانده و بعد از آن است که فکر می کند کاری ناتمام دارد و متن اسرار گنج دره جنی را می نویسد و فیلمش را می سازد و گرفتار ساواک می شود.

و…، ادامه ی فیلم ها و گفته های گلستان، در خلوت خروسی که از قول گفتار فیلم، خلوتش یعنی جایی که نه جلوتی هست و نه جلوه ای و نه جلوه فروشی و خروسش وام گرفته از نام قصه ی نویسنده است و به معنای چشم در چشم سپیده به امید سحر بیدار…

پس از نمایش فیلم، پانته آ مدیری گرداننده ی برنامه، زندگی نامه  مسعود بهنود، کارگردان فیلم را شرح می دهد و  تریبون را در اختیار او می گذارد. سئوال و جواب ها آغاز می شود.

بهنود سخن خود را با شعرواره ای از ابتدای کتاب یادداشت های زندانش آغاز می کند .

سبز ماندم، سبز خواهم ماند

 تا زمان دارم، تا زمین پیداست

 تا صنوبر هست یا به قول شاعر کاشان  شقایق هست

تا صدایت می توانم زد، تا یکی در کوچه ترا می خواند

تا تو را دارم ای همیشه در دلم بیدار

سبز خواهم ماند..

کارگردان خلوت خروس، با ذکر این جملات و مختصری از روزهایی که در بند بوده و با بیان این نکته که خلوت خروس خلاصه ای از هجده ساعت ضبط و ساعت ها گفتگوست در باره ی تدوین فیلم و دلایل انتخاب ها گفت و به آن جا رسید که نه او و نه گلستان نمی خواستند فیلم جنجالی شود.

سخنران همچنین در پاسخ به سوال دیگری که از او درباره چرایی انتخاب ابراهیم گستان برای این فیلم مستند سوال کرده بود، عنوان کرد که از قله های هنر و ادب فارسی در نسل پیشین تنها دو تن مانده اند  یکی هوشنگ ابتهاج و دیگری ابراهیم گلستان. گلستان همواره از مصاحبه و فیلم گریخته اهل مطرح کردن خود نبوده است.

” آقای گلستان شخصیت پیچیده ای نیست، گرچه مانند همه آدمیان به نظر من  سرشار از تضادست. یادم می آید  به او گفتم فلانی توده ای است و او پاسخ داد این که چیزی نیست من هم توده ای هستم. این در حالی است که او از سال 1326 از حزب توده بیرون آمده… در عین حال باورهای مذهبی دارد و در همان حال انسان لائیکی است. به تفاخر به نسل حمله می برد و آن را نشانه عقب افتادگی می داند و می گوید اصلا معلوم نیست ما از کجائیم . من سیدم و مغول هم هستم از قرار، دیگران هم کمابیش همان طورند پس از چه دفاع می کنیم و به چه بیهوده می بالیم.

بهنود می پرسید پس از آدمی چه می ماند. جواب این است “آدمی، تنها ارزش های انسانی است که می ماند”

بهنود در پاسخ سئوال جوانی می گوید  به هر حال با شناختن این آدم هاست که تاریخ کشورتان را می شناسید و در می یابید که  تاریخ یک چیز بی روح نیست و کنشگران آن آدمی هستند که مکعب نیستند سیاه و سفید نیست آدمیان مانند همه مال.

بهنود در ادامه ی بخش پرسش و پاسخ  در باره ی دو  مصاحبه دیگرش با ابراهیم گلستان که برای  بی بی سی تهیه شده می گوید که آن دو فیلم ساخته کارگردانشان بود من تنها مجری بودم . در خلوت خروس سازنده اش هستم و مسوولیت کم و کاست هایش با من.

خلوت خروس کوششی است برای شناخت مردی که سی سال است در یک قصر اشرافی در جنوب جزیره انگلستان آرمیده است و چیزی نمانده نودمین سال زندگی را جشن بگیرد.