راننده به وزیر اطلاعات معزول گفت که دستور دارد به هیات دولت نرود و به جایش راهی دفترریاست جمهوری شود.
ساعتی بیشتر از حکم غیر منتظره احمدی نژاد نگذشته بود و محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و صفار هرندی وزیر ارشاد، به دلیل مخالفتشان با ریاست اسفندیار مشایی بر جلسه هیات دولت، برکنارشده بودند. آنقدر سریع که حتی رهبری هم فرصت رهنمود پیدا نکرد. دو هفته مانده تا انتخابات ریاست جمهوری، احمدی نژاد نشان می داد که بر سر مشایی با کسی شوخی ندارد. اژه ای را برای خداحافظی هم به هیات دولت راه ندادند.
این اولین باری بود که محسنی اژه ای اخراج می شد. وگرنه قاضی بنام که شهرتش از اعدام و محاکمه می آمد، همیشه حاکم بوده، نه محکوم.
اژه ای حتی پیش از انقلاب هم اینگونه تحقیر نشده بود. او به سیاسی ترین مدرسه حوزوی قم می رفت و شاگرد مکتب حقانی بود، با این حال هیچ وقت کارش به دادگاه و زندان نکشید و ماند تا انقلاب به پیروزی رسید. از بهمن 57 بسیاری از شاگردان مدرسه حقانی به حکومت آمدند و دیگر به حوزه بازنگشتند.
مدرسه حقانی را آیت الله قدوسی پایه گذاری کرد و آیت الله بهشتی مهندسی، تا جایی باشد برای رقابت با دانشگاه و شاید روشنفکران دینی. بحث های داغ شریعتی و مبارزات سیاسی که رنگ سرخ چپی می گرفت، مجالی برای روحانیان سنتی فیضیه نمی گذاشت. مدرسه حقانی، اهل عبا را به دنیای معاصر می آورد. درسهای حوزوی نظمی می گرفت و پای زبان انگلیسی و جبر و هندسه هم به حجره ها باز می شد و از همه کاربردی تر اینکه نظمی تشکیلاتی داشت که بعد ها به کار طلبه های نشسته بر خرابه های ساواک آمد.
راننده اژه ای را به دفتر ریاست جمهور برد و تازه اینجا بود که بی هیچ تقدیری، حکم عزل را گرفت. اژه ای بعد ها گفت، حتی اگر آدم بدی هم بوده، نباید با او اینگونه برخورد می کردند.
محسنی اژه ای ازخانه اولش، وزارت اطلاعات به خانه دوم می رفت؛ جایی که به شهرت رسیده بود با یک اعدام.
فاضل خداداد، سال 74 13به حکم محسنی اژه ای بر دار رفت و مرتضی رفیق دوست برادر محسن رفیق دوست، وزیر سابق سپاه پاسداران و رئیس پر نفوذ بنیاد مستضعفان به حبس ابد محکوم شد.
جرم، اختلاس 123 میلیارد تومانی از بانک صادرات بود. اما آنکه بیش از خود اژه ای در این شهرت نقش داشت، محسن رفیق دوست بود. پایش در این اختلاس گیر نبود اما برادرش چرا.
فاضل خداداد از کشور متواری بود و دست وزارت اطلاعات هم به او نمی رسید. این محسن رفیق دوست بود که به خداداد اطمینان داد، اتفاقی نخواهد افتاد و آنچنان که خودش تعریف کرده به همه مطبوعات هم گفت که این 123 میلیارد تومان، چیزی جز گردش حساب نیست و در اصل فقط یک میلیارد تومان در جیب فاضل رفته است.
رفیق دوست، فاضل و پدرش را از همان بازار میوه و تره بار که محسن و پدرش هم در آن کاره ای بودند، می شناخت. این آشناییها، فاضل خداداد را به ایران بازگرداند و تا اعدام برد.
مرتضی رفیق دوست گفته است که برخی حرفها را برای وصیت نامه اش گذاشته و گله کرده که بیشتر از این مبلغ را خیلی ها همان زمان به بانک ها بدهکار بودند و قرعه به نام خداداد و اخوی او افتاد چون می خواستند درس عبرتی شود.1
هر چه بود، طناب دار بر گردن فاضل خداداد افتاد و مدال مبارزه با فساد هم بر گردن محسنی اژه ای.
