مردی برای تمام فصول در تهران

نویسنده
پیام رهنما

» حکایت

اجرای نمایش مردی برای تمام فصول در تهران، مرکز حکومتی که تمامی راه‌ها را بر ابراز آزادانه‌ی عقیده بسته است، ضربه‌ا‌ی جانانه به هرگونه خواب‌آلودگی، تسامح و اندیشه‌ی کج‌دار و مریزانه‌ای است که سبب می‌شود آدم‌های یک جامعه هرگونه شرایط سیاسی اجتماعی را تاب بیاورند و با سکوت و انفعال خود، تامس مور را به قتلگاه هدایت کنند.

تامس مور مردی است برای تمام فصل‌ها و بسیار مناسب و در خورِ فصلی از تاریخ کشور ماست که چون دوران زندگی او، تملق و چاپلوسی رمز موفقیت و دگراندیشی و تفکر انتقادی محکوم به نابودی است و ایستادگی در برابر قدرت مطلقه‌ی پادشاهی، پاسخی جز زندان و شکنجه و چوبه‌ی دار ندارد. تامس مور را دیوان‌سالاریِ منحط دست در دست مذهب گردن می‌زند. در دادگاه او، تمامی نمایندگان جامعه حضور دارند؛ نمایندگان قانون، نمایندگان مذهب و نمایندگان مردم، و تمامی آن‌ها در یک چیز هم‌داستان‌اند و آن محکومیت مور است. مور سرش را با فرود آمدن تبرِ «مصلحت‌اندیشی» و «اعتدال ریاکارانه» از دست می‌دهد. میانه‌روی و اعتدال برای تامس مور که مصرانه می‌خواهد بر طناب آرمان خویش گام بزند، لطیفه‌ای بی‌معنی است.

مردی برای تمام فصول هم‌چون قلعه‌ی حیواناتِ جورج اورول، از آن‌جا که بر تشریح نمادین عناصر قدرت به شکلی مثالی تمرکز دارد، اثری است که هیچ‌گاه نمی‌توان گفت از مد افتاده یا تاریخ مصرف‌اش گذشته‌ است. این اثر چون آینه‌ای که زنگار نمی‌پذیرد، به صراحت می‌تواند سیمای حکومت‌های استبدادی و حرکت‌های گنوسیستیِ درون آن را به خوبی در خود منعکس کند: چهره‌ی جریانی اصلاحی که می‌‌خواهد مشروعیت مذهبی را از پادشاه سلب کند، قدرت او را چیزی جدای از الوهیت قلمداد کرده و همان را نیز محدود به موازین قانونی کند. از این رو این نمایش به صراحت هرچه‌ تمام‌تر کمینه‌ای واضح از شرایط سیاسی اجتماعی جامعه‌ی ماست. آن‌چنان که اگر تماشاگر بخواهد پادشاه هنری هشتم را ولایت مطلقه‌ی فقیه تصور کند، خدم و حشم مزور و اهل سالوس او را مسئولین کنونی نظام جمهوری اسلامی و تامس مور را نماد دگراندیشی که پا بر اصول و وجدان خود نمی‌نهد، کوچک‌ترین خللی در این مقایسه وارد نمی‌شود.

بی‌گمان خطابه‌ی مور در دادگاهی که او را به مرگ محکوم می‌کند، می‌تواند به سردمداران حکومتی مذهبی ایراد شود که بر مبنای تفکری منحط و مرتجع، مرگ و چوبه‌ی دار را نصیب مخالفانش می‌کند:

«مرگ… نصیبه‌ی همگی ماست، سروران من. آری، حتی به سروقت پادشاهان در میانه‌ی آن شاهواری و قدرت بی‌امان‌شان نیز می‌رود، اما نه در برابرشان زانو می‌زند نه احترامی به جای می‌اورد نه با خوش‌رویی آنان را به نزد خود فرا می‌خواند، بلکه با خشونت تمام چنگ در سینه‌شان می‌زند و آن‌قدر تکان‌شان می‌دهد تا جان از کالبدشان به در شود و بمیرند. بدین‌گونه جسم‌شان را وامی‌نهد تا در گودالی دفن شود و خودشان را روانه‌ی محکمه‌ی الهی می‌کند… و البته به روسپید بیرون‌امدن‌شان از این محکمه چندان اطمینانی نیست…»

همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد نمایش مردی برای تمام فصول، کاری است دیدنی و ماندگار. صحنه، همان‌طور که خود رابرت بولت در توضیح صحنه‌آرایی نوشته است، صحنه‌ای است ساده که می‌تواند فضاهای متنوعی را تداعی کند؛ صحنه سه سطح دارد که بر پله‌های عریض مرمرین تعبیه شده و با پرده‌های نازکی که به وقت ضرورت پایین می‌افتد مشخص می‌شود. این صحنه‌ی ساده هم دربار پادشاه را به ذهن می‌آورد، هم خانه‌ی تامس مور در مراحل مختلف سرنوشت مقدر او و هم با تغییر نور صحنه تبدیل به زندان، اتاق بازجویی، میخانه، شارع عام، دادگاه و قتلگاه می‌شود.

