لیبایی شدن ایران در سه اپیزود

علی افشاری
علی افشاری

تسلط شورای ملی انتقالی لیبی بر تمام شهر های این کشور، مرگ قذافی و پیروزی کامل انقلاب لیبی باعث شد تا بحث پیرامون تکرار این تجربه در ایران داغ شود. در این نوشتار سعی می گردد لیبیایی شدن ایران در سه اپیزود میزان تطبیق با واقعیت در افق کوتاه مدت، مطلوبیت و شرایط مورد نیاز برای چنین اتفاقی بررسی شود.

هر رویداد سیاسی و اجتماعی یک تجربه منحصر بفرد است که در زمینه خاص اجتماعی و تاریخی و بر اساس شرایط مشخصی شکل می گیرد. بنابراین به معنای دقیق کلمه هیچگاه نمی شود یک رخداد تاریخی در یک جامعه معین در مکان و شرایط دیگری عینا به وقوع بپیوندد. اما می توان سر فصل ها ورئوسی را از درس های آن تجربه استخراج کرد و آنها را در موارد مشابه و مساعد بکار گرفت.

با این توضیح می پردازیم به اینکه آیا واقعا در بازه زمانی کوتاه مدت ایران در شرایطی قرار دارد که تجربه مشابه لیبی در آن رخ دهد؟ به عبارت دیگر این ادعا یک فرضیه ذهنی است یا واقعا در شرف

وقوع است واراده های جدی برای انجام آن وجود دارد؟ بررسی ها آشکار می سازد که ادعای لیبی شدن ایران  بر اساس شواهد عینی ومستندات اعتبار ندارد. هیچ مدرک قابل اعتنایی وجود ندارد که ایران در آستانه تکرار تجربه لیبی است. کسانی که به این بحث می پردازند از تیپ های مختلفی تشکیل می شوند. برخی به دلیل برخورد های غیر انسانی با قذافی وپاره ای از خشونت های نا موجه نگران هستند که بسته تر شدن فضا در ایران بخش هایی از نیرو های خواهان تغییر را به سمت استقبال از تکرار رویکرد لیبی در ایران سوق دهد. انگیزه پاره ای از حساسیت ها در خارج از کشور واکنش نسبت به آرزوی برخی از کنشگران سیاسی برای ایفای نقشی مشابه مصطفی عبدالجلیل است. برخی به صورت اصولی و مطلق با این رویکرد مشکل دارند. کسانی نیز هستند که از پس شیفتگی به باور های جزمی خود و مخالفت ایدئولوژیک به بزرگنمایی پرداخته اند. همچنین رد پای دغدغه های سیاسی نیز دیده می شود که جماعتی نگران هستند که تاثیرات پایان یافتن دوران سیطره قذافی در لیبی با مشارکت نظامی جامعه جهانی، منجر به رادیکال تر شدن فضای سیاسی در ایران گردد و بدینترتیب موقعیت سیاسی آنها تضعیف گردد و راهبرد سیاسی مورد نظر شان به حاشیه رود.

ولی واقعیت این است که هیچ دلیل قابل اعتنایی وجود ندارد که ایران در آستانه لیبی شدن است. هیچیک از عوامل خارجی اعم از امریکا و اروپا موضعی دال بر اعمال تجربه لیبی در ایران اتخاذ نکرده اند. مقامات دولتی و مهم آمریکا و کانون های اصلی تصمیم گیر در این کشور تاکیدی بر ضرورت حمله نظامی نداشته اند. سیاست دولت آمریکا در ماجرای افشای طرح ناکام ترور سفیر عربستان در واشنگتن تعقیب گسترش تحریم ها در چارچوب همکاری مشترک کشور های قدرتمند دنیا و سازمان ملل بود. تند ترین گرایش های سیاسی آمریکا بر علیه حکومت ایران نیز حداکثر پیشنهاد ارسال ناو به خلیج فارس و انجام مانور به منظور ترساندن حکومت ایران را مطرح کردند. بار ها سخنگوی دولت

آمریکا و وزارت خارجه تاکید کردند که در ارتباط با ایران فعلا دیپلماسی و بهره برداری از تحریم ها در دستور کار است. اظهارات هیلاری کلینتون در مصاحبه با بی بی سی فارسی را نمی توان دلیل

تمایل دولت امریکا برای لیبیایی شدن ایران دانست. سوابق مواضع اوشان می دهد که لزوما حرف های وی به معنای وجود سیاستی معین در پشت سر حرف های او نیست . او چند بار گاف های بزرگی داده است. همچنین از حرف های وی نمی توان لزوما نتیجه گرفت که مظورش نوع حمایتی مانند لیبی بوده است. بیشتر به نظر می ر سد وی نگاه مثبت نسبت به اقدام خارجی در رهبران یک جنبش را عاملی ضروری در رویکرد حمایتی دولت آمریکا بشمار می آورد.

