چهل کلید ♦ شعر

نویسنده
مرضیه حسینی

در جست و جوی” چهل کلید” - نامی که از کتاب شعر سیاوش کسرائی آمده است - رازهای شعریم. هر شماره ‏شعر یا شعرهایی از شاعران ایرانی را می خوانید. سپس نگاهی به شعر و یادداشتی بر زندگی اش. این شماره را ‏به مسعود احمدی و شعرهای او اختصاص داده ایم. ‏

marz1.jpg

‏♦ شعر

‎ ‎‏3 شعر از مسعود احمدی‎ ‎

‎ ‎مردگان در همه حال را می گویم رفتگان با قیل و قال‎ ‎

باید

از آن وَر بام افتاده باشم به دنده ی چپ ‏

که چپ چپ نگاه می کنم ‏

حتا به این درخت ‏

که هنوز

در اتاق کنار تکه یی از روز ‏

پهلوی تخت است نزدیک بدن های دیگر نه خیل لخت

خیالت تخت

حالا که آن دُرنا ‏

دارد از ته آیینه برمی گردد با بند جوراب تو به منقار ‏

و آن پروانه ‏

از قوس صدای تو به جای اولش در بیخ ذهن من ‏

دیگر ‏

فرصت نمی دهم ‏

که ذهنم را متلاشی کنند روحم را لت و پار ‏

و تیره و تار ‏

این ساعت را که از تو پرم ‏

از خدا سرریز از خودم سرشار ‏

مردگان در همه حال را می گویم رفتگان با این قیل و قال ‏

‎ ‎از دستبند گوشواره ساعت مچی و…‏‎ ‎

با خودت که بودی ‏

نبودی ‏

این قدر موقتی این اندازه سرسری ‏

بی آبنما نبودی ‏

بی فواره پروانه بوته های نسترن‏

و بی آن من ‏

که در لباس های به روز ‏

از اهالی دیروز نبود نبود یکی که لنگه ی پدر ‏

هر بار ‏

تا به این جا می رسیدی می رسیدی به حوالی تن ‏

من

از رنگ کند اقاقی پر می شدم از عطر تند چمن ‏

و حتا

در ظهر چلچله ی تابستان ‏

از بارانی جرجر از خنکای سحر‏

حالا ‏

که هی به دنبال تنت می افتی که بیفتی ‏

به چشم هر جه نر هر که از مابقی مذکر تر ‏

ابدا ً ‏

از بدلی هات بیش تر نیستی ‏

از دستبند ‏

گوشواره ساعت مچی و دو سه حلقه انگشتر ‏

‎ ‎اگر نه… می روی تا جسد‏‎ ‎

این باران ‏

چه تند می بارد چه ریز ‏

برای این گوشه از صبح ‏

میز

روان نویس مداد تراش و دسته ی کاغذ‏

و بر حظ از مزمزه ی تو دوستت دارمهای هر دو ‏

زن ‏

با خودت چه کردی ‏

با من و با آن نارون ‏

که همیشه سبز بود همه وقت ستبر

و همه جا با ما ‏

حتا بر پله ی برقی ِ پاساژ

در واگن قطار درخواب و درخیال ‏

گفته بودم ‏

همهمه ی با عصر را دست کم مگیر ‏

مغناطیس چیزها جاذبه ی جعبه ی جادو و سحر خرده ی ریزها

و بگیر

لبه ی نرم لبخند کودک ‏

جایی از صدای زبر دوره گرد و رد نگاهی باریک را تا دوردست ‏

اگر نه ‏

از دست می روی می روی تا جسد ‏

آه

این باران ‏

چه تند می بارد چه ریز ‏

‏♦ نگاه

‎ ‎همین غروب دم دست را می‌گویم…‏‎ ‎