نمایش با ورود مرد عامی (سیامک صفری) به آوانسن آغاز می‌شود. او نقش راوی نمایش را در حالی به عهده دارد که با هر ورود و خروجش فصل‌های مختلف داستان را نقطه‌گذاری می‌کند. او مردی عامی است، در لباس مردم عامی، شوخ و بذله‌گو، اندکی مکار، باری به هرجهت و فرصت‌طلب. تماشاگران از همان لحظه‌ی ورود، او را به خاطر بیان قوی، بازی راحت و دیالوگ‌های طنزگونه‌اش دوست دارند. مرد عامی نقش خدمتکار تامس مور را بازی می‌کند. تامس مور (رضا کیانیان) هنوز مورد غضب و در انزوا نیست. خانه‌اش خانه‌ای اشرافی است و دختر جوان و دم‌ بختش و همسرش از زندگی خود راضی به نظر می‌رسند. در ابتدا تامس مور با دو نفر دست و گریبان است؛ نخست جوانی به نام ریچار ریچ که آمده است تا از تامس مور تقاضا کند منصبی به او بدهد. تامس مور از او می‌خواهد که معلمی پیشه کند و گرد مناصب حکومتی نگردد و دومین نفر، وکیلی جوان که خواستگار دختر او (بهناز جعفری) است و از طرفداران سرسخت مارتین لوتر. تامس مور او را «مرتد» و «وقت‌نشناس» می‌داند، با این حال بالاخره به ازدواج او و دخترش رضایت می‌دهد. اما مسئله‌ی محوری نمایش که از همان آغاز به شکلی هوشمندانه و غیر مستقیم مطرح می‌شود، مسئله‌ای است که تامس مور، صدر اعظم پادشاه هنری هشتم را سخت آشفته کرده است؛ پادشاه پیش از این با کاترین، بیوه‌ی برادر خود و خاله‌ی پادشاه اسپانیا ازدواج کرده است. این ازدواج بر خلاف نص صریح کتاب مقدس انجام شده است که بنا بر آن، یک مرد نباید شرمگاه زن برادرش را ببیند. با این وجود با لابی دربار و کلیسا، فتوای این ازدواجِ بی‌ثمر صادر شده است. این ازدواجِ خلاف قاعده اما برای پادشاه پسری به همراه نیاورده و پادشاه سخت خواهان پسری است که وارث تاج وتختش شود. پادشاه قصد طلاق‌دادن همسرش را دارد و تامس مور این طلاق را خلاف قوانین می‌داند. نزدیکان تامس مور بارها از او می‌خواهند که نظر مثبتش را در همراهی با پادشاه اعلام کند، اما تامس مور، مرد قانون و اخلاق مسیحی است. او به صراحت می‌گوید که نمی‌تواند پا بر وجدان و اعتقاد خود بگذارد و از چیزی که بدان ایمان ندارد دفاع کند. دیگران تامس مور را به خشکه‌مذهبی بودن، متعصب‌بودن و سماجت بچه‌گانه متهم می‌کنند و از او می‌‌خواهند تا از مواضع خود عقب‌نشینی کند و سکوت را بشکند. با این حال، تامس مور بر ریاست پادشاه بر کلیسای انگلستان نیز صحه نمی‌گذارد. او که سیاستمداری ماهر است، هیچ‌کدام از این موراد خلاف قانون را رد نمی‌کند، بلکه تنها در برابر آن‌ها سکوت اختیار می‌کند. این سکوت، چنان که همگان می‌دانند، نشانه‌ی تایید پادشاه نیست، بلکه کاملا بر رفتارها و تصمیمات هنری هشتم خط بطلان می‌کشد. پادشاه می‌خواهد رضایت و تایید تامس مور را جلب کند تا برای رسیدن به مقاصدش نیازی به تایید پاپ نداشته باشد. او حتی شخصا به دیدار مور می‌آید و با او درباره‌ی مواضع‌اش صحبت می‌کند، اما موربا کمال تواضع باز هم از به زبان‌آوردن نظرش که پادشاه اصرار دارد مثبت باشد، خودداری می‌کند. بازی درخشان رضا کیانیان تصویری منسجم، یک‌پارچه و ملموس از مردی مومن می‌دهد که برای خودش اصولی دارد و هیچ‌ چیز حتی خواهش‌ خانواده‌‌اش نمی‌تواند کوچک‌ترین رخنه‌ای در آن ایجاد کند. تماشاگرکه بنا بر قاعده باید با چنین مردی که بسیار معتقد به اصول مذهبی است و در چارچوب‌های منطق خشک و بدون انعطاف‌اش گام بردارد، احساس نزدیکی نکند، اما شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ی بولت در ترسیم واقعیت‌های درونی و صراحت شخصیت تامس مور در کنار بازی بدون حاشیه و گرم رضا کیانیان از او کاراکتری ساخته است که تماشاگر در تمامی مراحل زندگی‌اش با او احساس نزدیکی و هم‌ذات‌پنداری می‌کند و نمی‌تواند با آسودگی به تماشای نابودی او بنشیند.

