پوست خربزه زیر پای دولت نهم‏

نویسنده
سها سیفی

احمدپورنجاتی در “دلتا” رسوایی پایان ناپذیر مدرک جعلی وزیرکشور و رسوایی های متعاقب آن را نتیجه ‏ناپختگی سیاسی رئیس مجلس هشتم می‌داند:‏

التهاب های درونی “دولت اسلامی” را نقطه پایانی نیست. اگر آقای محمود احمدی نژاد پیش بینی می کرد که با ‏معرفی آقای علی کردان به عنوان وزیر کشور در سال پایانی حکومت دولت نهم، چه آتش دامن‌گیر و فزاینده ای بر ‏رمق اعتبار این دولت پر چالش افکنده خواهد شد، چه بسا با اندکی تامل، از این کار منصرف می شد. نمی دانم ‏کدام شیر پاک خورده ای این پوست خربزه سیاسی را درست در حال و هوایی که تمامی همت و تلاش آقای رئیس ‏جمهور و اصحاب کابینه و مشاوران سیاسی و تبلیغاتی و رسانه ای ایشان، در واپسین سال مسئولیت دولت نهم ‏مصروف باز سازی وجهه درهم ریخته و نابسامان و ناکارآمد این مجموعه در ذهنیت افکار عمومی است، زیر ‏پای این عزیزان! گذاشت!‏

‏ کاش آقای علی لاریجانی به عنوان رئیس مجلس هشتم، که نقش بسیار موثر و تعیین کننده ای در برکشیدن آقای ‏علی کردان از یک “موقعیت دست چندم اجرایی” به جایگاه پر نفوذ و” اختیاردار” ـ در همه زمینه های مالی و ‏سیاسی و اداری- داشته است، دستکم به درخواستهای خیرخواهانه و مصرانه دوستان و هم مسلکان سیاسی خود و ‏نیز آقای کردان، توجهی می کرد که آن روز، هنگام بررسی سوابق و لواحق وزیر کشور پیشنهادی آقای رئیس ‏جمهور پیشنهاد جلسه غیر علنی دادند. حالا معلوم می شود که تجربه و پختگی سیاسی آنان که به طور مستقیم ‏‏”خاک صحنه فعالیت ومبارزه سیاسی” را در دوران پیش از انقلاب تجربه کرده اند تا چه مایه افزونتر از ‏‏”سیاستمداران پس از فتح” است. ‏

‎ ‎تبدیل مجلس به کانونی در خدمت امیال دشمن‎ ‎

علی اکبر جوانفکر، رایزن دولت نهم در “شاهد” اقدام مجلس هشتم برای استیضاح کردان را کم از تحصن ‏نمایندگان مجلس ششم، مضر به حال نظام نمی‌داند. او نوشته است:‏

تجربه های تلخ، غم انگیز و گاه نکبت‌بار نه چندان دور، اثبات کننده این مدعاست که تبدیل مجلس نمایندگان به ‏کانونی در خدمت اهداف و امیال دشمن، از مهمترین و شاید اصلی ترین راهبردهای نظام سلطه و دستگاههای ‏جاسوسی وابسته به آن بوده است و به تجربه دریافته ایم که هرگونه انحراف مجلس شورای اسلامی از مسیر ‏اصلی، سایر دستگاههای نظام را تحت تاثیر قرار می دهد و آنها را به دنبال خود می کشاند، بنابراین، دشمن برای ‏پیشبرد سیاست های خود چه جایی مهمتر و موثرتر از مجلس را می تواند نشانه بگیرد ؟

این دغدغه و نگرانی همچنان باقی است و به نظر می رسد تلنگر و هشداری لازم است تا خبرگان تیز بین و ‏صاحب دلان و نیک اندیشان زیرک در مجلس هشتم، چشم بگشایند و خود را با انتظارات به حق مردم از مجلسی ‏که در راس امور است، همراه و همساز کنند. ‏

انتقاد یکسویه و غیرمنصفانه از دولت خدمتگزار و رئیس جمهور محبوب مردم، استیضاح های پی درپی و بی ‏سابقه و طرح صدها سوال تکراری یا سیاسی از اعضای هیات دولت، نه تنها هیچ گرهی از مشکلات مردمی که با ‏هزاران امید به نمایندگان مجلس رای داده اند، نمی گشاید، بلکه این سوال را در اذهان عمومی بوجود می آورد که ‏به کجا چنین شتابان؟ ‏

‎ ‎نظامی که اساسش بر ایثار استوار است‎ ‎

‏”محمدرضا خادم” نیز در حاشیه استیضاح کردان مطلب کوتاهی دارد:‏

متاسفانه اتفاقات بدی پیرامون ماندن یا رفتن کردان از وزارت کشور درحال روی دادن است و قطعا صدمات این ‏نوع مسائل بر روی نظامی که اساسش صداقت و ایثار است فراموش ناشدنیست. کاش کردان فارغ از درست یا ‏نادرست بودن مدرکش و خیلی حرفای دیگه ای که دراطرافش هست، خودش استعفا می داد و کشور را اینقدر ‏درگیر مسائلی که هیچ گونه سنخیتی با مبانی اسلامی و دینی مان ندارد نمی کرد.‏