باز هم فساد در راه بود و محسنی اژه ای هم بر راس کار. اینبار نوبت شهردار پر آوازه تهران غلامحسین کرباسچی که از قضا با غلامحسین اژه ای در همان مدرسه حقانی هم درس بود. یکی حاکم و یکی محکوم.
دادگاه شهردار، فرودین ماه سال 77 بر آنتن رفت. سریال سرگرم کننده کرباسچی، متهمی که بهتر از وکلا از خودش دفاع می کرد با قضاوت محسنی اژه ای.
کرباسچی همه اتهامات راسیاسی می دانست و اقرار شهرداران مناطق را در پی شکنجه و در بازداشتگاهی که سردار نقدی مسوولش بوده و لاجرم بی اعتبار. از محاکمه سردار نقدی خبری نشد اما شهردار به اوین رفت و دوسالی زندان کشید و ده سالی منفصل از خدمت دولتی شد.
دوران اصلاحات بود و محسنی اژه ای، نامش همه جا شنیده می شد. خیابان میرعماد و مجتمع قضایی کارکنان دولت، خبر سازترین مجتمع قضایی به حساب می آمد و اژه ای رئیسش. جایی که سعید مرتضوی، مطبوعات را توقیف و روزنامه نگاران را محاکمه می کرد.
قتل های زنجیره ای روشنفکران در پاییز سالی که کرباسچی در بهارش محاکمه شده بود، نام اژه ای را به رنگ سرخ و سیاه و یک پسوند عالیجناب، دوباره بر زبان انداخت. شایع شد که محسنی اژه ای همان حاکم شرعی بوده که به عوامل عملیاتی وزارت اطلاعات، جواز شرعی قطعه قطعه کردن روشنفکران را می داده است.
این اتهامی بود که هیچ گاه پیگیری نشد. درست مانند شکایت عیسی سحر خیز از محسنی اژه ای. سحر خیز گفته بود که در جلسه هیات نظارت بر مطبوعات ، اژه ای که نماینده قوه قضاییه بوده، قندانی به او که مدیر کل مطبوعاتی ارشاد بوده، پرتاب کرده وبعد هم سحر خیز را گاز گرفته است. شکایت به جایی نرسید و بعد از آن واقعه سحر خیز چند باری به زندان رفت و حالا دو سالی است که در زندان بی مرخصی به سر می برد.
صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه شد و محسنی اژه ای مقامی بلند یافت. هر چند از یاور همیشگی اش، سعید مرتضوی خبری نبود. جز اینکه محسنی اژه ای اقرار می کرد در پرونده شکنجه و قتلِ بازداشتگاه کهریزک، تحت تعقیب است. اژه ای سخنگوی قوه قضاییه هم به حساب آمد و در اولین جلسه مطبوعاتی در این سمت، خبر از انحلال دو حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی داد، بی دادگاه و بدون احضار و ابلاغ.
از این مسند تازه، البته تاختن به دولت احمدی نژاد با آن سرکشی که می کرد، چندان دشوار نبود. قوه قضاییه بعد از خانه نشینی احمدی نژاد و مقاومتش در برابر حکم رهبری ، چند نفری از نزدیکان مشایی و احمدی نژاد را دستگیر کرد. بعدتر، عوامل فیلم ظهور نزدیک است و مدعیان شُعیب صالح بودنِ احمدی نژاد، دستگیر شدند و عاقبت فساد بزرگ و اختلاس سه هزار میلیارد تو مانی ، بر ملا شد و صادق لاریجانی پیگیریش را به محسنی اژه ای سپرد.
محسنی اژه ای در اولین حرکت به اهواز رفت و بعد 19 نفر که نام و سمتشان مشخص نیست، دستگیر شدند. حتی اصولگرایان هم با این دستگیریها دلخوش نشده اند و نگاهها به اسفندیار مشایی است که به گفته نمایندگان مجلس از پشتیبانان امیر منصور آریا ،متهم ردیف اول بوده است.
باز هم قاضی اطلاعاتی، با متهمی مواجه است که ایران نیست و کنار احمدی نژاد در سازمان ملل نشسته است. همان کسی که باعث اخراجش از خانه اول شد واردیبهشت سال 89 هم به مجلس ترحیم پدر اژه ای آمد و به حجت الاسلام، سر سلامتی گفت. شاید اینبار محسنی اژه ای به راننده دستور رفتن به هیات دولت را بدهد.
پا نوشت
1.مصاحبه محسن رفیق دوست با روزنامه جام جم، 30 شهریور 89