احمدی نژاد و مبارزه با روحانیت!؟

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در شرایطی که طرفداران آیت الله خامنه ای حرف های ضد و نقیضی در خصوص چگونگی اعمال ولایت، ‏دامنه ی نفوذ و اقتدار رهبر ایران بر “روحانیت”، “ارکان نظام”، “دولت احمدی نژاد” و … مطرح می کنند، ‏دوستان اصلاح طلبی فارغ از تعهد خویش به حمایت همه جانبه از “حقوق بشر” و “آزادی عقیده و بیان”، نقد ‏و اعتراض به جریان های اقتدارگرا بابت حمله و توهین به “مراجع” و “روحانیت” را عملی خطا و دور از ‏عقل سیاسی می دانند.‏

آنان چون دیگر باوری به شعار “دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست” ندارند، در نهی ‏کامل آن به نفی تام “روحانیت” می رسند و تفکیک “نهاد دین” از “نهاد حکومت” را تا حد “عدم دخالت ‏مسلمانان، به ویژه روحانیت، در امور سیاسی” بسط و گسترش می دهند. نکته ی طنزآمیز اینکه برخی از این ‏جمع اکنون که دولت احمدی نژاد و لایه های افراطی تر حاکمیت به تصفیه حساب شخصی و سیاسی با ‏روحانیت سنتی پرداخته است، چون روحانیت ایران را جریانی یک دست فرض می کنند، ناخواسته در کنار ‏جبهه ی ضد آزادی و دموکراسی قرار گرفته و چنان حرف و سخن می گویند که گویا دفاع از حقوق ‏شهروندی تمامی این صنف را به دلیل دخالت و نفشش در حکومت برنمی تابند.‏

دوست عزیز، احمد زیدآبادی را اگرچه به دلیل قرار گرفتن در گروه ملی- مذهبی و حتی شورای رهبری و ‏هدایت این جریان سیاسی- دینی، به طور کامل و به راحتی نمی توان در این رده قرار داد - بخصوص اکنون ‏که خود به عنوان طلایه دار یک جریانی سیاسی گسترده نامزدی یک روحانی را بر فردی مکلا و سپردن امور ‏‏”سیاسی- مذهبی” کشور به او ترجیح می دهد- اما به هر حال مقاله ی روز پنجشنبه 28/6/1387 ایشان با ‏عنوان “اصلاح طلبان در مقام مدافع روحانیون” در سایت خبری “روزآن لاین” دامن زننده ی چنین شائبه ای ‏بوده است. به ویژه آنکه زیدآبادی خود از ارادتمندان مخلص بزرگانی چون طالقانی و شریعتی بوده و هست و ‏این عزیزان بیش از آنکه به لباس روحانیت کار داشته باشند، نوع عمل فردی و اجتماعی اعضای این صنف و ‏از جمله فعالیت سیاسی برآمده از نگاه مذهبی واپسگرا و حکومتی را مد نظر داشتند. دقیق تر آنکه این مبارزان ‏‏”سیاسی - مذهبی” این باور را پذیرفته و تبلیغ می کرده اند که مسئله ی ما اینک تفکیک “تشیع علوی و تشیع ‏صفوی” است که در چارچوب “مذهب علیه مذهب” نقش ایفا می کند.‏

درست است که پیش از انقلاب تک چهره هایی از روحانیون آن زمان در ابتدای شروع مبارزه ملت، به ویژه ‏دانشجویان، در جنبش ضد رژیم پهلوی مشارکت داشتند و در آخرین روزها آن گاه که دیگر خطر کم شده و ‏جایشان در صفوف اول تظاهرات تثبیت شده بود کم کم سر و کله شان پیدا می شد. درست است که آنانی که ‏کمتر نقش داشتند زودتر و وسیعتر در جایگاه قدرت قرار گرفتند و حتی روحانیون مبارز پیش از انقلاب را ‏راهی بازداشتگاه ها و زندان ها کرده یا دست کم خانه نشین شان ساختند؛ درست است که پیشینه ی دعواهای ‏تاریخی و انحصارجویی های ابتدایی همان ماه های اول انقلاب نطفه ی شکل گیری نگاه و عمل ضد روحانی ‏و روحانیت را بست و حتی به تشکیل گروه فرقان و بمب گذاری و عملیات مسلحانه انجامید، اما اگرچه آن ‏‏”نگاه” ماند، اما مانع محو آن “رفتار” نشده است، به گونه ای که اکنون دیگر جایگاهی در عمل سیاسی مردم ‏ایران ندارد.‏