عجیب است درکشوری مثل ژاپن، وزیرش حتی درشرایطی که اتفاقی دربخشی از زیرمجموعه اش روی داده که ‏شاید اصل موضوع اصلا ارتباطی با دوران مدیریت او هم نداشته، خودش استعفا می دهد وبرای حادثه پیش آمده ‏عذر خواهی می کند اما درکشور ما هرنوع اتفاق مرتبطی هم که با احتمال بیش از ۵۰ درصد مسببش مدیریت ‏عالی مجموعه بوده است، بازهم همه به عشق خدمت!استوار بر جایشان میمانند وخم به ابرو نمی آورند! المپیک ‏را که به یاد دارید؟!‏

‎ ‎فشاری که در اینجا نیست‎ ‎

عباس عبدی در “آینده” هم در همین زمینه نوشته، با این تفاوت که رویکرد او به این ماجرا، از این زاویه است که ‏چرا فشاری اجتماعی و عمومی پیرامون این رسوایی شکل نگرفته است:‏

اگر کسی بپرسد که در جریان مدرک جعلی وزیر کشور به چه چیزی باید تأسف خورد، خواهم گفت به حال جامعه ‏و مردم خویش. از جاعل و استفاده‌کننده از سند انتظاری جز این نیست، ده‌ها نفر از افراد مشابه هم کماکان بر ‏کرسی‌های خود تکیه زده‌اند و کمترین نانی که می‌خورند از این مدارک جعلی است و بیشترین آنها از راه‌های دیگر ‏و چه بسا بدتر حیف و “میل” می‌فرمایند و بر ریش همه می‌خندند، و شاید هم گرایش به تراشیدن ریش از این بابت ‏بیشتر شده است که کسی نتواند به آن بخندد.‏

اما باید به حال جامعه‌ای تأسف خورد که گویی فاقد بینایی و شنوایی و قدرت واکنش است. برخی افراد فکر می‌کنند ‏که سیاستمداران غربی آدم‌های ترسو یا احتمالا صادقی هستند که وقتی با بحرانی به مراتب کوچکتر از این تخلف ‏مواجه می‌شوند، فوراً‌ استعفا داده یا حتی خودکشی می‌کنند و تا آخر عمر به گوشه‌ای می‌خزند. اما به نظر من چنین ‏نیست، بلکه فشار هنجاری از جانب افکار عمومی است که زندگی را بر چنین افراد متقلبی چنان تنگ می‌کند که ‏عطای آن زندگی را به لقایش می‌بخشند. فشاری که اندکی از آن در اینجا نیست، به طوری که نه تنها فرد متهم به ‏خود حق می‌دهد به جامعه و خبرنگاران درس اخلاق و شرع هم بدهد، بلکه کماکان هم بر مسند قدرت تکیه زده و ‏به همراه رییسش خود را مظلوم می‌داند که چرا اصولاً با چنین هجمه‌ای مواجه شده است؟!‏

ضعف و سستی و فتور جامعه ما در برابر این ناهنجاری‌هاست که اجازه می‌دهد مجلسی داشته باشیم که برای ‏استیضاح و برکناری چنین وزیری سه ماه ملت را سر کار بگذارد‌ و به خواهش و تمنا برای استعفا یا عزل وی ‏بپردازد و یک کارمند دولت آنان را با یک چک 5 میلیونی مصوب بودجه خودشان به سخره بگیرد. جامعه ضعیف، ‏منشاء دولت قوی نخواهد بود. ‏

‎ ‎بدسگالی ها به عامل خویش برگشته است!‏‎ ‎

احمد شیرزاد در “سپیداران”:‏

بحث تو گرفتی من نگرفتم در کار نیست. مجلس از بابت تصمیم های نسنجیده و کارشناسی نشده آنقدر می تواند به ‏کشور خسارت بزند که این مبالغ در مقابل آن هیچ است. تنها یک قلم کوچک آن در همین مجلس مسامحه و سهل ‏انگاری نمایندگان در بررسی صلاحیت های ادعایی وزیر کشور بود که متاسفانه قریب به دو ماه است این ‏وزارتخانه کلیدی را از حیز انتفاع خارج ساخته است.‏

نکته اساسی آن است که هیات رئیسه یی دست به این تصمیم زده است که در راس آن رئیس سابق صداوسیما قرار ‏گرفته است. یعنی همان رسانه یی که هشت سال پیش تحت زعامت ایشان و معاون تحصیلکرده و فرهیخته شان ‏شب و روز نمایندگان مجلس ششم را به باد تهمت و استهزا گرفته بود که برای خود حقوق های آنچنانی وضع کرده ‏اند.‏