خروج سربازان آمریکا از عراق وماندن برخی از آنها در کویت نیز حداکثر حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس را تداوم می بخشد که امر جدیدی نیست.

مسئوین ارشد ناتو به صراحت دخالت در سوریه را تکذیب کردند چه برسد به ایران که در حال حاضر هیچ زمینه ای ندارد و اعتراض ملموس و عینی در آن دیده نمی شود.

زمزمه های خبری مبنی بر احتمال برخورد نظامی اسرائیل نیز بیشتر به جنگ لفظی و کارزار روانی شبیه است. در تمام دوران بحران هسته ای شبح حمله نظامی اسرائیل بر فراز آسمان ایران قرار داشته است.

 

تند ترین حرفی که در محافل افراطی و حاشیه ای آمریکا تا کنون به گوش رسیده ترور فرماندهان سپاه بوده است که تنها پیشنهادی از سوی افراد غیر مسئول بوده و فاقد ارزش سیاسی و امینتی است.

. اروپا نیز تا کنون هیچ علائمی دال بر علاقه به حمله نظامی و اتخاذ سیاست منطقه ممنوعه پرواز

در خصوص ایران نشان نداده است. در بین اپوزیسیون داخل و خارج ایران نیز تا کنون گروه و فرد شناخته شده و موثری خواهان تکرار تجربه لیبی نشده است. صحبت های محفلی، آرزو های خیال پرورانه و سخنان در گوشی را نمی توان در موضع گیری های سیاسی جدی گرفت.

تلاش جمعی از کوشندگان سیاسی برون مرزی برای ایجاد یک ائتلاف سیاسی امر جدیدی نیست که آن را بتوان گمانه ای برای لیبیایی شدن ایران دانست. این تلاش ها قدمت یک دهه ای دارد که تا کنون به دلایلی ناکام بوده است. الان نیز بر مینای واقعیات موجود اتفاق جدید و متقاوت با گذشته رخ نداده است. ضمن اینکه نمی توان این تلاش ها را به لیبیایی شدن ایران ارتباط داد.

انتشار گزارش احمد شهید نیز رویداد متمایزی با گزارش های مشایه سازمان ملل در خصوص نقض حقوق بشر در سه دهه گذشته نبود و ارتباط دادن آن به لیبیایی شدن ایران مبنای منطقی ندارد. شاید ارتباط دادن این موضوع نوعی امر بدیعی باشد. در تحولات پس از جنبش اصلاحی دوم خرداد در سچهر سیاسی ایران چنین رویکردی در خصوص گزارش های نهاد های حقوق بشری بین المللی اتخاذ نشده بود و به نوعی تداعی گر موضعگیری های برخی از فعالان کمونیست در دهه شصت بود که در اوج دورا ن سیاه زندان ها و در حالی که خود قربانی خشونت نفرت انگیز دولتی بودند، نسبت به گزارش های اعتراضی گزارشگر ویژه وقت سازمان ملل از درون زندان اعتراض کردند و خطر امپریالیسم را از سرکوب دولتی بیشتر دانستند!

بنابراین در خصوص لیبیایی شدن ایران از زاویه امکان پذیری در بازه کوتاه مدت و قریب الوقوعی

 بزرگنمایی و اغراق زیادی صورت گرفته است.هیاهو برای هیچ بهترین عنوانی است که می توان به

 این حساسیت اطلاق کرد. در عالم سیاست مسئولانه توجه به واقعیت ها و طرح مسائل بر اساس موارد مستند و حقیقتا موجود و پرهیز از ورود به حدس ها و گمان ها اهمیت زیادی دارد. برای موجه بودن یک ادعا باید سند ها و دلایل معقول ارائه داد نه اینکه یکسری فرضیات را در نظر گرفت.

همچنین نتیجه این کار ممکن است به طرح بیشتر مسائلی منجر شود که مطلوب نیستند و عملا فضا را برای جا افتادن آنها مساعد گرداند.

