رخت خارجی، رخت داخلی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

شکور اکبرنژاد نماینده مجلس گفت: “باید رختی نو برای سیاست داخلی و خارجی دوخت.”

آقای میم میم وارد یک خیاطی می شود. در باغ شهادت، که فعلا به خیاطی تبدیل شده باز باز است. خیاط پشت میزی که شبیه میز اطوی حرفه ای است نشسته و دارد کار می کند. آقای میم میم بعد از ورود به خیاطی نگاهی به لباس های مختلف می کند و در آینه های مختلفی که در خیاطی به دیوار نصب شده نگاه می کند. ناگاه خودش را با قدی بلند شبیه جورج کلونی می بیند، یک لحظه از این زیبایی که خداوند نصیبش کرده خوشحال می شود، اما متوجه می شود آنجا آینه نیست، بلکه عکس تمام قد جورج کلونی است.

 

خیاط: فرمایشی داشتید؟

میم میم: من میم میم هستم. اومدم برای سیاست داخلی و سیاست خارجی ام رختی نو بدوزم.

خیاط: یعنی سفارش دو دست لباس دارید؟

میم میم: فقط لباس نیست، چیزهای دیگه هم می خوام، مثل کفش، جوراب( صدایش را پائین می آورد……) لباس زیر……

خیاط: مگر شما در سیاست داخلی و خارجی چی کار می کنید که لباس زیر هم سفارش می دید؟( فکری می کند، اهممممم) البته اونش به ما مربوط نیست، در هر حال ما همه جور لباسی، از کفش و کراوات بگیر، تا شنل و عبا و عمامه و شورت و کرست سفارش می گیریم و ست می کنیم و تحویل می دیم.

میم میم: بسیار عالی، لطفا پس اندازه های من رو بگیرید.

خیاط در حالی که متر دستش است به میم میم نزدیک می شود و در حالی که اندازه می گیرد و یادداشت می کند، با صدای بلند تکرار می کند…. قد، 152 سانت، فاصله تا فاق شلوار 103 سانت، دور کمر 184 سانت، دور گردن 70 سانت، دور جمجمه 42 سانت، دور باسن 165 سانت، اندازه پاتون چنده؟

میم میم: معمولا در داخل کشور پوتین شماره 44 می پوشم، اما در خارج با اندازه ایتالیا شماره 42 می پوشم.

خیاط همه اندازه ها را یادداشت می کند و بعد دوباره پشت میزش می نشیند: ببینم، یه ذره اندازه هاتون غیرعادی یه، ولی به هر حال لباس برای اینه که همین ها رو عادی جلوه بده.

میم میم: بله، تازه آقا حسن مون رو ندیدین، اون از ما غیرعادی تره.

 

خیاط: بفرمائید برای سیاست داخلی چه لباسی سفارش می دین؟ کت و شلوار مشکی خوبه؟

میم میم: چهار دست لباس سفارش می دم برای سیاست داخلی

خیاط: هر دو سال یکی….

میم میم: بله دیگه، هر دو سال یکی….

خیاط:اولی رو بفرمائید.

میم میم: اولی یه شلوار خاکی می خوام با یه کاپشن کرم قهوه ای، یه جوراب سورمه ای با یه گیوه ماستی، یه چفیه سفید. 

خیاط: آخه این دو لباس ها ست نمی شه

میم میم: برای اول کار، قبل از انتخابات می خوام لباس هام ست نباشه، چون معمولا مردم به کسی که لباس اش ست باشه می گن پولدار بهش رای نمی دن، اگه جورابش بو بده هم بد نیست.

خیاط یادداشت می کند: جوراب بودار مدل چپ داریم مال یه پابرهنه بوده باهاش کوبا انقلاب کرده وزیر شده، یکی هم داریم مال یه وزیر طالبان بوده که پشت وانت با روس های می جنگیده.

میم میم: یه لنگه از این بدین یه لنگه از اون، ممکنه به هر دوش احتیاج بیافته.

خیاط: پس من دو جفت رو می ذارم براتون، بدم بشورنش؟

میم میم: نه نه نه، اصلا، حتی اگه می شه بدین شاگردتون باهاش تو بیابون بدون کفش راه بره که حسابی جابیافته.

خیاط: کفش چی می خوای؟

میم میم: یه کفش چرمی کهنه، البته کفش چرمی نو دارم، ولی رای نمی آره، می خوام یه کفش قهوه ای باشه، اگه بدی شاگردت پشتش رو بخوابونه باهاش یه هفته راه بره، زیر پای راستش هم یه سوراخ باشه بد نیست.

