یک بار قاضی احمدی مقدس که از قضا موجود وحشتناکی بود و هر وقت مرا احضار می کرد به دادگاه انقلاب واقعا با دیدن قیافه اش از ترس دو کیلو وزن کم می کردم، قرار بود از من بازپرسی کند. وقتی به دفترش رسیدم، صفی از لباس خاکستری ها با دستبند و یکی دو تایی پابند کنار دیوار روبروی شعبه یک دادگاه انقلاب که محل کار قاضی مقدس بود، ایستاده بودند. از کنارشان رد شدم و به دفتر رفتم. قاضی مقدس مرا که دید گفت بنشینم روی یکی از صندلی های سمت راست کنار دیوار و روی برگه ای سئوالی که از من داشت نوشت و من هم پاسخ می دادم و برگه را به او می دادم و تا یک ساعت هشت نه سئوال از من کرد و من هم نوشتم. وسط سئوال و جواب های ما که در سکوت نوشتن می گذشت، هر سه چهار دقیقه و نه بیشتر، یکی از آن دستبند به دستان پابندبه پا وارد اتاق که اسمش دادگاه بود می شد. متهم همان ته اتاق می ایستاد.
قاضی مقدس می گفت: « نام، نام خانوادگی، شغل» متهم این سه را می گفت. قاضی از ده پانزده پوشه ای که جلوی چشمش بود، یکی را که مربوط به متهم بود، برمی داشت و آن را باز می کرد و نگاهی می کرد و می گفت: « اعترافاتی که کردی قبول داری؟» همه متهمان در آن روز می گفتند: « بله»، قاضی مقدس می گفت: « پول داری شلاق ات را بخری؟» همه متهمانی که آن روز به قاضی پاسخ دادند، گفتند: « نه» و قاضی مقدس می گفت: « یک سال زندان، هشتاد ضربه شلاق» یا می گفت: « شش ماه زندان، هشتاد ضربه شلاق» و بعد می گفت: « برو بیرون بگو نفر بعدی بیاد.» و یک احکامی در همین حد، یعنی بطور خلاصه این که محاکمه این متهمان بیشتر از پنج دقیقه طول نمی کشید.
امروز اعلام شد که بیست و چهارمین جلسه دادگاه بابک زنجانی برگزار شد. دیروز هم قاضی مرتضوی که خودش پنج دقیقه ای دیگران را محکوم می کرد، تا حالا بیش از ده سال از آغاز محاکمه اش می گذرد و در طی مدتی که از او شکایت شده نه بار انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و شورای شهر برگزار شده، و خودش دو سه بار به سوئیس و کربلا سفر کرده، و یک بار هم معاون رئیس جمهور شده، در کمال پررویی( با کمال خرازی فرق می کند) گفته که من از پرونده تامین اجتماعی تبرئه شدم.
مسئول تامین اجتماعی هم گفت که نخیر، ایشان تبرئه نشده و محکوم شده. در دادگاه بابک زنجانی هم نماینده دادستان گفت که: « باید برای بیت المالی که به دست این افراد به غارت رفته خون گریه کرد.» یعنی فکر کن طرف نماینده دادستان است، متهم هم بیش از چهار میلیارد دلار پول بالا کشیده و تا خرتناق به امت شهیدپرور تپانده، دادستان انگار روضه خوان است و می گوید خون باید گریه کرد. خون برای چی؟ دادستان که در جلسه دادگاه نباید گریه کند. باید متهم را محاکمه کند.
وکیل فلاح هروی که از مقامات بلندپایه وزارت اطلاعات و شریک بابک زنجانی بوده، گفت که « بابک زنجانی چهارسال همکار سردار رستم قاسمی بود. نیاز به معرف نداشت.» یعنی این حرف را زده که مثلا بابک زنجانی تبرئه شود، در حالی که با این معرفی زنجانی نباید تبرئه شود، این قاسمی است که باید محکوم شود. و این وضع یعنی چه. یعنی بابک زنجانی کلاهبردار دزد و بدهکار به ملت، رفیق وزیر نفت بوده و از چهار سال قبلش با هم آشنا بودند. نه اینکه فکر کنید آشنا بودند به این معنی است که بابک زنجانی در جبهه های جنگ با سردار قاسمی رفیق بوده. چهار سال قبلش هم داشته با همکاری سپاه کلاهبرداری و دزدی می کرده برای دورزدن تحریم ها برای قرارگاه خاتم الانبیا.
حالا فکر کن اصلا برای چی به مدت شش سال دولت و حکومت و ائمه جمعه و رهبر تلاش بی وقفه ای کردند که آمریکا و اروپا و سازمان ملل و جهان ایران را تحریم کند. یعنی طرف در هر سال تحریم چهار میلیارد دلار پول درآورده. شرکای طرف هم همان سپاه و دولت و بانک مرکزی بودند و قاضی مرتضوی که خودش با قوه قضائیه ارتباط داشته. البته بابک جان پنداری مهلت گرفته از بانک که تا یک ماه بدهی وزارت نفت را بپردازد.
شعر اوج گرفت و رفت شاعر زندان
همین دو روز قبل محمدرضا حاج رستم بگلو دستگیر شد و زندان رفت. بخاطر سرودن شعر و البته به اتهام توهین به مقدسات. هفته قبلش هم که یغما گلرویی رفته بود و دو روز بعد آزاد شده بود، مهدی موسوی و فاطمه اختصاری هم که منتظر احکام بیست سال زندان و شلاق هستند، عالی پیام( هالو) هم که ماههاست زندانی است. یعنی فکر کن اگر حافظ و سعدی و عبید زاکانی و خواجوی کرمانی الآن زنده بودند هر کدام شان یا توی اوین داشتند می پوسیدند یا از کشور رفته بودند بیرون. بعضی اوقات آدم فکر می کند رفتاری که در دوره آیت الله خامنه ای با شعر ایران شد، مغولها با شعر ایران نکردند. آزادی که در غزل و شعر و هجو و طنز در دوره مغولها و تقریبا همه تاریخ ایران برای شاعران وجود داشت، یعنی همان دوره ای که ما می گوئیم دیکتاتوری شرقی، در جمهوری اسلامی وجود ندارد. همین است که باعث شده رئیس دفتر آیت الله خامنه ای اعلام کند که « در دوره رهبری شعر اوج زیادی گرفته.» و گفته: « جوانان شاعر با قریحه بسیاری ظهور کرده اند که مایه خوشحالی است.» و البته توضیح نداده که اینقدر رهبری و حکومت از ظهور جوانان شاعر با قریحه خوشحال هستند که هر هفته یکی از آنها را زندانی می کنند. خوشحالی اش که این نتیجه را داشته باشد، ببین وقتی ناراحت بشود چه می کند.