یکی از دوستان تعریف میکرد که حدود دو دهه پیش میخواستند سریال یا فیلمی با مضمون مذهبی بسازند، فیلمنامه آن طوری بود که بخش مهمی از داستان در امامزادهای دورافتاده اتفاق میافتاد، و لذا باید محل یک امامزاده را برای این کار در نظر میگرفتند، اما به دلایل اقتصادی و اجتماعی به این نتیجه رسیدند که بهتر است در اطراف شهر تهران زمینی کشاورزی را برای یک یا دو سال اجاره کنند و در آن امامزادهای شبیهسازی کنند و پس از اتمام فیلمبرداری نیز آن را تخریب و زمین را به صاحبش بازگردانند.
این کار انجام میشود و چون ساختمان امامزاده ساده و معمولاً از گل و خاک است خیلی زود ساخته میشود. در این میان مشکلی برای ادامه کار پیش میآید و ساخت فیلم متوقف میگردد و آنان هم دیگر به امامزاده ساخته شده سر نمیزنند و قضیه به کلی فراموش میشود. فرض آنان هم این بود که صاحب زمین پس از اتمام زمان اجاره، امامزاده را تخریب و زمین را تصرف میکند. یک سال بعد صاحب زمین مراجعه میکند و خواهان استرداد زمین میشود، زیرا در این مدت مردم قضیه را جدی گرفته و آن بنا به محلی زیارتگاهی تبدیل شده و متولی پیدا کرده بود و مالک زمین هم قادر به اخراج آنان نبود!
راهحل چه بود؟ چرا این اتفاق رخ داده بود؟ نیاز مردم برای توسل جستن به اموری فراتر از فهم عرفی جهت حل مشکلات آنان یک دلیل بروز این اتفاق بود، اما منافع کسانی که خود را متولی اماکنی اینچنینی میکنند را دستکم نگیرید. برای درک بهتر قضیه باید خاطره دیگری را تعریف کنم تا موضوع روشنتر شود. یکی از دستاندرکاران سابق دولت تعریف میکرد که مقدمات اجرای یک طرح عمرانی مهم را فراهم میکردند که معلوم شد در مسیر اجرای طرح زیارتگاهی که مشهور به امامزاده است قرار میگیرد و مردم محل به دستور متولی آن امامزاده اجازه انجام طرح را نمیدهند. خوب! در فضای آن زمان هم کسی جرأت نمیکرد که جسارت تخریب چنین مکانی اخروی را برای اجرای طرحی دنیوی به خود بدهد. قضیه مانده بود تا اینکه یک روز منشی این آقای رییس به وی اطلاع میدهد که آقایی آمده و با ایشان کار لازمی درباره آن طرح دارد. پس از ملاقات معلوم میگردد که ارباب رجوع کسی نیست جز متولی آن محل. خلاصه پس از توضیحات میگوید که تخریب و انتقال این محل خرج دارد. آقای رییس هم میپذیرد که هزینه! را بپردازد. هزینه! پرداخت میشود و آرامگاه به مکانی بالاتر منتقل میشود. پس از پرس و جو معلوم میشود که آقای متولی برای توجیه مردم محل گفته که مرحوم موجود در مقبره یکی از شبها به خواب وی آمده و گفته است که چرا اینجا به زیارت من میآیید، قبر واقعی من جای دیگری است! همان جایی که بعداً مقبره را با جرثقیل حمل کردند.
چند ماه میگذرد و در اواسط احداث طرح دوباره وی به دفتر آقای رییس مراجعه میکند و خواهان دیدار میشود، پس از ملاقات میگوید که ایشان دیشب به خواب وی آمده و میگوید قبرش را کمی بالاتر بردهاند، در حالی که قبر پایینتر است (در داخل طرح قرار میگیرد) آقای رییس هم با کیاست و درایت میفهمد که هزینه یک خواب دیگر هم باید پرداخت شود و پرداخت هم میشود!