خیاط: یه کفش دارم انگ خودت، قهوه ای، دو تا سوراخ هم داره، مال یه انقلابی فلسطینی باهاش می رفته انتفاضه برمی گشته. فقط یه هوا اندازه اش شاید کوچیک پا باشه واست.

میم میم: بهتر، می تونم دائم باهاش وربرم همه فکر می کنن خیلی بدبختم.

 

خیاط: باشه، همه رو یادداشت کردم. این اولی، دومی چی؟ کت و شلوار مشکی خوبه؟

میم میم: مشکی نه، دومی می خوام خاکستری باشه، کت و شلوار مشکی بعد از کاپشن خیلی گل درشته، نباس به چشم بیاد. کت و شلوار خاکستری، با جوراب سفید بدون بو، پیراهن سفید ژرسه برق برقی با دکمه صدفی سیاه، کمربند قهوه ای، پوتین شماره 44 با تخت اضافی که بزرگ پا بودنش معلوم نشه. به جای چفیه یه شال می خوام که مینی دوکاره باشه، وقتی مردم می بینن فکر کنن شیک می زنیم، وقتی حزب الله می بینه فکر کنه چفیه است، چهارخونه مشکی و سفید.

خیاط: دیگه چی می خوای؟

میم میم: یه دست لباس فوتبال و بسکتبال برای رفتن به زمین تیم ملی، یه پیژامه و دمپائی هم می خوام وقتی عکاس اومد خونه ننه ام عکس بگیره بپوشم. یه سی دست هم لباس می خوام برای زمان انتخابات، برای عکاسی، هم می تونی بدوزی هم اجاره بدی، لباس رزمنده، لباس کاراته، گرمکن فوتبال، کت و شلوار مشکی یقه بسته که یه نمه به کراوات بزنه، شال گردن، لباس سوارکاری، لباس کوهنوردی، لباس رفتگر شهرداری، لباس استاد دانشگاه، لباس آدم مریض کتک خورده، و چند تا دیگه.

 

خیاط همه را یادداشت می کند: این هم دومی، سومی چی؟ کت و شلوار مشکی خوبه؟

میم میم: نه برادر من، من تازه برای بار دوم انتخاب شدم، باید کت و شلوار سفیداستخوانی بپوشم، با جوراب سفید، و کفش مشکی خارجی، پیرهن یه هوا رنگ داشته باشه لیمویی، یقه دار، با شال شتری.

خیاط: نمی خوای دیگه چفیه و شال رنگ چفیه بندازی؟

میم میم: نه برادر جان، خرمون دیگه از پل گذشته. فقط باید یک عمل جراحی هم برم بکنم که این صورت یه هوا رو بیاد، چین و چروک رو بگیره، سایه ها رو کم کنه، کفش اگه پاشنه داشته باشه که یه هوا قدمون بلند بنماد بد نیست.

 

خیاط: این هم سومی، چهارمی چی؟ حالا دیگه کت و شلوار مشکی خوبه؟

میم میم: آهان، حالا کت و شلوار مشکی طرح بیجن می خوام. وزن رو می آرم پائین. شیک. پیرهن آبی کمرنگ، دکمه صدفی، شهرستانم که دیگه نمی رم خاکی بشه. دو تا سر آستین جدا بدوز مثل حسابدارای قدیمی که وقتی پرونده دارم می خونم پیرهنم کثیف نشه. کفش مشکی نوک باریک، با جوراب مشکی پیرکاردنی دونه ریز.

خیاط: واسه عکس تبلیغاتی چیزی نمی خوای؟

میم میم: خوشم می آد اینکاره ای. می خوام. یه کت و شلوار قرمز جیگری می خوام برای افتتاح جشنواره موسیقی و رقص محلی، با پیرهن نارنجی و کفش زرشکی. خودت ست کن. یه کت و شلوار سفید می خوام با پیرهن یه بچه دودی بزنه، یه پیرهن زرد و قرمز می خوام واسه پروفایل فیس بوک. یادت باشه همه عکس های انتخاباتی این دفعه دونفره است، اونی که انتخاب باید بشه من نیستم. یه دست لباس لری، یه دست لباس ترکمنی، یه دست لباس بلوچی، یه دست کت و شلوار بنفش، با پیراهن زرد، یه پیراهن تیم ملی آرژانتین، بقیه شم نوشتم.

خیاط: دیگه لباس سفارش نداری؟

میم میم: یه دست لباس راه راه هم برای سال آخر می خوام، عکس شو آوردم. با دمپایی ابری و کلاه کشی واسه زندان.