ملاقات پادشاه با تامس مور در خانه‌ی او، نتیجه‌ی دل‌خواه او را به همراه ندارد. این مسئله با دسیسه‌ی منشی بدطینت پادشاه و سعایت بدخواهان به جاهای باریک می‌کشد. پادشاه به ریاست کلیسای انگلستان منصوب می‌شود، تامس مور دراعتراض به این اتفاق، از منصب صدراعظمی استعفا می‌دهد و تصمیم می‌گیرد باقی عمر ا به نوشتن بپردازد. خانه‌ی مور دست‌خوش تغییرات اساسی می‌شود؛ خدمتکاران خانه را ترک می‌گویند، مرد عامی که تا دیروز خدمتکار حاضر به یراق مور بود، خانه را ترک می‌کند و مسکنت به مور و اهل خانه روی می‌آورد.

پادشاه دستورزندانی‌کردن مور را می‌دهد. او موررا به بند می‌کشد تا او را مجبور کند پای برگه‌ای را که نشان می‌دهد او ریاست کلیسیا را بر عهده دارد چون دیگران امضا کند. در این اثنا او همسر خود را بر خلاف قوانین موجود طلاق می‌دهد و با زن دل‌خواهش ازدواج می‌کند.

اکنون مور در زندان به سر می‌برد. مرد عامی که همچنان راوی نمایش است، در چرخشی عجیب به زندان‌بان او تبدیل می‌شود. مرد عامی چون ماشینی که بنا بر سیستم تعریف‌شده‌اش عمل می‌کند، در انجام وظیفه‌اش کم‌ترین نرمش و ملاحظه‌ای ندارد و با ارباب پیشین خود همان می‌کند که با یک زندانی می‌کنند. روزها و هفته‌ها می‌گذرند و بر حجم دسیسه‌ها علیه تامس مور افزوده می‌شود. او هم‌چنان قائل به سکوت است و حاضر نیست تا در برابر خواست قدرت سر تعظیم فرود بیاورد. خانواده‌ی او به ملاقات‌اش می‌آیند تا مگر دلش را نرم کنند، با این حال مور از تصمیم خود چشم‌پوشی نمی‌کند. دادگاهی تشکیل می‌شود تا مور را برای آخرین بار یا سر عقل بیاورد و یا به مرگ محکوم کند. دادگاه در شرایطی برگزار می‌شود که مرد عامی به عنوان رئیس هیئت منصفه و ریچارد ریچ، مردی که مور او را به معلمی راهنمایی کرده بود به عنوان شاهد در آن حاضر می‌شوند. ریچ سوگند دروغ می‌خورد و شهادت می‌دهد که مور به پادشاه و مشروعیت او اهانت کرده است. مرد عامی نیز پس از پایان دادگاه، نظر به محکوم‌بودن مور می‌دهد. دفاعیه‌ی جانانه‌ی مور نیز چیزی را عوض نمی‌کند و او به اشد مجازات محکوم می‌شود.