‏”محمد حقوقی” در کتاب “شعرنو از آغاز تا امروز”، “مسعود احمدی” را “شاعری دیر آغاز‌کننده و زود ‏پیش‌رونده” توصیف می‌کند، که با اندکی بالا و پایین، توصیفی پذیرفتنی است. “احمدی” تا پیش از مجموعه “برای ‏بنفشه باید صبرکنی”(1378) یک شاعر معمولی است، با شعری ژنریک، که امتیاز ویژه‌ای برای شاعرش و نتیجتا ‏برای شعر آن دوره محسوب نمی‌شود؛ هرچند که شعری است آبرومند و گاهی خواندنی. در این میان نخستین ‏جنبش‌های ذهنی او را می‌توان تا حدودی در دفتر “بر شیب تند عصر”(1376) تشخیص داد، اما این تکانه‌ها ‏آن‌قدرها پر‌رنگ نیستند که نوید حضور شاعری نو‌بیان و نو‌اندیش را به همراه داشته باشند. “مسعود احمدی” اما ‏در تمام سالیان حضورش در حیطه شعر، نشان داده است که آدمی است با پشتکار، به شدت اهل مطالعه، ‏ریسک‌پذیر و تجربه‌گرا و نان همین چهار خصیصه را می‌خورد که گویا در شاعری از حلال‌ترین انواع نان است. ‏در این سال‌ها او که از شعر کودک آغاز کرده بود، در قدم دوم سراغ شعر نوجوان رفت و بعد در اولین دفترش ‏‏”زنی بر درگاه”(1360)، کلیشه‌های شاملویی را مروری کرد و همین‌طور پیش آمد و سال به سال زبانش را ساده ‏و ساده‌تر کرد. او شعرش را آهسته و پیوسته به شعر مدرن نزدیک کرد و ارائه‌های کلاسیک و کهنه را از آن زدود ‏و وزن بیرونی را به درونی بدل کرد و بعد تونالیته شاملویی را کنار گذاشت و به گونه‌ای وزن هجایی ناشی از ‏هم‌نشینی آواها رسید. “برای بنفشه باید صبر کنی”، تولدی دیگر برای “مسعود احمدی” به شمار می‌رفت. در این ‏مجموعه بود که او تمرکزش را از جنبه‌های موسیقایی و ریتوریک شعر به سمت تغییر نوع نگاه و بیان سوق داد و ‏تا حدود زیادی موفق هم شد. راوی شعرهای “برای بنفشه… “، اگرچه لحنی سرد و عاری از کاریزمای بدیع و ‏بیان داشت، اما از یک حیث در شعر ما نمونه‌ای شاخص و کم‌نظیر بود. عاشق‌پیشه‌ای مبادی آداب و قدری ‏هرزه‌چشم که نه اندوهش حال و هوای وامصیبتا داشت و نه شادی‌اش او را از هیات اتوکشیده مرتبش بیرون ‏می‌آورد. او از فضای آپارتمانی و کم‌وسعتی سخن می‌گفت که اشیای مستقر در آن برای خود کاراکتری نمادین (و ‏نه سمبولیک به معنای معهودش) داشتند و در چارچوب شعر داستان‌گوی او به پیشبرد روایتی پنهان و رمانتیک کمک ‏می‌کردند:‏

دیروز هم با من بود/ در همین تکه آفتاب/ بر همین صندلی لهستانی/ اما هنوز صدایش کنار ساعت است:/ کمی ‏صبر کن کسی می‌آید(برای بنفشه… – ص3)‏

او در این مجموعه، مدام اشیا را جا‌به‌جا می‌کند و به آنها نقشی فراتر از یک ابژه صم‌و بکم می‌بخشد. گاهی به ‏خیابان می‌زند و در ازدحام المان‌های معمولی شهر، به پدیده‌های طبیعی واکنشی رمانتیک- نوستالژیک نشان می‌دهد. ‏گاهی از پنجره اتاقش روزمرگی حیاط و کوچه را نظاره می‌کند و گاهی هم دچار توهم می‌شود و با کنشی ‏سوررئالیستی کل این فضاها را در هم‌آمیخته می‌انگارد و المانی انتزاعی و فرم‌ساز(مثلا کلاغ) را به عنوان ‏همزادی کسل‌کننده و مایوس به فضای شعرش وارد می‌کند: ‏

این قطار وقت و بی‌وقت از حیاط خانه می‌گذرد/ و برای چند لحظه میان من و هوا فاصله می‌اندازد / از کجا ‏می‌آید/… ایستگاه آخر کجاست/ چمدان‌ها را چه کسی بازرسی می‌کند/ کی به پیشباز مسافران می‌رود/ و چرا کلاغ ‏از دیدنش این همه وحشت دارد(برای بنفشه… -ص52) ‏

