‏صلح را با حقوق برابر هم آواز می کنیم

آسیه امینی
آسیه امینی

وقتی در جغرافیای ملی و سیاسی کشور خودت‎ ‎هستی و سقف خواسته ها و چشم انداز فعالیتهای سیاسی در ‏کشورت، مقابل ‏‎ ‎دیدگانت است، همه چیز فرق می کند نسبت به زمانی که از این چشم انداز فاصله ‏‎ ‎می ‏گیری و از دور تر و در فضایی بازتر مورد سوال و جواب قرار می گیری. در‎ ‎زمستان گذشته در سفری ‏که (برای شرکت فروم اجتماعی جهانی) به کشور ‏‎ ‎کنیا رفته بودم، پسری مصری که خودش از فعالان ‏اجتماعی کشور مصر بود از ‏‎ ‎من پرسید، آیا شما از دخالت کشور امریکا در مورد مسائل هسته ای تان ‏ناراحت ‏‎ ‎نیستید؟ آیا شما انرژی هسته ای را حق کشورتان نمی دانید؟ آیا شما از ‏‎ ‎سیاستهای هسته ای ‏کشورتان حمایت می کنید؟ آیا جنبشهای اجتماعی در ایران ‏‎ ‎برای مبارزه با سیاستهای جنگ طلبانه امریکا ‏امریکا برنامه ریزی دارند؟ و…. ‏

‎ ‎به نظر می رسید در فضای ضد امریکایی‎-‎‏ ‏‎ ‎امپریالیستی فروم، پاسخ این سوالها برای حاضران از پیش ‏تعیین شده بود. پاسخی ‏‎ ‎که برای فعالان اجتماعی داخل کشور ما که همواره سقف کوتاه و دیوار تنگ ‏‎ ‎فعالیتهایشان خود، علاوه بر تهدیدهای بیرونی، تهدیدی جدی است، چندان هم از پیش تعیین شده نبود. ‏

‎ ‎زحمت زیادی کشیدم تا به او بفهمانم که ‏‎ ‎در کشورم ضرب المثلی هست با مضمون “چوب دوسر… !” که ‏ما بخشی از ‏‎ ‎فعالان جنبشهای اجتماعی مصداق آنیم! هم چوب و چماق براندازی و طراحی ‏‎ ‎انقلابهای ‏رنگین و مخملین را از سوی حکومتگران می خوریم و هم‎ ‎چون صلح جو ‏‎ ‎و ضد جنگیم و‎ ‎معتقدیم ‏دموکراسی‎ ‎باید با با آموزش و فرهنگ به رگهای جامعه ‏‎ ‎وارد شود نه با شوک انقلابی و جنگ، متهمیم به ‏سازشکاری با همان ‏‎ ‎حکومتگران‎ !‎

این روزها ولی، بوی بد جنگ نیاز به شامه تیز سیاسی ندارد تا دریابیم که چون همیشه معادلات و معاملات ‏سیاست ورزان و دولت مردان جهان، مردم بی دفاع سرزمینمان را تهدید می کند. از” تهدید” حرف می زنم و ‏نه از خود جنگ. از بوی بد جنگ حرف می زنم نه از خود جنگ. زیرا معتقدم حتا تهدید جنگ نیز سلامت ‏جامعه و امنیت فرزندان ما را به خطر می اندازد. تهدید جنگ نیز فضا را نا مطمئن ونا امن می کند. چنان که ‏کرده است؛ تشویش اذهان عمومی هم نمی کنم و معتقدم که اتفاقا این حس نا امنی، از خود دولت مردان به ‏جمع و جامعه تسری یافته است. تکرار واژگان دشمن و ستون پنجم و برانداز و طراح انقلاب رنگین و ‏مخملین و نسبت دادن آن به فعالان مدنی، نشانه ای جز برون فکنی همین حس نا امنی نیست که نتیجه آن نیز ‏برخوردهاو محکومیتها و دستگیری فعالان و کنشگران اجتماعی بوده است. کنشگرانی که جز در مسیر رشد ‏و آگاهی عمومی مردم که آ ن را لازمه هر پیشرفتی می دانند، گامی برنداشته اند. و اگر مشکل، آگاهی است، ‏پس حق با آنان است که احساس نا امنی می کنند! ‏