صحنه تاریک می‌شود، در جلوی صحنه نوری می‌تابد که مور در پرتو آن نور در حال دعاکردن است. مرد عامی این بار در هیئت جلاد، به او نزدیک می‌شود، بنا بر قاعده از او سکه‌ای می‌ستاند و او را به انتهای صحنه می‌برد تا گردن بزند. در نور شدیدی که از انتهای صحنه می‌تابد، مرد عامی تامس مور را اعدام می‌کند. این نور درترکیب دودی غلیظ که از همان‌جا منتشر می‌شود، به مرگ مور حالتی الهی می‌دهد و بر این‌که مور قدیسی اخلاق‌مدار بوده و به اکنون به شهادت رسیده و به آسمان می‌رود، صحه می‌گذارد.

مردی برای تمام فصول بدون شک نامی بسیار مناسب برای مردی است که می‌تواند در تمامی دوره‌ها و زمان‌ها به دنیا بیاید، زندگی کند، بر اعتقاد خود پای بفشارد و سرانجام بر دار آویخته شود. مردی که در دل ساختاری استبدادی بر آن است تا آرمان خویش را پاس بدارد و از هرزه‌درایی و تملق‌گویی پرهیز کند. چنین مردی بی‌شک در دل حکومتی تمامیت‌خواه، به کوتاه‌زمانی از هستی و مقام ساقط می‌شود. تامس مور مظهر سیاست‌مداری است که در درون یک سیستم سراسر فاسد، خواهان برقراری حکومت قانون است. او قانون را برای عامه‌ی مردم و برای پادشاه لازم‌الاجرا می‌داند، اما این مرد عامی است که با نقش‌پذیری هولناک و بی‌قاعده‌اش سرانجام او را به مسلخ می‌برد و گردن می‌زند.

تلاش‌های بهمن فرمان‌آرا برای به روی صحنه‌بردن نمایش مردی برای تمام فصول، در دهه‌ی هشتاد ناکام ماند. او خود پیشنهاد ترجمه‌ی این اثر را به فرزانه طاهری داده بود تا مقدمات اجرای کار را فراهم آورد، اما به هر هر حال این آرزوی فرمان‌آرا که گفته بود «تا مردی برای تمام فصول را روی صحنه نبرم، خیال مردن ندارم» محقق شد.

 

مردی برای تمام فصول

 

نویسنده: رابرت بولت، مترجم: فرزانه طاهری، کارگردان: بهمن فرمان‌آرا، بازیگران: رضا کیانیان، سیامک صفری، سهیلا رضوی، فرزین صابونی، هدایت هاشمی، احمد ساعتچیان، امیررضا دلاوری، بهناز جعفری، علیرضا آرا، رضا مولایی، محمدرضا مالکی و بهمن فرمان آرا، مشاور کارگردان: حمید پور آذری، همراهان: کتایون ارسنجانی، ماهان خورشیدی، مسعود صفری، محمد حق‌شناس، محمدعلی امیدبخش، ملینا بنی اسدی، طراح صحنه: منوچهر شجاع، طراح لباس: نگار نعمتی، ندا نصر، آهنگساز: کارن همایونفر، طراح پوستر و بروشور: ساعد مشکی، طراح گریم: سارا اسکندری، طراح نور: رضا حیدری، گروه کارگردانی: حسین ایرجی، شیما مرادی، مهدی پور آذری، علی جلالی فراهانی، منشی صحنه و برنامه‌ریز: سعیده نیازخانی، عکاس: رضا معطریان، مانی لطفی‌زاده، مشاور رسانه‌ای: امیر حسین رسائل، روابط عمومی: مریم نراقی، تبلیغات مجازی: امیر قالیچی، مربی حرکت: کامیار صالح پور، دستیاران طراح صحنه: هادی بادپا، سعید زارع، مهشید جوادی، محمد موسوی، ساخت و اجرای دکور: سید مصطفی طباطبایی، یاشار کنگری، محرم چراغی، صفا پیشدادی، محمد زاهدشایق، دستیار طراح لباس: شهرزاد مظاهری، نکیسا بهشتی، صالح علوی زاده، دستیار طراح نور: رویا مرادی، محمود سلوکی، حسین محبتی، طراح و ساخت کلاه: شهرزاد مظاهری، دوخت لباس: زهرا بهرامی، مینا فراهانی، ساخت گردنبند: جلال صالحی، مجریان گریم: سپهر گودرزی، مهدی محمدی، ثمین سالک، سارا اسکندری، ساخت کلاه گیس و ریش و سبیل: امیر قادری، دستیار گریم: پریا الهی، تهیه کننده: بهمن فرمان‌آرا، دستیار تهیه و مدیر تولید:نورالدین حیدری ماهر.