ساختار منسجم، پیوسته و مرتبط شعرهای این دفتر، در کنار نگاه خلاق و کاشف “مسعود احمدی”؛ تکیه و تمرکز ‏او بر ساختن کاراکترهایی باورپذیر در فضایی کاملا شهری و امروزی، موجب می‌شود که “برای بنفشه… “، ‏به‌رغم تک و توک افاضات مد روزش از نظریه‌های ادبی، اثری قابل تامل و دلنشین از کار در بیاید. ‏

‏”احمدی” در دفتر بعدی‌اش “دو، سه ساعت عطر یاس”، اما رویکردی افراطی به بازی زبانی و قافیه‌پردازی و ‏شوخی‌های جناسی دارد. در واقع این دفتر از سویی به خاطر تاکید بر همان فضای آپارتمانی و همان کاراکتر ‏مبادی آداب و همان تخیل شبه‌سوررئال در ادامه دفتر قبلی است، و از دیگر سو به خاطر روی‌آوردن دوباره شاعر ‏به وسواس در انتخاب واژگان و تکیه بر ساختار منبعث از تداعی واژگان متجانس (که شاید کنشی باشد در ‏همراهی با الگوی مقبول آن سال‌ها) کاری است متفاوت از سایر کتاب‌های “احمدی”. همین امر شاید باعث شده ‏است که راوی “دو، سه ساعت عطر یاس”؛ چندان صادق و بی‌شیله وپیله به چشم نیاید و گاهی کوشش شاعر برای ‏ترقی روبنایی واژگان در ساختار افقی شعر را بیش از هر المان دیگری پر‌رنگ جلوه دهد:‏

زوربزنم نزنم/ زنم نمی‌شود/ همدمم همراهم شریک شر شیوه شدنم آهم/ حتا همین که هنوز/ به من نزدیک است به ‏خودش نزدیک‌تر/ و تر/ از بارانی که در اتاق هم بند نمی‌آید و می‌آید یک‌ریز…(دو، سه ساعت عطر یاس-ص 17)‏

‏”احمدی” در شعرهای اخیرش خوشبختانه و از سر هوشمندی دوباره به بیانی نرمال و دور از اغراق رسیده است ‏که نشان از پختگی و آشنایی و تسلط اوست بر ابزار کارش. او دیگر از بازی به مثابه بازی و تجربه به مثابه ‏بازی دست کشیده است. همین امر موجب شده تا جنبه‌های تازه‌ای از شعرش امکان ابراز بیابند و او را کماکان به ‏عنوان شاعری زنده و پویا معرفی کنند. ‏

‏”مسعود احمدی” که چند سالی است صفحه شعر نشریه قابل احترامی چون “نگاه نو” را اداره می‌کند، حسن ‏بزرگی دارد که اکثر هم‌نسلانش از آن بی‌بهره یا کم‌بهره‌اند. او ارتباطش را با شعر روز حفظ می‌کند. زیاد ‏می‌خواند. از گفت‌وگوهایش برمی‌آید که اکثر مجموعه‌های این سالیان را خوانده و به دقت هم خوانده و مهم‌تر از ‏خواندن اینکه در‌باره‌شان اندیشیده و به سهم خودش تحلیل و داوری کرده‌است. مروری که داشته باشیم بر مقاله‌ها و ‏مصاحبه‌های او، تازه درمی‌یابیم که آن راوی رمانتیک و آرام و باوقار شعرها، در حوزه نقد و نظر آدمی پر شر و ‏شور و جنجالی است که به‌رغم کم و کاستی‌هایی که گاهی در نظراتش هست، کمتر پیش می‌آید که بر سر سفره ‏مسامحه و تعارف بنشیند. او نشان می‌‌دهد که توان تئوریک‌اش را هم تا حدی که برایش مقدور بوده، افزایش داده ‏است و می‌کوشد مطالعاتش به‌روز باشد. هر چند که گاهی شیطنت‌اش با سن و سالش سنخیتی نمی‌یابد… ‏

marz2.jpg

‏♦ در باره شاعر

‎ ‎مسعود احمدی : صدای امروز‏‎ ‎

مسعود احمدی 10 مرداد 1322 در کرمان متولد شد. 6 ساله که بود همراه مادر و پدر به تهران کوچ کرد و در ‏همین پایتخت پهناور تحصیل کرد و به دانشگاه رفت. ‏