 

خیاط: اونو که کلا آماده شو دارم هدیه مجانی می دم بهت. خب، حالا بگو رخت نوی سیاست خارجی قراره چی بشه؟

میم میم: برای دوره اول، همون لباس داخلی یعنی شلوار کرم و کاپشن و اینها رو می پوشم، فقط یه کت شلوار برای سازمان ملل می خوام، سعی کن یه کمی دوختش بد بشه. دلم نمی خواد کسی فکر کنه لباس خوشدوخت می خوام بپوشم. یه دوازده تا چفیه هم اضافه می خوام بدم به رهبران جهان باهاشون عکس بگیرم.

خیاط: دیگه چی؟

میم میم: یه دست پارچه احرام می خوام با همه چیزهاش، اول می رم مکه، یه چفیه تمام سفید هم می خوام واسه عکس، بعد می رم نیویورک با همون کت و شلوار خاکستری، بعد می رم آمریکای لاتین، هوا گرمه، یه شلوار سفید می خوام با پیراهن قرمز، بعد می رم آفریقا با همون کت و شلوار خاکستری ولی پیرهن سبز، بعد هم می رم افغانستان لباس افغانی می خوام.

خیاط: کفش چی؟

میم میم: کفش یکی مشکی ساده باشه، واسه سازمان ملل با جوراب سفید نازک، یکی هم همون کفش سوراخ رو می پوشم. اونو ندی به کسی دیگه، معامله کردیم ها!

 

خیاط: خیالت راحت، برای دو سال بعد چی؟

میم میم: کت و شلوار خاکستری با چفیه هر دو رنگ، هم سیاه هم سفید. کفش هم مشکی معمولی. این خبرنگارا همه جا عکس می گیرن.

 

خیاط: باشه، برای دو سال بعدی چی؟

میم میم: آهان، ببین، این دو سال خیلی مهمه، چون دیگه راهمون نمی دن تو کشورهای اسلامی همه اش باید برم اروپا، لباس باید رسمی باشه، کت و شلوار مشکی، طرح پیراهن مثل کراوات، مدل صادق خرازی. کفش مشکی نوک باریک، شال گردن ایتالیایی، عینک ریبن اصل، عمل هم کردم می خوام برم روی جلد تایم.

خیاط: برای خانوم چی؟

میم میم: دور اول و دوم که خانوم نمی آد، برای دور سوم، چهل دست چادر مشکی می خوام، با عینک ریبن.

خیاط: برای لباس زنونه چی؟

میم میم: همون لباس خونه شونو می پوشن، معلوم که نمی شه. فقط عینک اصل باشه.

 

خیاط: این هم برای دور سوم، دور چهارم چی؟

میم میم: دور چهارم خیلی مهمه، ممکنه تا مدتی نتونم سفر برم، ولی اگر رفتم همه اش می خوام شیک باشه، یه لباس هم می خوام کت و شلوار مشکی با پیراهن آبی، یه هوا راه راه، شاید رفتیم توافق با آمریکا.

خیاط: آمریکا، پناه بر خدا.

میم میم: نگفتم حتما، گفتم بلکم. کفش نوک باریک، پیرهن رنگ ملایم، دستمال گردن هم شاید انداختیم، اگر اوضاع جور بود. شال هم یادت نره، شال رنگ داشته باشه، می خوام یه شب مشکی بپوشم یه شب سفید، تمام سفید. یک شب جنگ، یه شب صلح.

خیاط: خوب، پس لباس زندان چی می شه، شما که همه اش اوضاعت توپه؟

میم میم: بستگی داره، اگر ما صلح کردیم، لباس زندان رو می دم به اونها، اگر اونها صلح کردن، ما می ریم زندان.

خیاط: راستی یادت رفت لباس زیر سفارش بدی، اونو چه کنم.

میم میم: ببین، جنس شورت مهم نیست، کش مهمه، زیاد کار می کنم نمی خوام دائم کشش در بره، کش درست و درمون بذار که دائم مشغول تولید و فنآوری و کار فکری هستیم در نره.

خیاط: باشه، دستت درد نکنه، کی می آی پرو اولش؟

میم میم: خودم نمی آم، یه معاون دارم هیکل خودم، اون می آد.

میم میم در حال بیرون رفتن نگاهی به سروهیکلش می کند، کفشش را نگاه می کند. خوشش نمی آید. به خیاط می گوید: کفش سولاخ نداری؟

خیاط: کفش خودم هست، می خوای بدم امانت؟

میم میم: آره قربون دستت، می خوام برم نطق انتخاباتی، رقیبم لباس خلبانی پوشیده، می خوام یک لباسی بپوشم که ملت زار زار گریه کنن.

کفش پاره را می پوشد و به طرف تپه های پاستور پیش می رود.