قصدم از بیان این نقلقولها این بود که بگویم، متأسفانه علیرغم ظاهر مسخرهای که در این رفتارها میبینیم، اکنون که در موعد انتخابات هستیم در رفتارهای سیاسی گروههای مختلف نیز چیزی کمتر از این مشاهده نمیکنیم، در سیاست هم به سرعت یک نفر را تبدیل به موجودی معجزهدهنده میکنیم و چون از سیر امور عادی عاجز هستیم، درپی دستی میگردیم که از غیب برون آید و معجزهای کند، و به سرعت برای دخیل بستن به آن عزم خود را جزم میکنیم. اما این ظاهر قضیه است. در اصل باید متولیان این شعاردهندگان و معجزهگران سیاسی را پیدا کرد. آنان هستند که در پس ظاهر ماجرا نقش متولی و منافع خود را حفظ میکنند. در سادهترین شکل آن یک متولی با دیدن خواب مقبره را جابجا میکند! و هزینه اندکی هم میگیرد، اما در شکل پیچیدهاش با تحلیلهای مفصل و استفاده از اصطلاحات و ادبیات مدرن و حتی پست مدرن درپی اثبات معجزهآفرین بودن امامزاده خودساخته هستیم و دعوت به دخیل بستن به آن میکنیم. در زمانی که بحرانها و مشکلات بیشتر است، این گرایش نمودارتر و مشهودتر است و طبعاً خریدار و بازار داغتری هم دارد.
اما بازار سیاست در ایران بعد دیگری هم دارد. در این بازار مثل دعانویسها عمل میکنیم. حتماً میپرسید که دعانویسها چگونهاند؟ مطالعهای مردمشناسی از زنان کورههای آجرپزی اطراف استان تهران نشان میداد که آنان وقتی که شش ماه پس از ازدواج علایم حاملگی را در خود نمیدیدند، بلافاصله به دعانویس مراجعه میکردند، و خیلی هم به دعا نویسها اعتقاد داشتند، چون بخش قابل توجهی از آنان پس از پرداخت پول و گرفتن دعا در شش ماه بعد حامله میشدند. بخش باقیمانده مجدداً مراجعه میکردند و دعانویس مدعی میشد که گره شما سختتر است و نیازمند دعای قرص و محکمتری است و پول بیشتری میگرفت و دعای جدید میداد. از این تعداد هم بیشترشان معمولاً پس از 6 ماه حامله میشدند. باقیماندهها مجدداً مراجعه میکردند و دعانویس هم پول بیشتری طلب میکرد و این راه ادامه داشت و در نهایت هم گره چند نفرشان هیچگاه باز نمیشد و قید دعانویس را میزدند و راه شهر و پزشک را پیش میگرفتند.
اما چرا به دعانویس اعتماد وجود داشت. به یک دلیل ساده و اینکه اگر هم پیش او نمیرفتند به طور عادی و آماری در همان زمانها حامله و بچهدار میشدند و این تأخیرها به لحاظ آماری ثابت شده است و تعداد کمی هم که هیچگاه در شرایط عادی حامله نمیشدند، همانهایی هستند که پس از سالها مراجعه به دعانویس، گرهشان باز نمیشود. خلاصه دعانویسان سیاسی ما هم چنین وضعی دارند، هر بار که گره باز نمیشود، طلب اجرت بیشتری میکنند، و حتی راههای پیچیدهتری را برای استفاده از این وردها و تعویذهای نوشته شده پیشنهاد میکنند. در انتخابات ریاست جمهوری پیشرو هم باید شاهد بروز انواع و اقسام متولیان و دعانویسها باشیم که مردم برحسب گرهای که به کارش خورده نزد یکی از آنان میروند. البته تصادفی هم برخی از این گرهها موقتاً گشوده میشود، اما ربطی به دعانویس و تعویذ نوشته شده او ندارد.