پیش از سال 1351 که به استخدام آموزش و پرورش دولتی دربیاید در مدارس ملی آن زمان (خصوصی امروز) ‏معلمی میکرد و ادبیات و فلسفه درس می داد. ‏

تدریس در مدارس خصوصی را با دبیرستان سیاووش در تهران شروع کرد و بعد از آن در نوردانش و خوارزمی ‏و جاهای دیگر هم درس داد. ‏

به استخدام آموزش و پرورش که درآمد به شهرستان ابهر مامور شد و آن جا هم فلسفه و ادبیات به دانش آموزان ‏آموخت. به سال 1359 دو منظومه با نام های “شبنم و گرگ و میش” و “24 ساعت” برای کودکان منتشر کرد و ‏به سال 1360 نیز اولین مجموعه شعر بزرگسال خود را با نام “زنی بر درگاه” به انتشار رساند. “روزبارانی” و ‏‏”برگریزان و گذرگاه” به سال 1366، “دونده خسته” به سال 1367، “قرار ملاقات” به سال 1368، “صبح در ‏ساک” به سال 1371، “برشیب تند عصر” به سال 1376، “برای بنفشه باید صبرکنی” به سال 1378 و “دو سه ‏ساعت عطر یاس” عناوین مجموعه اشعار این شاعر تا به امروز هستند. ‏

احمدی علاوه بر شعر در حوزه مطبوعات نیز کار کرده که از جمله آن ها می توان به سردبیری سرویس فرهنگ ‏و ادب مجلات “زنان” و “فرهنگ و توسعه” یاد کرد. ‏

وی در “فرهنگ توسعه” همکار مرحوم مقتول محمد مختاری بود. ‏

احمدی از 10 سال گذشته تا به حال سردبیری سرویس ادبی مجله “نگاه نو” را عهده دار است. او از ویراستاران ‏به نام هم هست و در این حوزه بیش از 150 عنوان کتاب و 2 هزار مقاله مطبوعاتی را ویراسته است. از کارهای ‏متاخر او در زمینه ویرایش که بیشتر متون ادبی و فلسفی را شامل می شود، می توان به ویراستاری ترجمه ‏منصوره وحدتی زاده بر رمان “مرد معلق” نوشته “سال بلو” اشاره کرد که انتشارات اختران آن را زیر چاپ ‏دارد. ‏

احمدی سرویراستار انتشارات همراه است و پیشتر همین سمت را در انتشارات فکر روز داشته است. وی شروع ‏نشر کتاب های “نسل دیگر” را در انتشارات فکر روز بنیاد گذاشت و مشابه این کار را نیز تحت عنوان “صدای ‏امروز”برای انتشارات همراه کرده است که تا به حال 35 عنوان کتاب زیر این مجموعه منتشر شده اند. وی سال ‏گذشته کتابی با نام”دو زن” تالیف کرده بود که توسط نشر همراه منتشر شد. احمدی در کتاب یاد شده دو شاعر ‏معاصر – شاملو و مشیری – را از نگاه زنان آن ها روایت کرده بود و برای این کار با آیدا سرکیسیان و اقبال ‏اخوان گفت و گو کرده بود. از احمدی در آینده نزدیک دو کتاب منتشر می شود که یکی از آن ها در برگیرنده ‏مقالات وی در باره ادبیات و فلسفه سیاسی است. ‏

کتاب دیگری که این شاعر منتشر خواهد کرد مجموعه مصاحبه هایی است که تا به حال با او در مطبوعات کرده ‏اند. این هردو کتاب نیز توسط انتشارات همراه به بازار کتاب خواهند پیوست. مسعود احمدی صاحب یک پسر 32 ‏ساله است. این شاعر در سال 1365 از همسرش جدا شد و از آن پس تنها زندگی کرده است. ‏