اما در اپیزود دوم به این سئوال پاسخ داده می شود که فارغ از شدنی بودن، آیا لیبیایی شدن برای ایران مفید است؟

تجربه لیبی اتفاق بدی است که بالاجبار و از سر پرهیز از شر بزرگتر بدان توسل جسته می شود. جامعه ایران در چنین شرایطی نیست وهنوز امکان های زیادی دارد که نیاز برای لیبیایی شدن را فعلا منتفی می سازد. تجربه لیبی جزو آخرین کارت هایی است که وقتی همه راه ها مسدود باشد، حکومت سیاست حمام خون به راه بیاندازد و با ادوات جنگی به تقابل با نیرو های معترض بپردازد و به نحو

رضایتبخشی استدلال شود که هیچ راه دیگری برای زمینگیر کردن ماشین ویرانگر خشونت دولتی وجود ندارد انگاه ناگزیر راه بر این گزینه باز می شود. در واقع تجربه لیبی گزینش بد تر به جای بدترین است. اسف بار ترین وضعیت آن است که حکومت مستبد پس از کشتن هزاران نفری که بپا خواسته اند جنبش اعتراضی را متوقف گرداند و ترس را بر جامعه مستولی کند.

این ترس به قول گاندی از آن ترس هایی است که خشونت بر آن ارجحیت دارد. گاندی می گوید: “ بهتر است هندوستان جهت دفاع از شرافت خود به اسلحه دست ببرد تا…اینکه مانند پرستوها تماشاچی باقی مانده و به ننگ تماشاچی بودن تن در دهد.”

الان مساله اصلی جنبش دموکراسی خواهی ایران تجمیع نیرو ها برای راه اندازی یک جنبش اجتماعی نیرومند برای تغییر موازنه قوا است. تا کنون در ایران پس از انقلاب جنبش فراگیر مردمی بوجود نیامده است که با برنامه روشن تغییر ساختاری حکومت را دنبال کند. جمهوری اسلامی هنوز با چنین جنبشی مواجه نشده است تا معلوم شود که توان سرکوب آن چقدر است و تا کجا حاضر است از ظرفیت خشونت استفاده کند. در اینکه پتانسیل استفاده از خشونت و تکرار وقایع تیره سوریه و لیبی در حکومت بالا است شکی نیست اما در توانایی آن برای اعمال خشونت گسترده و حمام خون تردید وجود دارد. تا کنون این مساله آزموده نشده است. شخصیت متزلزل رهبری یکی از فاکتور هایی است که می تواند امکان کشتار گسترده را ندهد. ممکن است در داخل سپاه و بخصوص بازماندگان جنگ شکاف جدی رخ دهد. قدرت بازدارنده و خصلت غیر ایدئولوژیک ارتش را نمی توان نادیده گرفت. بنابراین لیبیایی شدن در شرایط فعلی جامعه ایران مطلوب و مفید نیست وضرورت ندارد. الویت در مقطع حاضر تمرکز فعالیت ها برای خلق برنامه مبارزاتی موثر و ایجاد رهبری توانمند و کارامد است تا نیروهای اجتماعی از رکود و بی تحرکی بیرون بیایند.

اپیزود سوم اختصاص به شرایطی دارد که لیبیایی شدن امکان وقوع می یابد. دو عامل مهم برای این تجربه ضرروی است. نخست باید یک جنبش اجتماعی قوی وجود داشته باشد که تصمیم جدی برای تغییر حکومت سرکوبگر دارد. همچنین رهبری مقتدر، توانا و مورد اعتماد باید در صحنه حاضر بوده

و ارتباط موثر با بدنه جنبش داشته باشد و هارمونی برنامه های آن با خواسته های مردم خواهان تغییر بالا باشد. وجود میل بالا برای هزینه دادن نیز ضرروی است. عامل دوم وجود یک حکومت سرکوبگر بی رحم است که ابایی از کشتن هزاران نفر از معترضین ندارد و با تانک و هواپیما به جنگ مردم بی سلاح آمده است. خونخواری و سفاکی این حاکمیت باید در صحنه عمل تبلور یابد. آنگاه فضا برای مداخله جامعه جهانی برای حفظ جان شهروندان غیر نظامی مساعد می شود. این تصور که با درست کردن شورایی از نمایندگان چند جریان سیاسی در خارج از کشور می توان آغاز گر تجربه مشابه لیبی در ایران شد،نهایت سطحی نگری و خیالبافی است. در غیاب وجود جنبش اجتماعی سرزنده و بالفعل چنین شورایی که ارتباط اندامواره با بدنه اجتماعی نیروهای خواهان تغییر در داخل ایران ندارد، یک نمایش کاریکاتوری از شورای ملی انتقال قدرت لیبی است که توجه هیچ جریان داخلی و خارجی جدی را بر نمی انگیزد.

رفتن به سمت چنین ایده هایی مانند گره زدن بر باد جز اتلاف نیرو و وقت ثمره دیگری ندارد.

از اینرو لیبیایی شدن ایران در مقطع کنونی فقط بزرگنمایی و هراس از طرفی و آرزویی محال از سویی دیگر را بازتاب می دهد و در عرصه واقعی سیاست ایران و جهان در افق زمانی کوتاه مدت جایگاهی ندارد.