باری، فعالان اجتماعی کشور از یک طرف موافق دخالت هیچ قدرت مداخله گری چه به صورت نظامی و ‏چه غیر نظامی به مسائل داخلی کشورمان نیستند، بویژه که این دخالت تهدید جنگ را برای کشورمان به ‏همراه دارد. و از سویی هم این کنش ضد جنگ و ضد امپریالیستی ، نباید حمایت از بنیادگرایی یا هر قدرت ‏انحصارگر یا انحصار خواه دیگری تلقی شود. ونیز نباید موجب آن شود که حمایت خانواده جامعه مدنی ‏جهانی یا خانواده حقوق بشر جهانی از فعالان مدنی و فعالان حقوق بشر، نوعی مداخله در امور داخلی ‏کشور ما محسوب شود.‏

این روزها بسیاری از ما با پرسشی هم سخت و‎ ‎هم آسان روبروییم؛ که در این شرایط چه باید کرد؟

‎ ‎پاسخ این سوال برای هر فعال مدنی واقعی و‎ ‎هر فعال اجتماعی برابری خواهی مشخص است. کدام فعال ‏حقوق زنان و حقوق بشر‎ ‎را می یابید که راضی به ریخته شدن خون حتی‎ ‎یک زن یا کودک یا هر فرد بی ‏‎ ‎دفاع باشد؟ و کدام جنگی را می شناسید که در آن مظلومترین و بی دفاعترین ‏‎ ‎قربانیان زنان و کودکان ‏نباشند؟ بنابراین پاسخ فعالان اجتماعی ایران به این سوال روشن و واضح است. آنان صلح می خواهند. ‏آرامش می خواهند. امنیت می ‏‎ ‎خواهند. آنها می خواهند از پنجره های خانه هایشان پرچم سفید ‏‎ ‎بیاویزند. اما ‏همین که چوب پرچم از پنجره بیرون بیاید، لابد به جرم بیرون‎ ‎آمدن سلاح سرد باید پاسخ بدهند ومحاکمه ‏شوند! پاسخ آسان همینجا سخت می ‏‎ ‎شود!‏‎ ‎که چگونه می شود هم جنگ را پس زد و هم بنیادگرایی و ‏انحصارگری‎ ‎را ‏‎ ‎تایید نکرد؟ چگونه می شود هم برابری خواهی را ترویج کرد و هم تن نداد ‏‎ ‎به آن نسخه ‏برابری خواهی از پیش پیچیده شده ای که گویا داروی‎ ‎همه ‏‎ ‎کشورهای جهان سومی است که بوی نفتشان با ‏بوی باروت آغشته است! چگونه می شود هم ‏‎ ‎هویت ملی و منافع عمومی‎ ‎را پاس داشت، و هم حقوق فردی ‏و گروهی و جنسیتی و ‏‎ ‎قشری و قومی را دنبال کرد؟

چه کسی این دو را روبروی هم قرار داده ‏‎ ‎است؟ و از این تقابل چه سودی می برد؟ چرا مدافعان حقوق ‏اقلیتی و برابری ‏‎ ‎خواهان حقوق جنسیتی، در طی این چند سال آن قدر آماج تهمت اقدام علیه‎ ‎امنیت ملی و ‏منافع ملی قرار گرفته اند که اینک مفاهیم سیاسی و تعبیرهای ‏‎ ‎عمومی همگی نیاز به تعمیر و بازنگری

یافته اند! منافع ملی ما را این روزها چه‎ ‎کسی پاس می دارد؟ و چه کسی بوی بد جنگ را از مشام ‏کودکانمان دور می کند؟