بگذریم. دست روزگار عجب بدخواهی ها و بدسگالی ها را به عامل خویش برمی گرداند. اکنون آنها که آن دام ‏گستردند پای خودشان در آن گیر است. با آن شعار دادن ها و داد از ساده زیستی و عدالت گرایی زدن ها اکنون در ‏محک تجربه باید دید که چه امتحانی پس می دهند. به عبث برخی تصور می کنند این قبیل تصمیم ها و رخدادها ‏قابل لاپوشانی و کتمان است. گمان می کنند مجلس هم بسان شورای دوم شهر تهران یک محفل یکدست سیاسی ‏است که از آن چیزی به بیرون درز نمی کند. اینجاست که باید تعجب کرد از سادگی آقای قربانی عضو به ظاهر ‏کارکشته سیاسی هیات رئیسه که از دست کامران نماینده اصفهان برآشفته اند که چرا اینها را رسانه یی کردید، ‏گویا اگر ایشان چنین نمی کرد آفتاب زیر ابر می ماند. اصولگرایان مجلس هشتم به زودی پژواک همان غوغایی ‏را خواهند شنید که خود و دوستان شان به راه انداختند.‏

‎ ‎برای لقمه‌ای نان، تعطیم نکنید‎ ‎

عطااله مهاجرانی در“مکتوب” همچنان در گیرودار روایت کودکی های خود و درس‌آموختگی در مکتب حاج ‏آخوند است:‏

انگشت اشاره حاج آخوند لای گلستان بود. کتاب را به حالت نیمه بسته نگاهداشته بود. در چشمان تک تک ما نگاه ‏کرد. لبخند زد و گفت: خوب گوش کنید این حکایت زندگی ست. حتما روزی به دردتان می خورد. حکایت را از ‏بر برایمان خواند: دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زور بازو نان خوردی. باری این توانگر گفت ‏درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی ‏یابی که خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن.‏

حاج آخوند آخر سر یک بار دیگر حکایت را خواند. گفت: در زندگی انسان گاهی بر سر دوراهه قرار می گیرد. ‏بین حقیقت و مصلحت. حقیقت همان است که دلتان می گوید و مصلحت همان است که عقل حسابگر می خواهد. ‏برای حقیقت باید از چیزی بگذرید و برای مصلحت بر عکس چیزی به دست‌تان می آید. البته چیزی که به دستتان ‏می آید مثل ماهی زنده چندان توی دست نمی ماند؛ می لغزد. برای لقمه ای نان هیچ وقت کمرتان را خم نکنید. ‏برای همه دنیا هم کسی را تعظیم نکنید. یادتان باشد وقتی انسان حقیقت را می طلبد، اگر هم به ظاهر چیزی را از ‏دست بدهد. در واقع چیز بزرگتری به دستش می آید. مصلحت طلب هم که خیال می کند چیزی به دست می آورد؛ ‏نمی داند که چه گوهری را از دست می دهد.‏

‎ ‎متلک به مثابه یک نهاد اجتماعی‎ ‎

بخشی از مقدمه حسین قاضیان بر مصاحبه اش با فهمیه خضر در باره متلک، که در “دال” منتشر شده، اینگونه ‏است:‏

کالبدشکافی زندگی روزمره، مایه‌ها و لایه‌های اساسی زندگی ما را بهتر نمایش می‌دهد. زندگی روزمره سرشار ‏از اجرای عملی نقش‌ها با همه‌ی گونه‌گونی‌شان در بستر ساخت‌های نهادی است. از خرید و مصرف و تفریحات و ‏مکالمات معمولی گرفته تا به سرِ کار رفتن، از سوار و پیاده شدن از اتوبوس و تاکسی و مترو تا رانندگی، از ‏روابط اجتماعی با دوستان تا غریبه‌ها، از پیاده‌روی تا روابط عاشقانه، از شرکت در مراسم مذهبی تا روابط ‏جنسی، از آرایشگاه رفتن تا خانه ساختن، خلاصه همه‌ی آن چیزهایی که ما به طور روزمره یا درگیرشان هستیم یا ‏مشاهده‌شان می‌کنیم، موضوعات زندگی روزمره را شکل می‌دهند. ‏

با کاویدن این موضوعاتِ بسیار متفاوت می‌شود دید که ساخت‌های ژرف‌ترِ مناسبات اجتماعی چطور آدم‌ها را ‏ملزم به در پیش گرفتن راه‌های خاصی در طول زندگیشان می‌کند. به علاوه می‌توان دید که آن‌ها بنا به درک و ‏تفسیر و یا خواست و سلیقه‌ی شخصی خود چه تغییراتی در این راه‌های از پیش موجود می‌توانند بدهند و می‌دهند، ‏و این تغییرات به مرور چه بر سر آن راه‌ها می‌آورد. ‏