دلدادگان تهران

نویسنده

» مقاله ای از کوریریه دلا سرا

ماریا سرنا ناتاله     

بهنام و نهال در فضای اینترنتی به رومئو و ژولیت ایرانی مشهور شده اند. اما در داستان این دو، ستاره شوم و داروگرهای خیرخواه وجود ندارد. داستان این دو در یک تابستان مغشوش اتفاق می افتد، زندان و بعد هم خودکشی با قرص. مردن در دهه بیست زندگی در تهران، اصلا رمانتیک نیست.

بهنام گنجی 22 ساله بود، در دانشگاه تهران درس می خواند و عاشق نهال سهابی، مربی مهد کودک. دوستانش او را فعال و سرشار از حس زندگی وصف می کنند، نهال عاشق کارش بود و بهنام آماده رفتن به خانه جدید. بهنام، هم اتاقی کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر 25 ساله بود که در اعتراضات بعد از انتخابات سال 2009 شرکت کرده بود و بارها به جرم محاربه و تبلیغ علیه نظام دستگیر شده بود. او دو سال پیش در ماه دسامبر به دلیل شرکت در مراسم خاکسپاری آیت الله منتظری، روحانی معترض به حکومت دستگیر و به یک سال حبس در زندان اوین محکوم شد. زندان اوین، زندان متعلق به مخالفان حکومت است که در سال 2003 در گزارشی در سازمان ملل با عنوان “زندان در زندان” از آن یاد شده است. کوهیار که از زندان آزاد و از دانشگاه اخراج شده است، شب 31 ژوئیه 2011 توسط لباس شخصی های وزارت اطلاعات در خانه اش دستگیر می شود. آن شب بهنام هم در خانه است و شاهد این ماجراست.

بهنام را به همراه کوهیار به اوین می برند و او هشت روز در آنجا می ماند. کمی بعد، ماموران وزارت اطلاعات نهال و مادر کوهیار را هم دستگیر می کنند.  سه روز تحت تهدید به “هتک حرمت” از سوی زندانبانان، قرار می گیرد. بهنام سه روز در زندان انفرادی و زیر شکنجه و بازجویی قرار می گیرد. هدف، گرفتن اعتراف علیه کوهیار و اعتراف به داشتن رابطه با مجاهدین خلق بود که در لیست گروهک های تروریست آمریکا و اروپا قرار داشتند. طبق گزارشی که در روزنامه انگلیسی تایمز منتشر شد، به این دوستان در مقابل یکدیگر تجاوز شده است. شاید بهنام تسلیم شد. زمانی که از زندان آزاد شد، کاملا در هم شکسته بود. افسرده شده بود و دیگر به پیام های  دوستانش جواب نمی داد و به دنبال کمک گرفتن هم نبود.

روز اول سپتامبر معجونی مرگبار در آپارتمانش آماده می کند و خودکشی می کند. نهال از همان زمان تحلیل می رود. نهال که ترسیده است و نتوانسته به دوست اش کمک کند، می گوید:  ”حتما در زندان اتفاق وحشتناکی افتاده است.” او در وبلاگش می نویسد: “بدون تو چه کنم؟ اگر می توانستی حس کنی که چقدر دوستت دارم، شاید از مرگ باز می گشتی”. آخرین لینک وبلاگش، ویدئوی ترانه والس عروسی، اثر آهنگساز یونانی، النی کارایندرو است. او روز 29 سپتامبر زیر این ویدئو می نویسد: “پنجشنبه است، پنجشنبه ها را… بیا بهنام! بیا برقصیمشان.”

او روز پنجشنبه کار نمی کرد. همان روزی که بهنام رفته بود و نهال با همان معجون به  دنبالش رفت.

حالا فضای مجازی پر است از نوشته های غم انگیز برای این دو دلداده، دلسردی از کشوری که هیچ کس در آن در امان نیست، خشم از حکومتی که فرزندانش را می کشد. افسانه نوشته است: “کسی که این بلا را بر سر فرزندانمان می آورد، نمی تواند انسان باشد.” و همینطور ترس برای جان کوهیار گودرزی. مسئولان می گویند که او دیگر در زندان اوین نیست. از روز دستگیری اش، کسی از او خبر ندارد.

کوریره دلا سرا، 2 اکتبر