‎ ‎چه کسی دلسوزتر از همین فعالان جنبش زنان که از اواخر همین آبان ماه تا ‏‎ ‎اواسط اسفند دوباره دادگاه

هایشان شروع می شود، حافظ منافع و حقوق ‏‎ ‎عمومی جامعه بوده اند؟ و اتهامی که در برگه های بازجویی ‏مقابل آنها نهاده ‏‎ ‎می شود چیست؟ “اقدام علیه امنیت ملی‎!“‎‏ آنها طرفدار صلحند. زنان طرفدار صلحند. ‏

‎ ‎فعالان اجتماعی و مدنی طرفدار صلحند. اما صلح به معنی سازش با قدرت ‏‎ ‎انحصارگر نیست! در برابر ‏جنگ افروزی، بدون شک آنها فریاد اعتراضشان را بلند ‏‎ ‎خواهند کرد. اما این به معنی تایید سیاستهای ‏حکومتگرانی که آنها را ‏‎ ‎در مخمصه جامعه تک صدایی قرار می دهند نیست. در بی صدایی رسانه هایی ‏که منع شده، یا ‏‎ ‎خود را منع کرده اند از نوشتن و دنبال کردن وضعیت فعالان اجتماعی و مدنی ‏‎ ‎و وضعیت ‏مدافعان حقوق بشری که خود اینک جزء قربانیان حقوق بشر محسوب می‎ ‎شوند، به دو دلیل خبری از گروه ‏های ضدجنگ نیز یافت نمی شود. اول اینکه‎ ‎بسیاری از گروه های اجتماعی مخالف جنگ، اعم از فعالان ‏حقوق زنان و کودکان، فعالان حقوق بشر، فعالان جامعه مدنی، فعالان جنبش دانشجویی و حتا ‏‎ ‎فعالان ‏سیاسی، این روزها چنان درگیر مسائل و مصائب افراد گروه های خویشند و ‏‎ ‎چنان در رفت و آمد به دادسرا ‏و دادگاه ها و زندان ها سرگرم رفع اتهام ‏‎ ‎اقدام علیه امنیت ملی هستند که برای دفاع از امنیت ملی، نه توانی ‏‎ ‎برایشان مانده است نه اعتمادی به این که از آن رفتار ایشان نیز سوء برداشت دیگری نشود! از سوی دیگر ‏گرچه گروه هایی نیز اینک در تدارک برنامه هایی در ‏‎ ‎تقبیح جنگ و حمایت از صلح طلبی هستند، ولی ‏چنان این برنامه ها در کشاکش‎ ‎اخبار پر سرو صدای تنش ها و اعتراض ها و خشونتهای داخلی کمرنگ ‏می شود ‏‎ ‎که در ابعاد خبری نیز جاذبه های خود را برای نشستن بر صفحه رسانه ها از‎ ‎دست می دهد. ‏

با این وصف و با وجود همه فشاری که از هر‎ ‎سو‎ ‎بر ما می رود، به نظر می رسد گامهای موازی مان در ‏پیش رفتن به سمت ‏‎ ‎صلح و دموکراسی نیاز به هماهنگی بیشتری دارد. تشخیص تفاوتهای ساختاری

‎ ‎مخالفت با جنگ، در عین مقابله با حقوق نابرابر و‎ ‎نیز حرکت کردن در مسیر ‏‎ ‎جنبشهای‎ ‎مدنی صلح طلب ‏و حفظ استقلال از سیاستهایی که‎ ‎به دور از چشم و ‏‎ ‎گوش نمایندگان جامعه مدنی تصمیم گیری می شود، ‏مهمی است که این ‏‎ ‎روزها شاید بیش از سایر مسائل، نیازمند توجه بیش از پیش فعالان جنبشهای اجتماعی ‏است. ما به صدای مستقل خود برای سردادن نه فقط “نه جنگ”، که “صلح، امنیت و حقوق برابر‎”‎‏ ‏نیازمندیم. ‏