البته این نکته نیز درست است که به میان کشیده شدن نام “جمهوری اسلامی” و پای “حکومت مطلقه ی فقیه” ‏و “حاکمیت بلامنازع روحانیت” باعث شده است که بسیاری از مردم هر چیزی را در ایران به حساب ‏‏”روحانیت”‌ بنویسند و بر “چوب خطی منفی” این جماعت و این لباس خطی جدید بیافزایند و فضا به گونه ای ‏تیره شود که احمدی نژاد و یارانش نیز بخواهند از این کلاه نمدی برای خود و انتخابات پیش رو ببافند، اما ‏باید توجه داشت که اکنون صف بندی های “سیاسی- مذهبی” شفاف تر و روشن تر شده است، بخصوص آنکه ‏در صف مقدم مبارزه با جریان اقتدارگرا از صنف روحانی فراوان است و بسیاری از این طیف هزینه های ‏سنگینی بابت حق خواهی و حق طلبی و مبارزه با انحراف انقلاب از مسیر اصلی خود از جمله نقض گسترده ‏ی آزادی، جمهوریت، حقوق بشر و … متحمل شده اند و اکنون نیز شخصیت هایی چون آیت الله منتظری که ‏در حصر خانگی است و یا هادی قابل که در زندان است، چون نوری ها و کدیورها و حتی خاتمی ها و ‏کروبی ها از موضع دفاع از دین و اسلام به نقد حاکمیت و مستبدان انحصارطلب می پردازند.‏

در این شرایط بازگرداندن فضای سیاسی کشور به روزهای اول انقلاب- به ویژه در میان جوانان و ‏دانشجویان- که مبارزه با روحانیت را در اولویت کار سیاسی خود قرار می داد جای اما و اگرهای بسیار ‏دارد، بخصوص آنکه بدون توجه به مسائل پشت پرده و واقعیت های سیاسی موجود بخواهیم علم مبارزه با ‏روحانیت را به دست فردی چون احمدی نژاد و اعوان و انصار او بدهیم که خود تحت رهبری و هدایت آیت ‏الله خامنه ای هستند و بدون اجازه ایشان آب هم نمی خورند. به ویژه آنکه چنین سخنانی در موضعی انتقادامیز ‏و گاه عنادآمیز، به آن چه بیش از همه صدمه خواهد زد، خواهی نخواهی اصول اولیه حقوق بشر و ضرورت ‏دفاع از آزادی و حقوق شهروندی “همه ی ایرانیان” خواهد بود.‏

می توان این تحلیل سیاسی ساده را بیان داشت که احمدی نژاد فردی است مستقل و خارج از حیطه ی نفوذ و ‏فرمان رهبر کشور، اما باید دید پایه های آن چه میزان مستحکم است و مبتنی بر کدام واقعیت های موجود ‏جامعه. آیا می توان باور داشت که اکنون حتی مردم کوچه و بازار این حرف را از ما بپذیرند؟ ‏

آن هم آن گاه که از یک سو حجت الاسلام ذوالنوری جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران ندا سر می دهد ‏که “اگر کسی از ناحیه مقام معظم رهبری ‏مورد غضب باشد و کارش مورد تایید نباشد و ایشان آن شخص را ‏برای آن کار صالح نداند، اذن تصرف در امور ‏را ندارد. طاغوت می‌شود. مقام معظم رهبری با عقل مادی ‏حرکت نمی‌کند بلکه با بینش و تکلیف و عقل الهی ‏حرکت می‌کند”. و از سو دیگر، آقای الهام سخنگوی دولت ‏فریاد سر می دهد که “همان افرادی که در ابتدای روی کار آمدن دولت می‌‏گفتند‎ ‎رئیس‌‏جمهور، دفتردار ‏رهبری است، اکنون درحال انشقاق بین ارکان نظام هستند و درسخنان خود از اختلاف رهبری و رئیس ‏جمهور صحبت می‌‏کنند”!‏‎ ‎

حال ما بیائیم و در میانه ی دعوا نرخ تعیین کنیم که “… ظاهر شدن در مقام مدافع روحانیون بخصوص در ‏جریان انتخابات ریاست جمهوری آینده،‎ ‎می تواند ضربه‌ای ‏کاری به جریان اصلاح طلبان بزند و آقای احمدی ‏نژاد را در موقعیت‎ ‎اپوزیسیون نظام بنشاند.‏..اگر نامزد احتمالی اصلاح طلبان در انتخابات آینده بخواهد در ‏مقام نقد‎ ‎آقای احمدی نژاد بر ‏بی‌اعتنایی او به درخواست برخی روحانیون بلندپایه تکیه کند، در‎ ‎نزد افکار ‏عمومی در چهره نماینده حکومت ‏و مدافع استمرار حاکمیت روحانیون و در‎ ‎نتیجه حامی وضع موجود ظاهر ‏خواهد شد و رای بسیاری از اقشار ‏و طبقات اجتماعی ناراضی را از دست خواهد داد. این مساله بخصوص ‏برای شخص آقای احمدی نژاد مفید است تا در مقام فردی منتقد دخالت‎ ‎روحانیون در ‏امور بغرنج کشور و ‏بی‌اعتنا به علایق و فرامین آنها معرفی شود و بدین‎ ‎وسیله در لباس اپوزیسیون نظام، ‏رای ناراضیان را جارو ‏کند”.‏

چه کسی است در کشور که به راحتی بتواند باور کند ماجرای حمله به روحانیت سنتی از جانب چهره های ‏شناخته شده ای چون “حاکم الشعرا” و “بیوت الفضلا” ی کیهانی های سابق و حاضر، امری اتفاقی و بی ‏حساب و کتاب و از سر جسارت و حق طلبی است؟ چه کسی می پذیرد که حمایت و حفظ این چنینی مشایی از ‏جانب احمدی نژاد بدون دریافت کارت سفید رهبری می تواند ممکن و میسر باشد و فردا روزی ایشان با ‏نصیحتی و توصیه ای آب بر روی آتش مخالفان نخواهد ریخت ؟ حرف و کلامی که با هدف تسهیل بهبود ‏روابط ایران و آمریکا از طریق به دست آوردن دل لابی صهیونیست ها، به توصیه ی امیراحمدی زده شد و ‏جز تشدید مخالفت ها علیه دولت احمدی نژاد دست مایه ای نداشت و اقتدارگرایان مجبور شدند هم چوب را ‏بخورند و هم پیاز را، تا روزی دیگر که سوراخ و منفذ جدیدی برای رساندن پیام به کاخ سفید پیدا کنند و این ‏چنین در حسرت بهبود روابط تهران- واشینگتن نمانند!‏

اگر چنین حمایت و دلگرمی نبود که فردی در قد و قواره احمدی نژاد این گونه بر موضع خود نمی توانست ‏بایستاد و با تمام مخالفت خوانی های سیاسی و مذهبی همه چیز را ماه ها در سکوت بگذراند و بعد در مقام ‏توجیه سخنان مشایی برآید و حتی او را با خود به نیویورک هم ببرد. می توان شک کرد که لابد کاسه ای زیر ‏نیم کاسه است. احمدی نژاد نه تنها خوب می داند که باید اطاعت امر کی و کجا را بکند، بلکه به دلیل ارتباطات ‏خاص و تنگاتنگش با جریان های محفلی شناخته شده، کفن پوشان، حمله کنندگان به اجتماعات و … لابد خوب ‏می داند که آنان چه زمانی و به فرمان چه کسی راهی کوچه و بازار و مسجد و دانشگاه می شوند تا یقه ی این ‏و آن را بگیرند و حتی به دیار عدم رهسپارشان کنند.‏

چه کسی است که بر این نکته واقف نباشد که در جامعه ای چون ایران و شرایطی چون وضعیت کنونی ‏کشور، به راحتی بتوان ردای روحانیت را از تن ریاست مجلس و دولت بیرون آورد و آب از آب تکان نخورد ‏و حتی مایه و پایه ای باشد برای جلب افکار عمومی و کسب آرای بیشتر! به این دلیل است که می توان به ‏راحتی این گمانه را مطرح کرد که سقوط سیاسی و مذهبی افرادی چون احمدی نژاد و مصباح یزدی که ‏عاملان حکومتند نه آمران مطلق العیان، به سر سوزنی بند است و اگر آنان امر بهشان مشتبه شده و بخواهند ‏‏”گردن کلفتی” کرده و “اقتداری بی حساب” نشان دهند، کارشان با کرام الکاتبین است. پس اگر در نگاه اول ‏این گونه به نظر می رسد که آنان به اصطلاح بادی نیستند که از این بیدها بلرزند، نه به آن دلیل است که ریشه ‏ای عمیق درخاک دارند، بلکه به این خاطر است که فکر می کنند از نقطه ای خاص حمایت می شوند و دستی ‏غیبی هست که زیر سرشان باشد و چند روزی بیشتر سرپا نگاه شان دارد.‏

پس نباید دل خوش داشت که “حرکت آقای احمدی نژاد را می‌توان به مثابه شکستن یکی از تابوهای‎ ‎ارزشی ‏جناح محافظه کار ‏دانست، تابویی که هیچ رئیس جمهور اصلاح طلبی قادر به شکستن‎ ‎آن نبود، اما آقای احمدی ‏نژاد آن را ‏شکست”. بلکه باید توجه داشت که اگر چالش یا حتی جنگ و جدلی در میان است باز برای حفظ ‏قدرت است و دعوای “مذهب علیه مذهب” - و در این روزها گویا جبهه ی گسترده ای از “مذاهب علیه ‏مذاهب”، و در یک سوی آن طیفی به سرکردگی مدافعان”اسلام طالبانی” و “تشیع صفوی” .‏

در این میان، جایگاه “ما”، چه در کسوت اصلاح طلبی و چه جامه ی تحول خواهی، چون همیشه قرار گرفتن ‏در کنار طیف گسترده ی “مظلومان”‌ است در برابر “ظالمان”، و جبهه ی “حق” در برابر “باطل”، چه در ‏پوشش لباس روحانیت، چه آنچه ایرانیان ترک و کرد و بلوچ و… گونه گون و رنگارنگ برتن می کنند.‏

[](http://)